ابن حماد
ابن حماد | |
---|---|
زادروز | اوایل قرن چهارم هجری |
مرگ | اواخر قرن چهارم هجری |
پیشه | فقیه، محدّث و شاعر |
شاگرد | حسین بن عبید اللّه غضائری |
ابن حماد، ابو الحسن علی بن حمّاد بن عبید اللّه بن حمّاد عبدی بصری [۱] فقیه، محدّث و شاعر امامی قرن چهارم هجری است.
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از تاریخ ولادت و وفات ابن حماد اطلّاع دقیقی در دست نیست اما علی بن محمّد صوفی متولّد 387 ه. ق. گفته است: «ابو علی بن دانیال قصیدهای برای من نقل کرده که ابن حمّاد برای او انشاد کرده بود.» یعنی در اوایل قرن چهارم هجری و معاصر با شیخ صدوق بودهاست.
از ابن حمّاد اشعار بسیاری در کتابهای شیعه نقل شده است که همگی در مدح و رثای معصومین (ع) و ذکر مناقب و احوال ایشان است. اشعار وی نشان از وسعت دانش او در اخبار اهل بیت دارد و از خیالپردازیهای شاعرانه تهی است و همه با براهینی مبتنی بر قرآن و حدیث، برای دفاع از مذهب امامیه سروده شده است.
از مقایسه اشعار ابن حمّاد دو سبک متفاوت شعری را تشخیص میدهیم:
دسته اول بیشتر در مناقب و موضوع امامت علی(ع) و اهل بیت و همه مستند به روایات است.
دسته دوم بیشتر در رثای امام شهید حسین بن علی(ع) و خاندان و اصحاب اوست و لاجرم عاطفه و احساس بر آنها غلبه دارد.
از مشایخی چون عبد العزیز بن یحیی بن احمد بن عیسی جلودی از محدّثان بزرگ امامیّه و حسین بن عبید اللّه غضائری از شاگردان او بودهاند. و همین دلالت بر وثاقت وی نیز دارد.
علی بن حمّاد در اواخر قرن چهارم هجری وفات یافت. [۲]
نمونه اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
مرثیهی سید الشهداء (ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
1- أمثّل مولای الحسین و صحبهکأنجم لیل بینها البدر أو أسنا
2- فلمّا رأته اخته و بناتهو شمر علیه بالمهنّد قد أحنی
3- تعلّقن بالشمر اللّعین و قلن: دعحسینا فلا تقتله یا شمر و اذبحنا
4- فحزّ وریدیه و رکّب رأسهعلی الرّمح مثل الشمس فارقت الدجنا
5- فنادت بطول الویل زینب اختهو قد صبغت من تحره الجیب و الرّدنا
6- ألا یا رسول اللّه یا جدّنا اقتضتأمیّة منّا بعدک الحقد و الضغنا
7- سبینا کما تسبی الإماء بذلّةو طیف بنا عرض البلاد و شتّتنا
8- ستفنی حیاتی بالبکاء علیهمو حزنی لهم باق مدی الدّهر لا یفنی
9- ألا لعن اللّه الّذی سنّ ظلمهمو أخزی الّذی أملا له و به استّنا
10- سأمدحکم یا آل أحمد جاهداو أمنح من عاداکم السبّ و اللعنا [۳]
ترجمه:1- رواست که سرورم حسین با یاران که چون اختران رخشان همراه بدر تابان بودند، لگدکوب سمّ ستوران شوند؟
2- خواهرش زینب همراه دخترانش که شمر را با شمشیر آخته بر سر حسین دیدند.
3- به دامنش آویختند که دست از حسین بدار! و ما را قربانی او ساز.
4- رگهای گردنش برید و سرش بر نی کرد، چون خورشید که از ابر کناره گیرد.
5- فریاد خواهرش زینب، بلند شد وای بر من! و دست و گریبان از خون او رنگین کرد.
6- هلا! ای رسول خدا! یا جدّاه! اینک بنی امیه کین خود را از ما بازجست.
7- اسیر گشتم چونان که بردگان به خواری اسیر گردند، گرد جهانمان گردانده در بدر کردند.
8- زندگی من با گریه و سوز بر آنان بهسر آید، نالهی اندوهم بر روزگار باقی است.
9- هلا! لعنت خدا بر آنان که ستمکاری بر اهل بیت را بنیان نهادند و آنها که بدینراه رفتند.
10- ای خاندان احمد! همواره مدح و ثنایتان گویم و بر دشمنانتان جز ناسزا و نفرین نثار نسازم.
