محمدتقی جمال الدین الهاشمی‌

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
محمدتقی جمال الدین الهاشمی‌
زادروز 1914 میلادی
نجف أشرف
مرگ 1977 میلادی
پیشه شاعر
دیوان سروده‌ها «المجموعات الشعریة»، «هکذا عرفت نفسی» و «الامام الحسین (ع)»

محمد تقی جمال الدین الهاشمی از شعاری عراقی است.

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محمد جمال الدین الهاشمی به سال 1914 میلادی در نجف أشرف به دنیا آمد. پس از طی دوران ابتدائی در 12 سالگی وارد حوزه‌ی علمیه شد و پس از گذراندن مراحل اولیه در درس خارج «آیة اللّه ابوالحسن اصفهانی» و «آیة اللّه شیخ ضیاء» شرکت جست و در همین‌حال با شاعران بزرگ معاصرش همچون «جواد الشبیبی» و «مرتضی الطالقانی» مرتبط بود او در سال 1977 میلادی وفات یافت.

آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  • المجموعات الشعریة
  • هکذا عرفت نفسی
  • الامام الحسین (ع)

نمونه اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

1- حجّ للحقّ فی الطفوف، و خلّی الحجّ‌فی مکّة و ما فیه یجری [۱]

2- راح یبنی الحیاة فی عالم الموت‌و ینشی الخلود زهوا و کبرا [۲]

3- یا صاحب الأمر یکفیک السّکوت فقدحاطت بکلّ سرایانا أعادینا

4- ضاق الخناق بنا فی کلّ ناحیةفلاملاذ لنا الّاک ینجینا

5- فانهض فکم من حسین غصّ فی دمه‌فینا و کم من یزیدر فی نوادینا! [۳]


1- حسین (ع) برای حق، در طف حج گزارد، و حج را در مکّه رها کرد.

2- زندگی را در عالم، مرگ می‌سازد و جاودانگی را به بزرگترین شکل به‌وجود می‌آورد.

3- ای صاحب امر دیگر سکوت بس است زیرا که عرصه به ما تنگ شده.

4- و درد و رنج جامعه‌ی ما را در خود می‌فشارد پس به‌پاخیز و قیام کن!

5- چه حسین‌هایی در میان ما در خون خود غلطیده‌اند! و چه یزیدیانی ظلم می‌کنند!

نمایشنامه‌ی «تداعیات ما بعد الطف» را که برگرفته از وقایع پس از عاشورای 61 هجری است به عنوان یک قطعه ادبی زیبا، پیامهای اجتماعی بسیاری را به مخاطب القا می‌نماید.

بعضی از ابیات این نمایشنامه را در اینجا می‌آوریم:


ارض الطّفّ!! قبر السّبط مهوی أجساد الشّهداء ما نشق التّاریخ یوما أطیب من تلک الرّمضاء یا صرحا أکبر من زمنه

و مسجّی یهزأ من کفنه و شموسا تشرق من نحر یا صوتا للصّوت الحرّ و عزاء فی کون الغدر [۴]


(سلیمان بن صرّد خزاعی و یارانش در صحرایی نزدیک کربلا فرود می‌آیند. آثار قبر امام حسین (ع) را از دور می‌بینند و سلیمان رو به آن‌سوی نموده زیر لب زمزمه می‌کند:)

زمین طف!! قبر فرزند رسول خدا «ص» ای دربردارنده اجساد شهدا، تاریخ روزی را خوشگوارتر از آن زمینی که از شدت گرما پا را می‌سوزاند سراغ ندارد.

ای بلندایی که زمانه تاکنون بلندتر از تو به خود ندیده است، ای که خاک تو جامه‌ی کفن امام (ع) شده است، و خورشید از سر بریده‌ی آنان طلوع می‌کند، ای ندایی که صدایت آزادگی است و عزا در پیمان‌شکنی است.


سلیمان آماده‌ی جنگ با ابن زیاد می‌شود اما از کوفه اخبار مأیوس‌کننده به سلیمان می‌رسد و او با تأسف زمزمه می‌کند:


یبدو أنّ الیوم کأمس فالکوفة غار من عفن تأنف أن تدخله الشّمس [۵]

گویا امروز هم مثل دیروز است، کوفه غار متعفّنی است که از ورود خورشید سرباز می‌زند.


یاللّه و للأقدار! الکوفة حبلی قد وضعت و کما قد کنت أتوقّع ما کان جنینا بل سقط و ماذا یمکن أن یتوقّع فی زمن الجدب و القحط! زمن قد خاف ساکنه من ذرّات المطر ... بل حتّی من شبح الغیم. [۶]


چنین انتظاری را از کوفه داشتم و می‌دانستم این کوفه‌ی باردار وضع حمل نخواهد کرد، بلکه جنین خویش را سقط می‌نماید. آری چه انتظاری از عصر قحطی و خشکسالی می‌رود؟ دوره‌ای که مردم از قطره‌های باران و حتی از سایه‌ی ابرها می‌ترسند.


مختار ثقفی از سلیمان بن صرد خزاعی می‌خواهد زمان حرکت را تا پخته شدن این میوه به تأخیر بیندازد و سلیمان می‌گوید:


یا ابن الثّقفی! هل تعرف ما روح متعب؟ أو تعرف ما جرح یشخب؟!

إنّی الرّوح القلق المتعصّب و أنا الجرح الفاغرفاه و سلامی أن ألقی اللّه [۷]


پسر ثقفی! تو از روحی که تحت فشار است و جراحتی که خونریزی می‌کند و خون از رگ بریده‌اش روان است چه می‌دانی؟

من آن روح پریشان و خسته و همان زخم دهان باز کرده‌ای هستم که تا خدا را ملاقات نکنم به آرامش و سلامت نخواهم رسید.


