عباس براتی پور: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۶: خط ۶:
| نام اصلی              =
| نام اصلی              =
| زمینه فعالیت          =
| زمینه فعالیت          =
| ملیت                  =
| ملیت                  =ایرانی
| تاریخ تولد            =۱۳۲۲ ه. ش
| تاریخ تولد            =۱۳۲۲ ه. ش
| محل تولد                =تهران
| محل تولد                =تهران
| والدین                =
| والدین                =
| تاریخ مرگ              =
| تاریخ مرگ              =اول اردیبهشت ۱۴۰۲
| محل مرگ                =
| محل مرگ                =تهران
| علت مرگ                =
| علت مرگ                =
| محل زندگی              =تهران
| محل زندگی              =تهران
خط ۲۸۶: خط ۲۸۶:
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران معاصر]]
[[رده:شاعران معاصر]]
<references />
<references />{{شاعران}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۴۱

عباس براتی پور (۱۳۲۲ ه. ش) یکی از شاعران معاصر است.

عباسعلی براتی پور
عباسعلی براتی پور.jpg
زادروز ۱۳۲۲ ه. ش
تهران
مرگ اول اردیبهشت ۱۴۰۲
تهران
ملیت ایرانی
محل زندگی تهران
سبک نوشتاری کلاسیک
کتاب‌ها «بهت نگاه»، «غم دلدار»، «چشم بیمار»، «زمزمه‌ی مستی»- «وعده‌ی دیدار»، «بر تربت خورشید»، «زمزمه‌ی هستی» و ...

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عباسعلی براتی پورکه به نام عباس براتی پور شهرت یافته به سال ۱۳۲۲ ه. ش در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به انجام رسانید و در رشته‌ی ریاضی دیپلم گرفت. وی به سال ۱۳۴۱ ه. ش به استخدام نیروی هوایی در آمد.

براتی پور از اواخر دوران تحصیل در دبیرستان به شعر و شاعری پرداخت، و از مطالعه‌ی دواوین شعر اساتید متقدّم غافل نبود گاهی به سرودن اشعاری در مدح و منقبت خاندان رسالت می‌پرداخت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی رسما و به طور جدّی به سرودن شعر همت گماشت و با شرکت در مجالس و محافل ادبی فعالیّت خود را گسترش داد و در حال حاضر به عنوان دبیر جلسات حوزه‌ی هنری تبلیغات اسلامی و عضو شورای شعر خدمت می‌کند.

آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

براتی پور در شعر به سبک کلاسیک کار می‌کند و در قالب‌های مختلف به نظم شعر می‌پردازد. مجموعه شعرهای او عبارتند از:

  • «چشم بیمار»
  • «بر تربت خورشید»
  • «غم دلدار»
  • «زمزمۀ مستى»
  • “بهت نگاه” ـ مجموعه شعر ـ ۱۳۶۹
  • “وعده دیدار” ـ گرد آوری اشعار درباره امام زمان (ع) ـ ۱۳۷۰
  • “کتیبه شکیب “ـ گرد آوری اشعار درباره جانبازان ـ ۱۳۷۴
  • “سینای سبزعشق” ـ گرد آوری اشعار درباره جانبازان ـ ۱۳۷۵
  • “باشقایق ها برادر” ـ گرد آوری گزیده اشعار جانبازان شاعرـ ۱۳۷۹
  • “عطش عشق” ـ گرد آوری مجموعه شعر عاشورایی ـ ۱۳۷۶
  • “داغ تشنگی” ـ گرد آوری اشعار ویژه کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا ـ ۱۳۷۴
  • “سوار مشرقی” ـ گرد آوری اشعار درباره امام زمان (ع) ـ ۱۳۷۵
  • “درساحل علقمه” ـ گرد آوری مجموعه رباعی درباره حضرت عباس (ع) ـ ۱۳۷۷
  • “ماه درفرات” ـ گردآوری مجموعه غزل درباره حضرت عباس (ع) ـ ۱۳۸۰ ١١) برجبین صبح ـ گردآوری اشعاردرباره غدیر ـ ۱۳۸۰
  • “گزیده ادبیات معاصر ۲۴ “ـ مجموعه شعر ـ ۱۳۷۸
  • “زیتون و زخم” ـ گردآوری مجموعه شعر درباره فلسطین ـ ۱۳۸۱
  • “دل ودریا” ـ مجموعه شعر مستقل – انتشارات سوره مهر
  • سه مجموعه شعر(چشم بیمار، غم دلدار، بر تربت خورشید) گردآوری شده درباره رحلت امام راحل( ره ) که در سال ۱۳۶۸توسط حوزه هنری چاپ و منتشر شده است.
  • «زمزمه‌ی هستی» در سوگ امام خمینی(ره) با همکاری محمدعلی مردانی و خانم سیمیندخت وحیدی.


اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

حرّ و دستار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

من ماندم و کوه شرمساری‌ من ماندم و دشت بیقراری
من ماندم و کوله‌باری از درد من ماندم و اشک و آه و زاری
سر در قدمت نهم که «حُرّم» تا بر سر من قدم‌گذاری
شرمنده و زار و ناتوانم‌ آیا ز دلم خبر نداری؟
گر توبه‌ی من قبول افتد آسوده شوم ز شرمساری
با سرخی خون خود بشویم‌ رخسار خود از گناه‌کاری
بخشید امام و رخصتش داد شد عازم رزم و جان سپاری
جان داد به راه عشق و بگرفت‌ جا در ملکوت قرب باری
چون دید فتاده خُودَش از سر خون از سر و روی اوست جاری
بست از ره مرحمت به فرقش‌ دستار به رسم یادگاری


