قاسم رسا

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو

قاسم رسا (1290 ه. ش. - 1356 ه. ش.) یکی از شاعران معاصر ایرانی است.

قاسم رسا
زادروز 1290 ه.ش
تهران
مرگ 1356 ه.ش

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

قاسم رسا فرزند شیخ محمدحسن از شاعران معاصر است. او در سال 1290 ه. ش. در تهران ولادت یافت. در کودکی به اتفاق پدر و مادرش به خراسان عزیمت نمود و در جوار تربت حضرت رضا (ع) مجاورت اختیار کرد. «رسا» پس از اتمام تحصیلات مقدمات وارد دانشکده‌ پزشکی تهران شد و به درجه‌ دکترا در طب نائل آمد. سپس در وزارت بهداری استخدام گردید و مدت 29 سال به ایفای وظایف پزشکی اشتغال داشت. «رسا» با آنکه ظاهرا کارش طبابت بود ولی از آغاز نوجوانی به حکم علاقه‌ باطنی به مطالعه‌ آثار گویندگان سلف اشتغال داشت و فنون سخنوری و شعر و ادب را نزد اساتید بزرگ فرا گرفت و هیچوقت رابطه‌ خود را با عالم شعر و ادب قطع نکرد. از سال 1325 ه. ش. به افتخار خدمتگزاری و ثناگستری و ملک الشعرایی آستان قدس رضوی مفتخر شد. عنوان ملک الشعرایی را به دلیل سرودن اشعار نغز در این‌باره به او اطلاق کرده‌اند، او در سرودن انواع شعر بخصوص در قصیده‌سرایی صاحب توانایی و مهارت بوده است. رسا در سال 1330 ه. ش. به سمت عضو پیوسته‌ی «انجمن ادبی فرهنگستان ایران» انتخاب گردید.

بیشتر اشعار دکتر رسا درباره مدایح و مراثی اهل البیت (ع) و اشعار حکمی، اخلاقی و پند و اندرز است. نصایح منظوم و دیوان اشعارش در سالهای 41- 1340 چاپ و منتشر گردید. رسا در سال 1356 ه.ش چشم از جهان فرو بست. [۱]

اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

روز حسین (ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

روز جانبازی یاران حسین است امروز کربلا عرصه‌ی میدان حسین است امروز
آسمان محو تماشای فداکاری اوست‌ ماسوا واله و حیران حسین است امروز
صولت حیدری و آیت تسلیم و رضا روشن از چهره‌ی تابان حسین است امروز
روی هفتاد و دو ملت ز پی عرض نیاز سوی هفتاد و دو قربان حسین است امروز
تا به عشاق دهد درس فداکاری یاد عشق، شاگرد دبستان حسین است امروز
نه پریشان شده تنها دل ما، در همه جا صحبت از جمع پریشان حسین است امروز
نام پاک شهدای ره آزادی و حق‌ زنده از نام درخشان حسین است امروز
کعبه‌ی پاکدلان، قبله‌ی صاحب نظران‌ تربت پاک شهیدان حسین است امروز
آن که از داغ براد به گریبان زده چاک‌ خواهر سر به گریبان حسین است امروز
«حُرّ» آزاده سر بندگی افکند به خاک‌ ز آنکه شرمنده‌ی احسان حسین است امروز
پاسدار حرم آل علی، عبّاس است‌ که ز جان بنده‌ی فرمان حسین است امروز
بانک تکبیر حسین است ز هر گوشه بلند شوق حق، سلسله جنبان حسین است امروز
به تماشای گلستان حسینی بشتاب‌ که پر از لاله، گلستان حسین است امروز
صبر زینب ز شکیبایی ایوب گذشت‌ حیرت نوع ز طوفان حسین است امروز
داد لب تشنه اگر جان به لب آب فرات‌ وصل جانان هدف جان حسین است امروز
محور دین مبین اوست که آیین خدا محکم از پایه‌ی ایمان حسین است امروز
ای «رسا» دامن شه گیر که از شاه و گدا همه را دست به دامان حسین است امروز


زینب (س)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

کیست زینب آن که عالم واله و حیران اوست‌ نور عصمت جلوه‌گر از چهره‌ی تابان اوست
گوهر پاکی که از پستان عصمت خورده شیر جان به قربانش که جان عالمی قربان اوست
آستان زینب کبری حریم کبریاست‌ بندگان را دست حاجت جمله بر دامان اوست
زهره‌ای کاندر سپهر عزّت و جاه و جلال‌ روشنی بخش کواکب شمسه‌ی ایوان اوست
بانوی کاندر حریم عفّت و شرم و وقار مریم پاکیزه دامن حاجب و دربان اوست
رونق رضوان ز انفاس نسیم گلشنش‌ نکهت جنّت ز گیسوی عبیر افشان اوست
سیل نطق آتشینش کند کاخ کفر را کاخ ایمان متّکی بر پایه‌ی ایمان اوست
کیست این آشفته کز او عالمی آشفته است؟ کیست این سرگشته کانیسان چرخ سرگردان اوست
میوه‌ی بستان زهرا پاره‌ی قلب علی است‌ آن که عالم خوشه چین خرمن احسان اوست
آفتاب برج عصمت آن که اهل فضل را دیده روشن از فروغ دانش و عرفان اوست
جلوه‌ی حق کرد روشن کوفه‌ی تاریک را گرمی بازار شام از خطبه‌ی سوزان اوست
داستانی کآتش اندر دامن هستی فکند داستان محنت و اندوه بی‌پایان اوست
همت مردانه‌ی او نگسلد زنجیر عهد خوشتر از پیوند هستی رشته‌ی پیمان اوست
ای «رسا» بر ماتم او تا قیام رستخیز آسمان را گریه‌ها بر دیده‌ی گریان اوست [۲]

