حزین لاهیجی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
از شاعران برجستۀ سبک هندی است. تبار او به شیخ زاهد گیلانی می‌رسید و اصالتا اهل لاهیجان بود.
{{جعبه زندگینامه
{{جعبه زندگینامه
|نام_شخص= حزین لاهیجی
|نام_شخص= حزین لاهیجی
خط ۱۰: خط ۹:
|سال‌های فعالیت=
|سال‌های فعالیت=
|محل زندگی=اصفهان، شیراز، هندوستان
|محل زندگی=اصفهان، شیراز، هندوستان
|مذهب=[[شیعه]]
|مذهب=شیعه
|نهاد=
|نهاد=
|همسر=
|همسر=
خط ۱۷: خط ۱۶:
|آرامگاه=
|آرامگاه=
|مدفن=
|مدفن=
|کارهای برجسته=[[تاریخ حزین]]،{{سخ}}[[تذکرةالمعاصرین]]
|کارهای برجسته=تاریخ حزین، تذکرةالمعاصرین
|وب‌گاه=
|وب‌گاه=
|زمینه فعالیت=شعر [[فارسی]]، [[کلام‌شناسی]]
|زمینه فعالیت=شعر فارسی، کلام‌شناسی
|تاریخ_تولد= [[1103 قمری]]
|تاریخ_تولد= سال ۱۱۰۳ ه. ق
|محل_تولد=[[اصفهان]]
|محل_تولد=اصفهان
|تاریخ_مرگ=1180 ق. (77سالگی)
|تاریخ_مرگ=سال ۱۱۸۰ ه. ق
|محل_مرگ=بندر [[بنارس]]، هند
|محل_مرگ=بندر بنارس، هند
|گفتاورد=ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد{{سخ}}در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
|گفتاورد=
|imdb_id =
|imdb_id =
|Soure_id =
|Soure_id =
}}
|تصویر=حزین لاهیجی.jpg|کتاب‌ها=«شرح تجرید»، «حواشی بر شرح حکمةالاشراق»، «حاشیه بر الهیات شفا»، «رساله در شرح هیاکل النور»، «اخبار ابی الطّیب»، «اخبار خواجه نصیرالدین طوسی»، «مدّةالعمر»، «واقعیات ایران و هند» و ...}}'''حزین لاهیجی''' (۱۱۰۳ ه. ق-۱۱۸۰ ه. ق) ادیب، عالم و سخن‌سرای شیعی ایرانی است.
==زندگینامه==
محمدعلی بن ابی طالب زاهدی گیلانی مشهور به شیخ علی حزین لاهیجی از اعقاب شیخ زاهد گیلانی است. اجدادش در لاهیجان سکونت داشتند ولی پدرش به اصفهان رفت و محمدعلی در آن شهر تولد یافت. محمدعلی در ۲۷ ربیع‌الثانی سال 1103 ه. ق در دارالسّلطنه اصفهان متولد شد. تحصیلات را از کودکی آغاز کرد و نزد دانشمندان آن شهر منجمله مولانا شاه محمد شیرازی و پدرش به کسب دانش پرداخت و در علوم مختلفه به ویژه حکمت، عرفان و ادبیات تبحّر یافت و در آنها به تألیف و تدریس اشتغال ورزید.
 
او ادیبی عالم و سخن‌سرای شیعی ایرانی و از شاعران برجسته‌ی سبک هندی است که باریک‌بینی معنوی، استواری لفظی، دقّت افکار و رقّت گفتار او زبانزد همگان بوده‌است و شعرش حاوی مضمون‌های بلند عاشقانه است. وی سال‌های بسیاری از عمر خود را در سفر گذراند و سرانجام در هندوستان مقیم گردید و پس از چندین سال سکونت در دهلی به شهر بنارس رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند. حزین در سن ۷۷ سالگی و در سال ۱۱۸۱ ه. ق در بنارس از دنیا رفت.
 
