مهری حسینی (١٣٤٤ ه. ش) شاعر و نویسنده معاصر ایرانی است.
مهری حسینی
|
زادروز
|
١٣٤٤ ه.ش سرپل ذهاب
|
کتابها
|
«مردان آسمانی»، «کربلا در کربلا»، «جوجه اردک زشت»، «روزهای ابری»، «بام بیستاره»، «قصّهی پاکان»، «چشمهای منتظر» و «ساحل کرخه»
|
مهری حسینی فرزند حسن در سال١٣٤٤ ه. ش در سرپلذهاب دیده به جهان گشود. وی تحصیلات ابتدایی را در آنجا گذراند و با شروع جنگ تحمیلی همراه خانواده به شهر مقدس قم مهاجرت کرده و تحصیلات خود را در مقطع متوسطه در قم گذراند پس از اخذ دیپلم به عنوان آموزشیار به مدت چهار سال به خدمت نهضت سوادآموزی درآمد. حسینی از کودکی به شعر و ادبیات علاقهی شدید داشت و از سال ١٣٦٦ ه. ش به طور جدی به سرودن شعر پرداخت. وی از سال ١٣٧٤ ه. ش با شرکت در کلاس داستاننویسی در شهر قم نوشتن داستانهای کوتاه را تجربه کرد و اکثر نوشتههایش در زمینهی دفاع مقدس میباشد.
اکثر نوشته های حسینی درزمینه دفاع مقدس است.
سه مجموعه شعر با نامهای «مردان آسمانی»، «کربلا در کربلا» و شعر منظوم «جوجه اردک زشت» و ٥ مجموعه داستان با نامهای «روزهای ابری»، «بام بیستاره»، «قصّهی پاکان»، «چشمهای منتظر» و «ساحل کرخه» از مهری حسینی به چاپ رسیدهاست.
کاش دستم تا زمین نینوا پر میکشید |
|
تا کنار دست سرسبز خدا پر میکشید |
گفتم احساس دلم را نذر دستش میکنم |
|
نذر دستانی که از دنیا رها پر میکشید |
دستها در خون شناور بود و باران عطش |
|
بر فراز خیمههای کربلا پر میکشید |
دستها جاری که شد در زیر نعش مشک او |
|
عطر دستانش به کام خیمهها پر میکشید |
تشنگی هم با تمام وسعت احساس خود |
|
دل به دریا داد و اشکش بیصدا پر میکشید |
وقتی از ذهن عطش احساس دریا پر کشید |
|
کاش باران از زمین بیاعتنا پر میکشید |
حسین ما به هر غریب دلشکسته، رحم کرد |
|
به هرکسی که در حریم غم نشسته، رحم کرد |
اگر پناه میبریم ما به دامن حسین |
|
به بندبند هر دل ز هم گسسته، رحم کرد |
شنیدهایم ما، اگر کسی که با خلوص دل |
|
به سمت چشمهای او دخیل بسته، رحم کرد |
اگر دلی شکست و پر بهانه شد، به او بگو |
|
حسین ما به هر بیپناه و خسته، رحم کرد |
غریب را رها نمیکند، چون او به نالهی |
|
دل کبوتران بام، دستهدسته رحم کرد |
فدای حلق تشنهات حسین جان، که هرکسی |
|
به یاد آن لب به خاک و خون نشسته، رحم کرد |
گفتی دلت هوای تربت وفا دارد |
|
قصد زیارت بهار کربلا دارد |
بر دوش بردهای دل شکسته را سمتِ |
|
پابوس تربتی که عطر آشنا دارد |
ای مرد! بین عاشقان همیشه اینگونه |
|
دلدادگی به پای عشق ماجرا دارد؟ |
با این بهانه سفرهی دلت گشودی، چون |
|
با نعش بیسر حسین حرفها دارد |
وقتی که ریختی به پای عشق هستیات |
|
هر قطرهای هزار حنجره صدا دارد |
مقبول حق زیارتت که عشق پاک تو |
|
دیریست شور عاشقانه با خدا دارد |
همه از عهد و پیمانی گذشتند |
|
چه بیگانه ز مهمانی گذشتند |
نگفتند این حسین سبط رسول است |
|
و کشتند و به آسانی گذشتند |
و سرخی گونهی صحرا گرفته است |
|
شقایق در شقایق پا گرفته است |
کنار ساحل سبز شهادت |
|
به روی نیزه دریا جا گرفته است |
طلوع خون چه بیتاب است این جا |
|
و جاری دست مهتاب است این جا |
به کام هر شقایق وقت رویش |
|
عطش بالاتر از آب است این جا |
حدیث درد با تو گشت تعبیر |
|
دلت درس جراحت کرد تفسیر |
به شانه کوله بار تب کشیدن |
|
چه سنگین است در باران زنجیر |
سکوت کوچهها همرنگ غربت |
|
غریب کوچهها دلتنگ غربت |
دل آیینه در شام غریبان |
|
ترک برداشته با سنگ غربت |
شاعران |
---|
قرن اول | |
---|
قرن دوم | |
---|
قرن سوم | |
---|
قرن چهارم | |
---|
قرن پنجم | |
---|
قرن ششم | |
---|
قرن هفتم | |
---|
قرن هشتم | |
---|
قرن نهم | |
---|
قرن دهم | |
---|
قرن یازدهم | |
---|
قرن دوازدهم | |
---|
قرن سیزدهم | |
---|
قرن چهاردهم | |
---|
قرن پانزدهم | |
---|