کمیت بن زید اسدی
کمیت بن زیاد اسدی، از دوستداران و اصحاب اهل بیت بود که سرانجام به شهادت رسید.
کمیت بن زید اسدی | |
---|---|
زادروز | سال ۶۰ هجری کوفه |
مرگ | سال ۱۲۶ هجری |
علت مرگ | توسط امویان با شمشیری که بر شکمش زدند به شهادت رسید |
در زمان حکومت | بنی امیه |
پیشه | شاعر |
سبک نوشتاری | قصیده |
دیوان سرودهها | قصاید هاشمیات |
استاد | ابوحنیفه |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابو المستهل کمیت فرزند زید بن خنیس بن مخالد از نزاریان میباشد وی از قبیلهی بنی اسد از اعراب شمالی است. کمیت در سال ۶۰ هجری در دوران بنی امیه در کوفه متولّد شد و زندگی خود را زمانی آغاز کرد که یزید بن معاویه به جنایتی عظیم در تاریخ انسانیت دست زده بود.
کمیت از همان کودکی شعر میگفت و در مسجد کوفه به تعلیم اطفال مشغول بود. خود در درس ابوحنیفه شرکت میکرد و از همانجا با جدل و قیاس و استنباط نیز آشنا شد. وی بسیار زیرک و خوشزبان بود. اغلب مورخین وی را از بزرگترین شعرای کوفه و پیشتازان آن عصر میشمرند. کمیت از برجستهترین شاعران شیعی معتقد بود که زمینهساز تحوّل شعر شد و از شعر در ترویج عقاید و افکار شیعی استفاده میکرد. نسبت به اخبار و انساب عرب نیز اطلاع کامل داشت و شاعری لغتشناس بود. عصر کمیت که عصر حاکمیت امویان است چنین اقتضا میکرد که چهرههای سیاسی و مخالف دولت اموی به تقیّه رو میآوردند و کمیت در چنین روزگار سختی زبان به ستایش بنی هاشم گشود و با آنکه بیم جان میرفت به خاطر رضای حق، قصیدهها و قطعههای غرّا در مدح اهل بیت سروده است. هرچند هاشمیان کوشش کردند چیزی به عنوان صله بدو دهند اما وی نپذیرفت.
در تاریخ ادبیات عرب به کمتر شاعری میتوان برخورد کرد که از استحکام عقیده و ایمانی چون کمیت برخوردار باشند.
سراسر زندگی او، تبلور عشق وافر به فضیلت و عدالت است. معاصر بودن او با امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهم السّلام و ارتباط پیوستهی او با آنان و طرح سوالات عقیدتی و دینی عمق اعتقاد و توجه او را میرساند. وی در مکتب آل علی (ع) تعلیم یافته است و مردی مبارز، معتقد و انساندوست بار آمده است.
کمیت اهل بیت را وارستگان توانمندی میداند که هالهای از قداست و پاکی بر آنها سایه افکنده و آنها تجسم و عینیت اسلام راستین هستند. سرودههای بسیار او در باب اهل بیت (ع) از عشق وافر و صدق عاطفهی او حکایت دارد. در اشعار او اگرچه گاهی تعصّباتی نسبت به قبیله و افتخار به نیاکان دیده میشود، لیکن روح حاکم بر اندیشه و رفتار او، تشیّع است.
سرودههای خالصانه او در وصف بنی هاشم به او عظمت خاصی بخشیده است. البته باید توجه داشت که کمیت از سویی هنر شعر جاهلی را دارا بود و از سوی دیگر تحوّلات اخلاقی و فکری اسلام را در خود جای داد و شعرش از جهت قالب و ساخت ظاهری شبیه شاعران بدوی و از جهت محتوی و مضمون، آمیخته به سیاست و جدل و احتجاج بود و او نخستین کسی است که استدلال و احتجاج در شعر را به شیعه آموخته است.
