عبد اللّه شبراوی
عبد اللّه شبراوی | |
---|---|
زادروز | 1091 ه. ق. |
مرگ | ذیحجه سال 1172 هجری |
پیشه | عارف، فقیه و شاعر |
کتابها | الاتحاف بحبّ الاشراف |
عبدالله شبراوی عارف، فقیه و شاعر قرن دوازدهم هجری است.
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
عبدالله شبراوی در سال 1091 ه. ق متولّد شد و در ذیحجه سال 1172 هجری وفات یافت. وی در کتابش «الاتحاف بحبّ الاشراف» [۱] فصلی را به زیارت امام حسین (ع) اختصاص داده و قصایدی را که در آن اهل بیت پیامبر اکرم را مدح کرده است میآورد. [۲]
نمونه اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
1- آل طه! و من یقل آل طهمستجیرا بجاهکم لا یردّ
2- حبکم مذهبی و عقد یقینیلیس لی مذهب سواه و عقد
3- منکم أستمدّ بل کلّ من فی الکون من فیض فضلکم یستمدّ
4- بیتکم مهبط الرّسالة و الوحی و منکم نور النبوّة یبدو
5- یابن بنت الرّسول من ذا یضاهیک افتخارا و أنت للفخر عقد؟
6- یا حسینا هل مثل أمّک امّلشریف؟ أو مثل جدّک جدّ؟
7- رام قوم أن یلحقوک لکنبینهم فی العلاو و بینک بعد
8- خصّک اللّه بالسّعادة فی دنیک ثمّ بالشّهادة بعد
9- لک فی القبر یا حسینا مقامو لأعداک فیه خزی و طرد
10- یا کریم الدارین یا من له الدهر علی رغم من یعاند عبد
11- أنت سیف علی عداک و لکنفیک حلم و ما لفضلک حدّ
12- کلّ من رام حصر فضلک غرّفضل آل النبیّ لیس یعدّ
13- طیبة فاقت البقاع جمیعاحین أضحی فیها الجدّک لحد
14- و لمصر فخر علی کلّ مصرو لها طالع بقبرک سعد
15- مشهد أنت فیه مشهد مجدکم سعی نحوه جواد مجدّ؟
16- و ضریح حوی علاک ضریحکلّه مندل یفوح و ندّ
17- مدد ماله انتهاء و سرّلا یضاهی و رونق لا یحدّ
18- رحمات للزائرین توالتو جزیل من العطاء و رفد
19- رضی اللّه عنکم آل طهو دعاء المقلّ مثلی جهد
20- و سلام علیکم کلّ وقتما تغنّت بکم تهام و نجد
21- أنا فی عرض تربة أنت فیهایا حسینا و بعد حاشا اردّ
22- أنا فی عرض جدّک الطاهر الطهر إذا ما الزّمان بالخطب یعدو
23- أنا فی عرض من یعول کلّ الرّسل علیه و ما لهم عنه بدّ
24- أنا فی عرض من أنته غزالفحماها و الخصیم خصم الدّ
25- أنا فی عرض جدّک المصطفی منکلّ عام له الرّحال تشدّ [۳]
1- آل طه! کسیکه آل طه بگوید و پناه به مقامتان ببرد، هرگز رانده نمیشود.
2- دوستی شما آئینم و اعتقاد قلبیم، میباشد و غیر از آن مذهب و عقیدهای ندارم.
3- از شما مدد میگیرم، بلکه هرکه در جهان هستی است از فیض فضیلتتان بهره میگیرد.
4- خانهی شما مهبط رسالت و وحی است و نور نبوّت از شما آشکار میشود.
5- ای پسر دختر رسول خدا، چه کسی از لحاظ افتخار همانند شما است و شما زینت افتخار هستید.
6- ای حسین، آیا مثل مادرت و جدّت از لحاظ شرافت، مادری و جدّی وجود دارد؟
7- قومی خواستند از لحاظ بلندی مرتبه به شما برسند، در صورتیکه میان شما و آنها فاصلهی زیادی است.
8- خداوند ترا در دنیا به سعادت و سپس به شهادت اختصاص داد.
9- برای تو ای حسین! در قبر مقامی است که برای دشمنانت در آن خواری و ذلت است.
10- ای کسی که در دو جهان کریمی! و ای کسی که روزگار علی رغم کسی که معاند است بندهی اوست!
11- تو بر دشمنانت شمشیری، ولی در تو حلم است و برای فضل تو حدّی نیست.
12- هرکه بخواهد فضائلت را محدود کند، خود را فریفته است، زیرا فضائل آل پیامبر قابل شمارش نیست.
13- از آن زمانیکه جدّت در زمین مدینه مدفون گردید، عطر آن همهی بقعهها را فراگرفت.
14- و برای مصر نسبت به همهی شهرها افتخار است و به خاطر قبرت طالعش سعد است.
15- بقعهی مبارکهات بسیار مبارک است، چه بسیار افراد کوشا به سوی آن میشتابند؟
16 و 17- و ضریحی که ترا دربر گرفته و بالایت قرار دارد، کلا معطّر و روحافزاست دارای کششی است که آخر ندارد، سروری است که همانند ندارد، رونقی است که حد ندارد.
18- برای زائران، رحمتهای پیدرپی و بخشش نیکویی است.
19- خدا از شما آل طه خشنود باد دعای ناچیزی چون من رنج بیحاصلی است.
20- و همواره درود خدا بر شما باد مادامیکه نجد و تهامه از شما یاد میکند.
21- من در پیشگاه خاکی قرار دارم که تو ای حسین در آن قرار داری، و دیگر بعید است که رانده شوم.
22- من در پیشگاه جدّ پاکت، قرار دارم که زمان، با شخصیتهای پاک دشمنی میکند.
23- من در پیشگاه کسی قرار دارم که همهی پیامبران به او پناه میبرند، و از او بینیاز نیستند.
24- من در پیشگاه کسی قرار دارم که آهوها به او پناه برده، او هم پناهشان داده است در صورتیکه دشمن بسیار سرسخت بود.
25- من در پیشگاه جدّت مصطفی قرار دارم تا هر زمانی که مردم برای زیارتش به آن سوی میروند.
مدح اهل بیت:
1- آل بیت النبیّ! مالی سواکمملجأ أرتجیه للکرب فی غد
2- لست أخشی ریب الزّمان و أنتمعمدتی فی الخطوب یا آل أحمد
3- من یضاهی فخارکم آل طه؟و علیکم سرادق العز ممتد
4- کلّ فضل لغیرکم فإلیکمیا بنی الطهّر بالإصالة یسند
5- لا عدمنا لکم موائد جودکلّ یوم لزائریکم تجدّد
6- یا ملوکا لهم لواء المعالیو علیهم تاج السّعادة یعقد
7- أیّ بیت کبیتکم آل طه!طهّر اللّه ساکنیه و مجّد
8- روضة المجد و المفاخر أنتمو علیکم طیر المکارم غرّد
9- و لکم فی الکتاب ذکر جمیلیهتدی منه کلّ قار و یسعد
10- و علیکم أثنی الکتاب و هل بعد ثناء الکتاب مجد و سودد؟!
11- و لکم فی الفخار یا آل طه!منزل شامخ رفیع مشیّد
12- قد قصدناک یابن بیت رسول اللّه و الخیر من جنابک یقصد
13- یا حسینا ما مثل مجدک مجدلشریف و لا کجدّک من جد
14- یا حسینا بحقّ جدّک عطفالمحبّ بالخیر منک تعوّد
15- کلّ وقت یودّ یلثم قبراأنت فیه بمقلتیه و یشهد
16- سادتی أنجدوا محبّا أتاکممطلق الدمع فی هواکم مقیّد
17- و أغیثوا مقصرا ماله غیر حماکم إن أعضل الأمر و اشتد
18- فعلیکم قصرت حبّی و حاشابعد حبّی لکم اقابل بالرّد
19- یا الهی مالی سوی حبّ آل البیت آل النبیّ طه الممجّد
20- أنا عبد مقصّر لست أرجوعملا غیر حبّ آل محمّد [۴]
1- ای اهل بیت پیامبر! برایم غیر از شما پناهگاهی که برای رفع گرفتاریهایم فردا امیدوار باشم، نیست.
2- من از گرفتاری زمان نمیترسم، در صورتیکه شما ای آل احمد در همهی شئون اتکّایم باشید.
3- چه کسی چون افتخارات شما آل طه افتخاراتی دارد؟ در صورتیکه خیمهگاه عزّت بر سر شما سایه افکنده است.
4- هر فضلی که برای غیر شما است، ای فرزندان پاک! بالاصاله به شما برمیگردد و مربوط به شما است.
5- از مائدههای جودی که هر روز به زائرانتان میبخشید، محروممان مفرمائید.
6- ای پادشاهان، پرچم افتخار و عظمت مخصوص شما است و تاج سعادت متعلّق به شما.
7- ای آل طه! کدام خانهای همانند خانهی شما است که خدا، ساکنانش را پاک و بزرگوار قرار داده است؟
8- باغستان مجد و مفاخر شمائید، و پرندگان مکارم روی سرتان نغمهسرائی میکنند.
9- در قرآن از شما به نیکی یاد شده که هر خوانندهای از آن هدایت شده و سعادتمند میگردد.
10- قرآن شما را ستوده آیا بعد از ستایش قرآن، عظمت و بزرگیای هست؟
11- ای آل طه! برایتان در افتخار، منزل شامخ و بلند و محکمی است.
12- ای پسر دختر رسول خدا! رو به سوی تو داریم که خیر از ناحیهی شما گرفته میشود.
13- ای حسین! نه همانند عظمتت عظمتی، و نه همانند جدت جدی است.
14- ای حسین! به حق جدت نظر لطفی به کسیکه چشمداشت محبت از تو دارد بنما.
15- آنکه هرگاه میخواهد قبری را ببوسد، تو در برابر دیدگانش قرار داری.
16- ای آقایانم! کمک کنید و به دوستی که پیشتان آمده، در حالیکه گریههایش را در محبّت شما مقیّد کرده است.
17- یاری کنید مقصّری را که غیر از شما یاری ندارد.
18- پس علاقهام را منحصر به شما نمودم، و با اینحال بعید است که دست رد به سینهام بزنید.
19- ای خدایم! برایم غیر از محبّت اهل بیت پیامبر اکرم، سرمایهای نیست.
20- من بندهی مقصّری هستم که امید به عملی جز محبت اهل بیت محمّد (ص) ندارم.