==آثار==
حزین کتابی در احوال شاعران به نام «[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=495638&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author تذکره‌المعاصرین]» و سرگذشتی از خود با ذکر حوادث ایّام خویش به نام «[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=520495&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author تاریخ و سفرنامه حزین]» دارد که هر دو حاوی اطّلاعات سودمندی است و یکی از بهترین مآخذ تاریخی از یک شاهد عینی درباره‌ی رویدادهای پایان دوره‌ی صفوی و چگونگی روی کار آمدن نادرشاه افشار و دیگر حوادث آن عصر به شمار می‌آید.
 
تعداد تألیفات او به بیش از پنجاه می‌رسد که از آنهاست: «شرح تجرید»، «حواشی بر شرح حکمةالاشراق»، «حاشیه بر الهیات شفا»، «رساله در شرح هیاکل النور»، «اخبار ابی الطّیب»، «اخبار خواجه نصیرالدین طوسی»، «مدّةالعمر»، «واقعیات ایران و هند» و ...
 
کلیّات اشعار او شامل قصاید، مقطعات و مثنوی‌های صفیر دل، حدیقة الثانی، خرابات، چمن و انجمن، مطمح الانظار، فرهنگ‌نامه و تذکارات‌العاشقین است.
 
دیوان اشعارش را در چهار قسمت مدون کرده که مشتمل بر انواع مختلف شعر است. سخن او متوسط و مقرون به سادگی و روانی و حدّ فاصلی میان سبک شاعران قدیم و سبک هندی است. طبع مصحّح و منقّحی از [http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=538517&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دیوان حزین] به کوشش ذبیح‌اللّه صاحبکار انتشار یافته‌است. <ref>حزین لاهیجی؛ زندگی و زیباترین غزلهای او، مقدمه با تلخیص. لغت نامه دهخدا، مقدمه دیوان لاهیجی به تصحیح ذبیح اللّه صاحبکار.</ref>
 
==اشعار==
 
===شعر ۱===
{{شعر}}
 
 
{{ب| طوفانِ خون ز چشم جهان جوش می‌زند|بر چرخ نخل ماتمیان دوش می‌زند }}
 
{{ب| یا رب شب مصیبت آرام سوز کیست‌|امشب که برق آه، ره هوش می‌زند }}
 
{{ب| روشن نشد که روز سیاه عزای کیست‌|صبحی که دم ز شام سیه‌پوش می‌زند }}
 
{{ب| آیا غم که تنگ کشیده‌ست در کنار|چاک دلم که خنده‌ی آغوش می‌زند }}
 
{{ب| بیهوش داروی دل غمدیدگان بود|آبی که اشک بر رخ مدهوش می‌زند }}
 
{{ب| ساکن نمی‌شود نفَسِ ناتوان من‌|زین دشنه‌ها که بر لب خاموش می‌زند }}
 
{{ب| گویا به یاد تشنه لب کربلا حسین‌|طوفانِ شیونی ز لبم جوش می‌زند }}
 
{{ب| تنها نه من، که بر لب جبریل [[نوحه]]‌هاست‌|گویا عزای شاه شهیدان [[کربلا]]ست  }}
{{پایان شعر}}
 
===شعر ۲===
{{شعر}}
 
 
{{ب| شاهی که نور دیده‌ی خیر الانام بود|ماهی که بر سپهر معالی تمام بود }}
 
{{ب| شد روزگار در نظرش تیره از غبار|باد مخالف از همه سو بس که عام بود }}
 
{{ب| آب از حسین گیرد و خنجر دهد به شمر|انصاف روزگار ندانم کدام بود }}
 
{{ب| آبی که خار و خس همه سیراب از آن شدند|آیا چرا بر آل پیمبر حرام بود }}
 
{{ب| خون دیده‌ها چگونه نگرید بر آن شهید|کز خون به پیکرش کفن لعل فام بود }}
 
{{ب| دادی به تیر و نیزه تن پاره‌پاره را|زان رخنه‌ها چو صید مرادش مدام بود }}
 
{{ب| آن خضر اهل بیت به صحرای کربلا|نوشید آب تیغ ز بس تشنه‌کام بود }}
 
{{ب| تفتند ز آتش [[عطش]] آن لعل ناب را|سنگین دلان مضایقه کردند آب را  }}
{{پایان شعر}}
 
