خواجوی کرمانی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «ابو العطا کمال الدّین محمود بن علی بن محمود کرمانی متخلّص به «خواجو» از مشاه...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
ابو العطا کمال الدّین محمود بن علی بن محمود کرمانی متخلّص به «خواجو» از مشاهیر شاعران شیعه و از عارفان قرن هفتم هجری است. وی در پانزدهم شوّال سال 689 ه ق. در شهر کرمان متولد شد. روزگار خردی و جوانی را به کسب علوم زمان و در یافتن رموز شعر و ادب در کرمان و فارس سپری کرد و پس از آن عمر خویش را در کسب انواع علوم و اشتغال به شاعری به سر برده است. نکته‌ی مهمی که باید در احوال و آثار خواجو مورد توجه قرار داد این است که وی از معدود شاعران پارسی‌گو است که پیش از قرن دهم و روی کار آمدن صفویان با اعتقاد راسخ به تشیّع، چهارده معصوم (ع) را ستوده است. وی در حدود سی سالگی به مسافرت‌های خود پرداخت و به مصر، آذربایجان، بغداد، اصفهان، شیراز، خراسان و حجاز سفرها کرد. در ضمن این سفرها به ملاقات علاء الدین سمنانی که از بزرگان صفویه بود نایل آمد و حلقه‌ی ارادت او را در گوش کرد. وی در اثنای مسافرتهای خود با عده‌ای از مشایخ و سلاطین و وزراء و همینطور طوایف گوناگون ملاقات نمود.
'''خواجوی کرمانی''' (۶۸۹ ه. ق- ۷۵۳ ه. ق) از مشاهیر و شاعران قرن هفتم هجری است.{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                    = خواجوی کرمانی
| تصویر                  = خواجوی کرمانی.jpg
| توضیح تصویر            =
| نام اصلی              = ابوالعطا کمال‌الدین محمود بی علی بن محمود کرمانی
| زمینه فعالیت          =
| ملیت                  =
| تاریخ تولد            = پانزدهم شوال ۶۸۹ ه. ق
| محل تولد                = کرمان
| والدین                = 
| تاریخ مرگ              = ۷۵۳ ه. ق
| محل مرگ                = شیراز
| علت مرگ                =
| محل زندگی              =
| مختصات محل زندگی        =
| مدفن                  =
|مذهب                  =
|در زمان حکومت          =
|اتفاقات مهم            =
| نام دیگر              =
|لقب                    =
|بنیانگذار              =
| پیشه                  =
| سال‌های نویسندگی        =
|سبک نوشتاری            =
|کتاب‌ها                =«دیوان» ،«صنایع الکمال»، «بدایع الجمال»، «همای و همایون»، «گل و نوروز»،«روضة الانوار»، «کمال نامه»، گوهرنامه»،«رسالةالباریه»، «رسالةسبع‌المثانی» و «رساله مناظره‌ی شمس و سحاب»
|مقاله‌ها                =
|نمایشنامه‌ها            =
|فیلم‌نامه‌ها              =
|دیوان اشعار            =
|تخلص                    =
|فیلم ساخته بر اساس اثر=
| همسر                    =
| شریک زندگی            =
| فرزندان                =
|تحصیلات                  =
|دانشگاه                =
|حوزه                  =
|شاگرد                  =
|استاد                  =
|علت شهرت              =
| تأثیرگذاشته بر        =
| تأثیرپذیرفته از         =
| وب‌گاه                  =
|گفتاورد                =
|امضا                  =
}}