مدح اهل بیت (ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
1- علیکم سلام اللّه یا آل أحمدمتی سجعت قمریّة و علت غصنا
2- مودّتکم أجر النبیّ محمّدعلینا فآمنّا بذاک و صدّقنا
3- و عهدکم المأخوذ فی الذّر لم نقل: لآخذه کلّا و لا کیف أو أنّا
4- قبلنا و أوفینا به ثمّ خانکمأناس و ما خنّا و حالوا و ما حلنا
5- طهرتم فطهّرنا بفاضل طهرکمو طبتم فمن آثار طیبکم طبنا
6- فما شئتم شئنا و مهما کرهتمواکرهنا، و ما قلتم رضینا و صدّقنا
7- فنحن موالیکم تحنّ قلوبناإلیکم إذا إلف إلی إلفه حنّا
8- نزورکم سعیا و قلّ لحقّکملو أنّا علی أحداقنا لکم زرنا
9- و لو بضّعت أجسادنا فی هواکمإذن لم نحل عنه بحال و لا زلنا
10- و آبائنا منهم و رثنا ولاءکمو نحن إذا متنا نورّثه الأبنا
11- و أنتم لنا نعم التجارة لم نکنلنحذر خسرانا بها لا و لا غبنا
12- و مالی لا اثنی علیکم و ربّکمعلیکم بحسن الذکر فی کتبه أثنی
13- و إنّ أباکم یقسم الخلق فی غدفیسکن ذا نارا و یسکن ذا عدنا
14- و أنتم لنا غوث و أمن و رحمةفما منکم بدّ و لا عنکم مغنی
15- و نعلم أن لو لم ندن بولائکملما قبلت أعمالنا أبدا منّا
16- و أنّ إلیکم فی المعاد إیابناإذا نحن من أجداثنا سرّعا قمنا
17- و أنّ علیکم بعد ذاک حسابناإذا ما وفدنا یوم ذاک و حوسبنا
18- و أنّ موازین الخلایق حبّکمفأسعدهم من کان أثقلهم وزنا
19- و موردنا یوم القیامة حوضکمفیظما الذی یقصی و یروی الذی یدنی
20- و أمر صراط اللّه ثمّ إلیکمفطوبا لنا إذ نحن عن أمرکم جزنا
21- و ما ذنبنا عند النّواصب ویلهمسوی أنّنا قوم بما دنتم دنّا
22- فإن کان هذا ذنبنا فتیقّنوابأنّا علیه لا انثینا و لا نثنی
23- و لمّا رفضنا رافضیکم و رهطهمرفضنا و عودینا و بالرّفض نبّزنا
24- و إنا اعتقدنا العدل فی اللّه مذهباو اللّه نزّهنا و إیّاه وحّدنا [۴]
ترجمه:
1- درود خدا بر شما باد ای خاندان احمد! مادامکه قمری بر شاخساران بر شده نغمه سراید.
2- مهرتان اجر رسالت است. ما ایمان آوردیم و تصدیق کردیم.
3- در عالم که پیمان ولایتت گرفتند، نگفتیم: نه! چرا؟ از کجا؟
4- پذیرفتیم و راه وفا گرفتیم، جمعی خیانت کردند و ما نکردیم. بازگشتند و ما بازنگشتیم.
5- پاکید، از شما رسم پاکی آموختیم، خجستهاید، ازاینرو خجسته گشتیم.
6- آنچه خواستهی شما بود، همان خواستیم، آنچه مکروهتان بود پیرامونش نگشتیم، هرچه فرمودید، پسند کرده پذیرفتیم.
7- بندگان آزاد شمائیم، دلهای ما سوی شما پر میکشد، آری دوست به دوست مشتاق است.
8- از دل و جان سوی مزارتان روانیم و اگر با سر و چشم به زیارت آئیم، حق شما را ادا نکردهایم.
9- اگر در راه شما پارهپاره شویم، دل از مهر شما باز نگیریم.
10- ما این مهر کیش از پدران آموختیم و چون بمیریم، فرزندان به میراث برند.
11- مهر شما بهترین تجارت فردا است که نه مغبون شویم و نه از زیان ترسیم.
12- از چه ثناخوانتان نباشیم، با آنکه خدایتان در کتب آسمانی به نیکی ثناخوان است.
13- پدر شماست که فردای رستاخیز جهانیان را دو بخش کند: بخشی در نار و بخشی در بهشت عدن.
14- پناهگاه مایید و مایهی امن و رحمت، از شما گزیری نیست و نه از شما بینیازی توان جست.
15- دانستهایم که اگر دل به مهر شما نبندیم، طاعت ما قبول درگاه حق نخواهد بود.
16- به رستاخیز، سوی شما بازگردیم، هنگامیکه با شتاب سر از گور برداریم.
17- بازپرسی و حساب خلایق با شماست که گروهگروه بهپای میزان درآئیم.
18- مهر شما مقیاس طاعت است، سعید هر آنکه وزنهاش سنگینتر است.
19- روزیکه بر حوض کوثر درآئیم، تشنه ماند آنکه علیّش براند و سیراب آنکه به خود بخواند.
20- راهداری بهشت با شماست، خوشا بر ما که با فرمانتان از صراط بگذریم.
21- وای بر ناصبیان! مگر چه گناهی مرتکب شدهایم جز اینکه به آئین شما گرویدیم.
22- اگر گناه ما همین است به یقین نه بازگردیم و نه مردود شویم.
23- از شما بریدند و خاندان شما را ترک کردند، ما هم از آنان بریدیم ازاینرو تهمت رفض بر ما نهادند.
24- ماییم که در ذات حق جز عدل و دادگستری اعتقاد نکردیم، خدا را تنزیه کرده یکتا شناختیم.
رثای حسین بن علی (ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
1- للّه ما صنعت فینا ید البینکم من حشا أقرحت منّا و من عین؟!
2- مالی و للبین؟! لا أهلّا بطلعتهکم فرّق البین قدما بین الفین؟!
3- کانا کغصنین فی أصل غذاؤهماماء النعیم و فی التشبیه شکلین
4- کأنّ روحیهما من حسن الفهماروح و قد قسّمت ما بین جسمین
5- لا عذل بینهما فی حفظ عهدهماو لا یزیلهما لوم الغذولین
6- لا یطمع الدهر فی تغییر ودّهماو لا یمیلان من عهد إلی مین
7- حتّی إذا أبصرت عین النوی بهماخلّین فی العیش من همّ خلیّین
8- رماهما حسدا منه بداهیةفأصبحا بعد جمع الشمل ضدّین
9- فی الشّرق هذا و ذا فی الغرب منتئیامشرّدین علی بعد شجیّین
10- و الدهر أحسد شیء للقریبینیرمی و صالهما بالبعد و البین
11- لا تأمن الدّهر إنّ الدهر ذو غیرو ذو لسانین فی الدّنیا و وجهین
12- أخنی علی عترة الهادی فشتّتهمفماتری جامعا منهم بشخصین
13- کأنّما الدّهر آلا أن یبدّدهمکعاتب ذی عناد أو کذی دین
14- بعض بطیبة مدفون و بعضهمبکربلاء و بعض بالغریّین
15- و أرض طوس و سامرّا و قد ضمنتبغداد بدرین حلّا وسط قبرین
16- یا سادتی ألمن أبکی أسی؟! و لمنأبکی بجفنین من عینی قریحین؟!
