ابوالقاسم حسینجانی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۱۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''ابوالقاسم حسینجانی''' شاعر معاصر | '''ابوالقاسم حسینجانی''' (۱۳۲۸ ه. ش) شاعر معاصر و سراینده اشعاری درباره واقعه کربلاست.{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | |||
| نام = ابوالقاسم حسینجانی | | نام = ابوالقاسم حسینجانی | ||
| تصویر = ابولقاسم حسینجانی.jpg | | تصویر = ابولقاسم حسینجانی.jpg | ||
| توضیح تصویر = | | توضیح تصویر = | ||
| نام اصلی = | | نام اصلی = ابوالقاسم حسینجانی میاندهی | ||
| زمینه فعالیت = | | زمینه فعالیت = شاعر | ||
| ملیت = | | ملیت = ایرانی | ||
| تاریخ تولد = | | تاریخ تولد =۱۳۲۸ ه. ش | ||
| محل تولد =بندرانزلی | | محل تولد =بندرانزلی | ||
| والدین = | | والدین = | ||
خط ۱۳: | خط ۱۲: | ||
| محل مرگ = | | محل مرگ = | ||
| علت مرگ = | | علت مرگ = | ||
| محل زندگی = | | محل زندگی =تهران | ||
| مختصات محل زندگی = | | مختصات محل زندگی = | ||
| مدفن = | | مدفن = | ||
خط ۲۲: | خط ۲۱: | ||
|لقب = | |لقب = | ||
|بنیانگذار = | |بنیانگذار = | ||
| پیشه = | | پیشه = شاعر و سیاستمدار | ||
| سالهای نویسندگی = | | سالهای نویسندگی = | ||
|سبک نوشتاری = | |سبک نوشتاری = | ||
|کتابها = | |کتابها =«بیمرگ مثل صنوبر»، «مقدمهای بر شیطان»، «اگر شهادت نبود»، «حسین احیاگر آدم»، «چفیههای چاکچاک»، «در اقلیم خویشتن»، «سمت صمیمانهی حیات»، «عشق کبریت نیست»، «بهشت بوی تو را میدهد»، «درخت زندگی من است»، گزیدهی ادبیات معاصر شماره ۸۹. | ||
|مقالهها = | |مقالهها = | ||
|نمایشنامهها = | |نمایشنامهها = | ||
خط ۳۵: | خط ۳۴: | ||
| شریک زندگی = | | شریک زندگی = | ||
| فرزندان = | | فرزندان = | ||
|تحصیلات = | |تحصیلات =کارشناسی ارشد مهندسی برق | ||
|دانشگاه = | |دانشگاه =دانشگاه تبریز | ||
|حوزه = | |حوزه = | ||
|شاگرد = | |شاگرد = | ||
|استاد = | |استاد = | ||
|علت شهرت = | |علت شهرت =شاعر شعر «کربلا منتظر ماست بیا تا برویم» | ||
| تأثیرگذاشته بر = | | تأثیرگذاشته بر = | ||
| تأثیرپذیرفته از = | | تأثیرپذیرفته از = | ||
خط ۷۱: | خط ۷۰: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
==دربارهی شاعر== | ==دربارهی شاعر== | ||
ابوالقاسم حسینجانی میاندهی به سال ۱۳۲۸ ه. ش در بندر انزلی متولد شد. وی مدرک کارشناسی ارشد رشتهی مهندسی برق را از دانشگاه تبریز گرفت. حسینجانی از اواخر دبیرستان شروع به سرودن اشعار عاشورایی نمود و معتقد است که دو شعر «خونخواهی آب» و «دست و دریا» که هر دو دربارهی ابوالفضل عباس(ع) است، شناسنامه و کارنامهی زندگیش است. | |||
==آثار شاعر== | |||
از حسینجانی کتابهایی به چاپ رسیده است که همه شعر یا نثر ادبیاند و عبارتند از: | |||
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=732346&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author بیمرگ مثل صنوبر]» | |||
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=1916239&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author مقدمهای بر شیطان]» | |||
== | *«ا[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=1044821&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author گر شهادت نبود]» | ||
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=502716&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author حسین احیاگر آدم]» | |||
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=523220&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author چفیههای چاکچاک]» | |||
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=514300&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author در اقلیم خویشتن]» | |||
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=598862&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author سمت صمیمانهی حیات]» | |||
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=1123612&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author عشق کبریت نیست]» | |||
*«بهشت بوی تو را میدهد» | |||
*«درخت زندگی من است» | |||
