محمد شرمی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
حاج محمد شرمی کاشانی از شاعران معاصر ایرانی است.
حاج محمد شرمی کاشانی | |
---|---|
زادروز | 1285 ه. ش کاشان |
مرگ | 1371 ه.ش مشهد |
کتابها | «خمسه شرمی»، «پرچمدار کربلا»، «طوفان البکا»، «زاد الصراط»، «زُبدة الرثا»، «تضمین خاقانی» و «تضمین دوازده بند محتشم کاشانی». |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حاج محمد شرمی کاشانی فرزند ید اللّه در سال 1285 ه. ش در کاشان متولد شد و در اسفند سال 1371 شمسی در مشهد درگذشت و در حبیب بن موسی پشت مشهد به خاک سپرده شد.
آثار او: «خمسه شرمی»، «پرچمدار کربلا»، «طوفان البکا»، «زاد الصراط»، «زُبدة الرثا»، «تضمین خاقانی» و «تضمین دوازده بند محتشم کاشانی».
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بازار عشق[ویرایش | ویرایش مبدأ]
آنان که با اراده جهان زیر و رو کنند | از غیر حق هر آنچه بود غیر از او کنند | |
چون هم سخن شوند به دشمن و یا به دوست | حاشا که بیرضایت حق گفتگو کنند | |
مردان راه حق که خریدار محنتاند | در هر دو کون فایده از هر دو سو کنند | |
نوشندگان جام بلا در مقام قرب | گه نوش از پیاله و گاه از سبو کنند | |
در بزم دوست تشنهی فیضند و بیدرنگ | سیراب ز آب خنجر دشمن، گلو کنند | |
بازار عشق را همه کس نیست مشتری | آن دسته رستهاند که کار نکو کنند | |
یکتا دلیل عشق کسی بود کز علوّ | نیکان به خاک بوسی او آرزو کنند | |
مقتل ز خون خنجر خود کرد لالهگون | میخواست عاشقان، همه زان خاک، بو کنند | |
بیشک به نامهی عملش مُهر مهر است | قومی که بیسؤال به فردوس رو کنند [۱] | |
چون تیر خصم خنجر آن طفل پاره کرد | از حال رفت و بر پدر خود نظاره کرد | |
زان یک نگاه زد به دل قدسیان شرار | اما به قلب شاه فزونتر، شراره کرد | |
یعنی که ای پدر دگرم غصهات مباد | پیکان جور بر عطشم خوب چاره کرد | |
شه خواست تا به راحتی، آن طفل جان دهد | قنداق وی از سر شمشیر پاره کرد | |
پاشید خون حلق علی را به آسمان | افلاک را، ز قطرهی خون پر ستاره کرد | |
یک قطره خون حنجر او بر زمین نریخت | سلطان دین سپاسگزاری دوباره کرد | |
تا روی سینهی پدر آن طفل جان سپرد | وانگه حسین تهنیت بیشماره کرد | |
کای دوست این تو، وین محک، این امتحان من | در کار عاشقانه مبادا استشاره کرد | |
من عاشقام؛ به دست من اینک سند بود | با خود خود گواهیم این شیرخواره کرد | |
دارم هنوز جان اگرم سوخت بال و پر | پروانه را ز شمع، نشاید کناره کرد | |
ای داغ با حسین چه کردی که ذو الجلال | از مصدرش به تسلیت او اشاره کرد | |
کای بندهام ز تشنگی اصغرت مسوز | او در بهشت جای، به قصر الاماره کرد | |
شش ماههات نشسته به دامان مُرضعه | پستان از او گرفت و جلوس هماره کرد | |
شاه از رباب روی حرم آمدن نداشت | پنهان به خاک کُشته آن ماه پاره کرد | |
«شرمی» بپای گلبن آن نوگل حسین | لب بر ترانه باز و فغان چون هزاره کرد [۲] |