مشهد امام حسین (ع):
1- یا ندیمی قم بی إلی الصهباءو اسقنیها فی الرّوضة الغنّاء
2- حیث مجری الخلیج و الماء فیهیتثنّی کالحیّة الرقشاء
3- هاتها یا ندیم صرفا و دعنیمن صریع الهوی قتیل الماء
4- و أدرها ممزوجة بالتهانیغیر ممزوجة بماء السّماء
5- هاتها یا ندیم من غیر خلطإنّ خلط الدواء عین الدّاء
6- و القنی یا ندیم تحت الأثیلات سحیرا إذا أردت لقائی
7- فی کثیب من الجزیرة یختال دلالا فی حلّة خضراء
8- روضة راضها النسیم سحیراباعتلال صحّت به و اعتلأ
9- و لطیف النسیم یعبث بالغصن فیهتزّ هزّة استهزاء
10- یا خریر الخلیج تفدیک نفسیفلکم نلت فی حماک منائی؟
11- یا ندیمی جدّد بذکراه وجدیو احی ذاک الغرام بالأغراء
12- هات حدّت عن نیل مصر و دعنیمن فرات و دجلة فیحاء
13- و أعد لی حدیث لذّات مصرفحدیث الّلّذات عنّی نائی
14- إنّ مصر الأحسن الأرض عندیو علی نیلها قصرت رجائی
15- و غرامی فیها و غایة قصدیأن أری سادتی بنی الزّهراء
16- و إلی المشهد الحسینیّ أسعیداعیا راجیا قبول دعائی
17- یابن بنت الرّسول انّی محبّفتعطّف و اجعل قبول جزائی
18- یا کرام الأنام یا آل طه!حبّکم مذهبی و عقد ولائی
19- لیس لی ملجأ سواکم و ذخرأرتجیه فی شدتّی و رخائی [۵]
1 و 2- ای ندیم! برخیز، و از صهبا، برایم بیاور و بنوشانم، اما در روضهی مبارکهی آباد و پرجمعیّت آنجا که مجرای خلیج و آبش همانند مار سیاه و سپید دوگونه است.
3 و 4- ای ندیم، تنها آن را به من بده و رهایم کن، بگذار روی زمین به هوایش افتاده و کشتهی آب باشم. آن را مخلوط با تهنیتها بگردان نه ممزوج با آب آسمان.
5- ای ندیم آن را بیاور، ولی مخلوط با چیزی نباشد که خلط دوا، عین مرض است.
6 و 7- هرگاه خواستی ملاقاتم کنی زیر درختهای «اثیلات» ملاقاتم کن که در روی تپّهای از جزیره در لباسهای سبز، دلربایی میکنند.
8- باغستانی که نسیم روحبخش سحر آن را بیاراست و به آن رونق بخشید.
9- و نسیم لطیف با شاخههای درختانش بازی همی کرد و از سویی به سوی دیگر همی جنباند.
10- ای صدای خلیج! جانم فدایت! پس کی در حمایتت آرزوهایم برآورده خواهد شد؟
11- ای ندیمم! با یادش خوشیم را تجدید کن و آن محبت شدید را بدینوسیله زنده نما.
12- بیا و از نیل، سخن بگو و از فرات و دجلهی وسیع، رهایم کن.
13- و اعاده کن برایم لذّات مصر را، پس حدیث لذّات از من دور است.
14- در نزد من مصر بهترین زمین بهشمار میرود، و تنها بر نیلش امیدوارم.
15- شدت علاقه و غایت مقصودم در آنجا است، زیرا آقایانم، فرزندان زهرا را در آنجا میبینم.
16- و به سوی مشهد حسینی سعی میکنم، در حالیکه دعا میکنم و امیدوارم دعایم مقبول واقع شود.
17- ای پسر دختر رسول خدا! دوستت دارم توجّهی کن و قبولیم را پاداشم قرار ده.
18- ای کریمان مردم! ای آل طه! علاقهی به شما مذهب و اعتقادم هست.
19- برایم پناهگاه و ذخیرهای که در گرفتاریم به آن امیدوار باشم غیر از شما نیست.
چکامهی دیگر: [۶]
1- یا آل طه! من أتی حبّکممؤمّلا إحسانکم لا یضام
2- لذنا بکم یا آل طه! و هلیضام من لاذ بقوم کرام؟
3- تزدحم النّاس بأعتابکمو المنهل العذب کثیر الزحام
4- من جاءکم مستمطرا فضلکمفاز من الجود بأقصی مرام
5- یا سادتی با بضعة المصطفییا من لهم فی الفضل أعلی مقام!
6- أنتم ملاذی و عیاذی و لیقلب بکم یا سادتی مستهام
7- و حقّکم إنی محبّ لکممحبّة لا یعتریها انصرام
8- وقفت فی أعتابکم هائماو ما علی من هام فیکم ملام
9- یا سبط طه یا حسینا علیضریحک المأنوس منّی السّلام
10- مشهدک السّامی غدا کعبةلنا طواف حوله و استلام
11- بیت جدید حلّ فیه الهدیفصار کالبیت العتیق الحرام
12- تفدیک نفسی یا ضریحا حویحسینان السبط الإمام الهمام
13- إنّی توسّلت بما فیک منعزّ و مجد شامخ و احتشام
14- یا زائرا هذا المقام اغتنمفکم لمن یسعی إلیه اغتنام؟
15- ینشرح الصّدر إذا زرتهو تنجلی عنه الهموم العظام
16- کم فیه من نور و من رونقکأنّه روضة خیر الأنام
1- ای آل طه! کسیکه با علاقهی به شما و امید به احسانتان پیشتان بیاید محروم نخواهد شد.
2- به شما پناه آوردم، و آیا کسیکه به مردمی کریم و بزرگوار پناهنده شود محروم خواهد شد.
3- مردم در عتبات مقدّستان ازدحام میکنند، آری آنجا چشمهی آب گوارا است که در اثر کثرت جمعیت مردم در مضیقهاند.
4- کسیکه نزد شما بیاید و خواستار باران فضل شما باشد، از عالیترین بخششتان بهرهمند خواهد بود.
5 و 6- ای آقایانم! ای پارههای تن رسول خدا! ای کسانیکه دارای عالیترین مقامات هستید! شما پناهگاههایم هستید و قلبم در گرو شما است.
7- و حقّ شما این است که من علاقمند به شما باشم علاقهای که هرگز گسسته نشود.
8- در عتبات مقدّستان متحیّر ایستادهام و کسیکه در شما متحیّر باشد، ملامت ندارد.
9- ای سبط طه! ای حسین! بر ضریح مطهّرت از من سلام باد.
10- مشهد عالیت برای ما، کعبهای است که دور آن طواف میکنیم و آن را میبوسیم.
11- خانهی جدیدی که در آن هدایت حلول کرده و همانند بیت عتیق (کعبه) شده است.
12- جانم فدایت ای ضریحی که حسین، امام همام را دربر گرفتهای.
13- من به آن عزّت و عظمت و حشمتی که در اندرونت قرار دارد، توسّل میجویم.
14- ای زیارتکننده فرصت را در اینجا غنیمت شمار، پس چه مقدار برای کسیکه سعی به سوی آن کرده غنیمت است؟
15- هنگامیکه زیارتش میکنی دل باز میشود و غمهای بزرگ از آن دور میگردد.
16- چقدر نور و رونق در آن است؟ گویا که روضهی مبارکهی خیر الانام (پیامبر) است.
- 1-
1- اللّه أکبر ما ذا الحادث الجللفقد تزلزل سهل الأرض و الجبل
2- ما هذه الزفرات الصاعدات أسیکأنّها شعل ترمی بها شعل
3- ما للعیون عیون الدمع جاریةمنها تخذّ خدودا حین تنهمل
4- ماذا النواح الّذی عطّ القلوب و ماهذا الضجیج و ذی الضوضاء و الزجل
5- کأنّ نفخة صور الحشر قد فجأتو الناس سکری، و لا سکر و لا ثمل
6- قد هلّ عاشور لو غمّ الهلال بهکأنّما هو من شوم به زحل
7- شهر دهی ثقلیها منه داهیةثقل النبیّ حصید فیه و الثقل
8- قامت قیامة أهل البیت و انکسرتسفن النجاة و فیها العلم و العمل
9- و ارتجّت الأرض و السبع الشداد و قدأصاب أهل السماوات العلی الوجل
10- و اهتزّ من دهش عرش الجلیل فلولا اللّه ما سکه أهوی به المیل
11- جلّ الإله فلیس الحزن بالغةلکنّ قلبا حواه حزنه جلل
12- قضی المصاب بأن تقضی النفوس لهلکن قضی اللّه أن لا یسبق الأجل
1- پناه میبرم به عظمت و بزرگی خدا، چه حادثه و شورش قیامت است که برپا شده؟! بزرگی آن را کسی جز خدا نمیداند مصیبتی هست که کوه و دشت از آن متزلزل و مضطرب شدند.
2- نمیدانم چه مصیبتی واقع شده است که جمیع مردم فریاد میزنند و به فریادهای بلند ناله میکنند و جمیع مردم محزونند و آثار حزن و اندوه آنها ظاهر است. گویا آتش در قلبهای مردم افتاده که نالههای آنان مثل شعلههای آتش میماند که در آن شعلهها شعلههای دیگر باشد.
3- ای دوستان! خبر دهید مرا چه واقع شده است برای شیعیان و دوستداران علی (ع) که میبینم چشمههای اشک از چشمهای آنان ریزان است، و از شدّت گریه و زاری و ریختن اشک صورتهای آنها مجروح است.
4- آیا چه واقع شده که مردم نوحه و فریاد میزنند، که نوحه و فریادشان دلها را میشکافد و جگرها را میسوزاند!؟ و چه چیز است این صداها و آوازهای مختلف که به یکدفعه بلند میشود، و نزدیک است آسمانها را از هم بشکافد و زمین را بدراند؟!
5- خبر دهید مرا، گویا نفخهی صور واقع شده که مردم اینچنین مضطربند، و گویا عقل از سر ایشان رفته، زیرا که مردم را میبینم مست و این مستی خمر و بیخودی شراب نیست.
6- غوغای قیامت است که برپا شده یا هلال محرّم از افق دمیده و ایام عاشورا شده!؟ کاش هلال در این ماه مستور و مخفی میماند. و شیعیان و دوستان این ماه را نمیدیدند، بسکه این هلال محرّم شوم و نحس است گویا هلال و ماه نو نیست، گویا زحل که کوکب نحس اکبر است از افق طالع شده.