رفتی و از دل برون شد، صبر و قرار و توانم‌ ای روشنای دل من، تاریک شد دیدگانم
گفتم که در سایه‌سار، قدّ رسایش نشینم‌ افسوس افتاد بر خاک، آن سرو و آن سایه‌بانم
گم گشت ره پیش چشمم، آوخ کزین درد جانکاه‌ می‌سوزم و هر دم آید، دود دل از استخوانم
بگذار تا صورتم را، بر روی ماهت گذارم‌ بگذار تا اشک حسرت، بر خاک پایت فشانم
این سوی این پیکر پاک، افتاده بر بستر خاک‌ آن سوی استاده دشمن، کرده‌ست آهنگ جانم
ای سرو قامت، به پا خیز، با خصم کافر درآویز من تاب هجران ندارم، بنگر به قدّ کمانم
ای آسمان سخاوت، ای معنی استجابت‌ خاموش کن با نگاهت، در سینه آتش فشانم
بردار سر تا ببینم، چشمان خورشیدی‌ات را رحمی کن ای نور دیده، رحمی که من ناتوانم
ای شبه پیغمبر من، ای نوجوان اکبر من‌ بشکسته بال و پر من، ای مرغ بی‌آشیانم
ای غم برو از بر من، بردار دست از سر من‌ بگذار تنها بگریم، بگذار تنها بمانم [۱]


سوزی نهان ز داغ غمت دارم ای حسین‌ باشد گواه، دیده‌ی خونبارم ای حسین
افتاده‌ام ز پا و دل از دست داده‌ام‌ دستم بگیر گرچه گنهکارم ای حسین
راهی نما به سوی خود ای قبله‌گاه عشق‌ از زندگی ز شوق تو بیزارم ای حسین
در بند غم اسیرم و راهی نمی‌برم‌ چشم انتظار لحظه‌ی دیدارم ای حسین
چشم امید سوی تو دارم به اشک و آه‌ تا جلوه‌ای کنی به شب تارم ای حسین
مگذار تا بر آب کشم نقش وصل تو بگذار سر به پای تو بگذارم ای حسین
در آرزوی روی تو از بس گریستم‌ از گیه مانده، دیده‌ی افگارم ای حسین
جانی که در تن است مرا ز اعتبار دوست‌ حاشا که جز به راه تو بسپارم ای حسین
باشد نظر به لطف تو فردای محشرم‌ کس نیست جز تو یار و مددکارم ای حسین

از عطش لبریز[ویرایش | ویرایش مبدأ]

تو را با گل برابر آفریدند ز بویت نافۀ تر آفریدند
براى خاطر نازکْ خیالت نسیم روح‌پرور آفریدند
جهان شد روشن از برق نگاهت تو را مهر منوّر آفریدند
براى کشور حُسن و ملاحت امیرى ماهْ منظر آفریدند
شجاعت تا به عالم اوج‌ گیرد تو را آیین و مظهر آفریدند
سپاه عاشقان کربلا را سپهسالار لشکر آفریدند
براى روز عاشوراى خونبار علمدارِ دلاور آفریدند
تویى سرچشمۀ ایمان و ایثار تو را از روح، پیکر آفریدند
بنازم بازوى مردانه‌ات را که چون بازوى حیدر آفریدند
به جاى دست‌هاى باوفایت به رنگ ارغوان، پر آفریدند
تو را کام از عطش لبریز کردند برایت حوض کوثر آفریدند
تو را باب‌الحوائج نام کردند به عالم سَرور و سر آفریدند
فرات، افسوس مى‌نوشد شب و روز روانش را مکدّر آفریدند
تو را اى شافع بشکسته بالان براى روز محشر آفریدند [۲]


ماه نو[ویرایش | ویرایش مبدأ]


چو آتش ستم خصم دون زبانه گرفت تو را نشان بلا دید و در میانه گرفت
شرار کین چو فتاد از جفا به خرمن دین شرر به سینۀ اهل وفا زبانه گرفت
شمیم پاک پیامت به هر کرانه رسید چمن نسیم کلام تو را،ترانه گرفت
به شَست خصم اگر تیر جان شکارى بود جهید و از همه عالم تو را نشانه گرفت
شنید نغمۀ«هَلْ مِنْ مُعین؟»چو غنچه ز گل چو مرغ سوخته دل پر ز آشیانه گرفت
به عزم یارى دین خدا فتاد به خاک ولیک تشنگى خویش را بهانه گرفت
به عرش سینۀ تو ماه نو گرفت قرار ولى ز سوز عطش سر به روى شانه گرفت
ز دیدگان فلک،سیل اشک شد جارى گلوى خشک وِرا تا عدو نشانه گرفت
به خون نشسته چو ماهى به روى دوش پدر ز دوست،جام شهادت چه عاشقانه گرفت
ز دست سبط نبى شد به عرشْ خون گلوش شفق ز خون على رنگ جاودانه گرفت
نخفت دیدۀ شب تا سحر به سان سحاب ز بس که در غم او گریۀ شبانه گرفت
کبوتران حرم سر به کوه و دشت زدند به کف چو خصم فرومایه تازیانه گرفت [۳]

رباعی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

برکَند دل از جهان و تقدیم تو کرد خون ریخت ز دیدگان و تقدیم تو کرد
چون تیر به مشک خورد و رفت آب ز دست‌ بر دست نهاد جان و تقدیم تو کرد
تا ماه اسیر پنجه‌ی غم شده بود خورشید، سیاهپوش ماتم شده بود
طوفان زده، کشتی نجات امّت‌ بشکسته کنار نهر علقم شده بود

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. تجلی عشق در حماسه عاشورا؛ ص 28 و 29.
  2. ماه در فرات، به کوشش عباس براتى‌پور،ص ۱۳۶ تا ۱۳۸.
  3. بهت نگاه،عباس براتى‌پور،ص ۲۹ تا ۳۱.