17- أبکی علی الحسن المسموم مضطلما؟!أم الحسین لقیّ بین الخمیسین؟!
18- أبکی علیه خضیب الشیب من دمهمعفّر الخدّ محزوز الوریدین
19- و زینب فی بنات الطّهر لاطمةو الدمع فی خدّها قد خدّ خدّین
20- تدعوه: یا واحدا قد کنت آملهحتّی استبدّت به دونی ید البین
21- لا عشت بعدک ما إن عشت لا نعمتروحی و لا طعمت طعم الکراعینی
22- انظر إلیّ أخی قبل الفراق لقدأذکا فراقک فی قلبی حریقین
23- انظر إلی فاطم الصغرا أخی ترهاللیتم و السبی قد خصّت بذلّین
24- إذا دنت منک ظلّ الرّجس یضربهافتلتقی الضرب منها بالذّراعین
25- و تستغیث و تدعو: عمّتا تلفتروحی لرزئین فی قلبی عظیمین
26- ضرب علی الجسد البالی و فی کبدیللثکل ضرب فما أقوی لضربین
27- انظر علیّا أسیرا لا نصیر لهقد قیّدوه علی رغم بقیدین
28- و ارحمتا یا أخی من بعد فقدک بلو ارحمتا للأسیرین الیتیمین
29- و السبط فی غمرات الموت مشتغلببسط کفّین أو تقبیض رجلین
30- لا یستطیع جوابا للنّداء سوییومی بلحظین من تکسیر جفنین
31- لا زلت أبکی دما ینهلّ منسجماللسیّدین القتیلین الشهیدین
32- ألسیّدین الشریفین اللذان هماخیر الوری من أب مجد و جدّین
33- ألضارعین إلی اللّه المنیبینألمسرعین إلی الحقّ الشفیعین
34- ألعالمین بذی العرش الحکیمینألعادلین ألحلیمین الرّشیدین
35- ألصابرین علی البلوی الشکورینألمعرضین عن الدنیا المنیبین
36- ألشاهدین علی الخلق الإمامینألصادقین عن اللّه الوفیّین
37- ألعابدین التقیّین الزکیّینألمؤمنین الشجاعین الجریّین
38- ألحجّتین علی الخلق الأمیرینألطیّبین الطهورین الزکیّین
39- نورین کانا قدیما فی الظّلال کماقال النبیّ لعرش اللّه قرطین
40- تفّاحتی أحمد الهادی و قد جعلالفاطم و علیّ الطّهر نسلین
41- صلّی الإله علی روحیهما و سقاقبریهما أبدا نوء السماکین
42- ما لابن حمّاد العبدی من عملإلّا تمسّکه بالمیم و العین
43- فالمیم غایة آمالی محمّدهاو العین أعنی علیّا قرّة العین
44- صلّی الإله علیهم کلما طلعتشمس و ما غربت عند العشائین [۵]
ترجمه:
1- خدا را، جدائی به روزگار ما چه آورد، که دلها داغدیده و دیدهها اشکبار آمد؟!
2- مرا با جدائی چه کار؟ طلعتش ناخجسته باد! چگونه بین دوستان تفرقه انداخت؟!
3- بسان دو شاخه تر از یک ریشه آب میخورند: شاداب و خرّم، با شمایل یکسان.
4- در اثر مهر و الفت گویا یک روح در دو پیکر باشند.
5- در حفظ عهد آن دو نکوهش هیچ نکوهشگری نمیتواند رابطهی میان آن دو را از بین ببرد.
6- روزگار نتوانست با همه مکر و فسونش، تخم اختلاف در میان پاشد و نه آن دو عهد مودّت زیر پا گذاشتند.
7- آخر، چشم «سفر» به آن دو یار جانی افتاد که بیدغدغه و آرام به زندگی خود ادامه دهند.
8- تیر بلایی در کمان نهاد و مصیبتی به بار آورد، بعد از سالها مهر و الفت آن دو را از هم جدا کرد.
9- یکی در شرق و دیگری در غرب، پراکنده و زار، رانده و اندوهبار.
10- آری روزگار، نسبت به دوستان یکدل حسودتر است که روز وصل را به شب فراق تبدیل کند.
11- به روزگار دل مبند که رنگووارنگ و با دو چهره و دو زبان است.
12- جفا کرد بر خاندان محمد که به هر دیارشان پراکنده ساخت: دو تن در یکجا نباشند.
13- گویا سوگند یاد کرده که آنان را تارومار سازد، مانند کینهوری سرسخت یا دشمنی خونخواه.
14- گروهی در مدینه مدفون گشتهاند و جمعی به کربلاء و برخی در نجف.
15- و هم خاک طوس، و سامرا که چون بغداد، دو بدر تابان آن را در میان گرفته.
16- سروران من! بر کدامتان افسوس خورم و بر کدامتان با چشم خونچکان گریه کنم؟!
17- بر حسن مسموم مویه کنم که مظلوم ماند؟ یا بر حسین که پیکر عریانش میان دو لشکر به خاک افتاد.