خواجو بعد از سفر حج مدتی در تبریز و سپس شیراز به سر برد و در پایان عمر چندی با شاعر بزرگ حافظ شیرازی معاشرت داشت و بالاخره در سال 753 هجری درگذشت و او را در تل تنگ اللّه اکبر شیراز در محل اعتکاف و عبادت خویش به خاک سپردند.
==زندگینامه==
ابوالعطا کمال‌الدین محمود بن علی بن محمود کرمانی معروف به خواجوی کرمانی در پانزدهم شوال سال ۶۸۹ ه. ق در شهر کرمان متولد شد. روزگار خردی و جوانی را به کسب علوم زمان و در یافتن رموز شعر و ادب در کرمان و فارس سپری کرد و پس از آن عمر خویش را در کسب انواع علوم و اشتغال به شاعری به سر برده‌است. نکته‌ی مهمی که باید در احوال و آثار خواجو مورد توجه قرار داد این است که وی از معدود شاعران پارسی‌گو است که پیش از قرن دهم و روی کار آمدن صفویان با اعتقاد راسخ به تشیع، چهارده معصوم(ع) را ستوده‌است. وی در حدود ۳۰ سالگی به مسافرت پرداخت و به مصر، آذربایجان، بغداد، اصفهان، شیراز، خراسان و حجاز سفرها کرد. در ضمن این سفرها به ملاقات علاءالدین سمنانی که از بزرگان صفویه بود نایل آمد و حلقه‌ی ارادت او را در گوش کرد. وی در اثنای مسافرت‌های خود با عده‌ای از مشایخ، سلاطین، وزراء و همینطور طوایف گوناگون ملاقات نمود.


خواجو زبان عربی را خوب می‌دانست و اشعاری که بدین زبان سروده شیوا و دلنشین می‌باشد. هم چنین اکثر علوم به ویژه علوم نجوم را به حد استادی می‌دانسته و از این رو اصطلاحات فلکی را در قصاید خود استادانه به کار برده است. اگر چه در اکثر علوم دست داشت اما رغبت بیشتری به شاعری داشته است.
خواجو بعد از سفر حج مدتی در تبریز و سپس شیراز به سر برد و در پایان عمر چندی با شاعر بزرگ [[حافظ]] شیرازی معاشرت داشت و بالاخره در سال ۷۵۳ ه. ق درگذشت و او را در تل تنگ الله‌اکبر شیراز در محل اعتکاف و عبادت خودش به خاک سپردند.


آثار خواجو عبارتست از: «دیوان» شامل قصیده‌ها، غزلها، رباعی‌ها و قطعه‌ها. «صنایع الکمال» مشتمل بر قصاید و قطعات و ترکیبات و ترجیعات و غزل‌ها که این دیوان در حدود 10736 بیت می‌باشد. «بدایع الجمال» مشتمل بر قصاید و ترکیبات و غزلیات و رباعیات که دفتر غزلیات آن «شوقیات» نامیده می‌شود و 4340 بیت دارد.
خواجو زبان عربی را خوب می‌دانست و اشعاری که بدین زبان سروده،  شیوا و دلنشین می‌باشند. هم چنین اکثر علوم به ویژه علوم نجوم را به حد استادی می‌دانسته و از این رو اصطلاحات فلکی را در قصاید خود استادانه به کار برده‌‌است. اگر چه در اکثر علوم دست داشت اما رغبت بیشتری به شاعری داشته‌است.


خواجو در غزل‌های خود شیوه‌ی سعدی را اساس قرار داده و آنگاه آن را با افکار عرفانی در آمیخته است. این روش را حافظ دنبال نمود و کامل ساخت.
سبک سخن خواجو عراقی است و در سرودن غزل از سعدی تأثیر پذیرفته‌است. اگر چه خود نیز سبک خاصی دارد که بسیاری از شاعران پس از او شیوه‌ی او را دنبال کرده‌اند. او اگر چه در ابتدا مدح شاهان گفته اما عاقبت پای در دامان توکل نهاده و اشعارش در مدح اهل بیت گواه آن می‌باشد. او خود را مداح اهل بیت می‌نامید.