یا ابن الثّقفیّ لن ألعق جرحی و أنام ان اعجزنی أهل الکوفة، لیس أمامی الّا الشّام [۸]


پسر ثقفی استخوان لای زخمم است و خواب ندارم. اگر اهل کوفه مرا خسته کرده‌اند. مقابل من جز شام راه دیگری نیست.


سلیمان: این سیفی؟ قد عاد علیّ للکوفة أسمع صوته!! و حسین قد غادر یثرب اهلا بحسین ... یا مرحب!! : إنّی أدری ماذا یعنی ذبح البحر فمتی تأتی سحب الشّرّ [۹]


سلیمان گفت: شمشیرم کجاست؟ علی به کوفه برگشته است، صدایش را می‌شنوم!! و حسین (ع) مدینه را ترک کرده است ... حسین خوش آمدی!! من قتل حسین (ع) را به سر بریدن دریا تعبیر می‌کنم، کی ابرهای شر خواهد آمد؟


أزمنة عرجاء ضریره یرشدها لطریق العمه ... أولاد أجیر و أجیرة ... یا ابن زیاد!! [۱۰]


عصری که حسین (ع) در آن به شهادت رسید، به عصر خدعه، مکر، فریب و خیانت مشهور است زمانه‌ای که تسلیم دشمن گردیده و به فرزندان زهرا (س) پشت کرده به انسانهای لنگ و کور شبیه است که فرزندان أمیه دست او را گرفته و به هرسو که می‌خواهند، می‌برند و او هیچ عکس‌العملی از خود نشان نمی‌دهد و بی‌تفاوت از کنار آنچه اتفاق افتاده، عبور می‌کند.


لکن هذا زمن یمشی!! قدماه قدّا من صخر بل یحبو محنیّ الظّهر لو لا یرکض!! .... لو لا یقفز!! لو لا یسعی!! [۱۱]


پای زمانه از جنس سنگ است و به همین دلیل نه احساس دارد و نه توان حرکت.

روزگار به عاجزی شبیه است که با کمر خمیده روی دست و پا راه می‌رود و توان سرعت گرفتن ندارد. چرا خیز برنمی‌دارد؟


مختار ثقفی با نفرت و کینه عمر سعد را خطاب قرار می‌دهد و می‌گوید:


لو تحکی جدران السّجن او ینطق قاع الطّامورة من تلک الجبّ المهجورة کنت رسمت بظفری رأسک و لعقت من الظّفر دمّک [۱۲]


اگر دیوارهای زندان سخن بگویند: یا سلولهای عمیق (سیاهچال) دهان باز کنند و یا زندانهای زیرزمین خواهند گفت که در آن چاههای متروک با ناخن سرت را رسم کرده و از ناخنها خونت را می‌مکیدند.


یا ابن سعد! ... یا ابن الأبجر! ... یا ابن الجوشن!! یا قذرا یأنفه الدّود!! [۱۳]

ای عمر بن سعد ... ای حجّار بن أبجر ... ای شمر بن ذی الجوشن!!

شما مانند چرک و کثافاتی هستید که کرمها نیز از شما متنفرند!


ریح تعول: قتل الثّورة أضغاث هراء و محال شجر یهتف:

قتل الفجر، و سبی الشّمس و منع الغد أکبر من مهزلة القید الرّابع:

و سیعجز سوطک و الخنجر أن یمنع طیرا إن أبحر أو غید الجوری إن نوّر [۱۴]


پس از شهادت توّابین، اشخاص، درختها، بادها رمزگونه از این حادثه سخن می‌گویند: [۱۵]

باد می‌گوید: کشته شدن انقلاب، وهم و خیال و سخن بیهوده است و محال می‌باشد.

درخت فریاد می‌زند: آیا دوباره شب سایه می‌افکند و هستی بی‌منطق گشته است.

دیگری پاسخ می‌دهد: هرگز، منطق شور انقلابگری است که از دل خاکستر فریاد می‌کشد و در برابر ظالم شمشیری، دستی یا کلامی را به پا می‌دارد.

زمین و زمان فریاد می‌کنند که: انقلاب را، خورشید را و سپیده را نمی‌توان کشت. پرنده را از آزادی و گل سرخ را از شکفتن نمی‌توان بازداشت.

و با نوید حرکت‌های انقلابی پیاپی و امید قیام خونخواهان، از گوشه و کنار جهان، پایان می‌یابد!

ثارا لدماء الأقمار و سؤالا عن ذنب الورد پس از شهادت سلیمان و یارانش ندایی امید می‌دهد:

اطفال عشق در زندان نخواهند ماند و حرکتی سیل‌آسا از گوشه و کنار جهان برای خونخواهی ماههای به خون غلتیده آغاز خواهد شد و از گناه گلهای پرپر سؤال خواهد کرد. [۱۶]

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. دیوان جمال الدین الهاشمی؛ ص 180.
  2. همانجا.
  3. همانجا.
  4. الفکر الجدید؛ العددان 15- 16؛ ص 326.
  5. همان؛ ص 332.
  6. همانجا.
  7. همانجا.
  8. همان؛ ص 322.
  9. همان؛ ص؛ ص 301.
  10. همان؛ ص 314.
  11. همانجا.
  12. همان؛ ص 316.
  13. همانجا.
  14. همان؛ ص 334 و 335.
  15. همان؛ ص 336.
  16. امام حسین در شعر معاصر عربی.