شیخ مفید مینویسد: «کمیت معنی گفتار امیر مؤمنان را که در کلام منثور حضرتش در حجتآوری بر معاویه است را به رشتهی نظم کشید.» [۱]
در مورد تعداد اشعار کمیت، گفتهاند که وی به هنگام مرگ ۵۲۸۹ بیت سروده که آنچه امروز در دست داریم بیش از یک پنجم اشعار او نیست. چیزی بیش از هاشمیات که در مجموعهای به نام «قصاید هاشمیات» جمعآوری گردیده است و بقیهی آنها به صورت پراکنده در کتابهای «الاغانی»، «جمهرة الانساب العرب»، «خزانة الادب» آورده شده است.
«هاشمیات» بهترین سرودههای کمیت میباشد و بسیار قوی و مستحکم و مستدل است. اشعار هاشمیات شامل مدح، هجو، سیاست، دیانت، دفاع از حق و حقیقت است و هم شامل رثای اهل بیت میباشد. سلسلهی قصیدههای هاشمیات دارای ۵۷۸ بیت است و از معروفترین اشعار اوست.
از مطالعه هاشمیات چنین برمیآید که علاقمندی او به اهل بیت نه از آن جهت است که آنان خاندان رسول اللّه (ص) هستند، بلکه به جهت لیاقت و ارزشها و عظمتهای وجودی است که آنان دارا میباشند. این مطلب در مورد هجوهای او نیز صادق است که بنی امیه به علت خیانت و عدول از سیرهی رسول خدا و عدالت اجتماعی شایستهی هجو هستند.
کمیت تمام دوران عمر خویش بعد از سرودن هاشمیات را در بیم و ترس گذراند و پنهانی در گوشههای گمنامی به سر برد تا با شعر خود حجّت را بهپا داشت و راه را نشان داد و حق را آشکار ساخت.
بسیاری از شعرا، هاشمیات را تخمیس کردهاند که شیخ ملّا عباس زیوری بغدادی و علامه شیخ محمّد سماوی و سید محمّد صادق صدر الدّین کاظمی از آن جملهاند. استاد محمد محمود رافعی مصری هاشمیات را شرح کرده و بسیار نیکو از عهده برآمده است. [۲]
هاشمیات سخنی برگزیده و از بلندترین و استوارترین شعر و از بهترین و تازهترین طرز گفتار است. کمیت این اشعار را برای امام محمّد باقر (ع) خواند و امام فرمود: «خداوندا بر کمیت رحمت آور و او را بیامرز» [۳] همچنین امام فرمود: «تا از ما خاندان پیامبر دفاع میکنی، همواره به روح القدس مؤید باشی.»
در جای دیگر امام در حقّ او چنین دعا فرمود: «خداوندا! در روزگاری که مردم دربارهی خاندان پیامبرت خودداری داشتند به راستی کمیت از خودگذشتگی نشان داد و حقی را که دیگران پنهان میکردند، او آشکار نمود. پس وی را به نیکبختی زنده بدار و به شهادت بمیران. مزد دنیاییاش را به وی بنما و بهترین پاداش را در آخرت برای وی ذخیره فرما! که ما از عهدهی پاداش او برنمیآئیم". کمیت گفت: من برکت دعای امام را پیوسته احساس میکردم. کمیت قصیدهی لامیهی هاشمیات را برای امام جعفر صادق (ع) در منی خواند و امام جعفر صادق (ع) نیز او را چنین دعا فرمود: بار الها! گناهان گذشته و آینده و پنهان و آشکار کمیت را بیامرز و آنقدر به وی عطا کن تا راضی شود." [۴] ابا ابراهیم سعد اسدی شبی رسول خدا (ص) را در خواب دید که فرمود: سلام مرا به کمیت برسان و به وی خبر ده که خدایش آمرزیده است.»