و [http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=602118&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author گزیدهی ادبیات معاصر شماره ۸۹]. | |||
==اشعار== | ==اشعار== | ||
===خونخواهی آب | ===خونخواهی آب=== | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم|کربلا منتظر ماست بیا تا برویم }} | {{ب| جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم|کربلا منتظر ماست بیا تا برویم }} | ||
خط ۱۱۷: | خط ۱۱۱: | ||
{{ب| فرصتی هست اگر باز در این آمد و رفت|تا همین امشب و فرداست بیا تا برویم }} | {{ب| فرصتی هست اگر باز در این آمد و رفت|تا همین امشب و فرداست بیا تا برویم }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
===دست و دریا=== | |||
===دست و دریا | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| کنار دل و دست و دریا ابو الفضل|تو را دیدهام بارها، یا ابوالفضل }} | |||
{{ب| تو از آب میآمدی مشک بر دوش|و من، در تو، غرق تماشا ابوالفضل }} | |||
{{ب| | {{ب| اگر دست میداد، دل میبریدم|به دست تو، از هر دو دنیا ابوالفضل }} | ||
{{ب| | {{ب| دل از کودکی، از فرات آب میخورد|و تکلیف شب، آب، بابا ابوالفضل }} | ||
{{ب| | {{ب| تو لب تشنه پرپر شدی، شبنم اشک|به پای تو میریزم، امّا ابوالفضل }} | ||
{{ب| | {{ب| فدک، مادری میکند کربلا را|غریبی تو هم مثل زهرا، ابوالفضل }} | ||
{{ب| تو | {{ب| تو را هر که دارد ز غم بینیاز است|وفا، بعد از این نیست تنها ابوالفضل }} | ||
{{ب| تو با غیرت و آب و دست بریده|قیامت بپا میکنی، یا ابوالفضل }} | |||
{{ب| تو با غیرت و آب و دست بریده|قیامت بپا میکنی، یا | |||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
===دستهای تشنه=== | |||
===دستهای تشنه | |||
خط ۱۶۳: | خط ۱۴۷: | ||
«آخر، چرا؟!» | «آخر، چرا؟!» | ||
خط ۱۷۳: | خط ۱۵۵: | ||
اما، عشق حساب را خودخواهی میپندارد، خود را نمیبیند، او را میخواهد، او را مینگرد و کارش، «خاطر خواهی» است نه حساب و کتاب»، | اما، عشق حساب را خودخواهی میپندارد، خود را نمیبیند، او را میخواهد، او را مینگرد و کارش، «خاطر خواهی» است نه حساب و کتاب»، | ||
«الهی، ان اخذتنی بجرمی، آخذتک بعفوک؛ و ان اخذتنی بذنوبی، اخذتک بمغفرتک؛ و ان ادخلتنی النار، اعلمت اهلها: انی احبک! ...» | «الهی، ان اخذتنی بجرمی، آخذتک بعفوک؛ و ان اخذتنی بذنوبی، اخذتک بمغفرتک؛ و ان ادخلتنی النار، اعلمت اهلها: انی احبک!...» | ||
«خدایا، اگر جرم و گناهان مرا، در میان آوری، من نیز عفو و بخشش تو را به میان میکشم؛ و اگر مرا در آتش اندازی، در برابر همهی اهل آتش اعلام خواهم کرد که دوستت دارم!؟...» | |||
خط ۱۸۹: | خط ۱۶۹: | ||
چشم او را هم کمکم میشود باز کرد | چشم او را هم کمکم میشود باز کرد | ||
خط ۲۱۰: | خط ۱۸۸: | ||
آبرویی است فرو هشته! | آبرویی است فرو هشته! | ||
خط ۲۲۲: | خط ۱۹۸: | ||
ابو الفضل، کار خود را میکند، ماندن کار او نیست. | ابو الفضل، کار خود را میکند، ماندن کار او نیست. | ||
دست از «آب» میشوید و از جان خویش نیز! .. | دست از «آب» میشوید و از جان خویش نیز!... | ||
[[ | == منابع == | ||
*[[دانشنامه شعر عاشورایی انقلاب حسینی در شعر شاعران عرب و عجم|دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج ۲، ص: ۱۴۵۱-۱۴۵۳.]] | |||
*[[کاروان شعر عاشورا|محمدعلی مجاهدی، ''کاروان شعر عاشورا''، زمزم هدایت، ج۱، ص ۵۷۰-۵۷۴.]] | |||
{{شاعران}} | |||
[[رده:شاعران]] | [[رده:شاعران]] | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران معاصر]] | [[رده:شاعران معاصر]] | ||
[[رده:شاعران عاشورایی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۹ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۰۲
ابوالقاسم حسینجانی (۱۳۲۸ ه. ش) شاعر معاصر و سراینده اشعاری درباره واقعه کربلاست.
دربارهی شاعر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابوالقاسم حسینجانی میاندهی به سال ۱۳۲۸ ه. ش در بندر انزلی متولد شد. وی مدرک کارشناسی ارشد رشتهی مهندسی برق را از دانشگاه تبریز گرفت. حسینجانی از اواخر دبیرستان شروع به سرودن اشعار عاشورایی نمود و معتقد است که دو شعر «خونخواهی آب» و «دست و دریا» که هر دو دربارهی ابوالفضل عباس(ع) است، شناسنامه و کارنامهی زندگیش است.
