محمد علی عجمی
محمد علی عجمی (١٩٥٦ م ) غزل سرای معاصر از جمهوری تاجیکستان است.
محمد علی عجمی | |
---|---|
زادروز | ١٩٥٦ م وخش/قرقان تپه |
کتابها | چشمه برف،دانه برف |
دربارهی شاعر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
محمد علی عجمی شاعری از جمهوری تاجیکستان است که در سال ١٩٥٦ میلادی در استان «وخش» و در شهر «قرقان تپه» تولد یافته است.
تحصیلات او در رشته زبان و ادبیات فارسی تاجیکی است. وی پس از تحصیل به شهر خود وخش بازگشت و تا سال استقلال جمهوری تاجیکستان در این شهر زندگی کرد.
شعر عجمی در قیاس با شعر هموطنانش بسیار پختهتر و امروزیتر است. او از تجربه شاعران نوپرداز و غزلسرایان نو اندیش این سالها به خوبی بهره برده است و در مجموعه سوم خود «اندوه سبز» این تأثیر بسیار آشکار است. اندوه سبز بیگمان بهترین مجموعه شعری عجمی و از بهترین مجموعههای این سالها در میان شاعران تاجیکستان است. لازم به یادآوری است که به اعتقاد همه ادیبان و حتی خود شاعران تاجیکستان شعر آن سامان از شعر سرزمین ما پائینتر است. پر واضح است که وجود مشکلات شدید فرهنگی و نفوذ ادبیات بیگانه در طول سالیان دراز به ادبیات تاجیکستان ضربات جبران ناپذیری وارد کرده است.
عجمی در دفتر شعر اندوه سبز خود به مثنوی، غزل و چهار پاره عنایت خاصی داشته و از شعر نو و سپید در این دفتر خبری نیست. بیشتر شاعران تاجیکستان این روزها قالب دلخواهشان چهار پاره است و از این بابت به شاعران سی- چهل سال پیش ایران شباهت میبرند. در فصل غزل که نقطه اوج کار عجمی است به زیباترین و شگفتترین غزلهای معاصر تاجیکستان بر میخوریم و اصلا عجمی شاعر غزل است. [۱]
آثار شاعر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
عجمی در سالهای ١٩٨٤ م اولین و در سال ١٩٩١ م دومین مجموعه شعری خود را منتشر کرد. نخستین دفتر اشعار این شاعر «سرچشمه» نام دارد و نام دومین مجموعه وی «دانهی حرف» است وی با شروع درگیریهای داخلی در تاجیکستان همسر خویش- زیبا نساء- را از دست داد و سپس آواره سرزمین افغانستان شد و پس از ماهها غربت و دوری از وطن به جمهوری اسلامی ایران آمد و هم اینک در تهران زندگی میکند. نمونه اشعار این شاعر تاجیکی در مطبوعات ایران بخصوص در صفحه ادبی «بشنو از نی» روزنامه اطلاعات و صفحات شعر مجله «اهل قلم» منتشر شده است.
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بانگ لبّیک:[ویرایش | ویرایش مبدأ]
نیزه را سرور من، بستر راحت کردی | شام را غلغلهی صبح قیامت کردی | |
به لب تشنهات آن روز اشارت میکرد | خاتمی را که به انگشت شهادت کردی | |
عقل میخواست بمانی به حرم، امّا عشق | گفت بر نیزه بزن بوسه، اجابت کردی | |
بانگ لبیک، که حجّاج به لب میآرند | آیههایی است که بر نیزه تلاوت کردی | |
اکبر و قاسم و عباس، کجایند، کجا؟ | عشق! چون این همه را بردی و غارت کردی؟ | |
چیست در تو، همه امروز تو را میجویند | ای تن بیسر سرور چه قیامت کردی! | |
باز من ماندم و صد کوفه غریبی، هیهات | گرچه آزاد مرا تو ز اسارت کردی |
چه طلسم است این که ...[ویرایش | ویرایش مبدأ]
میدمد در سینهام طوفان آه از شش طرف | باز میگردد مگر بستهست راه از شش طرف | |
هر طرف رو میکنم تیر و سنان و نیزه است | هر طرف سر میکشم چاه است، چاه از شش طرف | |
سدّ راهم میشود طوفان سرخ از چهار سو | بر زمینم میزند ابری سیاه از شش طرف | |
آسمان هم شال غم دارد به سر، در سوگ دوست | گریه دارد هالهی اندوه ماه از شش طرف | |
چه طلسم است این که شیطان رفته است از یادها | سنگ میبارند بر این خانقاه از شش طرف | |
آه میترسم که بگشایم دو چشم خویش را | میخورد چشم مرا تیر گناه از شش طرف |
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ از مقدمه دفتر شعر «اندوه سبز» به قلم علیرضا قزوه. با تلخیص.