===شعر ۳===
{{شعر}}
 
 
{{ب| ای مرگ، زندگانی ازین پس و بال شد|جایی که خون آل پیمبر حلال شد }}
 
{{ب| مهر جهان فروز امامت به کربلا|از بار درد بَدْرِ تمامش هلال شد }}
 
{{ب| شاخ گلی ز باغ رسالت به خاک ریخت‌|زین غم زبان بلبل گوینده لال شد }}
 
{{ب| افتاده بین به خاک امامت ز تشنگی‌|سروی کز آب دیده‌ی زهرا نهال شد }}
 
{{ب| تن زد درین شکنج بلا تا قفس شکست‌|بر اوج عرش طائر فرخنده بال شد }}
 
{{ب| شبنم به باغ نیست که از شرم تشنگان‌|آبی که خورد گل، عرق انفعال شد }}
 
{{ب| از خون اهل بیت که شادند کوفیان‌|دلهای قدسیان همه غرق ملال شد }}
 
{{ب| آن ناکسان ز روی که دیگر حیا کنند|سبط رسول را چو سر از تن جدا کنند }}
{{پایان شعر}}
 
===شعر ۴===
{{شعر}}
 
 
{{ب| خونین لوای معرکه‌ی کارزار کو|میدان پر از غبار بود، شهسوار کو؟ }}
 
{{ب| واحسرتا که از نفس سرد روزگار|افسرده شد ریاض امامت، بهار کو؟ }}
 
{{ب| زان موجها که خون شهیدان به خاک زد|طوفان غم گرفته جهان را، غبار کو؟ }}
 
{{ب| اشکی که گرد محنت خاطر برد کجاست‌|آهی که پاک بسترد از دل غبار کو؟ }}
 
{{ب| تا کی خراش دیده و دل خار و خس کند|آخر زبانه‌ی غضب کردگار کو؟ }}
 
{{ب| کو مصطفی که پرسد از این امت عنود|کای خائنان، ودیعت پروردگار کو؟  }}
 
{{ب| کو مرتضی که پرسد از این صرصر ستم‌|بود آن گلی که از چمنم یادگار کو؟ }}
 
{{ب| ای شور رستخیز قیامت درنگ چیست‌|آگه مگر نیی که به عالم عزای کیست؟ }}
{{پایان شعر}}
 
===شعر ۵===
{{شعر}}
 
 
{{ب| ای دل چه شد که از جگر افغان نمی‌کشی‌|آهی به یاد شاه شهیدان نمی‌کشی }}
 
{{ب| سرها جدا افتاده تن سروران جدا|در کربلا سری به بیابان نمی‌کشی }}
 
{{ب| در ماتمی که چشم رسولست خون فشان‌|از اشک، غازه بر رخ ایمان نمی‌کشی }}
 
{{ب| کردند بر سنان سر آن سروران و تو|لخت جگر به خنجر مژگان نمی‌کشی }}
 
{{ب| دستت رسا به نعمت الوان عشق نیست‌|تا آستین به دیده‌ی گریان نمی‌کشی }}
 
{{ب| هامون چرا نمی‌کنی از موج اشک، پر|این فوج را به عرصه‌ی میدان نمی‌کشی }}
 
{{ب| شرمی چرا نمی‌کنی از خون اهل بیت‌|ای تیغ کین سری به گریبان نمی‌کشی }}
 
{{ب| داد از تو ای زمانه‌ی بیدادگر که باز|شرمنده نیستی ز ستمهای جانگداز  }}
{{پایان شعر}}
 