آثار شاعر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از حسینجانی کتابهایی به چاپ رسیده است که همه شعر یا نثر ادبیاند و عبارتند از:
- «بیمرگ مثل صنوبر»
- «مقدمهای بر شیطان»
- «اگر شهادت نبود»
- «حسین احیاگر آدم»
- «چفیههای چاکچاک»
- «در اقلیم خویشتن»
- «سمت صمیمانهی حیات»
- «عشق کبریت نیست»
- «بهشت بوی تو را میدهد»
- «درخت زندگی من است»
و گزیدهی ادبیات معاصر شماره ۸۹.
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
خونخواهی آب[ویرایش | ویرایش مبدأ]
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم | کربلا منتظر ماست بیا تا برویم | |
ایستادهست به تفسیر قیامت زینب | آن سوی واقعه پیداست بیا تا برویم | |
خاک در خون خدا میشکفد، میبالد | آسمان غرق تماشاست بیا تا برویم | |
از سراشیبی تردید اگر برگردیم | عرش زیر قدم ماست بیا تا برویم | |
دست عباس به خونخواهی آب آمده است | آتش معرکه برپاست بیا تا برویم | |
تیغ در معرکه میافتد و برمیخیزد | رقص شمشیر چه زیباست بیا تا برویم | |
کاش ای کاش که دنیای عطش میفهمید | آب مهریّهی زهراست بیا تا برویم | |
زره از موج بپوشیم و ردا از طوفان | راه ما از دل دریاست بیا تا برویم | |
چیزی از راه نماندهست چرا برگردیم؟ | آخر راه همین جاست بیا تا برویم | |
فرصتی هست اگر باز در این آمد و رفت | تا همین امشب و فرداست بیا تا برویم |
دست و دریا[ویرایش | ویرایش مبدأ]
کنار دل و دست و دریا ابو الفضل | تو را دیدهام بارها، یا ابوالفضل | |
تو از آب میآمدی مشک بر دوش | و من، در تو، غرق تماشا ابوالفضل | |
اگر دست میداد، دل میبریدم | به دست تو، از هر دو دنیا ابوالفضل | |
دل از کودکی، از فرات آب میخورد | و تکلیف شب، آب، بابا ابوالفضل | |
تو لب تشنه پرپر شدی، شبنم اشک | به پای تو میریزم، امّا ابوالفضل | |
فدک، مادری میکند کربلا را | غریبی تو هم مثل زهرا، ابوالفضل | |
تو را هر که دارد ز غم بینیاز است | وفا، بعد از این نیست تنها ابوالفضل | |
تو با غیرت و آب و دست بریده | قیامت بپا میکنی، یا ابوالفضل |
دستهای تشنه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
قمر بنی هاشم
به رود فرات که میزد،
آب، در پوست خود نمیگنجید!
در خیال خود، گمان میبرد که از دستهای تشنهی عباس، لبریز خواهد شد.
امّا
وقتی که آب را، تشنه رها ساخت.
در همه پیچ و تاب خیال فرات، تنها یک سؤال بود که موج میزد:
«آخر، چرا؟!»
عقل «اهل حساب است،
آب میخواهد، خواب میخواهد، خوراک میخواهد»
اما، عشق حساب را خودخواهی میپندارد، خود را نمیبیند، او را میخواهد، او را مینگرد و کارش، «خاطر خواهی» است نه حساب و کتاب»،
«الهی، ان اخذتنی بجرمی، آخذتک بعفوک؛ و ان اخذتنی بذنوبی، اخذتک بمغفرتک؛ و ان ادخلتنی النار، اعلمت اهلها: انی احبک!...»
«خدایا، اگر جرم و گناهان مرا، در میان آوری، من نیز عفو و بخشش تو را به میان میکشم؛ و اگر مرا در آتش اندازی، در برابر همهی اهل آتش اعلام خواهم کرد که دوستت دارم!؟...»
عشق توسعه عقل است
با کمی عشق، تکلیف عقل را هم میشود روشن کرد.
درست است که در پای درس عشق، عقل گاهی هم چرت میزند.
اما جای ناامیدی نیست،
چشم او را هم کمکم میشود باز کرد
در همهمه غیرت و درد
مگر میشود کار دیگری هم کرد؟!
دلشوره درد، خواب را پس میزند و غیرت عشق، آب را.
همه چیز از آب حیات دارد و آب، از آبرو!
آبروی آب از نگاه مردانهی ملکوتی عباس موج برمیدارد
و دستهای تشنهی خاک، به تماشای چشمان ماه بنی هاشم بلند میشود
آبروی آب، از اوست؛
هر آب، که در مشک او نیست، آب نیست؛
آبرویی است فرو هشته!
ذهن علیل ابلیس، آدم را تنها خاک میبیند.
مکاشفه عطش و جانبازی، در باور آب و آتش نمیگنجد.
امّا
ابو الفضل، کار خود را میکند، ماندن کار او نیست.
دست از «آب» میشوید و از جان خویش نیز!...