7- چه ماهی است این ماه؟! که جن و انس را به مصیبت انداخت و بزرگ و کوچک را به غم و اندوه، و ما را بیآقا و مولا کرد. عترت نبی در این ماه بود که کشته شدند و اهل بیت در همین ماه بود که اسیر شدند و روز شیعیان چون شب تار ظلمانی شد و کلام اللّه مجید بیمفسّر و مبیّن شد.
8- نمیدانم قیامت برپا شده است یا روز عاشورا، بلکه قیامت اهل بیت پیغمبر است که ایشان در روز عاشورا همگی کشته و به خاک و خون آغشته شدند و زنان و دختران که عیال اللّه بودند همگی اسیر گردیدند.
9- چگونه بیان نمایم روزی را که در آن زمین به لرزه و اضطراب آمد!؟ و نزدیک شد که آسمانها از هم بپاشند و خوف و وحشت بر اهل آنها مستولی شد که گویا ملائکه و سکّان سموات از تسبیح و تهلیل باز ماندند و مضطرب و متحیّر مانده بودند که آیا چه واقع خواهد شد؟!
10- روز عاشورا بود، عرش خدا با آن عظمت، از وحشت حیرت به لرزه آمد. اگر نه این بود که خداوند عالم به ید قدرت خود نگاهدای نمود، برپا نمانده بود و ساقط شده بود.
11- خداوند عالم اجل و ارفع است ازاینکه حزن و اندوه، به او برسد و هیچ حادثه از حوادث عالم در ذات او راهبر نیست. لکن هر قلبی که محبّت خدا در او باشد و معرفت حق جلّ اسمه را احاطه کرده باشد، مصیبت او بزرگ است و حزن و اندوه او به قدر معرفت و محبّت او هست.
12- بلی سزاوار بود از این مصیبت جمیع روحها از جسمها مفارقت نمایند و بدنهای خود را خالی بگذارند، لکن روحها در بدنها باقی ماندند و مفارقت نکردند، بهواسطهی آنکه خداوند عالم از برای هر نفسی اجلی قرار داده و مقدّر فرموده که هیچ نفسی پیش از آن اجل و موعد نمیرد و تقدیر، تغییربردار نیست.
- 2-
13- هذا مصاب الّذی جبریل خادمهناغاه فی المهد إذ نیطت تمائمه
14- هذا مصاب الشهید المستضام و منفوق السماوات قد قامت مآتمه
15- سبط النبیّ أبی الأطهار والده الکرّار [۷] مولی أقام الدین صارمه
16- صنو الزکیّ جنی قلب البتول لهاقسومة لیس فیها من یقاسمه
17- مطهّر لیس یغشی الریب ساحتهو کیف یغشی من الرحمن عاصمه
18- للّه طهر تولّی اللّه عصمتهأرداه رجس عظیمات جرائمه [۸]
19- للّه مجد سما الأفلاک رفعتهماد العلی عند مادت دعائمه
20- ضیف ألمّ بأرض وردها شرعقضی بها و هو ظامی القلب هائمه
21- لهفی علی ماجد أربت أناملهعلی السحاب غدا سقیاه خاتمه
22- لهفی علی الآل صرعی فی الطفوف و ماغیر العلیل بذاک الیوم سالمه
23- إقتمّ یوم به حمّت ملاحمهمثمّ انجلی و هم قتلی غنائمه
24- حزن طویل أبی أن ینجلی أبداحتّی یقوم بأمر اللّه قائمه
13- آیا سزاوار بود کسیکه جبرئیل خادم او و گهواره جنبان و همصحبت او باشد (در زمان طفولیت)، چنین کسی را فرقهی اشقیا بدون جرم و گناه سر از بدن جدا نمایند.
14- این مصیبت، مصیبت شهیدی است که بیگناه او را مظلومانه شهید کردند. که نهتنها در زمین بلکه در آسمانهای بلند ملائکه به عزاداری او مشغولند و اقامهی تعزیهداری او را مینمایند.
15- کشتند شهید مظلومی را که فرزندزادهی پیغمبر بود و از پیغمبر حیا نکردند و نه امام اطهار از نسل طیّب و طاهر او بودند و پدرش حیدر کرّار امام و مولای مؤمنین بود که دین خدا بهواسطهی شمشیر آن بزرگوار رواج و رونق گرفت.
16- کشتند کسی را که با امام حسن مجتبی (ع) از یک اصل بودند و برادر بودند و میوهی دل فاطمه (س) بود و از نجابت و صفات پسندیده و برکات از جمیع مردم برتر بود و کسی قسمت بر او نبود (احدی همحظّ و همبهره او نبود) زیرا که خداوند ائمه اطهار را از نسل او، و اجابت دعا را تحت قبّهی او، و شفا را در تربت آن بزرگوار قرار داد.
17- کشتند کسی را که خداوند عالم او را پاک و پاکیزه از جمیع عیبها و نقصها گردانیده بود و هیچ معصیّت و صفت رذیله در اطراف او گذر نکرده بود زیرا که خداوند عالم او را معصوم قرار داده بود و کسیکه چنین باشد چگونه از او معصیّت صادر شود!؟
18- چقدر تعجّب دارد کسیکه خداوند عالم او را طیّب و طاهر قرار داده بود و از جمیع نقایص و عیوب و معاصی او را معصوم و محفوظ قرار داده بود، اینگونه شهید نمایند؟!
19- قسم به خدا، شرافت و بزرگی و نجابتی آن بزرگوار داشت که رفعت او بزرگتر از افلاک بود. چگونه نباشد و حال آنکه افلاک و هرچه در آنها و مادون هست، همه طفیل وجود آن حضرت است و به قتل آوردن آن حضرت افلاک را به لرزه درآورده و بنای شرف و اساس مجد و بزرگواری را خراب کرد.
20- جان همهی عالم به فدای مهمانی که در زمین کربلا وارد شد و او را به آبی که بر همه کس مباح بود و بر روی او و عیالش بستند مهماننوازی کردند و شهید نمودند درحالیکه تشنه لب بود و جگرش از شدت عطش میسوخت.
21- ای حزن و اندوه، زیاد شو بر صاحب شرافت و حسب و نسبی که در مقام جود و بخشش و ریختن دینار و درهم از سرانگشتانش بر بارانی که از ابر ببارد زیادتی داشت و آن بزرگوار با آن جود و بخشش، انگشتر مبارک خود را در دهان گذارده، از شدت عطش میمکید.
22- ای حزن و اندوه، زیاد شو بر آل رسول خدا که هریکی در گوشهای از میدان بر خاک هلاک افتاده بودند و غیر از یک بیمار در آن روز کسی از ایشان سالم باقی نمانده بود و همگی در آن روز با لب تشنه و شکم گرسنه شهید شده بودند.
23- روز عاشورا تیرهوتار شد و گردوغبار برخاست در وقتیکه نائره حرب مشتعل شد و کاربر آل رسول (ص) تنگ گردید و مصیبات و فتنهها سخت شد بعد از آن تیرگی و گردوغبار هوا روشن شد و صافی گردید، در حالتی که مردان آل رسول خدا شهید شده و همگی بر خاک هلاک افتاده بودند و زنان و دختران ایشان اسیر و دستگیر و غنیمت آل ابو سفیان شده بودند.
24- حزن و اندوه شیعیان در این مصیبت کم نمیشود و به طول زمان کهنه نمیگردد و ابا و امتناع دارد از آنکه برطرف شود و داغ این مصیبت بر جگر شیعیان باقی است تا آنکه قائم آل محمّد (عج) ظاهر شود به فرمان خدا به خونخواهی جدّ بزرگوار خود، داد آن مظلوم شهید را بخواهد.
- 3-
25- کیف السّلوّ و نار القلب تلتهبو العین خلف قذاها دمعها سرب
26- ألقی المصاب علی الإسلام کلکلهفکلّ منتسب للدین مکتئب [۹]
27- لا صبر فی فادح عمّت رزیّتهحتّی اعتری الصبر منه الحزن و الوصب
28- لا تقدر العین حقّ القدر من صببو إن جری حین یجری دمعها الصبب
29- یستحقر الدمع فیمن قد بکته دماأرجاؤها الجون و الخضراء و الشهب
30- قلّ البکاء علی رزء یقلّ لهشقّ الجیوب و عطّ القلب و العطب
31- کیف العزاء و جثمان الحسین علی الرمضاء عار جریح بالثری ترب
32- و الرأس فی رأس میّال یطاف بهو یقرع السنّ منه شامت طرب
33- و أهل بیت رسول اللّه فی نصبأسری النواصب قد أنضاهم التعب
34- و الناس لا جازع فیهم و لا وجعو لا حزین و لا مسترجع کئب
35- فلیت عین رسول اللّه ناظرةماذا جری بعده من معشر نکبوا
36- کم بعده من خطوب بعدها الخطبلو کان شاهدها لم تکثر الخطب
25- چگونه میتوان تسلّی داد شیعیان و دوستان را در مصیبت حضرت سیّد الشّهداء علیه السلام و حال آنکه جگرهای ایشان کباب است و آتش در قلب آنها افتاده و زبانه میکشد؟ بلی چنین است هرگاه خاشاکی در چشم بیفتد، خودداری نمیتوان کرد و بیخود اشک از چشم جاری میشود. حال شیعیان چنین است که هرگاه این مصیبت را یاد میآورند بیطاقت اشکشان جاری میشود.
26- حضرت سیّد الشّهداء به منزلهی قلب از برای اسلام و اهل اسلام است هرگاه اذیّتی به قلب وارد آید، جمیع اعضاء متألّم میشوند. همچنین مصیبت این بزرگوار، مصیبت جمیع اهل اسلام است. پس گویا تمام مصیبت خود را بر روی اسلام انداخت زیرا که هرکس نسبتی به اهل اسلام داشته باشد، محزون و مغموم است و اشک از چشم او جاری است.
27- بلی، چگونه صبر کنند شیعیان و جزع ننمایند و اشک نبارند در این امر بزرگ که واقع شد که مصیبت او جمیع اهل آسمان و زمین را احاطه نموده و غم و اندوه ایشان را فراگرفته!؟ بلکه جای آن داشت که صبر، بیصبری کند و حزن و تعب و اندوه به او برسد.
28- ای چشم! این مصیبت، مصیبتی است که عوض اشک باید خون گریه کنی، و هرچه اشک بریزی معذور نیستی، اگرچه خودت هم اشک شده و جاری شوی از بسیاری گریه، امّا بازهم به حقّ عزاداری قیام ننمودهای، مگر آنکه خون شوی و عوض اشک جاری شوی در مصیبتی که زمین خون گریه کرد.