خواجو گذشته از دیوان اشعار، مثنوی‌هایی به سبک نظامی دارد، و خمسه‌ای به وجود آورده که اسامی آنان به قرار زیر است: «همای و همایون» که داستانی است عاشقانه و در بحر تقارب می‌باشد. وی آن را در سال 732 هجری در بغداد سروده است. وی در این مثنوی گذشته از نظامی از سبک شاهنامه نیز تأثیر پذیرفته است. این مثنوی شامل 4407 بیت می‌باشد.
شعرهایی که در شأن معصومین (ع) سروده از نظر فنی جزو آراسته‌ترین و پیراسته‌ترین اشعار دیوان اوست. <ref>مقدمه دیوان خواجوی کرمانی. تذکره الشعراء دولتشاه؛ ص ۲۵۳مجمع الفصحاء؛ ج ۲، ص ۱۵ گنجینه نیاکان؛ ص ۵۲۵</ref>


«گل و نوروز» که مثنوی عاشقانه‌ای بر وزن خسرو و شیرین نظامی است که در سال 742 انجام یافته و 2500 بیت دارد «روضة الانوار» که خواجو به استقبال مخزن الاسرار نظامی رفته و اثری است با محتوا و معانی و به سال 743 انجام یافته و 2224 بیت دارد. «کمال نامه» که مثنوی عارفانه‌ای به وزن هفت پیکر نظامی است و تاریخ نظم آن 744 هجری می‌باشد و 1849 بیت دارد.
==آثار==
آثار خواجو عبارتست از:


«گوهرنامه» به وزن خسرو و شیرین و در اخلاق و تصوّف است و شامل 1032 بیت می‌باشد.
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=502055&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دیوان]» شامل قصیده‌ها، غزلها، رباعی‌ها و قطعه‌ها
*«صنایع الکمال» مشتمل بر قصاید و قطعات و ترکیبات و ترجیعات و غزل‌ها که این دیوان در حدود ۱۰۷۳۶ بیت می‌باشد.
*«بدایع الجمال» مشتمل بر قصاید و ترکیبات و غزلیات و رباعیات که دفتر غزلیات آن «شوقیات» نامیده می‌شود و ۴۳۴۰ بیت دارد.


خواجو رسالاتی نیز به نثر دارد که عبارتند از: «رسالة الباریه»، «رسالة سبع المثانی» و «رساله مناظره‌ی شمس و سحاب». سبک سخن خواجو عراقی است و در سرودن غزل از سعدی تأثیر پذیرفته است. اگر چه خود نیز سبک خاصی دارد که بسیاری از شاعران پس از او شیوه‌ی او را دنبال کرده‌اند. او اگر چه در ابتدا مدح شاهان گفته امّا عاقبت پای در دامان توکل نهاده و اشعارش در مدح اهل بیت گواه آن می‌باشد. او خود را مداح اهل بیت می‌نامید.
خواجو در غزل‌های خود شیوه‌ی سعدی را اساس قرار داده و آنگاه آن را با افکار عرفانی در آمیخته است. این روش را حافظ دنبال نمود و کامل ساخت‌است. خواجو گذشته از دیوان اشعار، مثنوی‌هایی به سبک نظامی دارد، و خمسه‌ای به وجود آورده که اسامی آنان به قرار زیر است:


شعرهایی که در شأن معصومین (ع) سروده از نظر فنی جزو آراسته‌ترین و پیراسته‌ترین اشعار دیوان اوست. <ref>مقدمه دیوان خواجوی کرمانی. تذکرة الشعراء دولتشاه؛ ص 253. مجمع الفصحاء؛ ج 2، ص 15. گنجینه نیاکان؛ ص 525.</ref>
«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=531132&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author همای و همایون]» که داستانی است عاشقانه و در بحر تقارب می‌باشد. وی آن را در سال ۷۳۲ ه. ق در بغداد سروده است. وی در این مثنوی گذشته از نظامی از سبک شاهنامه نیز تأثیر پذیرفته است. این مثنوی شامل ۴۴۰۷ بیت می‌باشد.


*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=526749&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author گل و نوروز]» که مثنوی عاشقانه‌ای بر وزن «خسرو و شیرین» نظامی است که در سال ۷۴۲ ه. ق انجام یافته و  ۲۵۰۰ بیت دارد.
*«[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=865070&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author روضة الانوار]» که خواجو به استقبال مخزن الاسرار نظامی رفته و اثری است با محتوا و معانی و به سال ۷۴۳ ه. ق انجام یافته و ۲۲۲۴ بیت دارد.
*«کمال نامه» که مثنوی عارفانه‌ای به وزن «هفت پیکر» نظامی است و تاریخ نظم آن ۷۴۴ ه. ق می‌باشد و ۱۸۴۹ بیت دارد.
*«گوهرنامه» به وزن «خسرو و شیرین» و در اخلاق و تصوف است و شامل ۱۰۳۲ بیت می‌باشد.