===شعر ۶===
{{شعر}}
 
 
{{ب| نخل تری به تیشه‌ی عدوان فکنده‌ای‌|از پا ستون کعبه‌ی ایمان فکنده‌ای }}
 
{{ب| از تشنگی سفینه‌ی آل رسول را|در خاک و خون به لجه‌ی طوفان فکنده‌ای }}
 
{{ب| ای خیره‌سر ببین که سر انور که را|در کربلا چو گوی به میدان فکنده‌ای }}
 
{{ب| از خنجر ستیزه‌گر زاده‌ی زیاد|بس رخنه‌ها به سینه‌ی مردان فکنده‌ای }}


{{ب| شرمت ز کرده باد که گیسوی [[اهل بیت]]|در ماتم «حزین» پریشان فکنده‌ای }}


==زندگینامه==
{{ب| آتش به دودمان رسالت زدی و باز|خصمی به خانواده‌ی ویران فکنده‌ای }}
در سال 1103 قمری در اصفهان به دنیا آمد. پدرش در زمان شاه سلیمان صفوی برای تحصیل به اصفهان رفت و حزین در دربار صفوی تحصیل کرد و پرورش یافت. حزین سفرهای بسیاری رفت و در اواخر عمر از ترس نادرشاه به هند گریخت و نوزده سال آخر عمر خود را در هند به سر برد. در آنجا به تعلیم و نشر معارف تشیع پرداخت. او علاوه بر تبحر در شاعری، در خوشنویسی هم دستی داشت و از جانورشناسی هم تا حدی مطلع بود. سرانجام حزین در سال 1181 ه.ق در بنارس درگذشت و در همان شهر به خاک سپرده شد. مقبرۀ او امروزه در شهر بنارس به صورت زیارتگاه درآمده است.
 
حزین از معدود شاعرانی است که زندگی نامۀ خود را به رشته تحریر درآورده و امروزه این متن همراه با دیوان او چاپ شده است. همچنین تذکره‌ای از او باقی مانده که در آن به شرح احوال شعرا می‌پردازد. زبان نثر وی ساده و روان است.
{{ب| دامان خاک تیره ز خون شد شفق نگار|طرح خصومتی به چه سان فکنده‌ای }}
دیوانی از وی به یادگار مانده است. دیوان اشعار لاهیجی از قصاید، غزلیات، رباعیات، مثنویات،‌ ساقی‌نامه و قطعه‌های ادبی تشکیل شده است.
 
در دیوان وی یک مرثیه در قالب ترکیب‌بند در رثای حضرت حسین، علیهم السلام،‌ سروده شده است.
{{ب| جانهای مستمند نگردند شادکام‌|قهر خدا اگر نکشد تیغ انتقام  }}
شاعر، این مرثیه را در هفت بند و در سبک هندی با شور و احساس نابی سروده است.
{{پایان شعر}}
زبان شاعر در این اثر ادبی، روان، جذّاب و دل‌انگیز است و در پاره‌ای از ابیات از تشبیهات زیبا، استعاره، تشخیص (انسان وارگی) و صنایع ادبیی چون متناقض نمایی، کنایه و ... استفاده می‌کند.
 
===شعر ۷===
{{شعر}}
 
 
{{ب| خون از زبان خامه «حزین» اینقدر مریز|دستی به دل گذار درین شور رستخیز }}
 
{{ب| خامش نشین دلا که به جایی نمی‌رسد|با روزگار خصمی و با آسمان ستیز }}
 
{{ب| آسودگی محال بود در بسیط خاک‌|مریخ دشنه دارد و رامح <ref>رامح: اشاره به صور فلکی. سِماک رامح که در برابر بنات النعش قرار دارد و ستاره‌ی روشنی است و نزدیک آن دو ستاره
است که آنها را رمح یا نیزه‌ی سماک می‌گویند.</ref> سنان تیز }}
 
{{ب| تن زن درین شکنج تن و صبر پیشه کن‌|گیرم که پای سعی بود کو رهِ گریز }}
 
{{ب| عبرت ترا بس است از احوال رفتگان‌|زندانی حیات بود یوسف عزیز  }}
 
{{ب| یا رب به جیب چاک جوانان پارسا|یا رب به نور سینه‌ی پاکان صبح خیز }}
 
{{ب| یا رب به اشک چشم یتیمان خسته دل‌|یا رب به خون گرم جگرهای ریزریز }}
 
{{ب| کز قید جسم تیره چو جان را رها کنی‌|حشر مرا به زمره‌ی آل عبا کنی <ref>دیوان حزین لاهیجی؛ ص ۶۱۰- ۶۱۲.</ref> }}
{{پایان شعر}}
==منابع==


*[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_authorhttp://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ ۲، ص: ۸۳۴-۸۳۷.]


