سعید بیابانکی: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۶: | خط ۶: | ||
| زمینه فعالیت = ادبیات | | زمینه فعالیت = ادبیات | ||
| ملیت =ایرانی | | ملیت =ایرانی | ||
| تاریخ تولد = | | تاریخ تولد =۱۳۴۷ ه. ش | ||
| محل تولد =خمینى شهر | | محل تولد =خمینى شهر | ||
| والد = | | والد = | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
'''سعید بیابانکى''' (١٣٤٧ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است. | |||
==زندگینامه== | |||
سعید بیابانکی در سال ۱۳۴۷ ه. ش در خمینیشهر اصفهان متولد شد. بیابانکی در خانوادهاى متدین پرورش یافت و پس از طی تحصیلات ابتدایى و متوسطه به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسى کامپیوتر فارغالتحصیل شد. وی از ١٦ سالگى به سرودن شعر پرداخت و در انجمنهاى ادبى سروش و صائب و دیگر تشکلهاى ادبی حضور داشت و اشعارش به روزنامهها و مجلات به چاپ رسید. بیابانکى در اغلب همایشهاى سراسرى شعر آیینى و مقاومت حضور داشت. | |||
بیابانکی در قالبهای شعر آئینی و مقاوت و دیگر قالبهای شعری، شعر سروده است. او در زمینه شعرهای عاشقانه، آیینی، اجتماعی و طنز نیز آثار مشهوری دارد. | |||
==آثار== | ==آثار== | ||
رد پای برف، [http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=559114&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author نیمی از خورشید]، [http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=691995&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author نه ترنجی- نه اناری]، [http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=2496167&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author نامه های کوفی]، [[جامه دران]] و ... از آثار منتشر شده سعید بیابانکی میباشند. | |||
==اشعار== | |||
===پیکر خورشید=== | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| دشت مىبلعید کمکم، پیکر خورشید را | بر فراز نیزه مىدیدم سرِ خورشید را }} | {{ب| دشت مىبلعید کمکم، پیکر خورشید را | بر فراز نیزه مىدیدم سرِ خورشید را }} | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
{{ب| آسمان گو تا بشوید با گلاب اشکها | گیسوان خفته در خاکستر خورشید را }} | {{ب| آسمان گو تا بشوید با گلاب اشکها | گیسوان خفته در خاکستر خورشید را }} | ||
{{ب| بوریایى نیست در این رشته تا پنهان کند | پیکرِ از بوریا عریانترِ خورشید را }} | {{ب|[[حصیر|بوریایى]] نیست در این رشته تا پنهان کند | پیکرِ از بوریا عریانترِ خورشید را }} | ||
{{ب| چشمهاى خفته در خون شفق را واکنید | تا ببیند کهکشان پَرپر خورشید را }} | {{ب| چشمهاى خفته در خون شفق را واکنید | تا ببیند کهکشان پَرپر خورشید را }} | ||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
===اسبهای بیرکاب=== | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
خط ۸۷: | خط ۸۷: | ||
{{ب| یالهایی سرخ و تنهایی به خون غلطیده است|یادگار اسبهای بیرکاب از نیزهها }} | {{ب| یالهایی سرخ و تنهایی به خون غلطیده است|یادگار اسبهای بیرکاب از نیزهها }} | ||
{{ب| آرزوی آب هم این جا عطش نوشیدن است|خواهد آمد العطشها را جواب از نیزهها }} | {{ب| آرزوی آب هم این جا [[عطش]] نوشیدن است|خواهد آمد العطشها را جواب از نیزهها }} | ||
{{ب| باز هم جاری است امشب رودرود از سینهها|بس که میآید صدای آبآب از نیزهها }} | {{ب| باز هم جاری است امشب رودرود از سینهها|بس که میآید صدای آبآب از نیزهها }} | ||