هشام بن عبد الملک خلیفه اموی به خالد بن عبد اللّه نوشت که دست و پای کمیت را ببر و گردنش را بزن و خانهاش را ویران کن. خالد، کمیت را دستگیر کرده و به زندان افکند، اما کمیت از زندان با مساعدت همسرش که لباس خود را به او داده بود فرار کرد ولی بالاخره در سال ۱۲۶ هجری توسط امویان با شمشیری که بر شکمش زدند به شهادت رسید. [۵]
اشعار هاشمیات [۶][ویرایش | ویرایش مبدأ]
۱- نفی عن عینک الأرق الهجوعاو همّ یمتری منها الدموعا
۲- دخیل فی الفؤاد یهیج سقماو حزنا کان من جذل منوعا
۳- و توکاف الدموع علی اکتئابأحلّ الدهر موجعه الضلوعا
۴- ترقوق أسحما دررا و سکبایشبّه سحّها غربا هموعا
۵- لفقدان الخضارم من قریشو خیر الشافعین معا شفیعا
۶- لدی الرّحمن یصدع بالمثانیو کان له أبو حسن قریعا
۷- حطوطا فی مسرّته و مولیإلی مرضاة خالقه سریعا
۸- و أصفاه النبیّ علی اختیاربما أعیی الرّفوض له المذیعا
۹- و یوم الدّوح دوح غدیر خمّأبان له الولایة لو اطیعا
۱۰- و لکنّ الرجال تبایعوهافلم أرمثلها خطرا مبیعا
۱۱- فلم أبلغ بها لعنا و لکنأساء بذاک أوّلهم صنیعا
۱۲- فصار بذاک أقربهم لعدلإلی جور و أحفظهم مضیعا
۱۳- أضاعوا أمر قائدهم فضلّواو أقومهم لدی الحدثان ریعا
۱۴- تناسوا حقّه و بغوا علیهبلاترة و کان لهم قریعا
۱۵- فقل لبنی امیّة حیث حلّواو إن خفت المهنّد و القطیعا
۱۶-: ألا أفّ لدهر کنت فیههدانا طائعا لکم مطیعا
۱۷- و یلعن فذّ أمّته جهاراإذا ساس البریّة و الخلیعا
۱۸- بمرضیّ السیاسة هاشمیّیکون حیا لامّته ربیعا
۱۹- و لیثا فی المشاهد غیر نکسلتقویم البریّة مستطیعا
۲۰- یقیم امورها و یذبّ عنهاو یترک جدبها أبدا مریعا [۷]
۱- شبزندهداری، خواب را از دیدهات برد و غمی اشکآور که دردانگیز و آنچنان ماتمزاست، که شادی را از یاد میبرد، بر دل نشست.
۲- ریزش اشکها بر اندوهی است که از درد روزگار بر دل نشسته است.
۳- باران اشکی، از دیده روان و ریزان است که در ریزش به دلوی پر آب میماند.
۴ و ۵- (این اندوه و اشک) برای از دست دادن بزرگان قریش و بهترین پایمردان (خاندان رسول اکرم (ص)) است که همگان در پیشگاه خدای رحمان شفاعتگرند.
۶- پیامبری که آشکارا «مثانی [۸]» خوان است و ابو الحسن علی (ع) برگزیدهی اوست.
۷- علی: مولائی که از شادی گریزان و به خشنودی خالق خویش شتابان است.
۸- و پیامبر چنان او را برگزید که کسانی را که از ذکر این گزینش گریزان بودند، به زانو درآورد.
۹- و در روز «دوح [۹]» غدیر خم، ولایت وی را آشکار فرمود. که ای کاش اطاعت میشد.
۱۰- لیکن آنکسان پیمان ولایت را شکستند و من پیمانی به این خطیری ندیدم.
۱۱- من به آنها لعنت نمیفرستم ولی اولی بدکاری کرد.
۱۲- و با این کار دومی نیز که از دیگران به عدل و داد نزدیکتر و پاسدارتر مینمود، ستمگر و تبهکار شد.