18- میگریم بر آنکه محاسنش با خون خضاب گرفت، صورتش را بر خاک نهاده رگهای گردنش بریدند.
19- و زینب که در میان دختران حسین لطمه بر صورت مینواخت و اشک بر دو گونهاش شیار انداخته بود.
20- فریاد میزد: ای یگانه امید زینب! که دست جدائی از کفم ربود.
21- بعد از تو روزگارم مباد، و اگر زنده مانم روی خوش نبینم و نه خواب به چشمانم راه یابد.
22- برادر جان! قبل از جدائی سوی من بنگر، به خدا سوگند که فراقت دل مرا به آتش کشید.
23- بنگر به این دخترت فاطمه که با ذلّت یتیمی و اسیری روبروست.
24- هرگاه به پیکر پر خونت نزدیک شود، آن پلید شوم با تازیانهاش بزند و او بازو سپر سازد.
25- پناه آورده و فریاد زند:" عمه جان! جانم به خاطر این دو مصیبت تباه شد.
26- ضرب تازیانه بر پیکر ناتوان و رنجورم، و داغ پدر که بر دل نشسته گرانبارتر و جانکاهتر."
27- به یگانه بازماندهات علی بنگر که بییاور است و با دو زنجیرش به غل بستهاند.
28- کیست که بعد از تو به ما رحم کند، کیست به این دو اسیر یتیم شفقت آرد.
29- و حسین سبط، در گرداب مرگ: گاهی دو دست به جلو افراشته و گاه به دو زانو مینشیند.
30- توان پاسخ ندارد، جز اینکه با چشم حسرتبار بدانها مینگرد.
31- همواره چون ابر بهاران برای آن دو سرور شهید بگریم.
32- آن دو سرور شریف از حیث پدر و جد، بهترین جهانیانند.
33- نیاز بران به درگاه حق، پیشگامان به سوی خدا، دو شفیع روز جزا.
34- عارف بمقام خالق، حکیم در میان خلق. دادگستر و فرزانه.
35- شکیبا در نقمت، شاکر در نعمت، پشت کرده به دنیا، روآورده به خدا.
36- گواه بر خلق، پیشوای بر حق، راستگو از جانب خدا، وه چه باوفا.
37- پارسا، پرهیزگار و پاک، با ایمان، شجاع و بیباک.
38- حجّت بر خلق، فرمانروای پاکسیرت، پاکنهاد بادرایت.
39- دو پرتو فروزان در عالم اشباح (ذر) و چونانکه رسول (ص) فرمود: دو گوشواره عرش.
40- دو سیب خوشبو بر دست احمد، و دو نسل گهربار برای علی و فاطمه.
41- درود خدا بر روح پاکشان، و سیراب باد تربتشان در پائیز و بهار.
42- ابن حماد را عملی شایستهی درگاه نباشد، جز اینکه به دامن «میم و عین» چنگ زده باشد.
43- «میم» یعنی منتهای آرزویم محمّد. «عین» یعنی علی که نور چشم است.
44- درود خدا بر ایشان باد، مادام که خورشید بدمد و سپس راه غروب گیرد.
قصیده دیگری نیز در سوگ سید الشهداء (ع) دارد و از حدیث غدیر هم یاد میکند[ویرایش | ویرایش مبدأ]
1- حیّ قبرا بکربلا مستنیراضمّ کنز التّقی و علما خطیرا
2- و أقم مأتم الشهید و أذرفمنک دمعا فی الوجنتین غزیرا
3- و التثم تربة الحسین بشجوو أطل بعد لثمک التعفیرا
4- ثمّ قل: یا ضریح مولای سقّیت من الغیث هامیا جمهریرا
5- ته علی سایر القبور فقد أصبحت بالتّیه و الفخار جدیرا
6- فیک ریحانة النبیّ و من حلّمن المصطفی محلّا أثیرا
7- فیک یا قبر کلّ حلم و علمو حقیق بأن تکون فخورا
8- فیک من هدّقتله عمد الدینو قد کان بالهدی معمورا
9- فیک من کان جبرئیل یناغیهو میکال بالحباء صغیرا
10- فیک من لاذ فطرس فترقّیبجناحی رضی و کان حسیرا
11- یوم سارت إلیه جیش ابن هندلذحول أمست تحلّ الصدورا
12- آه وا حسرتی له و هو بالسیفنحیر أفدیت ذاک النّحیرا
13- آه إذ ظلّ طرفه یرمق الفسطاطخوفا علی النساء غیورا
14- آه إذ أقبل الجواد علی النسوانینعاه بالصهیل عفیرا
15- فتبادرن بالعویل و هتکنالأقراط بارزات الشعورا
16- و تبادرن مسرعات من الخدرو من قبل مسبلات الستورا
17- و لطمن الخدود من ألم الثکلو غادرن بالنّیاح الخدورا
18- و بدا صوتهنّ بین عداهنّو عفن الحجاب و التخفیرا
19- بارزات الوجوه من بعد ما غودرنصون الوجوه و التخفیرا
20- ثمّ لمّا رأین رأس حسینفوق رمح حکی الهلال المنیرا
21- صحن بالذل أیّها الناس لم نسبیو لم نأت فی الأنام نکیرا؟!
22- ما لنا لا نری لآل رسول اللّهفیکم یا هؤلاء نصیرا؟!
