محمدرضا یاسری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
محمد رضا یاسری (1312 ه.ش) یکی از شاعران معاصر است.
محمد رضا یاسری | |
---|---|
زادروز | 1312 ه. ش تهران |
سبک نوشتاری | کلاسیک و به سبک عراقی |
کتابها | «دیوان چمن تهرانی» و «شعر عترت» |
تخلص | «چمن» |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
محمد رضا یاسری فرزند علی اکبر متخلص به «چمن» در اسفند ماه سال 1312 ه. ش در روستای سنگان جزء بخش «کن» تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در آنجا و متوسطه را در تهران گذرانید.
از هیجده سالگی شروع به سرودن شعر نمود و از سال 1346 شمسی در انجمن ادبی ایران که به ریاست استاد محمد علی ناصح تشکیل میشد شرکت نمود. اشعارش در قالب کلاسیک و به سبک عراقی است.
یاسری با روزنامهها و مجلات همکاری نمود و در سال 1379 شمسی اولین اثر خود را به نام «دیوان چمن تهرانی» به چاپ رسانده است و هم اکنون یک مجموعه شعر مذهبی به نام «شعر عترت» آمادهی چاپ دارد.
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
یا حسین[ویرایش | ویرایش مبدأ]
دل زنده میشود ز وِلای تو یا حسین | جانهای بیدلان به فدایِ تو یا حسین | |
هرکس که داشت شوری و بویی ز عشق برد | دارد هوای کرب و بلای تو یا حسین | |
با تاج و تخت و شوکتِ شاهان نمیدهد | جاه و مقام خویش، گدایِ تو یا حسین | |
آیینهها شکسته ز سودای عاشقی | تا دیدهاند، نور و صفایِ تو یا حسین | |
آموخت معرفت عَرَفات از کلام تو | روزی که دید حال و دعایِ تو یا حسین | |
دینِ خدا که در خطرِ انهدام بود | باقی است تا ابد ز بقایِ تو یا حسین | |
محکم بنای ظلم ستیزی به دست تست | پاینده تا به حشر، بنایِ تو یا حسین | |
در باغِ عشق بین که چه خونین شکفتهاند | آلالههایِ دل به هوایِ تو یا حسین | |
روزی به مثلِ روزِ تو دوران ندیده است | زیرا که نیست چون تو، سِوایِ تو یا حسین | |
چو نیست دسترس که به پای تو سر نَهیم | ماییم و آستانِ رضای تو یا حسین | |
شَمسِ الشُّموس و خسروِ خاور، خدیوِ توس | «آیینه تمام نمایِ تو، یا حسین» | |
نور خدا یکی است، به هرجا که بردمد | یعنی رضاست، عین ضیایِ [۱] تو یا حسین | |
جای شما یکی است، چه مشهد، چه کربلا | وین نورِ چشم تست، به جایِ تو یا حسین | |
کوته مباد دستِ من از دامنِ شما | تو دانی، و رسول و خدای تو یا حسین |
اربعین[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ای که صد پاره چو گل، در رهِ جانان تنِ تست | سرخ رو پرچم اسلام ز پیراهنِ تست | |
سربلند از سرِ پر نورِ تو شد نیزه ولی | آنکه خم پیش ستمکار نشد گردنِ تست | |
هرکجا روشنی از پرتوِ آزادگی است | به خدا جلوهیی از مشعلهی روشن تست | |
بیم بیدادگر از نام و مرامِ تو بُوَد | که ستم سوزترین خلق به پیرامَنِ [۲] تست | |
عشق را سرخوشی از نغمه جان پرورِ تو | عقل را روشنی از اخترِ نورافکنِ تست | |
ای حسینی، که ترا دامنِ زهرا پرورد | دستِ دلهایِ جگر سوخته بر دامنِ تست | |
هرچه را داشتهای در ره دین باختهای | شاهدِ دعویِ من، پیکر و پیراهنِ تست | |
اربعینِ تو جگر سوزتر از عاشوراست | زانکه یادآورِ بزمِ طربِ دشمنِ تست | |
نه همین خوابگهت در حرمِ کرب و بلاست | که به هر دل که حقیقت طلبد مدفنِ تست | |
گرچه خوار است «چمن» بر سر کویت نه عجب | که گلِ باغِ جهان، شاخهای از گلشن تست |
داغ زینب (ع) در قتلگاه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
زینب چو دید جسم برادر به روی خاک | لرزید و ناله کرد، که «یا لَیتَنی فِداک» | |
گفت ای عزیزِ فاطمه، ای میرِ کاروان | این کاروانِ خسته به مأوایِ خود رسان | |
ای مانده در زمینِ بلا، وقت رفتن است | امّا عنانِ قافله در دستِ دشمن است | |
ای رهنمایِ خفته در این دشتِ پُر خَطَر | اینک به پای خیز، که شد نوبتِ سفر | |
بربسته زین سفر، همه را راهِ چاره بین | ای پارهپاره خیز، که شد نوبتِ سفر | |
بربسته زین سفر، همه را راهِ چاره بین | ای پارهپاره تن، دلِ ما پارهپاره بین | |
ای شاهدانِ عاشق و پویندگانِ راه | مأوایتان به سینهی دلخستگان، چو آه | |
ای اخترانِ عرش، چراغِ مزارِتان | ما با کدام دل برویم از کنارِتان؟ | |
جمعی شکسته حال و اسیریم و داغدار | دلها به جای مانده و ما بر شتر سوار | |
سرهایتان به نیزه اگر روبروی ماست | جان باختن به پای شما آرزویِ ماست | |
ای خفتگانِ خاک، به خون شما قَسَم | تا جانمان بجاست، ستیزیم با ستم | |
از داغ سینه سوزِ شهیدانِ خسته تن | خون میرود ز چشمِ شقایق به هر «چمن» |