ناصر خسرو

از ویکی حسین
نسخهٔ تاریخ ‏۵ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۴۵ توسط Esmaeili (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
ناصر خسرو
ناصر خسرو.jpg
نام اصلی ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث القبادیانی البلخی
زادروز ذی القعده‌ی سال ۳۹۴ ه.ق (تیر ماه ۳۸۲ شمسی)
قبادیان، بلخ (تاجیکستان کنونی)
مرگ ۴۸۱ هجری
یمکان (افغانستان کنونی)
نام(های)
دیگر
ناصرخسرو
لقب حجت
کتاب‌ها دیوان اشعار، روشنایی نامه، سعادت نامه، رساله در جواب نود و یک سوال فلسفی، سفرنامه، زادالمسافرین، خوان‌الاخوان، گشایش و رهایش، وجه دین، جامع الحکمتین و ...

ناصرخسرو (۳۹۴ ه. ق-۴۸۱ ه.ق) از شاعران قوی طبع و قصیده ساریان قرن چهارم هجری ایران است.

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ناصر بن خسرو بن حارث القبادیانی البلخی المروزی مکنّی (کنیه) به ابومعین، ملقب و متخلّص به «حجت» و معروف به ناصرخسرو در ماه ذی‌القعده‌ی سال ۳۹۴ ه.ق (تیر ماه ۳۸۲ شمسی) در قبادیان از نواحی بلخ در خانواده‌ی محتشمی که ظاهرا به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشته‌اند، متولد گشت. از ابتدای جوانی به تحصیل علم و ادب پرداخت و تقریبا در تمام علوم متداوله‌ی عقلی و نقلی آن زمان و مخصوصا علوم یونانی تبحّر پیدا کرد. ناصرخسرو در اشعار خویشُ سفرنامه و سایر کتب خود مکرر به احاطه‌ی خود به این علوم و مقام عظیم فضل و دانش خود اشاره می‌کند. او در جوانی به دربار سلاطین و امرا راه یافت و به مراتب عالی رسید و چنانکه در سفرنامه آورده‌است به پادشاهانی چون سلطان محمود غزنوی و پسرش مسعود تقرب جست و تا سن ۴۳ سالگی در خدمات مهمّ دیوانی از قبیل دبیری و دیگر مشاغل دولتی صاحب عنوان بود. سپس در او تغییر حالی پیدا شد و به حقیقت متمایل گشت و چون از مباحثات اهل ظاهر بوی حقیقتی نشنید، سر به آوارگی و سیر آفاق و انفس نهاد و سرانجام بر اثر خوابی که در ماه جمادی الاخر سال ۴۳۷ ه. ق در جوزجانان دید، عزم سفر مکه کرد. (در خواب او را به سوی قبله اشارت کردند)

این مسافرت ۷ سال (۴۳۷- ۴۴۴ ه. ق) طول کشید و در ضمن آن ناصرخسرو چهار بار به زیارت خانه‌ی خدا توفیق یافت و شمال شرقی، غربی، جنوب غربی و مرکز ایران، ممالک و بلاد ارمنستان و آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرة‌العرب، مصر، قیروان، نوبه و سودان را سیاحت کرد. در اثنای همین سیر و سیاحت‌ها چون به مصر رسید نزدیک ۳ سال در آنجا سکونت کرد و به وساطت یکی از دعاة یا نقبای فاطمی به خدمت خلیفه فاطمی المستنصر باللّه ابوتمیم معدّ بن علی رسید و به مذهب اسماعیلیه و طریقت فاطمیان گروید و از مؤمنان متعصّب آن مذهب شد و پس از سیر درجات باطنیه یکی از حجّت‌های دوازده‌گانه فاطمیان در دوازده جزیره، نشر دعوت یعنی حجّت جزیره‌ی خراسان شد و مأموریت دعوت مردم به طریقه‌ی اسماعیلیه و بیعت گرفتن از مردم برای خلیفه‌ی فاطمی در ممالک خراسان و سرپرستی شیعیان آن سامان بدو محول گشت و روانه خراسان شد. در دیار بلخ چنان در نشر دعوت و مباحثه با علمای اهل سنت پافشاری کرد که سرانجام به تبعید از بلخ منجر گشت. پس از آن به مازندران رفت و به روایت دولتشاه پس از آن به نیشابور و سپس به خراسان رفت و در قصبه یا قلعه‌ی «یمکان» واقع در اقصا خاک بدخشان ساکن شد زیرا یمکان به قول مؤلف «آثارالبلاد» شهری حصین در وسط کوهی بود که قدرت تسخیر آن ممکن نبود. ناصرخسرو در یمکان به نشر دعوت و ابلاغ رسالت خود پرداخت و سال‌های آخر عمر خود را در این پناهگاه گذراند و به نظر می‌رسد ۱۵ سال در آنجا ساکن بود و به سبب اقامت طولانی و دعوت‌های مذهبی او در یمکان، جماعتی از اهل بدخشان به مذهب اسماعیلیه گرویدند.

