ابو محمد صوری‌

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
ابو محمد صوری‌
زادروز قرن چهارم و اوایل قرن پنجم
مرگ نهم شوال سال 419 ه. ق.
پیشه شاعر
سبک نوشتاری غزل

ابو محمد صوری از شعرای قرن چهارم و اوایل قرن پنجم است.

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عبد المحسن بن محمّد بن احمد بن غالب بن غلبون صوری در غزل‌سرایی لطیف و در بحث و جدل استوار است. اشعارش در عین سلامت و روانی، پرمعنی است. دیوانش در حدود 5000 بیت است که روحیه‌ی مذهبی او را نشان می‌دهد.

ابن شهر آشوب او را در سلک شعرایی نام می‌برد که بی‌پروا به ستایش اهل بیت برخاسته‌اند و ثعالبی در کتاب خود 225 بیت از اشعار او را ثبت کرده است. [۱]

ابو محمد صوری در نهم شوال سال 419 ه ق در سن هشتاد سالگی درگذشت. [۲]

نمونه اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مدح اهل بیت:


1- عیون منعن الرقاد العیوناجعلن لکلّ فؤاد فنونا

2- فکنّ المنی لجمیع الوری‌و کنّ لمن رامهنّ المنونا

3- و قلب تقلّبه الحادثات‌علی ما تشاء شمالا یمینا

4- یصون هواه عن العالمین‌و مدمعه یستذلّ المصونا

5- فمالی و کتمان داء الهوی؟!و قد کان ما خفته أن یکونا

6- و کان ابتداء الهوی بی مجونا فلمّا تمکّن أمسی جنونا

7- و کنت أظنّ الهوی هیّنافلاقیت منه عذابا مهینا

8- فلو کنت شاهد یوم الوداع‌رأیت جفونا تناجی جفونا

9- فهل ترک البین من أرتجیه‌من الأوّلین و الآخرینا؟!

10- سوی حبّ آل نبیّ الهدی‌فحبّهم أهل الآملینا

11- هم عدّتی لوفاتی هم‌نجاتی هم الفوز للفائزینا

12- هم مورد الحوض للواردین‌و هم عروة اللّه للواثقینا

13- هم عون من طلب الصالحات‌فکن بمحبّتهم مستعینا

14- هم حجّة اللّه فی أرضه‌و إن جحد الحجّة الجاحدونا

15- هم الناطقون هم الصّادقون‌و أنتم بتکذیبهم کاذبونا

16- هم الوارثون علوم النبیّ‌فما بالکم لهم وارثونا؟! [۳]

17- لحا اللّه قوما رأوا رشدکم‌هبینا فضلّوا ضلالا مبینا [۴]


1- چشمانی آشوبگر که خواب از چشمها ربودند و هر دلی را مفتون خود ساختند.

2- آرزوی جهانیان بودند، آفت جان همگان.

3- دلی دارم که حوادث روزگارش برآشفت، از چپ و راست به خاک و خونش کشید.

4- شور درون را از همگان پنهان کردم و اشک رخسارم آتش دل را برملا ساخت.

5- دیگر از چه درد عشق را کتمان کنم «کوس رسوایی من بر سر هر بام زدند».

6- ابتدا عشق را بازیچه پنداشتم اینک کارم به جنون کشیده است.

7- هوای دل را سرسری گرفتم، اینک رنج هجرانم از پای درآورده است.

8- کاش روز وداع، شاهد حال زارم بودی که دیدگان من و او به راز و نیاز اندر بودند.

9- دیو مرگ بر کسی ابقا نکرد که دل در مهر او بندم.

10- جز آل پیامبر که مهرشان آرزوی آرزومندان است.

11- آل پیامبر، ذخیره‌ی فردای من‌اند، و هم وسیله‌ی نجات و رستگاری رستگاران.

12- ساقی کوثرند و دستاویز محکم برای امیدواران.

13- نیکوکاران امت را یار و مددکارند، از همت ایشان یاری طلب.

14- حجّت خدا در زمین، گرچه منکران سر بتابند.

15- سخنوران و راستگویانند و شما با تکذیبشان راه عناد پیمودید.

16- وارث دانشهای رسول‌اند، از چه آنان را ترک گفتید؟!

17- ای آل پیامبر! مطرود باد قومی که پرچم هدایت را به دست شما دیدند و باز هم جانب گمراهی سپردند.


مرثیه‌ی اهل بیت (ع):


1- و رزایا المصطفی فی أهله‌فاتحات للرّزایا و ختم

2- یا بنی الزّهراء ماذا إکتست‌فیکم الأیّام من عتب و ذم؟!

3- یا طوافا طاف طوفان به‌و حطیما بقنا الخطّ حطم

4- أیّ عهد یرتجی الحفظ له‌بعد عهد اللّه فیکم و الذمم؟!

5- لا تسلّیت و أنوار لکم‌غشیتها من بنی حرب ظلم

6- رکبوا بحر ضلال سلموافیه و الإسلام فیهم ما سلم

7- ثمّ صارت سنّة جاریةکلّ من أمکنه الظلم ظلم

8- و عجیب إنّ حقّا بکم‌قام فی الناس و فیکم لم یقم

9- و الولا فهو لمن کان علی‌قول عبد المحسن الصوری قسم

10- و أبیکم و الذی وصیّ به‌لأبیکم جدّکم فی یوم خم

11- لقد احتجّ علی امّته‌بالذی نالکم باقی الامم [۵]


1- اما مصیبت آل پیامبر بالاترین مصیبت‌هاست.