۱۳- اینها، فرمان پیشوای خویش و مردی را که در حوادث روزگار از همه استوارتر بود، ضایع گذاشتند و به گمراهی فتادند.
۱۴- حقّش را از یاد بردند و به وی با آنکه بر همهی آنها سرور بود، بیآنکه اندک گناهی کرده باشد، ستم کردند.
۱۵- و به بنی امیه در هرجا فرود آیند هرچند از شمشیر و تازیانه آنها بترسی، بگو:
۱۶- هان! بیزارم از روزگاری که در آن بیمناک و به فرمانبری و فرمانبرداری از شما ناچارم.
۱۷- و بیپرده نخستین مردتان (معاویه) و خلیع (ولید بن عبد الملک) را لعنت کناد.
۱۸- اینها به جای سیاستمدار دلخواه هاشمی نسبی، بر مردم حکومت کردند که او برای امت وجودی با برکت و بهاری شکوفا بود.
۱۹- در نبردگاهها، شیری شکستناپذیر و در به راه راست آوردن مردم، پرتوان بود.
۲۰- امور امت بهپا میداشت و از آنان دفاع میفرمود و خشکسالیها را برای همیشه به فراوانی نعمت میسپرد.
کمیت قلب سرگردان خویش را به اهل بیت سپرده است و از مصیبت کربلا چنین میگوید:
ذهب الّذین یعاش فی اکنافهملم یبق الّا شامت او حاسد
و بقی علی ظهر البسیطة واحدفهو المراد و أنت ذاک الواحد [۱۰]
فقل لبنی أمیة حیث کانواو إن خفت المهنّد و القطیعا
أجاع اللّه من أشبعتموهو أشبع من بجورکم أجیعا [۱۱]
کسانیکه پناه مردم بودند، رفتند. و جز شماتتگران و حاسدان کس نمانده است.
و بر گسترهی زمین یکی باقی ماند که مقصود و آرزوی من است و آن یکی تو هستی.
به بنی امیه در هرجاکه هستند، حتی اگر میترسی که بر تو شمشیر بکشند یا تو را از خود برانند.
بگو: الهی کسیکه شما او را سیر کردید، همیشه گرسنه بماند، و آنکه از ستم شما گرسنه مانده، سیر شود.
۱- و من أکبر الأحداث کانت مصیبةعلینا قتیل الأدعیاء المللحبّ
۲- قتیل یحنب الطف من آل هاشمفیالک لحما لیس عنه مذبب
۳- و منعفر الخدین من آل هاشمألا حبّذا ذاک الجبین المترّب [۱۲]
۱- و از بزرگترین حوادث مصیبتی بود که وارد شد و آن پارهپاره شدن بدن شهدا به دست دشمنان بود.
۲- از بنی هاشم شهیدی در کربلا کشته شد که مدافع و حمایتگری نداشت.
۳- گونههای او به خاک غلتیده شد و به دست دشمن از پای درآمد در حالیکه پیشانی او نیز خاکآلود بود. (رمزی از بریده شدن سر امام حسین (ع) از قفا)
چند بیت از قصیده لامیه هاشمیات[ویرایش | ویرایش مبدأ]
۱- فلم أر موتورین أهل بصیرةو حقّ لهم أید صحاح و أرجل
۲- یصیب به الرّامون عن قوس غیرهمفیا آخرا أسدی له الغیّ أول
۳- کأنّ حسینا و البهالیل حولهلأسیافهم ما یختلی المتقبّل
۴- و غاب نبی اللّه عنهم و فقدهعلی الناس رزء ما هنالک مجلل
۵- فلم أر مخذولا أجلّ مصیبةو أوجب منه نصرة حین یخذل [۱۳]
۶- فیاربّ هل الّا بک النصر یبتغیو یا ربّ هل الّا علیک المعوّل [۱۴]
۱- هان آیا هیچ کوردلی، نگران اندیشهی خویش هست؟ و هیچ روی از حق تافتهای پس از تبهکاری به سوی حق باز میگردد.