ناصرخسرو سال‌های آخر عمر را دور از یار و دیار و قرین غم غربت در یمکان با حسرت و اندوه گذرانید و تقریبا در تمام اشعاری که در این دوران سروده به پریشانی حال خویش و رنج غریبی و دوری از بلخ و تعصّب دشمنان اشاراتی دارد و از خلیفه‌ی عباسی در بغداد و خان ترک در کاشغر گرفته تا امیر خراسان و شاه سجستان و میرفتلان همه او را دشمن می‌داشتند و فقهای سنی و پیروان عباسیان و عامّه‌ی مردم او را رافضی و قرمطی و معتزلی می‌خواندند و بر سر منابر لعنتش می‌کردند و مهدور الدّمش می‌دانستند. وی عاقبت در «یمکان» به سال ۴۸۱ ه. ق در حالی که ۸۷ سال داشت، وفات یافت.

در مورد شیوه‌ی سخن ناصرخسرو، دکتر ذبیح‌اللّه صفا می‌نویسد: «بی‌تردید او یکی از شاعران بسیار توانا و سخن‌آور فارسی است که طبعی نیرومند و سخنی استوار و قوی و اسلوبی نادر و خاص خود دارد. زبان این شاعر قریب به زبان شعرای آخر دوره سامانی است و حتّی اسلوب کلام او کهنگی بیشتری از کلام شعرای دوره‌ی اول غزنوی را نشان می‌دهد. وی هر جا که لازم شده از ترکیبات عربی جدید استفاده کرده‌است. خاصیت عمده‌ی شعرش اشتمال بر مواعظ و حکم بسیار است. اصولا ناصرخسرو به آنچه دیگر شاعران را مجذوب می‌کند یعنی به ظاهر زیبایی و جمال و به جنبه‌های دلفریب محیط و اشخاص توجهی ندارد و نظر او بیشتر به حقایق عقلی و مبانی و معتقدات دینی است، اما نباید از قدرت فراوان او در توصیف و بیان اوصاف طبیعت غافل بود.»

آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ناصرخسرو به نظم و نثر کتابهایی دارد، آثار منظوم او عبارتست از:

«دیوان اشعار» که مشتمل بر بیش از ده هزار بیت قصاید، چند قطعه و ابیات متفرقه در مواضیع حکمتی، دینی، اخلاقی و مثنوی

«روشنایی نامه» مشتمل بر ۵۹۲ بیت در بحر هزج است در وعظ و پند و حکم که به ضمیمه‌ی دیوانش چاپ شده است

«سعادت نامه» که مثنوی ۳۰۰ بیتی است. این مثنوی هم به ضمیمه دیوانش چاپ شده است.


آثار منثور ایشان نیز عبارتست از:

«رساله در جواب نود و یک سوال فلسفی»

«سفرنامه» که مهمترین اثر منثور اوست و این کتاب مشتمل بر شرح مشهودات حکیم در سفر هفت ساله‌ای است که به آسیای صغیر، شامات، مصر و عربستان کرده است.

«زادالمسافرین» که حاوی اصول عقاید حکیمانه و فلسفی ناصرخسرو است که به سال ۴۵۳ ه. ق آن را در غربت تألیف کرده‌است و در اشعار خود فراوان از این کتاب نام برده و بدین تألیف خود بالیده است.

«خوان‌الاخوان»

«گشایش و رهایش»

«وجه دین»

«جامع الحکمتین» و ...

اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

شعر ۱[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نبینی که امّت همی گوهر دین‌ نیاید مگر کز بنین محمّد؟
محمد بدان داد گنج و دفینش‌ که او بود در خور قرین محمّد
قرین محمد که بود؟ آنکه جفتش‌ نبودی مگر حور عین محمّد
از این حور عین و قرین گشت پیدا حسین و حسن، سین و شین محمّد
حسین و حسن را شناسم حقیقت‌ بدو جهان گل و یاسمین محمّد
چنین یاسمین و گل اندر دو عالم‌ کجا رُست جز در زمین محمّد
نیارم گزیدن همی مر کسی را بر این هر دوان نازنین محمّد
قرآن بود و شمشیر پاکیزه حیدر دو بنیاد دین متین محمّد [۱]

شعر ۲[ویرایش | ویرایش مبدأ]

امتت را چون نبینی بر چه سانند؟ ای رسول‌ بیشتر جز مر ستوران را نمانند، ای رسول
گر نگشته ستند فتنه بر جهان از دین حق‌ چون جهانند و طلب کار جهانند، ای رسول
از قوی عهدی که کردی بر همه روز غدیر چون فراز نشتر جهانند و رمانند، ای رسول
سود دنیا را همی جویند و نندیشند هیچ‌ گرچه از دین و شریعت بر زیانند، ای رسول
چون زمان داده است تا محشر خدای ابلیس را جمله قومش بر امید آن زمانند، ای رسول
ز انکه خان دوستی دیو شد دل‌شان همه‌ دشمنان اهل بیت و خاندانند، ای رسول
این مسلمانان به نام، از کشتن اولاد تو چون جهودان نیز پیمبر کشانند، ای رسول
روی گردانند از پاکیزه فرزندان تو کور و گمره برطریق این و آنند، ای رسول
بی‌گمان چون بر وصی و اولاد او دشمن شدند بر تو ای خیر البشر پس بی‌گمانند، ای رسول [۲]

شعر ۳[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بتگر بتی تراشد و او را همی پرستد زو نیست رنج کس را نه زان خدای سنگین
تو چون بتی گزیدی کز رنج و شَرَّ آن بت‌ برکنده گشت و کشته یکرویه آل یاسین
آن کز بت تو آمد بر عترت پیمبر از تیغ حیدر آمد بر اهل بدر و صفین
لعنت کنم برآن بت کز امت محمد او بود جاهلان را ز اوّل بت نخستین
لعنت کنم بر آن بت کز فاطمه فدک را بستد به قهر تا شد رنجور و خوار و غمگین
لعنت کنم برآن بت کو کرد و شیعت او حلق حسین تشنه در خون خضاب و رنگین
پیش تواند حاضر اهل جفا و لعنت‌ لعنت چرا فرستی خیره به چین و ماچین [۳]

شعر ۴[ویرایش | ویرایش مبدأ]

گر خرد را برسر هشیار خویش افسر کنی‌ سخت زود از چرخ گردان، ای پسر، سر برکنی
بر سرت بویا چو مشک و عنبر سارا شود گر تو خاکستر به نام آل او بر سر کنی
هم مقصّر باشی ای دل گر به مدح مصطفی‌ معنی از گوهر طرازی لفظش از شکّر کنی
ای پسر، پیغمبری را تاج کی باشد شگفت‌ گر تو بر سر روز محشر ماه را افسر کنی؟
گر به راه این جهان خورشیدمان رهبر شده است‌ سوی یزدان‌مان همی مر عقل را رهبر کنی
هر که او فضل تو و آل تو را منکر شود خوبی و معروف او را زشتی و منکر کنی
فضل و جود و عدل ایزد خدمت کوثر کند چون تو روز حشر مجلس بر لب کوثر کنی
دشمنی با اهل و آل تو همی بی‌مر کنند همچنان کانسان تو با ایشان همی بی‌مر کنی
شرم ناید مر تو نادان را که پیش ذو الفقار زاف را شمشیر سازی و ز کدو مغفر کنی؟
چون پیمبر را برادر بود حیدر سوی خلق‌ گر بنازم من بدو چون روی خویش اصفر کنی
آل پیمبر بسی کشته‌ی بت منحوس توست‌ تو همی او را به حیلت بر سر منبر کنی
من همی نازش به آل حیدر و زهرا کنم‌ تو همی نازش به سند و هند بد گوهر کنی
وقت آن آمد که روز کین چو خاک کربلا آب را در دجله از خون عدو احمر کنی [۴]

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ ۲، ص: ۷۳۷-۷۳۹.

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. دیوان ناصر خسرو؛ ص ۱۵۸.
  2. همان؛ ص ۳۰۴.
  3. همان؛ ص ۴۱۰.
  4. همان؛ ص ۴۶۵.