==کتابشناسی==
==پی نوشت==
دیوان حزین لاهیجی: شامل قصائد، غزلیات، مثنویات، رباعیات به ضمیمه تاریخ و سفرنامۀ حزین: حاوی شرح احوال و تاریخ زمان وی. با تصحیح و مقابله، مقدمه بیژن ترقی. تهران: خیام، 1362.
[[رده:ادبیات]]
[[رده:شاعران]]
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران متأخر]]
<references />{{شاعران}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۲

حزین لاهیجی
زادروز سال ۱۱۰۳ ه. ق
اصفهان
درگذشت سال ۱۱۸۰ ه. ق
بندر بنارس، هند
محل زندگی اصفهان، شیراز، هندوستان
ملیت ایرانی
نام‌های دیگر محمدعلی، شیخ علی
پیشه شعر فارسی، کلام‌شناسی
لقب علامه ذوالفنون
مذهب شیعه
والدین ابوطالب

حزین لاهیجی (۱۱۰۳ ه. ق-۱۱۸۰ ه. ق) ادیب، عالم و سخن‌سرای شیعی ایرانی است.

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محمدعلی بن ابی طالب زاهدی گیلانی مشهور به شیخ علی حزین لاهیجی از اعقاب شیخ زاهد گیلانی است. اجدادش در لاهیجان سکونت داشتند ولی پدرش به اصفهان رفت و محمدعلی در آن شهر تولد یافت. محمدعلی در ۲۷ ربیع‌الثانی سال 1103 ه. ق در دارالسّلطنه اصفهان متولد شد. تحصیلات را از کودکی آغاز کرد و نزد دانشمندان آن شهر منجمله مولانا شاه محمد شیرازی و پدرش به کسب دانش پرداخت و در علوم مختلفه به ویژه حکمت، عرفان و ادبیات تبحّر یافت و در آنها به تألیف و تدریس اشتغال ورزید.

او ادیبی عالم و سخن‌سرای شیعی ایرانی و از شاعران برجسته‌ی سبک هندی است که باریک‌بینی معنوی، استواری لفظی، دقّت افکار و رقّت گفتار او زبانزد همگان بوده‌است و شعرش حاوی مضمون‌های بلند عاشقانه است. وی سال‌های بسیاری از عمر خود را در سفر گذراند و سرانجام در هندوستان مقیم گردید و پس از چندین سال سکونت در دهلی به شهر بنارس رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند. حزین در سن ۷۷ سالگی و در سال ۱۱۸۱ ه. ق در بنارس از دنیا رفت.

آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

حزین کتابی در احوال شاعران به نام «تذکره‌المعاصرین» و سرگذشتی از خود با ذکر حوادث ایّام خویش به نام «تاریخ و سفرنامه حزین» دارد که هر دو حاوی اطّلاعات سودمندی است و یکی از بهترین مآخذ تاریخی از یک شاهد عینی درباره‌ی رویدادهای پایان دوره‌ی صفوی و چگونگی روی کار آمدن نادرشاه افشار و دیگر حوادث آن عصر به شمار می‌آید.

تعداد تألیفات او به بیش از پنجاه می‌رسد که از آنهاست: «شرح تجرید»، «حواشی بر شرح حکمةالاشراق»، «حاشیه بر الهیات شفا»، «رساله در شرح هیاکل النور»، «اخبار ابی الطّیب»، «اخبار خواجه نصیرالدین طوسی»، «مدّةالعمر»، «واقعیات ایران و هند» و ...