۲- تیراندازان، با کمان دیگری (یزید) به سوی او (امام حسین (ع)) تیر میاندازند. وای بر آن آخری که زمینه تبهکاری را اولی برای او فراهم آورد.
۳- برای شمشیرهای دشمن «حسین» و شیفتگان کوی او، به سبزههای درو شدهی دروگر میماندند.
۴- پیغمبر از میان آنان رفت و فقدان او، مصیبت دردناک و بزرگی برای مردم بود.
۵- و من تنها ماندهای را که سزاوارتر از او (حسین) به یاری در هنگام تنهایی باشد، نمیشناسم.
۶- پروردگارا! آیا از جز تو میتوان یاری خواست؟ و تکیهگاهی غیر از تو میتوان داشت؟
بخشی دیگر از هاشمیات که کمیت برای فرزدق خواند و فرزدق از او خواست تا اشعارش را منتشر کند و گفت: «به خدا قسم که تو از همهی گذشتگان و بازماندگان شاعرتری.»
قصیدهی بائیه هاشمیات[ویرایش | ویرایش مبدأ]
۱- طربت و ماشوقا إلی البیض أطربو لا لعبا منّی و ذو الشیب یلعب؟!
۲- و لم یلهنی دار و لا رسم منزلو لم یتطرّ بنی بنان مخضّب
۳- و لا السّانحات البارحات عشیّةأمرّ سلیم القرن أم مرّ أغضب
۴- و لکن إلی أهل الفضایل و التّقیو خیر بنی حوّاء و الخیر یطلب
۵- إلی النّفر البیض الّذین بحبّهمإلی اللّه فیما نابنی أتقرّب
۶- بنی هاشم رهط النّبیّ فإنّنیبهم و لهم أرضی مرارا و أغضب
۷- خفضت لهم منّی جناحی مودّةإلی کنف عطفاه أهل و مرحب
۸- و کنت لهم من هؤلاء و هؤلاءمحبّا علی أنّی اذمّ و اغضب
۹- و أرمی و أرمی بالعداوة أهلهاو إنّی لأوذی فیهم و اؤنّب
۱۰- فإن هی لم تصلح لحیّ سواهمفإنّ ذوی القربی أحقّ و أوجب
۱۱- یقولون: لم یورث و لو لا تراثهلقد شرکت فیها بکیل و أرحب
۱۲- و قالوا ترابیّ هواه و دینهبذلک ادعی فیهم و القب
۱۳- الم ترنی من حبّ آل محمّد (ص)اروح و أغدو خائفا اترقّب [۱۵]
۱۴- فمالی الا آل احمد شیعهو مالی الا مذهب الحق مذهب
۱۵- بای کتاب ام بایه سنهتری حبهم عارا علی و تحسب
۱۶- وجدنا لکم فی آل حم آیهتاولها منا تقی و معرب
۱۷- علی ان جرم ام بایه سیرتاعنف فی تفریطهم و اکذب
۱۸- فطائفه قد اکفرتنی بحبهمو طائفه قالت مسیئی و مذهب
۱- شادمانم اما این شادی از شوق سپید تنان نیست. به بازی نیز شائق نیستم. مگر پیرمرد سپید مو هم به بازی مینشیند؟
۲- سرا و رسم خانهای مرا سرگرم نکرده، و انگشتان رنگ از حنا گرفتهای به شادیم ننشانده است. (شوق من به جهت خانه و نشانهی منزل دلدار و سرانگشتان رنگین او نیست.)
۳- این شوق از پرندگان فرخنده و شومی که صبح و شام به فرخندگی یا شومی بر من گذشتهاند، نیز نیست.