23- فعلی ظالمیهم سخط اللّهو لعن یبقی و یفنی الدهورا
24- قل لمن لام فی و دادی بنیأحمد: لا زلت فی لظی مدحورا
25- أعلی حبّ معشر أنت قد کنتعذولا و لا تکون عذیرا
26- و أبوهم أقامه اللّه فی «خمّ»إماما و هادیا و أمیرا
27- حین قد بایعوه أمرا عناللّه فسائل دوحاته و الغدیرا
28- و أبوهم أفضی النبیّ إلیهعلم ما کان اوّلا و أخیرا
29- و أبوهم علا علی العرش لمّاقد رقی کاهل النبیّ ظهیرا
30- و أماط الأصنام کلّا عن الکعبةلمّا هوی بها تکسیرا
31- قال: لو شئت ألمس النجم بالکفإذن کنت عند ذاک قدیرا
32- و أبوهم قد ردّ للشمس بیضاو هی کادت لوقتها أن تغورا
33- و قضی فرضه أداء و عادتلغروب و کوّرت تکویرا
34- و أبوهم یروی علی الحوض من والاهم و یردّ عنه الکفورا
35- و أبوهم یقاسم النار و الجنّةفی الحشر عادلا لن یجورا
36- و أبوهم برا الإله له شبهالأملاکه سمیعا بصیرا
37- فإذا اشتاقت الملائک زارتهفناهیک زایرا و مزورا
38- و أبوهم أحیا لمیت بصرصربعد ما کان فی الثری مقبورا
39- و أبوهم قال النبیّ له قولابلیغا مکرّرا تکریرا
40- أنت خدنی و صاحبی و وزیریبعد موتی أکرم بذاک وزیرا
41- أنت منی کمثل هرون من موسیو لم أبتغی سواه ظهیرا
42- و أبوهم أودی بعمرو بن ودّحین لا قاه فی العجاج أسیرا
43- و أبوهم لباب خیبر أضحیقالعا لیس عاجزا بل جسورا
44- حامل الرایة التی ردّها بالأمسمن لم یزل جبانا فرورا
45- خصّه ذو العلا بفاطمة عرساثمّ أعطاه شبّرا و شبیرا
46- و هم باب ذی الجلال علی آدمفارتدّ ذنبه مغفورا
47- و بهم قامت السّماء و لولاهملکادت بأهلها أن تمورا
48- و بهم باهل النبیّ فقل لیألهم فی الوری عرفت نظیرا؟!
49- فیهم أنزل المهیمن قرآناعظیما و ذاک جمّا خطیرا
50- فی الطواسین و الحوامیم و الرّحمنآیا ما کان فی الذّکر زورا
51- و خلقناه نطفة نبتلیهفجعلناه سامعا و بصیرا
52- لبیان إذا تأملّه العارفیبدی له المقام الکبیرا
53- ثمّ تفسیر هل أتی فیه یا صاحقل له إن کنت تفهم التفسیرا
54- إنّ الأبرار یشربون بکأسکان عندی مزاجها کافورا
55- فلهم أنشأ المهیمن عینافجّروها لدیهم تفجیرا
56- و هداهم و قال: یوفون بالنّذرفمن مثلهم یوفی النذورا؟!
57- و یخافون بعد ذلک یوماشرّه کان فی الوری مستطیرا
58- فوقاهم آلههم ذلک الیومو یلقون نضرة و سرورا
59- و جزاهم بأنّهم صبروا فی السرّو الجهر جنّة و حریرا
60- فاتّکوا من علی الأرائک لایلقون فیها شمسا و لا زمهریرا
61- و أوان و قد أطیفت علیهمسلسبیل مقدّر تقدیرا
62- و بأکواب فضّة و قواریرقدّروها علیهم تقدیرا
63- و بکأس قد مازجت زنجبیلالذّة الشاربین تشفی الصدورا
64- و إذا ما رأیت ثمّ نعیمادائما عندهم و ملکا کبیرا
65- و علیهم فیها ثیاب من السندسخضر فی الحشر تلمع نورا
66- و یحلّون بالأساور فیهاو سقاهم ربّی شرابا طهورا
67- یا بنی أحمد علیکم عمادیو اتّکالی إذا أردت النشورا
68- و بکم یسعد الموالی و یشقیمن یعادیکم و یصلی سعیرا
69- أنتم لی غدا و للشیعة الأبرارذخر أکرم به مذخورا
70- فاستمعها کالدرّ لیس تری فیهاملاهی کلّا و لا تعییرا
71- صاغ أبیاتها علیّ بن حمّادفزانت و حبّرت تحبیرا [۶]
ترجمه:1- سلام بر آن بارگاهی که در کربلا میدرخشد، و گنج پارسایی و جهان دانش در خود نهفته دارد.
2- محفل ماتم بپا کن و سیلاب اشک فرو ریز!
3- تربت پاکش با سوز دل ببوس و گونهها بر خاک درش نه.
4- بگو! ای آرامگاه قدس که پیکر سرورم در بر تو است، سیراب باشی سیراب.
5- بناز بر تربت دگران که سزاوار هرگونه افتخار و نازی.
6- گل بوستان پیامبر در تو آرام گرفته: آنکه در قلب و دیده مصطفی جای داشت.
7- کوه وقار و دریای دانش در تو جا ساخته، آری سرفرازی و بالیدن سزاوار توست.
8- پیکری در تو نهان است که با فروافتادنش ارکان دین فرو ریخت، با آنکه استوار بود.
9- آنکه جبرئیلش با سرود شادی گهواره جنبان بود، و میکال با تحفه و ارمغان به درگاه.
10- آنکه فطرس ملک به آستان همایون پناه جست و به آسمان نیلگون پر کشید.
11- آن روز که سپاه «پسر هند» به سویش شتافت تا کینه دل باز جوید.
12- آه، خداوندا! با شمشیر گلویش شکافتند، جانم فدایش باد.