کلیّات اشعار او شامل قصاید، مقطعات و مثنوی‌های صفیر دل، حدیقة الثانی، خرابات، چمن و انجمن، مطمح الانظار، فرهنگ‌نامه و تذکارات‌العاشقین است.

دیوان اشعارش را در چهار قسمت مدون کرده که مشتمل بر انواع مختلف شعر است. سخن او متوسط و مقرون به سادگی و روانی و حدّ فاصلی میان سبک شاعران قدیم و سبک هندی است. طبع مصحّح و منقّحی از دیوان حزین به کوشش ذبیح‌اللّه صاحبکار انتشار یافته‌است. [۱]

اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

شعر ۱[ویرایش | ویرایش مبدأ]

طوفانِ خون ز چشم جهان جوش می‌زند بر چرخ نخل ماتمیان دوش می‌زند
یا رب شب مصیبت آرام سوز کیست‌ امشب که برق آه، ره هوش می‌زند
روشن نشد که روز سیاه عزای کیست‌ صبحی که دم ز شام سیه‌پوش می‌زند
آیا غم که تنگ کشیده‌ست در کنار چاک دلم که خنده‌ی آغوش می‌زند
بیهوش داروی دل غمدیدگان بود آبی که اشک بر رخ مدهوش می‌زند
ساکن نمی‌شود نفَسِ ناتوان من‌ زین دشنه‌ها که بر لب خاموش می‌زند
گویا به یاد تشنه لب کربلا حسین‌ طوفانِ شیونی ز لبم جوش می‌زند
تنها نه من، که بر لب جبریل نوحه‌هاست‌ گویا عزای شاه شهیدان کربلاست

شعر ۲[ویرایش | ویرایش مبدأ]

شاهی که نور دیده‌ی خیر الانام بود ماهی که بر سپهر معالی تمام بود
شد روزگار در نظرش تیره از غبار باد مخالف از همه سو بس که عام بود
آب از حسین گیرد و خنجر دهد به شمر انصاف روزگار ندانم کدام بود
آبی که خار و خس همه سیراب از آن شدند آیا چرا بر آل پیمبر حرام بود
خون دیده‌ها چگونه نگرید بر آن شهید کز خون به پیکرش کفن لعل فام بود
دادی به تیر و نیزه تن پاره‌پاره را زان رخنه‌ها چو صید مرادش مدام بود
آن خضر اهل بیت به صحرای کربلا نوشید آب تیغ ز بس تشنه‌کام بود
تفتند ز آتش عطش آن لعل ناب را سنگین دلان مضایقه کردند آب را

شعر ۳[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ای مرگ، زندگانی ازین پس و بال شد جایی که خون آل پیمبر حلال شد
مهر جهان فروز امامت به کربلا از بار درد بَدْرِ تمامش هلال شد
شاخ گلی ز باغ رسالت به خاک ریخت‌ زین غم زبان بلبل گوینده لال شد
افتاده بین به خاک امامت ز تشنگی‌ سروی کز آب دیده‌ی زهرا نهال شد
تن زد درین شکنج بلا تا قفس شکست‌ بر اوج عرش طائر فرخنده بال شد
شبنم به باغ نیست که از شرم تشنگان‌ آبی که خورد گل، عرق انفعال شد
از خون اهل بیت که شادند کوفیان‌ دلهای قدسیان همه غرق ملال شد
آن ناکسان ز روی که دیگر حیا کنند سبط رسول را چو سر از تن جدا کنند

شعر ۴[ویرایش | ویرایش مبدأ]