۴- ولیکن من به صاحبان فضیلت و پارسایی و به بهترین مردم شائقم و خیر خواستنی و همواره مطلوب است.
۵- سپید بختانی که در هر خیری که به من رسد، به مهر آنان به خداوند تقرّب میجویم. (من متوجهی افراد تابناکم، افرادی که علاقه به ایشان رستگاری است.)
۶- اینان بنی هاشم و خاندان پیامبرند که خشنودی و خشم من به آنان و برای آنان است.
۷- در برابر ایشان فروتنم و از سر مهر پر و بال خود را به جانبی فرود آوردهام که هر دو سوی آن شایستگی و مهربانی است که اهلا و سهلاگو بود.
۸- من دوستدار آنانم. هرچند مورد خشم و سرزنش این و آن باشم.
۹- دشمنان به من میتازند و من نیز به آنان و این منم که در این میان به آزار و سرزنش گرفتارم.
۱۰- اگر صلاحیّت خلافت را دیگری جز آنان نداشتند. هر آینه خویشاوندان پیامبر (ص) به خلافت شایستهتر و بایستهتر بودند.
۱۱- میگویند پیغمبر ارث نگذاشت، اگر ارثی در کار نبود که باید قبیلههای بکیل و ارحب و ... نیز در خلافت شریک باشند.
۱۲- گویند او در عشق و اندیشهاش علوی است و مرا به همین نام میخوانند و مینامند.
۱۳- آیا نمیبینی که به جهت دوستی خاندان پیامبر صبح و شام را به ترس میگذرانم و همیشه مراقب احوال خویشم.
۱۴- شیعهای جز آل احمد و مذهبی جز مذهب شیعه سراغ ندارم.
۱۵- بدیهی است در هیچ کتاب و در هیچ آیهای محبّت آنان مایه ننگ نبود.
۱۶- با آنکه برخلاف انتظار مخالفان آیه درباره اهل بیت دیدهایم که پارسایان از ما آن را دربارهی خاندان پیامبر تاویل کردهاند.
۱۷- اینک به چه گناهی مرا زبون میسازید که چرا از آن ستایش کردهام و چرا مرا بدین سبب تکذیب مینمایید.
۱۸- مگر نمیبینی که صبح و شام از دشمنان اهل بیت خائفم چنانچه عدهای مرا بر اثر محبت آنان تکفیر مینمایند و گروهی مرا بدکار و تبهکار میدانند.
چند بیت از قصیده میمیه هاشمیات[ویرایش | ویرایش مبدأ]
۱- من لقلب متیم مستهامغیر ما صبوة و لا أحلام
۲- و قتیل بالطف غودر منهبین غوغاء أمة و طغام
۳- فبهم صرت للبعید ابن عمّو اتّهمت القریب ایّ اتّهام
۴- مبدیا صفحنی علی الموقوف المعلم باللّه قوتی و اعتصام [۱۶]
۵- علی أمیر المؤمنین و حقّهمن اللّه مفروض علی کلّ مسلم
۶- و انّ رسول اللّه أوصی بحقّهو أشرکه فی کلّ حقّ مقسّم
۷- و زوّجه صدّیقة لم یکن لهامعادلة غیر البتولة مریم
۸- و ردّم أبواب الذین بنی لهمبیوتا سوی أبوابه لم یردّم
۹- و أوجب یوما بالغدیر ولایةعلی کلّ برّ من فصیح و أعجم [۱۷]
۱- دل سرگشته و حیرتزده را چیزی جز عشق و آرزو نیست.
۲- کشتهی نینوا که گرفتار پیمانشکنی و خیانت مردم فرومایه و پست نهاد شد؛ و وقتی که میخواست با مردم صحبت کند، آن عهدشکنان فریبکار، با هیاهو مانع شنیدن صحبتهای ایشان شدند.
۳- به دوستی آنان (خاندان پیامبر (ص)) با بیگانگان، خویشاوند و پسر عم شدم و از نزدیکانی که هرچه بیشتر آنها را متهم میدانستم دوری گزیدم.