13- با اندوهی جانکاه به خیمهی زنان چشم دوخته از غیرت دل خون میخورد.
14- آن هنگام که سمندش با زین باژگون و غرقه در خون شیههکشان جانب خیمهها گرفت.
15- پردگیان مو پریشان و مویهکنان فریاد نوحه و زاری سر کردند.
16- از خیمه بیرون شتافتند، با آنکه جامه تقوی و پارسائی به تن داشتند.
17- از سوز دل سیلی به صورت نواختند، و با ناله و شیون برون تاختند.
18- آوایشان به ماتم و زاری در میان دشمنان بلند بود، چون دیوانگان.
19- چادر از سر فرو گذارده بیگانه و خویش از هم باز نشناسند.
20- و چون سر انور حسین را بر بالای نی دیدند، چون بدر تابان.
21- فریاد بیکسی برآوردند: ای قوم از چهرو اسیر باشیم؟ با آنکه جرمی نیاوردیم.
22- از چیست که در میان شما یک تن خاندان رسول را یار و یاور نیست؟!
23- بر این سیهکاران خشم و نفرین خدا نثار باد، و لعنتی پیوسته و همواره در همه روزگار.
24- به آنکه بر دوستی آل احمدم ملامت کند، برگو: پیوسته در آتش حسرت سرنگون باش.
25- در عوض تشویق و معذرت، زبان به ملامت گشودهای آن هم در محبّت این خاندان.
26- که خدای کیهان، علی پدرشان را به روز «خم» بر جهانیان پیشوا و رهبر ساخت.
27- روزیکه دست بیعت سپردند همگانی، گوئی نه؟ از غدیر خم پرس و جهاز شتران.
28- آنکه رسول خدا دانش اولین و آخرین را ویژه او ساخت.
29- همان که بر دوش پیامبر گام نهاد، بهتر گویم: بر عرش خدا پا نهاد.
30- و خانهی کعبه را از لوث بتها پاک کرد: یکیک از بالا به زیر افکند.
31- میگفت: «اگر خواستمی، دست بر اختران آسمان سودمی، وه چه با اقتدار بودم آن دم.»
32- همانکه خورشید مغرب برای او بازگشت، سفید و رخشان.
33- چون نماز پسین به وقت بگذاشت، روان شد به سوی مغرب شتابان.
34- همانکه ساقی کوثر باشد، نوشاند دوست را و محروم سازد دشمنان.
35- فرماندار «حشر» که دوزخیان را در دوزخ و بهشتیان را در بهشت جاودان جای دهد.
36- خدای را فرشتهای است مقرب به صورت علی بر فراز کیهان.
37- فرشتگان که شوق لقایش دارند به زیارت شتابند، بهبه از زائر و میزبان.
38- همانکه در «صرصر»[۷] مردهای را زنده ساخت، از گورش برآمد لبیکزنان.
39- آن علی که پیامبر خدا، مکرر در مکررش فرمود: با بانگ بلند:
40- «توئی رفیق من! دمساز من! وزیر و خلیفهی من، وه چه وزیری خردمند!
41- تویی جایگزین من همچو هارون جایگزین موسی. ازاینرو پشتیبان دیگر نخواهم.»
42- همان که در پهنهی میدان «عمرو بن عبدود» را بر خاک هلاک افکند.
43- و در خیبر با دلیری و جسارت از جای برکند.
44- فاتحانه پرچم را بر دوش کشید که روز قبل به دست مردی زبون و ترسو نگون گشت.
45- آنکه به فرمان حق جفت فاطمه شد و دیدگانش با میلاد شبّر و شبیر روشن گشت.
46- با شرافت این خاندان توبهی آدم به درگاه حق پذیرا شد و گناه او بخشوده آمد.
47- به یمن وجودشان آسمان برجا ماند وگرنه با ساکنانش فرومیریخت.
48- به همراه همین خاندان رسول حق به «مباهله» برخاست. در جهانیان شرافتی بدین پایه سترگ توان یافت؟
49- در شأن این خاندان آیاتی از جانب مقتدر مهیمن نازل گشت که بس فراوان و شایگان است.
50- در سورههای طس، حم و سورهی رحمن و آیات دگر که دروغ و افترا نیست.
51- در این آیه که گوید: به صورت نطفهاش بیافریدیم تا بیازمائیم ازاینرو شنوا و بیناست.
52- لطیفهای است که اگر شناسای حق تأمل کند، مقام ارجمندش دریابد.
53- ای دوست من! اگر از سورهی «هل اتی» و تفسیر آن باخبری گوش فرا ده که گوید:
54- «نیکوکاران از جام شرابی سیراب شوند که چاشنی آن کافور است.»
55- ویژهی آنان، قادر مهیمن چشمهای برآورد که به هنگام نوش، در جوش و خروش است.
56- به نذرشان وفا کردند و خدایشان ستایش کرد، با آن شرائط کیست که به نذر خود بپاید.
57- آری، آنان از حساب و بازجویی رستاخیز بیمناکند، روزیکه شرار شکنجه و عذابش در هوا پران است.
58- خدایشان از آسیب آن روز در پناه گرفت که جز خرّمی و نشاط نبینند.
59- به پاس صبر و شکیبایی در شدائد، بوستان بهشت و جامههای حریر پاداش گرفتند.
60- تکیه زنند بر تختهای زرّین در سایه انبوه درختان، نه خورشیدی پیدا و نه سوز سردی.
61- جامهای شراب گوارا به چرخ افتد، شرابی که از چشمهی قدرت پر شود.
62- در پیالهی نقره و مینای بلور، وه چه زیبا و خوشتراش.