29- ای چشم! چرا خون گریه نمیکنی!؟ و اگر خون نداری چرا خون نمیشوی و فرو نمیباری در مصیبتی که زمین در آن مصیبت خون گریست و آسمان و جمیع اجرام سماویه همه خون گریه کردند و حقیر و بیقدر و کم شمردند اشک را در این مصیبت و سزاوار دیدند که خون ببارند.
30- در این مصیبت کبری و داهیهی عظمی، اشک ریختن و پاره کردن پیراهنها کم است. جای آن دارد که جگرها پاره پاره شود و از هم بپاشد و روحهای شیعیان از بدن بیرون رود و همگی به یکدفعه هلاک شوند و روحها بدنها را خالی گذارده، بدنها بیروح بمانند.
31- چگونه میتوان صبر کرد و خودداری نمود، و حال آنکه بدن امام حسین (ع) برهنه و پارهپاره بر روی ریگها و خاکهای گرم افتاده و به خاک و خونآلوده و یک نفر مسلمان پیدا نمیشود که این بدن مجروح را از روی آن خاکها بردارد و به خاک بسپارد.
32- چگونه صبر کنیم و شکیبایی پیش گیریم، و حال آنکه سر مبارک حسین (ع) را بر سر نیزهی بلندی نصب کرده بودند و او را به اطراف بیابانها و شهرها میگردانیدند، و یزید ملعون به کشتن آن بزرگوار شادی و خوشحالی میکرد و شماتت مینمود آن خبیث چوب خود را بلند میکرد و بر لب و دهان آن سیّد مظلوم میزد.
33- ای شیعیان و دوستان رسول خدا! چگونه صبر کنیم و حال آنکه اهل بیت رسول خدا در رنج و تعب و محنت و اسیر و دستگیر نواصب و دشمنان آل پیغمبر (ص) بودند و از زیادتی مشقّت و محنت، آل رسول اللّه ضعیف و نحیف و لاغر شده بودند.
34- آیا میتوان صبر نمود در مصیبت آل رسول (ص) که مردان ایشان را کشتند و دختران ایشان را اسیر نمودند و حال آنکه مردم بیحیا و بیوفای کوفه و شام عوض آن که اظهار حزن کنند و در مصیبت آنان جزع نمایند و گریه و فریاد کنند، اظهار فرح و سرور میکردند و دست به یکدیگر میدادند و «مبارک باد!» میگفتند.
35- ای کاش رسول خدا (ص) در حیات میبود و در صحرای کربلا حاضر و نظر میکرد چگونه کوفیان و شامیان فرزندش حسین (ع) را با لب تشنه پارهپاره کردند و عیالش را اسیر نمودند و اموالش را به غارت بردند و چگونه از دین برگشتند و از راه حق عدول کردند.
36- ای شیعیان! چه بسیار از امور بزرگ را بعد از رسول خدا مخالفین بیحیا مرتکب شدند. و اگر رسول خدا (ص) در حیات بود، هرگز این امر واقع نمیشد.
- 4-
37- شاء من النّاس لا ناس و لا شاءهوت بهم فی مهاوی الغیّ أهواء [۱۰]
38- دانوا نفاقا فلمّا أمکنت فرصشنّت لهم غارة فی الدّین شعواء
39- سلّوا علیه سیوفا کان أرهفهالها مضاء إذا استلّت و إمضاء
40- شبّو لإطفاء نور اللّه نار وغیلولاه ما شبّها قدح و إیراء
41- و زحزحوا الأمر للأذناب عن ترةو أخّروا من به العلیاء علیاء
42- حلّت بذلک فی الإسلام قارعةو فتنة تقرع الأسماع صمّاء
43- و طخیة غشّت الأبصار ظلمتهاعمیاء قد عمّت الأقطار غمّاء
44- عدت علی اسد الغابات أضبعهاو فی الرعاة لها قد عاثت الشاء
45- فالحقّ مغتصب و الإرث منتهبو فیء آل رسول اللّه أفیاء
46- و الطّاهرون ولاة الأمر تحتکم الأرجاس فیهم بما اختاروا و ما شاؤوا
47- و بضعة المصطفی لم یرع جانبهاحتّی قضت وهی غضبی داؤها داء
48- قد أبدلوا الودّ فی القربی [۱۱] ببغضهمکأنّما ودّهم فی الذکر بغضاء
37- اهل کوفه و شام و دشمنان اهل بیت طهارت و نواصب آل محمّد (ص)، مثل گوسفندان و باقی حیوانات، آنان را نمیشود داخل افراد انسان شمرد و حتی نمیشود آنان را گوسفند گفت به جهت آنکه به صورت انسانند و هواهای نفسانیه و خیالات فاسده، ایشان را در ورطهی هلاکت انداخت که احتمال نجات نیست.
38- قسم به خدا که ظالمین آل محمّد (ص) بر کفر خود باقی بودند و اسلام را به حسب ظاهر قبول کردند و کفر خود را پنهان داشتند و انتظار فرصت میکشیدند تا آنکه فرصت یافتند و دین را به غارت بردند و شیرازهی اسلام را گسیختند و کفر باطنی را اظهار کردند.
39- چون که فرصت یافتند، شمشیرهایی که تیز و نازک شده بود از برای رواج اسلام، به یکدفعه از غلاف کشیدند، مثل دزدانی که در کمین نشسته باشند و دین را خراب کردند و اسلام را پامال نمودند و عماد دین اسلام را از پا درآوردند.
40- این کافران باطنی در اول امر اسلام را به خود بستند و اظهار اسلام نمودند تا آنکه بهواسطهی اسلامیان قوّتی گرفتند و فرقهای از مسلمانان را اغواء نمودند و دور خود جمع کردند، به عوض آنکه ترویج دین اسلام نمایند، بنیان اسلام را خراب کردند و آتش جنگ برافروختند و فتنهها برپا نمودند و نور خدا را خاموش کردند.
41- امر خلافت و امامت را از روی حسد و ظلم بهواسطهی گرگان یا مردمان پسترتبه از صاحبان آن امر و از کسیکه بلندی از علّو شأن و رفعت مکان وی بلندی یافته بود مؤخر داشتند (اول فتنه در دین خدا این بود که وصّی بالنص رسول خدا را خانهنشین کردند و امر را بر مستضعفین مشتبه نمودند و حال آنکه رفعت و شرافت و علم و عمل و حسب و نسب، همه در این خانواده جمع بود و شرافت و رفعت بهواسطهی انتساب به اهل بیت، شریف و رفیع شد).
42- به جهت این عمل داهیه و مصیبتی در دین وقع شد و فتنهای در اسلام برپا شد و گوشهای مردم را به قسمی کوبید که از شنیدن کلام حق کر شدند.
43- از غصب خلافت اهل بیت (ع) ظلمت بسیار سختی عالم را فراگرفت و چشمها را پوشانید و حق و باطل به هم مخلوط شد. مردم یا چشمهایشان کور است یا تاریکی آنها را فراگرفته که دنبال باطل میدوند و حق را میگذارند. (کوریهای چشمهای باطن، به سبب آن پردهها و سترهایی بود که آن منافقین بر شریعت مقدّس نبوی کشیدند و نگذاشتند که لمعات آن دیدهها را روشن نماید و مردم را به شاهراه هدایت برساند.
44- گرگها و کفتارهای آن بیشه بر شیرهای بیشهها دشمنی و ظلم کردند و به تحقیق که گوسفندان را ضایع و فاسد ساختند، و امر را بر چرانندگان و شبانان خود مشتبه ساختند (کفتارهای جزیره و بیشهی هوا و هوس از حدّ خود خارج شده، تجاوز و تعدّی نمودند بر شیر بیشه اسلام، به گمان آنکه کار شیری میتوانند کرد. غافل از آنکه کفتار، شیر نخواهد شد. ایشان به منزلهی گوسفندانی بودند که در ظلّ دولت و حمایت شاه ولایت میچریدند، یکدفعه بر سرش ریختند و خاک جسارت و خسارت بر سر خود بیختند.)
45- نتیجه چنین کاری این شد که عاقبت حق خلافت را غصب کردند و نگذاشتند اظهار امر خود نمایند. اموال اهل بیت (ع) را غارت کردند. مختصانی که در غنیمت، خدا از برای رسول خود قرار داده بود و به ارث به فاطمه و اولاد فاطمه میرسید، منع کردند و بر اشخاصی که صالح نبودند قسمت نمودند.
46- مصیبت بزرگ این است: اشخاصی که آیهی تطهیر در شان آنان نازل شد و امر ولایت و ریاست را خدا و رسول خدا به ایشان واگذارده بودند، بر آنها کسانیکه رجس و پلید بودند حکومت بزرگی پیدا کردند، و حکم میکردند بر سر ایشان به هر قسم که میخواستند.
47- آنان حقّ دختر رسول خدا (ص) را رعایت نکردند باوجودیکه رسول اللّه (ص) او را پارهی تن خود میخواند و آن معصومه با درد از دنیا رفت در حالیکه بر آنان غضبناک بود و درد آن حضرت، الیم بود.
48- خداوند عالم به رسول خود خبر داد که: «بگو به امّتت: من اجری و مزدی به جهت رسالت خود نمیخواهم الّا آنکه اهل بیت مرا دوست بدارید.» آنها دوستی را به دشمنی و عداوت بدل کردند و با اهل بیت رسول اللّه (ص) عداوت ورزیدند. شدّت عداوت ایشان به حدّی بود که گویا در قرآن به عوض سفارش محبّت و دوستی با اهل بیت، سفارش عداوت و دشمنی شده بود.
- 5-
49- هم أهل بیت رسول اللّه جدّهمأجر الرسالة عند اللّه ودّهم
50- هم الأئمّة دان العالمون لهمحتّی أقرّ لهم بالفضل ضدّهم
51- سعت أعادیهم فی حطّ قدرهمفازداد شأنا و منه ازداد حقدهم
52- و نا بذوهم علی علم و معرفةمنهم بأنّ رسول اللّه جدّهم
53- کأنّ قربهم من جدّهم سببللبعد عنه و أنّ القرب بعدهم
54- لو أنّهم امروا بالبغض ما صنعوافوق الّذی صنعوا لو جدّ جدّهم
55- دعّوا وصیّ رسول اللّه و اغتصبواإرث البتول و أوری الظلم زندهم
56- و أضرموا النّار فی بیت النبیّ و لمیرجوا الورود فبئس الورد وردهم
57- و مهّدوا لذوی الأحقاد بعدهمأمرا به تمّ للأقوام قصدهم
58- أوصی النبیّ برفد الآل أمّتهفاستأصلوهم فبئس الرفد رفدهم
59- أبت صحیفتهم إلّا الّذی فعلوامن بعدها و أضاع العهد عهدهم
60- تعاقدوا و أعانتهم بطانتهمو حلّ ما عقد الإسلام عقدهم
49- ائمه طاهرین اهل بیتی هستند که رسول خدا (ص) جدّ ایشان است و خداوند عالم مودّت و محبت ایشان را مزد زحمت رسول اللّه (ص) در هدایت امت قرار داد.