ماه انجمن[ویرایش | ویرایش مبدأ]

آمد آن ماه که خوانند مه انجمنش‌ جلوه‌گر نور خدا از رخ پرتو فکنش
آیت صولت و مردانگی و شرم و وقار روشن از چهره‌ی تابنده و وجه حسنش
ز جوانمردی و سقّایی و پرچم داری‌ جامه‌ای دوخته خیّاط ازل بر بدنش
آنکه آثار حیا جلوه‌گر از هر نگهش‌ وانکه الفاظ ادب تعبیه در هر سخنش
میوه‌ی باغ ولایت به سخن لب چو گشود خُم فلک گشت که تا بوسه زند بر دهنش
کوکب صبح جوانیش نتابیده هنوز که شد از خار اجل چاک چو گل پیرهنش
آن چنان تاخت به میدان شهادت که فلک‌ آفرین گفت بر آن بازوی لشکر شکنش
همچو پروانه‌ی دلباخته از شوق وصال‌ آن چنان سوخت که شد بی‌خبر از خویشتنش
خواست دستش که رسد زود به دامان وصال‌ شد جدا زودتر از سایر اعضا ز تنش
ز ادب چهره بر آن قبله‌ی حاجات بسته‌ که شود زنده مسیحا ز نسیم چمنش [۳]


هاله‌ی ماتم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

جهان را از چه رو ماتم گرفته‌ زمین و آسمان را غم گرفته
چنان ماتم به گیتی سایه افکند که گویی نیّر اعظم گرفته
مگر ماه محرّم شد هویدا که مه را هاله‌ی ماتم گرفته
جبین قدسیان را از ملالت‌ خطوط درهم و بر هم گرفته
برون کن خاتم شادی ز انگشت‌ کزین ماتم دل خاتم گرفته
چه باک از زخم پیکان عاشقی را که از معشوق خود مرهم گرفته
حسین بن علی فرزند زهرا که نور چهره‌اش عالم گرفته
چو شیر شرزه پرچمدار اسلام‌ پی نهضت به کف پرچم گرفته
به اشک دیده گلهای نبوّت‌ غبار غم ز روی هم گرفته
نه تنها دامن خرگاه عصمت‌ که آتش دامن عالم گرفته
حجاب از پر بر آن خرگاه، جبریل‌ به پیش چشم نامحرم گرفته
فغان کز خیمه‌ها برخاست دودی‌ که اشک از دوده‌ی آدم گرفته
زهی خاک صفا بخشی که فردوس‌ صفا ز آن وادی خرّم گرفته
زهی آب گوارائی که رونق‌ ز آب چشمه‌ی زمزم گرفته
دلم در کنج تنهایی شب و روز غمش را مونس و همدم گرفته


عترت حق (ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ای فلک با سبط پیغمبر وفا کردی نکردی‌ با سرور قلب زهرا جز جفا کردی نکردی
لحظه‌ای جز بر مراد اشقیا گشتی نگشتی‌ ذرّه‌ای جز غم نصیب اولیا کردی نکردی
ای فلک جز سیل اشک و خیل آه و بار محنت‌ همره محنت‌کشان کربلا کردی نکردی
سوختی در آتش کین خیمه‌ی آل عبا را احترام از خیمه‌ی آل عبا کردی نکردی
قامت اکبر کشیدی ای فلک در خاک و در خون‌ ناله‌ی لیلی شنیدی اعتنا کردی، نکردی
شیرخوار تشنه کامش را به جای آب دادن‌ جز نشان تیر و پیکان بلا کردی نکردی
دست سقاء علمدار حسین بن علی را از بدن انداختی شرم از خدا کردی نکردی
آب بر شاه شهیدان قطره‌ای دادی ندادی‌ زینب افسرده را از خود رضا کردی نکردی
ای فلک آن دم که بستی محمل آل علی را جز ستم با اهل بیت مصطفی کردی نکردی
پیکر آزرده‌ی بیمار زار کربلا را جز به درد و رنج و محنت مبتلا کردی نکردی
طایران قدس خونین بال دور از آشیان را لحظه‌ای از رنج و ناکامی رها کردی نکردی
تیر زهرآگین کجا و قلب فرزند پیمبر ای فلک از مادرش زهرا حیا کردی نکردی
زینب کبری کجا و کوفه و شام و اسارت‌ پاس ناموس الهی را ادا کردی نکردی
تا کشیدم خاک راهت را به چشم ای شاه خوبان‌ کوته از دامان خود دست «رسا» کردی نکردی

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. اشک خون؛ ص 197.
  2. دیوان کامل دکتر قاسم رسا، ص 136.
  3. همان.