خونین لوای معرکه‌ی کارزار کو میدان پر از غبار بود، شهسوار کو؟
واحسرتا که از نفس سرد روزگار افسرده شد ریاض امامت، بهار کو؟
زان موجها که خون شهیدان به خاک زد طوفان غم گرفته جهان را، غبار کو؟
اشکی که گرد محنت خاطر برد کجاست‌ آهی که پاک بسترد از دل غبار کو؟
تا کی خراش دیده و دل خار و خس کند آخر زبانه‌ی غضب کردگار کو؟
کو مصطفی که پرسد از این امت عنود کای خائنان، ودیعت پروردگار کو؟
کو مرتضی که پرسد از این صرصر ستم‌ بود آن گلی که از چمنم یادگار کو؟
ای شور رستخیز قیامت درنگ چیست‌ آگه مگر نیی که به عالم عزای کیست؟

شعر ۵[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ای دل چه شد که از جگر افغان نمی‌کشی‌ آهی به یاد شاه شهیدان نمی‌کشی
سرها جدا افتاده تن سروران جدا در کربلا سری به بیابان نمی‌کشی
در ماتمی که چشم رسولست خون فشان‌ از اشک، غازه بر رخ ایمان نمی‌کشی
کردند بر سنان سر آن سروران و تو لخت جگر به خنجر مژگان نمی‌کشی
دستت رسا به نعمت الوان عشق نیست‌ تا آستین به دیده‌ی گریان نمی‌کشی
هامون چرا نمی‌کنی از موج اشک، پر این فوج را به عرصه‌ی میدان نمی‌کشی
شرمی چرا نمی‌کنی از خون اهل بیت‌ ای تیغ کین سری به گریبان نمی‌کشی
داد از تو ای زمانه‌ی بیدادگر که باز شرمنده نیستی ز ستمهای جانگداز

شعر ۶[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نخل تری به تیشه‌ی عدوان فکنده‌ای‌ از پا ستون کعبه‌ی ایمان فکنده‌ای
از تشنگی سفینه‌ی آل رسول را در خاک و خون به لجه‌ی طوفان فکنده‌ای
ای خیره‌سر ببین که سر انور که را در کربلا چو گوی به میدان فکنده‌ای
از خنجر ستیزه‌گر زاده‌ی زیاد بس رخنه‌ها به سینه‌ی مردان فکنده‌ای
شرمت ز کرده باد که گیسوی اهل بیت در ماتم «حزین» پریشان فکنده‌ای
آتش به دودمان رسالت زدی و باز خصمی به خانواده‌ی ویران فکنده‌ای
دامان خاک تیره ز خون شد شفق نگار طرح خصومتی به چه سان فکنده‌ای
جانهای مستمند نگردند شادکام‌ قهر خدا اگر نکشد تیغ انتقام

شعر ۷[ویرایش | ویرایش مبدأ]

خون از زبان خامه «حزین» اینقدر مریز دستی به دل گذار درین شور رستخیز
خامش نشین دلا که به جایی نمی‌رسد با روزگار خصمی و با آسمان ستیز
آسودگی محال بود در بسیط خاک‌ مریخ دشنه دارد و رامح [۲] سنان تیز
تن زن درین شکنج تن و صبر پیشه کن‌ گیرم که پای سعی بود کو رهِ گریز
عبرت ترا بس است از احوال رفتگان‌ زندانی حیات بود یوسف عزیز
یا رب به جیب چاک جوانان پارسا یا رب به نور سینه‌ی پاکان صبح خیز
یا رب به اشک چشم یتیمان خسته دل‌ یا رب به خون گرم جگرهای ریزریز
کز قید جسم تیره چو جان را رها کنی‌ حشر مرا به زمره‌ی آل عبا کنی [۳]

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. حزین لاهیجی؛ زندگی و زیباترین غزلهای او، مقدمه با تلخیص. لغت نامه دهخدا، مقدمه دیوان لاهیجی به تصحیح ذبیح اللّه صاحبکار.
  2. رامح: اشاره به صور فلکی. سِماک رامح که در برابر بنات النعش قرار دارد و ستاره‌ی روشنی است و نزدیک آن دو ستاره است که آنها را رمح یا نیزه‌ی سماک می‌گویند.
  3. دیوان حزین لاهیجی؛ ص ۶۱۰- ۶۱۲.