خسرو آقایارى: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹۹: | خط ۹۹: | ||
*[[کاروان شعر عاشورا|محمدعلی مجاهدی، ''کاروان شعر عاشورا''، زمزم هدایت، ج۱، ص ۵۳۴-۵۳۵.]] | *[[کاروان شعر عاشورا|محمدعلی مجاهدی، ''کاروان شعر عاشورا''، زمزم هدایت، ج۱، ص ۵۳۴-۵۳۵.]] | ||
{{شاعران}} | |||
[[رده:شاعران]] | [[رده:شاعران]] | ||
[[رده:شاعران معاصر]] | [[رده:شاعران معاصر]] | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران ایرانی]] | [[رده:شاعران ایرانی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۱۳
خسرو آقایاری (۱۳۳۷ ه. ش) نویسنده و شاعر ایرانی است.
خسرو آقایارى | |
---|---|
زمینهٔ کاری | نویسنده و شاعر |
زادروز | ۱۳۳۷ ه. ش تهران |
ملیت | ایرانی |
کتابها | افسانۀ باغ آرزوها، عاشیق محمد، مردى دیگر، دلقک و پهلوان، حماسههای پهلوانی |
مدرک تحصیلی | کارشناس ادبیات فارسى |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
خسرو آقایاری نویسنده و کارشناس ادبیات فارسى است. وی عهدهدار مسئولیتها و مشاغلی از جمله مدیر «دفتر ادبیات و هنر عاشورایی»، کارشناس و مسئول فعالیتهاى ادبى و دبیر کانون شاعران و نویسندگان وزارت آموزش و پرورش (از سال ۱۳۶۲ ه. ش)، مدیر مرکز آفرینشهاى ادبى کانون پرورش فکرى، دبیر ماهنامۀ ادبیات کودک و نوجوان بودهاست.
وی در حاشیۀ کار نویسندگى، گاهى از سر تفنّن شعر مىگوید و به معیارهاى شعرى و به نقد شعر نیز میپردازد.
آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
نثر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- افسانۀ باغ آرزوها (داستان)
- عاشیق محمد (داستان)
- مردى دیگر (داستان)
- دلقک و پهلوان (نمایشنامه)
- حماسههای پهلوانی (در چهار مجلّد)
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در عزاى گل[ویرایش | ویرایش مبدأ]
باز هم آفتاب مىتابد | بر عطشناک تربت یاران | |
شعر امَّن یُجیب مىخواند | تشنگىهاى خاطر باران | |
باز جوشنده از دل سنگ است | آب از بهر تشنه کامى ما | |
آه مردم! مگر که تشنه شدید | بعدِ گلهاى پَرپر زهرا؟ | |
آسمان، داغدار مىگرید | در عزاى گلى که بىکفن است | |
کفن امّا کجا نشان دارید | بهر آن کس که پارهْ پاره تن است؟ | |
باد هم باز در رکاب آورد | پاى بیتابى و قرارش را | |
سوگوار است، نوحه مىخواند | تا زیارت کند مزارش را | |
آفتاب است اینکه بیتاب است | تشنگانى که در پى آبید! | |
روح کوثر فتاده بر صحرا | آه اى مردمان! مگر خوابید؟ | |
آفتاب است اینکه مىتابد | هُرم داغی است آه پُر شررش | |
از خجالت تنش عرق کرده | اشک مىجوشد از دو چشم ترش | |
آفتاب، عاشقانه مىگرید | بر زمین، نعش شاه دین افتاد | |
آسمان تا زمین فرو غلتید | دیدۀ او چو بر زمین افتاد |