50- خداوند امامان را پیشوای خلق قرار داد و ما سوی اللّه از برای امر ایشان در عالم خود مطیع و منقاد شدند. حتی منافقین و مخالفین به فضل و علم و ادب این بزرگواران اقرار داشتند.
51- دشمنان کوششها نمودند تا آنکه جلالت قدر و منزلت ائمه اطهار (ع) را بر مردم مخفی کنند امّا هرچه سعی کردند، جلالت قدر ایشان بیشتر واضح شد و به این واسطه بغض و عداوت دشمنان به این بزرگواران زیادتر شد.
52- مخالفین با ائمه طاهرین مجادله نمودند و حقّ آنها را با رسول خدا (ص) رعایت نکردند باوجود آنکه میدانستند که رسول خدا (ص) جدّ بزرگوار آنان است.
53- گویا قرابت اهل بیت علیهم السّلام به جدّ بزرگوارشان سبب بود از برای دوری آنها از رسول خدا (ص) و اتّصال به رسول خدا (ص) و قرابت به آن بزرگوار را دوری میپنداشتند.
54- اگر خدا و رسول خدا (ص) بغض و عداوت اهل بیت را لازم و واجب فرموده بودند بالاتر از آنچه بهجا آوردند به جا نمیآوردند. به جهت آنکه بالاتر از آن ممکن نبود. اگرچه جدّ ایشان تأکید فرموده بود.
55- بعد از رسول خدا (ص)، وصّی آن بزرگوار را واگذاردند و او را از حقّ خود دفع کردند و فدک را که حقّ فاطمه (س) بود، غصب کردند و آتش ظلم و ستم ایشان در حقّ اهل بیت طاهرین زبانه کشید و برافروخته شد.
56- در خانهی رسول خدا (ص) را آتش زدند و نترسیدند که پیامبر (ص) وارد میشود و با ایشان مخاصمه خواهد نمود و جای ایشان را در قعر جهنّم قرار خواهد داد.
57- معاندین غصب خلافت نمودند و امر خلافت را برای بنی امیّه و بنی عبّاس که صاحبان بغض و کینهی اهل بیت (ع) بودند. مهیّا نمودند و چون مقصودشان به انجام رسید از اذیّت و اهانت اهل بیت (ع) و شیعیان ایشان، هرچه توانستند کوتاهی نکردند.
58- پیامبر خدا وصیّت فرمود که به اهل بیتم نیکی کنید و ایشان را دوست بدارید و احسان نمایید پس دشمنان عوض احسان انواع اذیّتها نمودند و هر یکی را به نوعی از انواع شهید نمودند.
59- بعد از رسول خدا (ص) جمع شدند و عهد و میثاق خود را در غصب خلافت (ع) و حقوق اهل بیت محکم کردند و حاصل او همین بود که بالنسبه به اهل بیت (ع) بهجا آوردند و وصیّت رسول خدا (ص) را در خصوص اهل بیت ضایع کرد و حق ایشان را از میان بردند.
60- آنان با هم معاقده نمودند و همپیمان شدند که غصب خلافت نمایند و دوستان ایشان هم اعانت نمودند و عهد و پیمان ایشان عقد اسلام را باز کرد و شریعت رسول خدا (ص) را خراب نمود.
- 6-
61- نزت امیّة حرب ثم مروانمنابرا ما لهم فیهنّ سلطان
62- و أعلنت لعنت لعن الوصیّ بهاو قد اقیمت به منهنّ عیدان
63- وا ضیعة الدین إذ قد حلّ ساحتهمن بعد ذی الوحی غنّاء و نشوان
64- کم قد علا ما علاه الطهر ذو دنسرجس من الناس بل قرد و شیطان
65- و حاربت آل حرب من بسیفهممن بعد ما حزّبوا الأحزاب قد دانوا
66- و ألجأت حسنا للصّلح عن مضضو جعجعت بحسین و هو ظمآن
67- رمت بسهم الردی من بالحجاز و منأمّ العراق و من خانته کوفان
68- قامت تطالب إذ دانت علی ترةأو تار بأشیاخ لها بانوا
69- و بالقلیب هوت کم فیه من وثنکانت له دون وجه اللّه أوثان
70- و قد تلاها بنوا الزرقاء ثمّ تلاأبناء نثلة ختّار و خوّان
71- فأرهفوا لبنی بنت النبیّ شباحدّ السیوف و دان اللبّ خوّان
72- هذا و کلّهم للدین منتحلسیّان من مثلهم کفر و إیمان
61- بعد از رسول خدا (ص) بنی امیه و سپس بنی مروان بر منابر بالا رفتند و حال آنکه هیچ استحقاقی برای آنها نبود.
62- آل حرب، لعن بر وصیّ رسول خدا بر منابر را از روی گمراهی آشکار ساختند و حال آنکه چوبهای منابر فقط به واسطهی وجود مبارک آن بزرگوار برپا شده بود.
63- وا مصیبتا که دین ضایع و زایل شد و مسلمانی از میان رفت وقتیکه بر جای پیامبر قرار گرفتند کسانیکه اظهار اسلام میکردند و در باطن مسلمان نبودند و از شرب خمر و سایر معاصی احتراز نمیکردند.
64- منبری که جای رسول خدا بود و پاک و پاکیزه از عیوب بود چه بسیار که بر منبر او بالا رفتند کسانیکه خبیث و نجس و پلید بودند و به صورت ظاهر انسان و در معنی بوزینه و مثل شیطان بودند.
65- کسانیکه کافر بودند و لشکر جمع میکردند و با مسلمانان جنگ میکردند و در آخر به ضرب شمشیر اسلامیان، اسلام قبول کردند، شمشیر کشیدند و مجادله و محاربه نمودند با اشخاصی که به ضرب شمشیر آنها مسلمان شده بودند.
66- این فرقهی خبیثه، کار را بر حضرت حسن بن علی (ع) سخت گرفتند تا آنکه آن بزرگوار با آنان صلح نمود و بعد نوبت امامت امام حسین (ع) رسید کار را بر آن بزرگوار تنگ گرفتند و او را شهید کردند در حالتی که به غایت تشنه بود.
67- فرقهی بنی امیه با انداختن تیرهای هلاکت امام حسن (ع) را در حجاز شهید نمودند و بعد برادرش حسین (ع) را به عراق خواستند و اهل کوفه نامهها نوشتند و آن حضرت را به مهمانی طلبیدند اما عاقبت خیانت نموده و او را شهید کردند.
68- بعد از آنکه از برای اسلامیان مطیع و منقاد شدند اما چون عداوت و بغض در سینهی آنها بود به جهت بزرگان بنی امیه که در غزوهی بدر کشته شده بودند، برخاستند و بنای مطالبه و خونخواهی کشتگان در غزوهی بدر و مشایخ خود را نهادند که بنای بغض و عداوت و کینه در اول امر، از بزرگان آنان بود که در بدر کشته شدند.
69- رؤسای بنی امیه در غزوهی بدر و در چاه بدر ساقط شدند و چه بسیار از آن بتهایی که در آن چاه بودند، از برای آنها بتهایی غیر از وجه خدا بود، و همه صاحب هواهای نفسانی و خواهشهای شیطانی بودند و بتهای ظاهری را هم میپرستیدند و از خلّاق آسمان و زمین غافل بودند.
70- بعد از بنی امیّه، بنی مروان که اولاد زرقاء بودند، بنای ظلم و ستم گذاردند و بعد از آنها خلفای بنی عباس که اولاد کنیزی بهنام نثله بودند، بنای مکّاری و غدّاری گذاردند و به اهل بیت خیانت کردند هر یکی امام زمان خود را به مکر و حیله شهید نمود.
71- دمهای شمشیر و سرهای نیزه را برای کشتن اولاد دختر رسول خدا تیز کردند، و آخر گلوهای ایشان را از خون تر کردند. به رسول خدا خیانت کردند، و کفر باطنی که پنهان داشتند ظاهر کردند.
72- ای شیعه! تأمل نما و تعجّب من از اینکه جمیع این فرقه اظهار مسلمانی کرد و خود را از امّت رسول خدا (ص) میدانند و دین اسلام را به خود بسته بودند و حال آنکه کفر و مسلمانی برای آنها مساوی بود و اسلام هیچ ثمری برای آنها ندارد.
- 7-
73- سدّ المسامع من أنبائهم خبرلا ینقضی حزنه أو ینقضی العمر
74- ما حلّ بالآل فی یوم الطفوف و مافی کربلاء جری من معشر غدروا
75- قد بایعوا السبط طوعا منهم و رضیو سیّروا صحفا بالنصر تبتدر
76- أقبل فإنّا جمیعا شیعة تبعو کلّنا ناصر و الکلّ منتصر
77- أقبل و عجّل قد أخضرّ الجناب و قدزهت بنضرتها الأزهار و الثّمر
78- أنت الإمام الذی نرجو بطاعتهخلد الجنان إذ النیران تستعر
79- لا رأی للناس إلّا فیک فأت و لاتخش اختلافا ففیک الأمر منحصر
80- و أثّموه إذا لم یأتهم فأتیقوما لبیعتهم بانکث قد خفروا
81- قوما یقولون لکن لا فعال لهمو رأیهم من قدیم الدهر منتشر
82- فعاد نصرهم خذلا و خذلهمقتلا له بسیوف للعدی ادّخرو
83- یا ویلهم من رسول اللّه کم ذبحواولدا له و کریمات له أسروا
84- ما ظنّهم برسول اللّه لو نظرتعیناه ما صنعوا لو أنّهم نظروا
73- خبر مصائب وارده بر ائمه طاهرین گوشهای شیعیان را کر کرد و حزن و اندوه این خبر برطرف نمیشود الا آنکه عمر به آخر رسد.