63- جامی دیگر از سلسبیل با عطر زنجبیل، که کام را شیرین و معطّر سازد و دل را شفا بخشد.
64- در عرصهی بهشت به هر سو بنگری، نعمتی پایدار بینی با سلطنتی برقرار.
65- جامهها از تافتهی سبز که پرتو آن دلرباست.
66- حلقههای نقرهی خام، زیور دست و گردن، از همه والاتر، شراب ناب که خمار از سرها بزداید.
67- ای زادگان احمد! به رستاخیز، پشت و پناه من شمائید.
68- به خاطر شما و به فرمان شماست که دوستان سعادت یابند و دشمنان شما در آتش سوزان جای کنند.
69- دوستی شما ذخیرهی فردای ماست وه چه ذخیرهی با برکت و گرامی.
70- به این قصیده چون درّ و گوهر گوش سپار که همه جد است نه شوخی، شایسته سپاس نه سرزنش.
71- ابیات آن پرداختهی فکر و نتیجهی احساس علی بن حمّاد است که چنین با زیب و زیور است.
رثای حسین شهید[ویرایش | ویرایش مبدأ]
1- هنّ بالعید إن أردت سوائیأیّ عید لمستباح العزاء؟
2- إنّ فی مأتمی عن العید شغلافاله عنیّ و خلنّی بشجائی
3- فإذا عیّد الوری بسرورکان عیدی بزفرة و بکاء
4- و إذا جدّدوا ثیابهم جدّدتثوبی من لوعتی و ضنائی
5- و إذا أدمنوا الشراب فشربیمن دموع ممزوجة بدماء
6- و إذا استشعروا الفناء فنوحیو عویلی علی الحسین غنائی
7- و قلیل لومتّ همّا و وجدالمصاب الغریب فی کربلاء
8- أیهمنی بعیده من موالیهأبادتهم ید الأعداء؟!
9- آه یا کربلاء کم فیک منکرب لنفس شجیّة و بلاء؟!
10- أ ألذّ الحیاة بعد قتیل الطفّظلما؟! إذن لقلّ حیائی
11- کیف ألتذّ شوب ماء و قد جرّع کاس لرّدی بکرب الظماء؟!
12- کیف لا أسلب العزاء اذامثّلته عاریا سلیب الرّداء؟!
13- کیف لا تسکب الدموع عیونیبعد تضریج شیبه بالدّماء؟!
14- تطأ الخیل جسمه فی ثری الطفو جسمی یلتذّ لین الوطاء؟!
15- بأبی زینب و قد سبیت بالذلّ من خدرها کسبی الإماء
16- فإذا عاینته ملقی علی الترب معرّی مجدّلا بالعراء
17- أقبلت نحوه فیسمعها الشّمرفتدعو فی خیفة و خفاء
18-: أیّها الشّمر خلّنی أتزوّدنظرة منه فهی أقصی منائی
19- أفما للرّسول حقّ فلم تنظرنی جاهرا بسوء المراء؟!
20- ثم تدعوا الحسین: لم یا شقیقیو ابن أمّی خلّفتنی بشقائی؟
21- یا أخی یومک العظیم بری عظمیو أضنی جسمی و أوهی قوائی
22- یا أخی کنت أرتجیک لموتیو حیاتی فخاب منّی رجائی
23- یا أخی لو فدی من الموت شخصکنت أفدیک بی و قلّ فدائی
24- یا أخی لا حبیب بعدک بل لاعشت إلّا بمقلة عمیاء
25- آه واحسرتی لفاطمة الصغریو قد أبرزت بذلّ السباء
26- کفها فوق رأسها من جوی الثکلو کفّ اخری علی الأحشاء
27- فإذا أبصرت أباها صریعافاحصا بالیدین فی الرّمضاء
28- لم تطق نهضة إلیه من الضعففنادته فی خفیّ النداء
29-: یا أبی من تری لیتمی و ضعفیأو تراه لمحنتی و ابتلائی؟!
30- فإذا لم تجد جوابا لها إلّابکسر الجفون و الأیماء
31- أقبلت نحو عمّیتها و قالت: ما أری والدی من الأحیاء
32- فإذا کان لم جفانی و ما کانله قطّ عادة بالجفاء
33- یا بنی أحمد السّلام علیکمما أنارت کواکب الجوزاء
34- أنتم صفوة الإله من الخلقو من بعد خاتم الأنبیاء
35- و نجوم الهدی بنورکم تهدیالبرایا فی حندس الظلماء
36- أنا مولاکم ابن حمّاد أعددتکم فی غد لیوم جزائی
37- و رجائی أن لا أخیب لدیکمو اعتقادی بکم بلوغ الرجاء [۸]
ترجمه:
1- برای تهنیت عید سراغ دیگران گیر! آنکه پرچم عزا افراشته عیدش کدام است؟
2- در این سوگ و ماتم از هرچه عید است، بیگانهام، مرا با سوز دلم واگذار و بگذر.
3- همگان سال نو را با شادی و سرور استقبال کنند، عید من با فریاد زاری شروع شود.
4- و چون جامه نو در پوشند، من جامهی اندوه و مصیبت به تن بیارایم.
5- دگران شراب ناب نوشند، شراب من سرشکی باشد که همراه خون از دیده روان است.
6- و چون از وجد و سرور، شادی آغاز کنند، من با شیون و زاری بر حسین! ترانه غم ساز کنم.
7- اگر بار غمی که از مصیبت او بر دل نشسته، تاروپود وجودم را بر باد دهد، کم است.
