فناى زنوزى

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نامش میرزا عبد الرسول فرزند میرزا محمد حسن زُنوزى (فانى) متخلص به (فنا) است و زادگاهش زنوز مى‌باشد که یکى از سه بخش شهرستان مرند به شمار مى‌رود.[۱]

پدر وى (فانى) زنوزى (متولد 1172 ه.ق) مؤلف بحر العلوم و ریاض الجنه در علوم ریاضى دستى به تمام داشته و شاید به همین جهت باشد که بازماندگان وى در خوى به خاندان ریاضى مشهورند. در شعر و ادب نیز از شعراى بنام زمانه خود بوده ولى جز یک غزل از او فعلا در دست نیست.[۲]

«فنا»ى زنوزى از دوازده سالگى تا 70 سالگى به سیاحت سرگرم بوده و در سفر روم با میرزا سنگلاخ مولف تذکرة الخطاطین مصاحب و معاشر بوده است.[۳]

وى در سرودن اشعار آیینى و ماده تاریخ‌سرایى بسیار توانا بوده و چند نسخه از دیوان اشعار وى در کتابخانه‌هاى ملى تهران و تبریز موجود مى‌باشد.

سبک شعرى[ویرایش | ویرایش مبدأ]

وى به دو زبان فارسى و ترکى شعر مى‌سروده و در شعر فارسى از سبک عراقى پیروى مى‌کرده است.

دامنه تاثیر آثار عاشورایى[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بنا به نوشته تذکره‌نویسان وى دیوان اشعارى در مراثى و نوحه و مصائب حضرت سید الشهداء داشته[۴] و هم اکنون نسخه‌اى از آن در کتابخانه ملى تبریز به شماره 562 به خط خود شاعر در 167 برگ 16 سطرى موجود است.[۵] تردیدى نیست که اشعار ماتمى وى در زمانه او مورد استفاده ارادتمندان سالار شهیدان قرار داشته و در ادامه حیات شعر عاشورا در منطقه آذربایجان غربى و بالندگى شعر آیینى در آن سامان موثّر بوده است.

برگزیده آثار عاشورایى[ویرایش | ویرایش مبدأ]

به خاطر عدم دسترسى به یکى از نسخه‌هاى خطى دیوان اشعار فناى زنوزى ناگزیریم به نقل یک غزل عاشورایى از وى بسنده کنیم:

غزل عاشورایی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

باز این فغان و غلغله اندر زمانه چیست؟ ......................این آتش زبان «فنا» را، زبانه چیست؟

مرغان باغ،کرده چرا سر به زیر پر......................درمانده جمله از طلب آب و دانه چیست؟

پژمرده غنچه و گل بر گلستان چرا؟......................برقى کزوست سوخته بر آشیانه،چیست؟

غنچه،فکنده پرده عصمت چرا ز رخ؟......................بلبل ز غصه، بسته زبان از ترانه چیست؟

سنگ عزا به سینه زند مطرب از چه رو؟......................برچیده بزم عشرت چنگ و چغانه چیست؟

گفتم به مرغ دل که به دهر این چه شورشى است؟......................این داستان تازه چه و این فسانه چیست؟

گفت: آن‌که دیده بسمل در خون تپیده را......................داند به خون نشان دۀ ما را نشانه چیست؟

گفتم که: نیست بى‌سبب این شیون عجیب......................بر هاى‌وهوى ناگه مردم، بهانه چیست؟

گفتا: چونى، نوا کن و بر نینوا گذر......................بنگر که سرِّ نالۀ نى در میانه چیست؟[۶]


منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. تذکره شعراى آذربایجان،محمد دیهیم،چاپ اول،(تهران 1369)،ج 4،ص 252 و 273 و 274.
  2. بزرگان و سخنسرایان آذربایجان غربى،محمود رامیان،محمد تمدن،علاء الدین تکش بى‌تا،ص 330 و 331.
  3. حدیقة الشعراء تالیف سید احمد دیوان بیگى شیرازى،ج 2،ص 1392 به نقل از محمد على تربیت در(دانشمندان آذربایجان.)
  4. همان.
  5. تذکره شعراى آذربایجان،محمد دیهیم،چاپ اول،(تهران 1369)،ج 4،ص 252 و 273 و 274.
  6. بزرگان و سخنرایان آذربایجان غربى،ص 199 و 200؛تذکرۀ شعراى آذربایجان،ج 4،ص 274 و 275.