2- ای زادگان زهرا، این داغ ننگ و نکوهش از چهره‌ی روزگار زدوده نخواهد شد.

3- ای «طواف‌کننده» که دچار طوفان بلا شدی! ای حطیمی که پی سپر نیزه‌ها گشتی.

4- بعد از آنکه پیمان الهی را زیر پا نهند، به کدامین پیمان پای بندند؟

5- کجا این دل آرام و قرار گیرد، با آنکه سیاهکاری بنی امیه پرتو انوارتان را در حجاب کرد.

6- به دریای ضلالت و سرگشتگی غوطه‌ور گشتند و به جان رستند، ولی اسلام از دست آنان نرست.

7- از آن پس سیاهکاری رواج داشت و هرکس هرچه توانست کرد.

8- شگفتا! حقّی که با شمشیر شما رونق گرفت، درباره‌ی شما اجرا نگشت.

9- تنها مهر و دوستی شما در میان دوستان پابرجاست.

10- سوگند به جان علی و سوگند به آن عهدی که جدّتان در «غدیر خم» گرفت.

11- سایر امت‌ها که به فرمانروایی شما گردن نهادند، حجّت رسول را بر قوم او تمام کردند.


1- و أراها لا تستقیم لذی الزهدإذ المال مال بالاعناق

2- فلهذا أبناء أحمد أبناء علیّ‌طراید الآفاق

3- فقراء الحجاز بعد الغنی الأکبرأسری الشام قتلی العراق

4- جانبتهم جوانب الارض حتّی‌خلت أنّ السماء ذات انطباق

5- إن اقصّر یا آل أحمد أو أغرق کان التقصیر کالإغراق

6- لست فی وصفکم بهذا و هذالا حقا غیر أن تروا إلحاقی

7- إنّ أهل السماء فیکم و أهل الأرض ما دامتا لأهل افتراق

8- عرفت فضلکم ملائکة اللّه‌فدانت و قومکم فی شقاق

9- یستحقّون حقّکم زعموا ذلک- سحقا- لهم من استحقاق

10- و أری بعضهم یبایع بعضابانتظام من ظلمکم و اتّساق

11- و استثاروا السیوف فیکم فقمنانستثیر الأقلام فی الأرواق

12- أیّ عین؟ لو لا القیامة و المرجوّ فیها من قدرة الخلّاق

13- فکأنّی بهم یودّون لو أنّ الخوالی من اللیالی البواقی

14- لیتوبوا إذا یذادون عن أکرم حوض علیه أکرم ساق

15- و إذا ما التقوا تقاسمت النارعلیّا بالعدل یوم التّلاق

16- قیل: هذا بما کفرتم فذوقواما کسبتم یا بؤس ذاک المذاق [۶]


1- نپندارم که این روزگار فریبکار، روزی با خاندان زهد کنار آید، چون مال و منال دنیا، گردنگیر مردمان است.

2- از این است که فرزندان احمد (ص) و علی (ع)، آواره‌ی هر شهر و دیارند.

3- در حجاز با آن دولت و مکنت فقیر و درمانده، در شام، اسیر دست بسته و در عراق، به خاک و خون غلطانند.

4- زمین پهناور از پناه دادن آنها دریغ دارد، گویا درهای آسمان هم باز نگردد.

5- ای زادگان احمد، اگر در ستایشتان سخن کوتاه کنم و یا سرحدّ امکان در ثناگستری مبالغه ورزم، هر دو یکسان است.

6- هیچگاه به مقام عظمت شما دست نیابم جز اینکه لطف شما دستگیر من باشد.

7- فرشتگان ملأ اعلی، با ساکنان زمین با هم به مقابله برخاسته‌اند.

8- آنان فضل و کمال شما را می‌ستایند و اینان بر ستیز و عناد خود می‌فزایند.

9- حقّ شما را بردند و پندارند- خاک بر دهانشان- که سزاوار آنند.

10- دست به دست پیمان خلافت بستند تا هماره بر ظلم و ستم بپایند.

11- آنان شمشیر کین به روی شما از نیام برکشیدند و ما بر حمایت، نوک قلم را بر صفحه‌ی اوراق روان کردیم.

12 و 13- گویا می‌نگرم به روز رستاخیز که آرزو کرده گویند: کاش در دنیا بودند.

14- که راه تو به پیش گیرند، آنگاه که ساقی کوثرشان از کنار حوض براند.

15- همانا که بنگرند علی سالار محشر است و دشمنان را به دوزخ می‌سپارد.

16- این است سزای کفران و ناسپاسی، بچشید عذابی که با دست خود افروختید.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. یتیمة الدهر؛ ج 1، ص 257.
  2. الغدیر؛ ج 4، ص 225 و 226.
  3. همان؛ ص 222 و 223.
  4. همانجا.
  5. همان؛ ص 224 و 225.
  6. همان؛ ص 227 و 228.