8- آیا سزاوار تهنیت و مبارکباد است، آنکه سرورانش به دست دشمن نابود و کشته شدند؟
9- آه، ای کربلاء! چه غبار غمی که در تو، بر دلهای داغدار نشست؟
10- بعد از کشتهی کربلا که به جور و سیهکاری شهید شد، باز هم از زندگی برخوردار باشم؟ چه بیحیایی؟
11- چگونه شربت آبم گوارا شود، با آنکه حسین، با تشنگی جام بلا را سرکشید؟
12- چگونه صبر و قرار گیرم که پیکر شریفش عریان و بیردا در برابر چشم باشد؟
13- چگونه سرشکم چون سیل روان نباشد، که محاسنش از خون خضاب گرفت؟
14- پیکر او در بیابان «طف» پامال سمّ ستوران گشت، و پیکر من بر بستر نرم آرمیده؟
15- پدرم فدای زینب باد که چون کنیزانش، از پردهی عزّت بهدر آورده به اسیری بردند.
16- و چون بر شهدا گذر کرد و پیکر برادر را عریان و پرخون بر خاک دید.
17- شتابان به سویش دوید. شمر با دشنام و ستیزش برشمرد، و او آرام و لرزان گفت:
18- ای شمر! بگذار تا توشهای از دیدار برادرم برگیرم. این آخرین آرزوی یک اسیر است.
19- آیا جدّمان رسول خدا را پاس نمیدارید که اینگونه بیآزرم، به ستیز من برخاستهای؟
20- و بعد رو ببرادر گفت: ای برادر عزیزم! از چه مرا در گرداب بلا یکّه و تنها رها کردی؟
21- در این غم جانکاه استخوانم آب شد، پیکرم رنجور و توانم سستی گرفت.
22- ای برادر! امیدم بود که در مرگ و زندگی غمگسار من باشی، امیدم ناامید گشت.
23- اگر میپذیرفتند، جان خود را فدای تو میساختم، گرچه ناقابل است.
24- ای برادر! بعد از تو به کسی دل نبندم، کور شوم، که دیگر روی جهانیان نبینم.
25- آه! چه حسرتبار، این فاطمه دخترک تو است که جامهی اسیری به تن دارد.
26- از سوز ماتم دستی بر سر و دستی دگر بر دل گرفته مینالد.
27- مینگرد که پدر تا جدارش در خون طپیده، ریگهای تفتیده کربلا را در مشت میفشارد.
28- از شدّت ضعف، توان در پای نمانده که سوی پدر خیزد، ناچار با نالهی دردناک میگوید:
29- پدر جان! روز یتیمی و ناتوانی به چهکسی پناه برم؟ درد اندوه و محنت مرا که دوا خواهد کرد؟
30- و چون دید که لبهای پدر بیحرکت و تنها چشم اندوهبارش به حسرت نگران است.
31- جانب عمه دویده گفت: عمه جان، خاک غم بر سرم باد که یتیم شدم.
33- ای خاندان احمد! درود خدا بر شما باد، تا روزگار باقی است و اختران جوزا پرتوافشان.
34- شما از میان خلق، برگزیدهی خدایید، چنانکه جدّتان خاتم پیامبران.
35- شما اختران هدایتید، با پرتو شماست که خلق جهان از حیرت و گمراهی برهند.
36- من «ابن حمّادم» خودباختهی آن خاندان که مهر شما ذخیرهی فردای من است.
37- امیدم اینکه سرافکنده نمانم، و به آرزوهای خود کامیاب باشم.
ابن حمّاد، انتقام حقیقی را در ظهور موعود، لحظهشماری میکند[ویرایش | ویرایش مبدأ]
1- فیا غائبا فی حظیرة القدس حاضراو یا ناظرا من حیث ندری و لا ندری
2- متّی ینجز الوعد الّذی قد وعدتهو تأتی به الاوقات من زاهر العصر
3- حقیق علی الرّحمان إنجاز وعدهو تبلیغه حتّی نری رایة النّصر
4- لعلّ ابن حماد یجرّد سیفهو تقتصّ من اعداء سادته الغرّ
5- فإن قصّرت کفّی بیومی فانّنیسأقتلهم باللّعن فی محکم الشّعر [۹]
ترجمه:
1- ای غائبی که در اطراف قدس حاضری و ای کسیکه از جاییکه ما نمیدانیم نظارهگر هستی.
2- کی وعدهای را که دادهای محقّق خواهد شد و با حضور تو زمان شکوفا میشود.
3- خداوند رحمان حقیقتا وعدهاش را محقّق خواهد کرد و محقّق کردن وعدهاش به اینگونه خواهد بود.
4- کی شمشیر پیروزی تو را خواهیم دید و ابن حمّاد شمشیر خود را در کنار آن حضرت به انتقام خواهد کشید.
5- و اکنون که دستش کوتاه است با لعن بنی امیّه در اشعارش، آنان را به قتل میرساند.
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج1، ص:180-193.
پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ عبدی یعنی منسوب به عبد القیس.
- ↑ دایرة المعارف بزرگ اسلامی.
- ↑ ادب الطف؛ ج 2، ص 169. الغدیر؛ ج 4، ص 157.
- ↑ ادب الطف؛ ج 2، ص 170 و 171. الغدیر؛ ج 4، ص 158 و 159.
- ↑ الغدیر؛ ج 4، ص 162- 164. ادب الطف؛ ج 2، ص 161- 163.
- ↑ ادب الطف؛ ج 2، ص 163- 166. الغدیر؛ ج 4، ص 164- 168.
- ↑ صرصر: نزدیک تیسفون.
- ↑ الغدیر؛ ج 4، ص 168 و 169.
- ↑ واقعة کربلاء فی الوجدان الشعبی؛ ص 177.