فتحعلی خان صبا

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو

ملک الشعرا فتحعلی خان کاشانی، از شعرای قرن دوازدهم و سیزدهم هجری است.

فتحعلی خان صبا
نام اصلی ملک الشعرا فتحعلی خان گاشانی
زادروز سال ۱۱۷۹ ه. ق.
شیراز
مرگ سال ۱۲۳۸ ه. ق.
استاد حاج سلیمان صباحی کاشانی

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

فتعلی خان صبا از مردم کاشان است و ولادتش در سال ۱۱۷۹ ه. ق. می‌باشد. او در شیراز روزگار گذراند. هدایت در ریاض العارفین از وی به ملک الشعرا و سلطان البلغا و افصح المتأخرین و المعاصرین تعبیر می‌کند. صبا در شعر شاگرد حاج سلیمان صباحی کاشانی و ملک الشعرای فتحعلی شاه قاجار بود. او در زمره‌ی ندمای محفل سلطانی درآمد و روزگاری را نیز به حکومت قم و کاشان گذرانید.

آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ملک الشعرا در فنون نظم مثنوی و قصیده‌سرایی طرزی خاص داشت و غالبا همت بر رعایت معانی و الفاظ و مراعات صنایع و بدایع می‌گماشت. کلامش فصیح و مطبوع و زیبا و متین است و اشعار او بلیغ و جزیل و مصنوع و رنگین. دیوان قصایدش ۱۵۰۰۰ بیت است.

او در تقویت شیوه‌ی شاعران باستان رنج بسیار کشید و در این شیوه پس از استادان خویش رتبه‌ی مقدم را دارد و نخستین شاعری است که ثمره‌ی نهضت بازگشت ادبی در اشعار او به قوت تمام مشاهده می‌شود.

صبا علاوه بر دیوان قصاید، مثنویهای مشهوری دارد. مانند شهنشاه‌نامه که حماسه‌ای است دینی درباره‌ی پیامبر اسلام (ص) و علی (ع)، عبرت‌نامه، گلشن صبا (به تقلید بوستان). وی به سال ۱۲۳۸ ه ق. درگذشته است. [۱]

اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پیرو فرمان یزدان، پیشوای دین حسین‌ ماه برج مصطفی و در درج [۲] بو تراب
آن که بر نام همایون وی از عرش برین‌ عقل کل آمد خطیب خطبه فصل الخطاب
هم علی را از علو منزلت قائم مقام‌ هم نبی را از سمو [۳] مرتبت نایب مناب
زیب آغوش بتول و گوشوار گوش عرش‌ زینت دوش رسول و معنی ام الکتاب
آخر ای بیدادگر گردون، به پیش دادگر مصطفی را چون دهی زین جور بی‌پایان جواب؟
آل مروان را به لب از ساقی گلچهره، می‌ آل طه را جگر از آتش حسرت، کباب
آفتاب روی او تابان ز رمح [۴] مشرکان‌ باد یا رب منکسف، تا حشر روی آفتاب
روز محشر تا شفیع شیعیان گردد، کشید شافع یوم الحساب، این ظلم‌های بی‌حساب [۵]


منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. ریاض العارفین؛ ص ۲۶۲. لغت نامه دهخدا.
  2. درج: صندوقچه.
  3. سموّ: بلندی، رفعت.
  4. رمح: نیزه، جمع آن ارماح و رماح است.
  5. سیری در مرثیه‌ی عاشورایی؛ ص ۲۲۹.