74- ای شیعیان! ملاحظه نمایید چه مصیبت بزرگی در روز عاشورا بر اهل بیت رسول خدا (ص) واقع شد و چه بلاهای گوناگون در صحرای کربلا جاری شد و بعد از ملاحظهی مصائب، چشمهی اشک از چشمهای خود جاری سازید.
75- فرقهی غدّار مکّار، نامهها به سیّد الشّهداء نوشتند که جز تو را امام و پیشوا نمیدانیم، اگر ما را هدایت نفرمایی در نزد رسول خدا (ص) مخاصمه خواهیم کرد و در مقام یاری کردن حاضریم و مطیع از روی طوع و رضا و رغبت بیعت کردند. آخر الامر بیعت را شکستند و خیانت خود را آشکار کردند.
76- نامهها خدمت آن بزرگوار به این مضمون نوشتند که: ای آقای شیعیان و مولای مؤمنان! زود به طرف ما بیا که همگی شیعیان پدر بزرگوارت هستیم و تابع و فرمانبرداریم و جمیع ما ناصر و معینیم. هرکس در مقام مخالفت برآید از او انتقام خواهیم کشید.
77- نوشتند: ای حسین! به جانب کوفه رو بیاور و در آمدن تعجیل نما که باغهای ما سبز شده و با طراوت و نیکو گردیده و شکوفهها و میوهها از درختان سر بیرون آورده و بستانها را زینت داده و ما امام و پیشوا نداریم.
78- نوشتند ای حسین! تو امام و پیشوا هستی آنچنان امامی که امیدواریم بهواسطهی طاعت و فرمانبرداری و دوستی تو وارد بهشت شویم و در روضهی مخلد بمانیم و بهواسطهی شفاعت تو در روز قیامت از آتش جهنم ایمن باشیم، در وقتی که آتش جهنم زبانه میکشد.
79- رأی و میل قلبی مردم از برای هیچکس نیست الّا تو. بهزودی به سوی ما بشتاب و از اختلاف مردم و حادثه و انقلاب مترس زیرا امر خلافت منحصر در تو است و کسی از مردم نیست که به دیگری میل داشته باشد.
80- به آن بزرگوار نوشتند که همگی ما در ضلالت و گمراهی هستیم، اگر جانب ما نیایی و ما را به راه حق هدایت ننمایی تو را گناهکار میدانیم در اینکه کوتاهی نمودی و ما را هدایت نکردی، چون که آن بزرگوار به طرف آنها شتافت، معلوم شد که آن قوم بنایشان بر نقض عهد بود نه بر وفای بر بیعت.
81- این قوم بیوفا، قومی بودند که کلامشان مجرد قول بود و به قول خود عمل نمیکردند و رأی و عزم آنها از روزگار قدیم متفرق بود و بر عزم خود ثابت نبودند.
82- وعدهی یاری آن قوم به خذلان و ترک یاری بدل شد. خذلان ایشان منقلب شد به اینکه آن بزرگوار را شهید کردند به شمشیرها و نیزههایی که به جهت دشمنان ذخیره کرده بودند و بر مظلومی و بیکسی آن بزرگوار رحم نکردند.
83- بار خدایا! عذاب کن فرقهی بیحیا و بیوفای کوفه و شام را که حق رسول را رعایت نکردند و اولاد او را ذبح، و همه را شهید کردند و عیال او را اسیر نمودند و در بیابانها و شهرها گردانیدند.
84- چه چیز بود اعتقاد فرقهی جفاکار دربارهی رسول خدا (ص) اگر آن بزرگوار نظر میفرمود و میدید با چشمهای مبارک خود میدید آنچه را با اهل بیت او روا داشتند. مردان آنها را کشتند و زنان آنها را اسیر نمودند. آیا گمان آنها این بود که رسول خدا (ص) ساکت میشد و به فعل آنها راضی بود و یا آنکه کار آنها را دشمن میدانست و با آنها مخاصمه میفرمود؟ کاش در این امر تأمل میکردند و مرتکب این امر شنیع نمیشدند.
- 8-
85- ما آمن القوم قدما أو هم کفروامن بعد إیمانهم لو أنّهم شعروا
86- قد حاربوا المصطفی فی حرب عترتهو لو أغاثهم فی حربه ابتدروا
87- ما کان ینزل عن سلطانه ملکو لا لمنیته الساعی لها یذر
88- مهما نسیت فلا أنسی الحسین و قدکرّت علی قتله الأفواج و الزمر
89- کم قام فیهم خطیبا منذرا و تلاآیا فما أغنت الآیات و النذر [۱۲]
90- قال: انسبونی فجدّی أحمد و سلواما قال فیّ و لم یکذبکم الخبر [۱۳]
91- دعوتمونی لنصری أین نصرکمو أین ما خطّت الأقلام و الزبر
92- حلّاتمونا عن الماء المباح و قدأضحت تناهله الأوغاد و الغمر
93- هل من مغیث یغیث الآل من ظمأبشربة من نمیر ما له خطر
94- هل راحم یرحم الطفل الرّضیع فقدجفّ الرضاع و ما للطفل مصطبر
95- هل من نصیر محام أو أخی حسبیرعی النبیّ فما حاموا و لا نصروا
96- تلک الرزایا لو انّ القلب من حجرأصمّ کان لأدناهنّ ینفطر
85- آیا ایمان نیاوردند فرقهی محارب با خدا و رسول او و بر کفر خود باقی بودند یا آنکه بعد از ایمان آوردن کافر شدند و دین خدا را به دنیا فروختند؟ کاش ادراک و شعور داشتند و دنیای فانی را بر دار باقی ترجیح نمیدادند.
86- اهل کوفه محاربه و منازعه با رسول خدا نمودند بهواسطهی محاربه و مقاتله با عترت آن حضرت، زیرا که جنگ با عترت آن حضرت جنگ با خود آن بزرگوار است. اگر حضرت رسول (ص) در حیات بودند و فریادرسی عترت خود را مینمودند و اعانت میفرمودند، این فرقهی خبیث هیچ باک نداشتند از آنکه با خود حضرت جنگ نمایند و خود آن بزرگوار را هم شهید نمایند.
87- اگر رسول خدا (ص) در حیات بود و فریادرسی ذریّهی خود را مینمود، این فرقهی بیحیا دست از محاربه و مقاتله برنمیداشتند و با رسول خدا بهواسطهی ریاست و پادشاهی هم جنگ میکردند زیرا که مطلوب و تمنّای آنان ریاست و مال دنیا بود و در طلب آن سعی میکردند. [۱۴]
88- در هر زمان از زمانها که نسیان و فراموشی برایم حاصل شود، هر چیز را فراموش کنم، حسین (ع) را که تنها در مقابل چندین هزار لشکر ایستاده بود فراموش نخواهم کرد و آن بیرحمان را که بر آن یک نفر حمله میکردند تا او را شهید نمایند. در حالیکه فوجهای زیاد و فرقههای بیشمار بودند و همگی به قتل یک نفر کمر بسته بودند.
89- در زمانی که آنان قصد قتل آن بزرگوار را داشتند، چه بسیار آن حضرت در مقابل آنان ایستاد و به ایراد خطبه پرداخت و ایشان را از عذاب خدا ترسانید و نصیحت فرمود و آیات قرآنی که در شان اهل بیت علیهم السّلام نازل شده بود را تلاوت نمود اما هیچ سود نبخشید و آنان را از اعمال شنیعشان بازنداشت.
90- آن حضرت برای اتمام حجّت در مقابل آن قوم ایستاد و فرمود: «ای قوم متذکّر شوید و یاد بیاورید نسبت و قرابت مرا که جدّ من رسول خداست و شما میدانید آنچه را که جدّم دربارهی من فرموده است.
و از اشخاصی که فیض خدمت آن سرور را دریافت نمودهاند سئوال نمائید که جدم در حقّ من چه فرمودهاند و من به شما دروغ نگفتهام و این خبر هم در نزد شما دروغ نیست و جمیع شما مطلع هستید و به صدق این خبر عالم هستید.
91- ای قوم! مرا به سوی خود دعوت کردید تا آنکه مرا یاری کنید. کجا شد یاری شما؟ چرا عهد خود را فراموش کردید؟ کجا شد مکتوبانی که به قلمها نوشتید؟ کجا رفتند کسانیکه مرا وعدهی نصرت و یاری نمودند؟
92- ای قوم باوجود آنکه میدانید ما عترت رسول خداییم و ما را به سوی خود خواندید تا آنکه نصرت نمایید. امّا ما را از آبی که بر همهی کس مباح است و همهکس بر آن وارد میشوند و میآشامند منع کردید، حتی سفهاء و بلهاء (احمقان و ابلهان) از آن میآشامند و سیراب میشوند و کسی آنها را منع نمیکند.
93- آیا کسی هست آل رسول خدا را فریادرسی کند و ایشان را از تشنگی نجات دهد به یک جرعه از آب فرات که از برای آن قدر و قیمتی نیست وحوش و طیور از آن میآشامند.
94- آیا هست رحمکنندهای که رحم نماید بر طفل شیرخوار که از تشنگی نزدیک به هلاکت است و شیر در پستان مادرش خشکیده؟ و از برای طفل شیرخوار طاقت تشنگی نیست.
95- آیا کسی هست یاری نماید و حمایت کند آل رسول خدا را؟ آیا کسی هست که صاحب فضیلت و کمال نفسانی باشد و حقّ رسول خدا را رعایت نماید و عترت آن حضرت را از مکروهات محافظت نماید و او را از خود راضی نماید؟» آن قوم کلمات آن حضرت را شنیدند اما او را حمایت و یاری نکردند.
96- مصیباتی که بر اهل بیت وارد آمد اگر دل انسانی از سنگ باشد بلکه از سنگ سختتر باشد از مصائب کوچکتر از آن از هم میشکافد و پارهپاره میشود.
