نصر اللّه مردانی (1326 ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
نصر اللّه مردانی
|
|
زادروز
|
1326 ه. ش کازرون
|
ملیت
|
ایرانی
|
پیشه
|
شاعر
|
سبک نوشتاری
|
غزل سرا
|
تخلص
|
ناصر
|
نصر اللّه مردانی «ناصر» به سال 1326 ه. ش در سرزمین کهن و باستانی کازرون دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را در همان جا به پایان برد و هم اکنون نیز ساکن کازرون است. اما به دلیل دارا بودن مسئولیتهای فرهنگی بسیاری از اوقات خود را در تهران میگذراند. از دوران کودکی شعر گفتن را آغاز کرد و خیلی زود در مطبوعات جایی برای خود باز کرد. به غزل بیشتر از سایر قوالب شعر پارسی گرایش دارد و معتقد است غزل سرایی حسّاسیّت و ذهنیتی وسیع و تخیّلی قوی میطلبد. خیال نیز در ساختار مضامین بدیع شعر مردانی نقش اساسی دارد. وی طبعی روان دارد. [۱]
- آثار چاپ شدهی وی عبارتند از:
- «قیام نور»،
- «گزیده ادبیات معاصر، شماره 11»
زینب، ای بانوی اسلام! سلام |
|
ای پیامآور خونین قیام |
زینب! ای اسوه ایثار و خروش |
|
بیرقِ داد گرفتی تو به دوش |
زینب ای شیر زن کربُ بلا |
|
جوش با خون تو زد خون خدا |
زینب! ای آینهی روشن حق |
|
خرّم از اشک تو شد گلشن حق |
زینب! ای زادهی زهرای بتول |
|
از تو پاینده بود دین رسول |
زینب! ای عصمت تو شوکت زن |
|
وارثی، وارث هفتاد و دو تن |
زینب! ای گوهر دریای وقار |
|
صبر از صبر تو، بیصبر و قرار! |
زینب! ای خواهر آزاد حسین |
|
بود فریاد تو، فریاد حسین |
زینب! ای پاکتر از چشمهی نور |
|
کس نیامد به جهان چون تو صبور |
سینهات سوخته از داغ حسن |
|
سرخ از اشک تو، گلهای چمن |
خطبهات رونق بیداد شکست |
|
کاخ بیداد ز بنیاد شکست [۲] |
آنچه در سوگ تو ای پاکتر از پاک گذشت |
|
نتوان گفت که هر لحظه، چه غمناک گذشت |
چشم تاریخ در آن حادثهی تلخ چه دید |
|
که زمان مویهکنان از گذر خاک گذشت |
سر خورشید بر آن نیزهی خونین میگفت |
|
که چهها بر سر آن پیکر صد چاک گذشت |
جلوهی روح خدا در افق خون تو دید |
|
آن که با پای دل از قلّهی ادراک گذشت |
مرگ هرگز به حریم حرمتت راه نیافت |
|
هرکجا دید نشانی ز تو چالاک گذشت |
حُرّ آزاده، شد از چشمهی مهرت سیراب |
|
که به میدان عطش پاک شد و پاک گذشت |
آب شرمندهی ایثار علمدار تو شد |
|
که چرا تشنه از او این همه بیباک گذشت |
بود لب تشنهی لبهای تو صد رود فرات |
|
رود بیتاب کنار تو عطشناک گذشت |
بر تو بستند اگر آب، سوارانِ سراب |
|
دشت دریا شد و آب از سر افلاک گذشت |
با حدیثی که ملائک ز ازل آوردند |
|
سخن از قصّهی عشق تو ز لولاک گذشت [۳] |
به طاق آسمان امشب گل اختر نمیتابد |
|
بنات النعش اکبر بر سر اصغر نمیتابد |
به شام کربلا افتاده در دریای شب، ماهی |
|
که هرگز آفتابی این چنین دیگر نمیتابد |
به دنبال کدامین پیکر صد پاره میگردد |
|
که از گودال خون خورشید بیسر در نمیتابد؟ |
به پهنای فلک بعد از تو ای ماه بنی هاشم |
|
چراغ مهر دیگر تا قیامت بر نمیتابد؟ |
فرات مهربانی، تشنهی لبهای عطشانت |
|
تو آن دریای ایثاری که در باور نمیتابد |
کنار شطّ خون دستی و مشکی پاره میگوید |
|
که، عباس دلاور از برادر سر نمیتابد |
علمداری که بر دوشش علم بیدست میماند |
|
عطش، اشکی به رخسارش ز چشم تر نمیتابد |
ز خاک تیره هفتادُ دو کوکب آسمانی شد |
|
که بر بام جهان نوری از این برتر نمیتابد |
بخوان حماسهی خونین کربلا با ما |
|
که شد بسیط زمین جمله همصدا با ما |
سربریده به میدان عشق میگوید |
|
حدیث خون شهیدان نینوا با ما |
دوباره پیکر صد چاک لاله آوردند |
|
به داغ گاه بهشتی، فرشتهها با ما |
فرات اشک ز چشمان خاک میجوشد |
|
به سوگواری گلهای کربلا با ما |
ز موج خیز خطر فاتحانه میگذریم |
|
که هست معجز موسایی و عصا با ما |
لهیب آتش نمرودیان گل افشاند |
|
به زور حادثه باشد اگر خدا با ما |
اگر جهان همه دشمن شود، ظفر یابیم |
|
به عرصهیی که بود تیغ مرتضی با ما |
پیِ سلامت سردار عاشقان دیدیم |
|
که دست غیب بلندست در دعا با ما |
- ↑ تذکره شعرای معاصر؛ ص 270.
- ↑ بال سرخ قنوت؛ ص 337.
- ↑ تذکره شعرای معاصر؛ ص 271 و 272.
شاعران |
---|
قرن اول | |
---|
قرن دوم | |
---|
قرن سوم | |
---|
قرن چهارم | |
---|
قرن پنجم | |
---|
قرن ششم | |
---|
قرن هفتم | |
---|
قرن هشتم | |
---|
قرن نهم | |
---|
قرن دهم | |
---|
قرن یازدهم | |
---|
قرن دوازدهم | |
---|
قرن سیزدهم | |
---|
قرن چهاردهم | |
---|
قرن پانزدهم | |
---|