۴- به جایگاه شناختهشدهای روی آوردهام که توان و تمسّکم به خداوند است.
۵- علی سرور مؤمنان است و حقّ وی از جانب خدا بر هر مسلمانی واجب است.
۶- بهراستیکه رسول خدا در حقّ وی سفارش فرمود و او را در هر حقّی که قسمت میشد، شریک کرد.
۷- و صدیقه را که همانندی جز مریم بتول نداشت به ازدواج او درآورد.
۸- و همهی درها را به مسجد بست الّا در خانهی او را که به مسجد گشوده میشد.
۹- و در روز غدیر، ولایت او را بر هر نیکوکاری از عرب و غیرعرب واجب فرمود.
أضحکنی الدّهر و أبکانیو الدّهر ذو صرف و ألوان
لتسعة بالطفّ قد غودرواصاروا جمیعا رهن أکفان
روزگار مرا به خنده انداخت و گریاند که روزگار این دگرگونیها و گونهگونیها دارد.
گریهام برای آن نه نفری است که در نینوا گرفتار آمدند. و همگان گروگان کفنها شدند.
و ستّة لا یتجاری بهمبنو عقیل خیر فرسان
ثمّ علیّ الخیر مولاهمذکرهم میّح أخرانی
و یاد شش تن فرزندان عقیل که بهترین سوارکار بودند و دشمن، آنها را پناه نداد
و نیز ذکر علی آن نیکمردی که سرور آنها بود، اندوه مرا برمیانگیزد.
متی یقوم الحقّ فیکم متییقوم مهدییکم الثانی؟؟!!
کی حق در میان شما به پا میخیزد؟ و مهدی شما کی قیام میکند؟
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ الفصول؛ ص ۸۵.
- ↑ الغدیر؛ ج ۲، ص ۱۸۶.
- ↑ الاغانی؛ ج ۱۵، ص ۱۲۳.
- ↑ همانجا.
- ↑ الغدیر؛ ج۲، ص ۱۹۵- ۲۱۲. ادب الطف؛ ج۱، ص ۱۸۳- ۱۹۱ با تلخیص.
- ↑ هاشمیات: سخن برگزیده و از بلندترین و استوارترین شعر و از بهترین و تازهترین طرز گفتار است که کمیت در آن هرچه بهتر کار کرده و بسیار خوب از عهده بر آمده است. ابیات از قصاید درخشان کمیت (هاشمیات) است که شمارهی آنچنانکه صاحب کتاب" حدایق الوردیه" تصریح کرده است به ۵۷۸ بیت میرسد لیکن دست نشری که باید امین بر ودایع علم باشد ویرانگری کرده است و ابیات بسیاری از آن را حذف نموده است.
- ↑ الغدیر؛ ج ۲، ص۱۸۰ و ۱۸۱.
- ↑ مثانی: سورهی حمد.
- ↑ روزی که پیامبر اکرم (ص) برای تبلیغ ولایت در سرزمینی که درختان کهن و انبوه داشت، فرود آمد.
- ↑ ادب الطف؛ ج ۱، ص۱۸۴. این ابیات را خطاب به امام محمد باقر (ع) سروده است.
- ↑ همان؛ ص ۱۸۹.
- ↑ همان؛ ص ۱۸۱.
- ↑ همان؛ ص ۱۸۱ و ۱۸۲.
- ↑ الغدیر؛ ج ۲، ص ۱۹۵.
- ↑ الغدیر؛ ج۲، ص ۱۸۴ و ۱۸۵ و ۱۹۱. ادب الطف؛ ج ۱، ص ۱۸۵ و ۱۸۶.
- ↑ ادب الطف؛ ج ۱، ص ۱۹۰ و ۱۹۱.
- ↑ الغدیر؛ ج ۲، ص ۱۹۵.