- 9-
97- الدین من بعدهم أقوت مرابعهو الشرع من فقدهم غارت شرائعه
98- قد اشتفی الکفر بالإسلام مذ دخلواو البغی بالحقّ لمّا راح صادعه [۱۵]
99- ودائع المصطفی أوصی بحفظهمفضیّعوها فلم تحفظ و دائعه
100- صنائع اللّه بدءا و الأنام لهمصنائع شدّما لاقت صنائعه [۱۶]
101- أزال أوّل أهل البغی أوّلهمعن موضع فیه ربّ العرش واضعه
102- و زاد ما ضعضع الأسلام و أنصدعتمنه دعائم دین اللّه تابعه
103- کمین جیش بدا یوم الطفوف و منیوم السقیفة قد لاحت طلائعه [۱۷]
104- یا رمیة قد أصابت و هی مخطئةمن بعد خمسین من شطّت مرابعه
105- و فجعة ما لها فی الدهر ثانیةهانت لدیها و إن جلّت فجائعه [۱۸]
106- و لوعة أضرمت فی قلب کلّ شجنارا بلذعتها صبّت مدامعه
107- لا العین جفّ بسفع النار مدمعهاو لا الفؤاد خبا بالدمع سافعه
108- کلّ الرزایا و إن جلّت وقائعهاتنسی سوی الطفّ لا تنسی وقائعه
97- دین اسلام که در میان مردم به منزلهی زمین پرگیاهی جمیع مردم از آن منتفع میشدند بعد از عترت طاهرهی رسول اللّه (ص) خشک شد، چنانکه بدن حیوانی از بیغذایی میکاهد. این بزرگواران در دین به منزلهی چشمههایی بودند که از ایشان علم و معرفت میجوشید بهواسطهی فقد ایشان چشمههایی که در شرع بود خشکید و آب جوشندهی علم و معرفت فرورفت.
98- به تحقیق کفر و اهل کفر در وقتیکه منافقین اظهار اسلام کردند شفا یافت (به جهت آنکه اگر آنان بر کفر خود باقی بودند ممکن نبود که به این قسم خرابیها و رخنهها در دین اسلام بهوجود بیاورند) و مرض ظلم و طغیان به سبب اینکه منافقین حق را و اسلام را به خود بستند شفا یافت از زمانیکه رسول خدا از دنیا رحلت فرمود زیرا تا آن بزرگوار در حیات بود ممکن نشد منافقین ظلم خود را ظاهر سازند. زخمهایی که از شمشیر اسلام بر سینهی کفر بود، به جهت زخمهایی که از کفر به اسلام رسید شفا یافت. و جراحتهای ظلم و عدوان که از حق و اهل حق داشتند عافیت یافت از زمانی که رسول خدا از دنیا رحلت فرمود.
99- عترت رسول خدا (ص) ودائع و امانت آن حضرت در میان امت بودند. مردم را به حفظ و مراعات آنها امر فرموده بود. پس امانتهای رسول خدا را ضایع کردند و به وصیّت آن حضرت عمل نکردند و حفظ امانت را ترک نمودند.
100- این بزرگواران صادر اول و مصنوع و مخلوق اول بودند، و صنایع بهواسطهی آنها بود و ایجاد در خلقت به واسطهی این بزرگواران بود. بسیار سخت و دشوار بود مصیباتی که برایشان رسید. آنان کسانی هستند که مقصود از خلقت عالم بودند و اول مصنوعی که ید قدرت صانع، او را در کارخانهی صنع آفرید، ایشان بودند و سایر ممکنات به جهت ایشان آفریده شدند.
101- اول اهل ظلم و ستم، اولین امام از ائمه طاهرین را از مسند خلافت دور کرد و حقّ آن حضرت را غصب نمود و با وجود آنکه آن موضوع را خداوند عالم برای آن حضرت قرار داده بود و پیامبر اکرم (ص) هم تبلیغ فرموده و تأکید نموده بود.
102- بعد از او، تابعش چیزهایی را که بهواسطهی آنها اسلام مضطرب و خراب شد در دین خدا زیاد نمود. زیاده بر آن ظلم، ظلمی چند نمود- و بدعتی چند احداث کرد که اسلام را متزلزل و ستونهای دین الهی را درهم شکست.
103- آنان لشکری مخفی و متواری بودند که مقدمة الجیش آنها در روز سقیفه ظاهر شد و به مرور زمان ظاهر میشدند تا آنکه در روز عاشورا کمین گشادند و ظاهر شده، با عترت رسول خدا (ص) کردند آنچه کردند و خود را به لعنت ابدی گرفتار ساختند.
104- ای شیعیان! تعجب نمایید از اینکه تیری که در کمان گذاردند و رها کردند، آن تیر بعد از پنجاه سال در صحرای کربلا به هدف رسید و حضرت سیّد الشّهداء و اصحابش را شهید نمود.
105- ای شیعیان! نظر نمایید و تعجب کنید از مصیبتی که در روزگار، مصیبتی نیست که ثانی او باشد. جمع مصیبتهای روزگار- اگرچه بزرگ باشد- در نزد این داهیهی کبری کوچک و سهل و آسان است.
106- نظر نمایید سوزشی را به جهت دوستی که برافروخته است در دل هر محزونی، آتشی را که شعله زده است و دلها را سوخته و به عوض اشک مجاری اشک جاری نمود، و چنان آتشی به دلها زده که دلها آب شده و از چشمههای چشم جاری میشود.
107- نه آتش دل، آب چشم را خشک میکند و نه آب چشم، آتش دل را فرومینشاند. سبحان اللّه! این چه آبی است و چه آتشی است!
108- جمیع مصائب و بلایا اگرچه بزرگ باشند و تحمّل آنها سخت و دشوار باشد، بعد از گذشتن زمانی فراموشی از او حاصل میشود، سوای واقعهی کربلا. هرچه زمان طول بکشد، فراموشی حاصل نمیشود، روزبهروز حزن و اندوه شیعیان زیادتر میشود. (زیرا که این مصیبت در جمیع عوالم امکان سرایت نمود، و جمیع موجودات را به همّوغم قرین نمود.)
- 10-
109- ذادوا عن الماء ظمآنا مراضعهمن جدّه المصطفی الساقی أصابعه
110- یعطیه إبهامه آنا و آونةلسانه فاستوت منه طبائعه
111- للّه مرتضع لم یرتضع أبدامن ثدی أنثی و من طه مراضعه
112- سرّ به خصّه باریه إذ جمعتو اودعت فیه من أمر ودائعه
113- غرس سقاه رسول اللّه من یدهفطاب من بعد طیب الأصل فارعه
114- ذوت بواسقه إذ أظمأوه فلمیقطف من الثمر المطلول یانعه
115- عدت علیه ید الجانین فانقطعتعن مجتنی ینعه الزاکی منافعه
116- قضی علی ظمأ و الماء قد منعتبمشرعات القنا عنه مشارعه
117- قد حرّموه علیه فی الحیاة و منبعد استحلّ لکی تعفوا مضاجعه [۱۹]
118- همّو بإطفاء نور اللّه و اجتهدوافی وضع قدر من الرحمن رافعه
119- لم أنسه إذ ینادی بالطغاة و قدتجمّعوا حوله و الکلّ سامعه
120- ترجون جدّی شفیعا و هو خصمکمویل لمن خصمه فی الحشر شافعه
109- فرقهی دغا از آب مباح تشنه جگری را منع کردند که انگشتان جدّش رسول خدا را که مالک حوض کوثر بود، را میمکید.
110- رسول خدا (ص) گاهی انگشت ابهام خود و گاهی زبان مبارک خود را در دهان طفلش میگذاشت و آن جناب آن را میمکید، و گوشت و پوست سید الشهداء از شیرهی جان رسول اللّه (ص) بود. [۲۰]
111- جان همهی شیعیان به فدای بزرگواری باد که هرگز از پستان زنی غیر از فاطمه (س) (زیرا حسین (ع) از دایه شیر نخورد) شیر نخورد و رسول اللّه که در قرآن مخاطب به طه بود پرورشدهندهی او بود.
112- سید الشهداء، سرّی از اسرار خدا بود و در نزد خلق مجهول القدر بود. خداوند عالم آن حضرت را تخصیص داده بود به رسول اکرم (ص)، زیرا که در آن حضرت اسرار شب معراج به ودیعه گذاشته شده بود.
113- آن حضرت درخت هدایت بود که رسول خدا (ص) او را غرس نموده بود و از دست مبارک خود او را آب داده بود. بعد از طیب اصل خود آن حضرت، نه امام که فرع درخت هدایت و طیّب الاصل و پاک و پاکیزه بودند.
114- دشمنان درخت هدایت را تشنه گذاردند پس شاخههای آن درخت خشکید و میوهی پرنفع او که علم و حکمت و معارف ربّانی باشد، به ثمر نرسید و نگذاردند مردم از آن میوهها منتفع شوند.
115- ظالمین بر آن درخت هدایت ظلم کردند پس منافع او از میوهچینان میوههای طیّب و طاهر که به اهل استحقاق میرسید منقطع شد.
116- آن حضرت را در حالیکه تشنه بود شهید نمودند و راههای آب فرات را بر آن حضرت به نیزههای خونریز و شمشیرهایی تیز بستند.
117- در حال حیات آب مباح را منع کردند و بر آن حضرت حرام نمودند، اما بعد از شهادتش آب بر مرقد منوّرش مباح و حلال نمودند تا آنکه قبر مطهّر آن حضرت را محو نمایند.
118- قصد نمودند و همت گماشتند نور خدا را خاموش نمایند و سعی و کوشش زیاد کردند تا آنکه قدر و مرتبهی کسی را که خداوند عالم او را بلندمرتبه قرار داد، پست نمایند، غافل از آنکه عزیز کردهی خدا بیقدر و منزلت نخواهد شد.
119- فراموش نمیکنم آن بزرگوار را، وقتیکه در میان میدان ایستاده بود و با آن قوم طاغی یاغی ندا میفرمود و همهی آن قوم دور آن حضرت جمع بودند و فرمایشات آن حضرت را میشنیدند.
120- امام میفرمود: ای قوم! چگونه امید شفاعت از جدّ من رسول خدا (ص) دارید و با فرزند او جنگ میکنید؟ پیغمبر دشمن شماست وای و عذاب بر قومی که شافع آنها در روز محشر دشمن آنها باشد.
- 11-
121- یوم بنو المصطفی الهادی ذبائحهو الفاطمیّات أسراه نوائحه
122- و سبط أحمد عار بالعراء لقیمرمّل بالدّما جرحی جوارحه
123- فوق القنا رأسه یهدی لکاشحهفنال أقصی مناه کاشحه
124- کم هام عزّ و أید للسماح و کمأقدام سبق بها طاحت طوائحه
125- و کم حریم لأهل البیت محترمقد استحلّ و کم صاحت صوائحه
126- مصاب خامس أصحاب الکساء و همأهل الغراء بهم حلّت فوادحه
127- لم ینس قطّ و لا الذکری تجدّدهأوری بزند الأسی فی الحشر قادحه
128- کیف السلوّ عن المکسور منفردامن غیر نسوته خلوا مطارحه
129- یلقی الأعادی بقلب منه منقسمبین الخیام و أعداء تکافحه
130- و اللحظ کالقلب عین نحو نسوتهترنو و عین لقوم لا تبارحه
131- لهفی علیه و قد مال الطغاة إلینحو الخیام و خاض النقع سابحه
132- قال اقصدونی بنفسی و اترکوا حرمیقد حان حینی و قد لاحت لوائحه
121- روز عاشورا روزی بود که اولاد محمّد مصطفی (ص) که هادی خلق بودند، مذبوح و کشته گردیدند و زنان و دخترانی که از اولاد فاطمهی زهرا بودند، همه اسیر و نوحهگر و مصیبتزده بودند.