{{ب| گرچه این موجموج تشنگیها جاری است|میتراود چشمهچشمه شعر ناب از نیزهها <ref>مجموعه شعر «نیمی از خورشید»؛ ص | {{ب| گرچه این موجموج تشنگیها جاری است|میتراود چشمهچشمه شعر ناب از نیزهها <ref>مجموعه شعر «نیمی از خورشید»؛ ص ۱۹ و ۲۰.</ref> }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
===سپیدار=== | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۳: | ||
{{ب| ای که یک قافله خورشید به خون آغشته|بامداد از لب دیوار تو برمیخیزد }} | {{ب| ای که یک قافله خورشید به خون آغشته|بامداد از لب دیوار تو برمیخیزد }} | ||
{{ب| کیستم من که به تکرار غمت بنشینم|عشق هر روز به تکرار تو برمیخیزد <ref>همان؛ ص | {{ب| کیستم من که به تکرار غمت بنشینم|عشق هر روز به تکرار تو برمیخیزد <ref>همان؛ ص ۲۵و 26.</ref> }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
===عصر [[عاشورا]] === | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
خط ۱۴۹: | خط ۱۳۳: | ||
{{ب| میآمد از غبار، تبآلود و شرمسار|آشفته یال و شیههزن و بیقرار بود }} | {{ب| میآمد از غبار، تبآلود و شرمسار|آشفته یال و شیههزن و بیقرار بود }} | ||
{{ب| بیرون دوید دختر زهرا ز | {{ب| بیرون دوید [[زینب|دختر زهرا]] ز [[خیمهگاه]]|برگشته بود اسب، ولی بیسوار بود <ref>همان، ص ۲۳ و ۲۴.</ref> }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
*[[کاروان شعر عاشورا|محمد علی مجاهدی، ''کاروان شعر عاشورا''، زمزم هدایت، ج | *[[کاروان شعر عاشورا|محمد علی مجاهدی، ''کاروان شعر عاشورا''، زمزم هدایت، ج ۱، ص ۵۵۵-۵۵۶.]] | ||
*[[دانشنامه شعر عاشورایی انقلاب حسینی در شعر شاعران عرب و عجم|دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج | *[[دانشنامه شعر عاشورایی انقلاب حسینی در شعر شاعران عرب و عجم|دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج ۲، ص: ۱۶۲۷-۱۶۲۸.]] | ||
==پینوشت== | ==پینوشت== | ||
خط ۱۶۴: | خط ۱۴۸: | ||
[[رده:شاعران ایرانی]] | [[رده:شاعران ایرانی]] | ||
[[رده:شاعران عاشورایی]] | [[رده:شاعران عاشورایی]] | ||
<references /> | <references />{{شاعران}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۰۸
سعید بیابانکى | |
---|---|
زمینهٔ کاری | ادبیات |
زادروز | ۱۳۴۷ ه. ش خمینى شهر |
ملیت | ایرانی |
محل زندگی | تهران |
پیشه | شاعر و عضو سابق شورای سیاستگذاری جشنواره شعر فجر |
کتابها | رد پایی در برف- نیمی از خورشید- نه ترنجی، نه اناری- نامههای کوفی- جامه دران و... |
مدرک تحصیلی | کارشناسی مهندسى کامپیوتر |
دانشگاه | دانشگاه اصفهان |
دلیل سرشناسی | سرودههای مذهبی |
سعید بیابانکى (١٣٤٧ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
سعید بیابانکی در سال ۱۳۴۷ ه. ش در خمینیشهر اصفهان متولد شد. بیابانکی در خانوادهاى متدین پرورش یافت و پس از طی تحصیلات ابتدایى و متوسطه به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسى کامپیوتر فارغالتحصیل شد. وی از ١٦ سالگى به سرودن شعر پرداخت و در انجمنهاى ادبى سروش و صائب و دیگر تشکلهاى ادبی حضور داشت و اشعارش به روزنامهها و مجلات به چاپ رسید. بیابانکى در اغلب همایشهاى سراسرى شعر آیینى و مقاومت حضور داشت.
بیابانکی در قالبهای شعر آئینی و مقاوت و دیگر قالبهای شعری، شعر سروده است. او در زمینه شعرهای عاشقانه، آیینی، اجتماعی و طنز نیز آثار مشهوری دارد.
آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
رد پای برف، نیمی از خورشید، نه ترنجی- نه اناری، نامه های کوفی، جامه دران و ... از آثار منتشر شده سعید بیابانکی میباشند.
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پیکر خورشید[ویرایش | ویرایش مبدأ]
دشت مىبلعید کمکم، پیکر خورشید را | بر فراز نیزه مىدیدم سرِ خورشید را | |
آسمان گو تا بشوید با گلاب اشکها | گیسوان خفته در خاکستر خورشید را | |
بوریایى نیست در این رشته تا پنهان کند | پیکرِ از بوریا عریانترِ خورشید را | |
چشمهاى خفته در خون شفق را واکنید | تا ببیند کهکشان پَرپر خورشید را | |
نیمى از خورشید، در سیلاب خون افتاده بود | کاروان مىبرد نیم دیگر خورشید را | |
کاروان بود و گلوى زخمى زنگولهها | ساربان دزدیده بود انگشتر خورشید را | |
آه اشترها چه غمگین و پریشان مىروند | بر فراز نیزه مىبینم سرِ خورشید را |
اسبهای بیرکاب[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پر برمیدارد امشب آفتاب از نیزهها | میدمد یک آسمان خورشید تاب از نیزهها | |
میشناسی این همه خورشید خونآلود را | آه، ای خورشید زخمی رخ متاب از نیزهها | |
کهکشان است این بیابان چون که امشب میدمد | ماهتاب از خیمهها و آفتاب از نیزهها | |
ریگ ریگش هم گواهی میدهد روز حساب | کاین بیابان خورده زخم بیحساب از نیزهها | |
یالهایی سرخ و تنهایی به خون غلطیده است | یادگار اسبهای بیرکاب از نیزهها | |
آرزوی آب هم این جا عطش نوشیدن است | خواهد آمد العطشها را جواب از نیزهها | |
باز هم جاری است امشب رودرود از سینهها | بس که میآید صدای آبآب از نیزهها | |
گرچه این موجموج تشنگیها جاری است | میتراود چشمهچشمه شعر ناب از نیزهها [۱] |
سپیدار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
عشق هر روز به تکرار تو برمیخیزد | اشک هر صبح به دیدار تو برمیخیزد | |
ای مسافر به گلاب نگهم خواهم شست | گرد و خاکی که ز رخسار تو برمیخیزد | |
مگر ای دشت عطش نوش گناهی داری | کآسمان نیز به انکار تو برمیخیزد؟ | |
تو به پا خیز و بخواه از دل من برخیزد | حتم دارم که به اصرار تو برمیخیزد | |
شعری خوانم و یک دشت، غم و آهن و آه | از گلوی تر نیزار تو برمیخیزد | |
مگر آن دست چه بخشید به آغوش فرات | که از آن بوی علمدار تو برمیخیزد | |
پاس میدارمت ای باغ که هر روز بهار | به تماشای سپیدار تو برمیخیزد | |
ای که یک قافله خورشید به خون آغشته | بامداد از لب دیوار تو برمیخیزد | |
کیستم من که به تکرار غمت بنشینم | عشق هر روز به تکرار تو برمیخیزد [۲] |
عصر عاشورا[ویرایش | ویرایش مبدأ]
شن بود و باد، قافله بود و غبار بود | آن سوی دشت، حادثه چشم انتظار بود | |
فرصت نداشت جامهی نیلی به تن کند | خورشید سر برهنه لب کوهسار بود | |
گویی به پیشواز نزول فرشتهها | صحرا پر از ستارهی دنبالهدار بود | |
میسوخت در کویر، عطشناک و روزهدار | نخلی که از رسول خدا یادگار بود | |
نخلی که از میان هزاران هزار فصل | شیواترین مقدّمهی نوبهار بود | |
شن بود و باد، نخل شقایق تبار عشق | تندیس واژگون شدهای در غبار بود | |
میآمد از غبار، تبآلود و شرمسار | آشفته یال و شیههزن و بیقرار بود | |
بیرون دوید دختر زهرا ز خیمهگاه | برگشته بود اسب، ولی بیسوار بود [۳] |