122- فرزندزادهی احمد مختار در آن روز، بدنش برهنه در صحرا و در میان خاک و خون افتاد، اعضاء و جوارحش مجروح، به قسمی که عضوی بیجراحت نداشت.
123- سر آن حضرت را بر سر نیزه نصب نمودند و برای یزید ملعون که دشمن اهل بیت رسول خدا (ص) بود به هدیه بردند. پس آن لعین از کشتن آن حضرت به منتهای آرزوی خود رسید و اظهار فرح و سرور نمود.
124- چه بسیاری از سرهای عزّت و شرافت که در آن روز از بدنها جدا شد و چه بسیار دستهای با جود و بخشش و چه بسیار قدمهایی که در مقام کمال از جمیع خلق سبقت گرفتند، در آن روز از بدنها جدا شد و بر زمین افتاد و یا حوادث و مهلکات روز عاشورا که از جانب یزید و عبید اللّه بر آنان وارد شد باعث شهادت آنان گردید.
125- چه بسیار از خیمه و خرگاه که برای اهل بیت رسول اللّه (ص) و از برای آنها محترم بود، مخالفین احترام آنها را شکستند و بدون اذن داخل شدند و بنای غارت گذاردند و صیحه و فریاد از اهل حریم محترم برآوردند.
126 و 127- مصیبت خامس آل عبا، حضرت سیّد الشّهداء هرگز فراموش نمیشود و از خاطر نمیرود پس یادآوری و تذکّر او معنی ندارد، زیرا که تذکّر فرع فراموشی هست و فراموشی در این مصیبت نیست.
حضرت رسول اکرم (ص)، علی (ع)، فاطمه (س) و حسن (ع) در این مصیبت عظمی صاحب عزا هستند و ساعتبه ساعت آتش حزن و اندوه شیعیان برافروخته میشود و حزن و اندوه تا قیامت باقی هست و نقصان در او راهبر نیست.
128- چگونه میتوان آرام گرفت در مصیبت کسیکه استخوانهای او را شکستند در حالتی که یکّه و تنها بود و معین و یاوری غیر زنان ماتم رسیده برای او نبود و هرجا که نظر میانداخت خالی از اقارب بود و محل برزمین افتادنش نیز از یاور و معین خالی بود.
129- آن بزرگوار دشمنان دین را ملاقات فرمود باوجود آنکه قلب مبارک آن حضرت گاهی متوجّهی خیمههای حرم بود که فریاد العطش بلند و گاهی متوجّهی دشمنان بود که اراده قتل آن حضرت را داشتند.
130- چشم شریف آن حضرت، مثل قلب مطهرش به دو سمت قسمت شده بود. یک چشم آن حضرت به جانب اهل حرم و زنان و دختران که بعد از شهادت اسیر خواهند شد نظر داشت و چشم دیگر به جانب قوم بیحیا که از آن حضرت دور نمیشدند و دست از او برنمیداشتند، نظر داشت.
131- حزن و اندوه من تمام نمیشود بر حالتی که آن حضرت از بالای اسب بر زمین قرار گرفته بود و گروه طغیانگر روبه جانب حرم آورده بودند و اسب آن بزرگوار در میان گردوغبار بیراکب باقی مانده بود.
132- در حالتی که آن حضرت برزمین افتاده بود و لشکر رو به خیمههای آن حضرت میرفتند میفرمود: «ای قوم! اول قصد خود مرا نمایید و کار خود مرا بسازید و دست از اهل بیتم بردارید. به تحقیق که وقت مرگم رسیده و علامات و امارات مرگ ظاهر گردیده».
ثنای مسلم بن عقیل: [۲۱]
1- عین جودی لمسلم بن عقیللرسول الحسین سبط الرسول
2- کان یوما علی الحسین عظیماو علی الآل ای یوم مهول
3- فاتاهم و قد اتی اهل غدربایعوه و اسرعوا فی النکول
4- کم فدی بالنفوس آل علیآل خیر الانام آل عقیل
5- صال کاللیث ضاربا کلّ جمعبشبا حد سیفه المسلول
6- دهوی الجسم للصعید نزولاو علا الروح صاعدا للجلیل
7- فهو النجم قد هوی من سماءبل هو الشمس قد هوت للافول
1- ای چشم، بر مسلم بن عقیل اشک فراوان ببار که او نمایندهی حسین (ع) نوهی پیامبر (ص) بود.
2- روز شهادت او برای امام حسین (ع) مصیبتی بزرگ و برای خانوادهی او روزی وحشتناک بود.
3- مسلم به سوی مردمی آمد که اهل غدر و نیرنگ بودند و با آنکه با او بیعت کرده بودند، بیعت و عهد خود را شکستند.
4- آل عقیل برای فرزندان علی (ع) که بهترین مردمانند چه بسیار فداکاری کردند.
5- (مسلم) مانند شیر حمله میبرد و شمشیر برنده خویش را بر هر گروهی فرود میآورد.
6- بدن مسلم (از روی قصر) به پایین فروافتاد و روحش به پیشگاه خدا به سوی بالا عروج کرد.
7- او مانند شهاب از آسمان به زمین افتاد و مانند خورشید افول کرد.
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ الاتحاف بحبّ الاشراف؛ ص 25.
- ↑ ادب الطف؛ ج 5، ص 268.
- ↑ الغدیر؛ ج 5، ص 187 و 188. ادب الطف؛ ج 5، ص 265 و 266.
- ↑ الغدیر؛ ج 5، ص 189. ادب الطف؛ ج 5، ص 266 و 267.
- ↑ الغدیر؛ ج 5، ص 189 و 190.
- ↑ همان؛ ج 5، ص 190 و 191. ادب الطف؛ ج 5، ص 267.
- ↑ کرّار: لقبی بود که در جنگ خیبر توسط حضرت رسول اکرم (ص) به امیر المؤمنین داده شد. ر. ک الصراط المستقیم؛ ج 3، ص 237.
- ↑ دو بیت اخیر ناظر بر آیه شریفهی تطهیر میباشد. سورهی احزاب، آیهی 33.
- ↑ در زیارت عاشورا میخوانیم: یا ابا عبد اللّه! لقد عظمت الرّزیّة و جلّت و عظمت المصیبة بک علینا و علی جمیع اهل الاسلام.
- ↑ اشاره به آیه 179 سوره اعراف. «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ». و محّققا بسیاری از جن و انس را برای جهنم واگذاریم چه آنکه آنها را دلهایی است بیادراک و دیدههایی بینور و بصیرت و گوشهایی ناشنوا به حقیقت. آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراهترند، زیرا قوهی ادراک داشتند و عمل نکردند. آنها مردمی هستند که غافل شدند. و اشاره به آیهی 44 سوره فرقان. «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا». یا پنداری که اکثر کافران حرفی میشنوند یا تعقّلی دارند؟ اینان در بیعقلی مانند چهارپایانند، بلکه گمراهتر.
- ↑ اشاره به آیه 23 سوره شوری: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی». بگو: من از شما اجر رسالت جز این نخواهم که مودّت و محبّت مرا در حق خویشاوندانم منظور دارید.
- ↑ اشاره به آیهی 101 سوره یونس: «... وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ». هرگز مردمی را که دیدهی عقل و ایمان ننگرند (در آسمانها و زمین) دلایل و آیات الهی بینیاز نخواهد کرد.
- ↑ فرمایش رسول اللّه به نقل از طبقات ابن سعد، تاریخ طبری؛ الکامل ابن اثیر، مقتل مقرم، مقتل خوارزمی چنین است: «حسن و حسین سید جوانان بهشتند».
- ↑ در لؤلؤ البحرین معنای این بیت چنین آمده است: باوجود اینکه بنی امیه آنچه کردند، نتوانستند که فرود آورند آن حضرت را از سلطنت خود و او دست بیعت به احدی نداد و همچنین نتوانستند آن حضرت را از مراد و آرزوی خود که شهادت بود واگذارند.
- ↑ حضرت رسول اکرم (ص) در مورد حسین علیهما السلام فرمود: «هما ودیعتی فی امّتی» بحار الانوار؛ ج 43، ص 285.
- ↑ علی (ع) در نهج البلاغه میفرماید: «فنحن صنایع ربّنا، و الخلق بعد صنایع لنا»، نامهی شمارهی 28.
- ↑ چنین گویند که ملکی از ملوک مازندران، از علویی پرسید که: یا سیّد! حسین (ع) را با اصحاب و قرابات او کجا شهید کردند؟ علوی گفت: به کربلا. ملک گفت: یا سیّد! حسین (ع) را در روز سقیفهی بنی ساعده که با ابو بکر بیعت کردند، شهید کردند. کامل بهائی؛ ج 2، ص 304.
- ↑ امام حسین (ع) فرمود: «لا یوم کیومک یا ابا عبد اللّه» مناقب؛ ج 4، ص 86. امإلی صدوق؛ ص 101. امام سجاد (ع) فرمود: «لا یوم کیوم الحسین» امالی صدوق؛ ص 374، بحار الانوار، ج 44، ص 298. حضرت زینب (س) فرمود: «الیوم ماتت امّی فاطمه و أبی علی و أخی حسن» تاریخ طبری؛ ج 4، ص 319. ارشاد، ص 232. بحار؛ ج 45، ص 59.
- ↑ در مورد جسارت متوکّل به مرقد شریف حسینی، ر. ک به انساب الاشراف؛ ج 3، ص 228. بحار الانوار؛ ج 45، ص 390- 490. عوالم العلوم؛ ج 17، ص 719- 739. «آبی که به زندگی ندادند به اوچون گشت شهید بر مزارش بستند»
- ↑ چنین مطلبی نمیتواند صحت داشته باشد. برای اینکه گوشت و پوست حسین (ع) از رسول خدا (ص) باشد احتیاج به چنین عملی نیست.
- ↑ اعیان الشیعه؛ ج 10، ص 160. 161. ادب الطف؛ ج 6، ص 52 و 53.