در اینجا چند بند از ترکیب‌بند خواجو که در توحید و نعت خداوند و وصف حضرت علی (ع) و مصایب اولاد طاهرینش سروده است می‌آوریم:
خواجو رسالاتی نیز به نثر دارد که عبارتند از: «رسالةالباریه»، «رسالةسبع‌المثانی» و «رساله مناظره‌ی شمس و سحاب»


==اشعار==
در اینجا چند بند از ترکیب‌بند خواجو که در توحید و نعت خداوند و وصف حضرت علی(ع) و مصایب اولاد طاهرینش سروده است، می‌آوریم.


===شعر ۱===
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| آن دسته بند لاله‌ی بستان «هَلْ أَتی»و آن قلعه‌گیر عرصه‌ی میدان لافتی }}
{{ب| آن دسته بند لاله‌ی بستان «هَلْ أَتی»|و آن قلعه‌گیر عرصه‌ی میدان لافتی }}


{{ب| کرّار بی‌فرار و خداوند ذو الفقارقتّال عمرو و عنتر و داماد مصطفی }}
{{ب| کرار بی‌فرار و خداوند ذو الفقار|قتال عمرو و عنتر و داماد مصطفی }}


{{ب| شیر خدا و مخزن اسرار «لو کشف» <ref>اسرار لو کشف ... اشاره است به کلام امیر مؤمنان علی (ع) «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینی» اگر پرده برداشته شود، چیزی بر یقین من افزوده نمی‌گردد.</ref> جفت بتول و نقطه‌ی پرگار اجتبا }}
{{ب| شیر خدا و مخزن اسرار «لو کشف» <ref>اسرار لو کشف ... اشاره است به کلام امیرمومنان علی(ع) «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینی» اگر پرده برداشته شود، چیزی بر یقین من افزوده نمی‌گردد.</ref> |جفت بتول و نقطه‌ی پرگار اجتبا }}


{{ب| سلطان تختگاه «سلونی» <ref>سلونی ...: اشاره است به گفتار علی (ع) که بارها می‌فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی» از من بپرسید پیش از آن که مرا از دست بدهید.».</ref> شه نجف‌سبط خلیل صف شکن خیل اصفیا }}
{{ب| سلطان تختگاه «سلونی» <ref>سلونی ...: اشاره است به گفتار علی(ع) که بارها می‌فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی» از من بپرسید پیش از آن که مرا از دست بدهید.».</ref> شه نجف‌|سبط خلیل صف شکن خیل اصفیا }}


{{ب| بیرون نهاده از ره کبر و ریا قدم‌و آورده رخ به حضرت عُلیای کبریا }}
{{ب| بیرون نهاده از ره کبر و ریا قدم‌|و آورده رخ به حضرت علیای کبریا }}


{{ب| پشت هدی و بازوی ایمان بدو قوی‌مقصود دین و حاجت ایمان ازو روا }}
{{ب| پشت هدی و بازوی ایمان بدو قوی‌|مقصود دین و حاجت ایمان ازو روا }}


{{ب| بحر محیط را به دل و دست او قسم‌عرش مجید را به سر کویش التجا }}
{{ب| بحر محیط را به دل و دست او قسم‌|عرش مجید را به سر کویش التجا }}


{{ب| چون او نشد پدید شهی در جهان علم‌او کان علم بود و حسن آسمان علم شمعی که بود مقتبس از نور بو الحسن }}
{{ب| چون او نشد پدید شهی در جهان علم‌|او کان علم بود و حسن آسمان علم }}


{{م| نام مبارک و رخ میمون او حسن }}
{{ب| شمعی که بود مقتبس از نور بوالحسن|نام مبارک و رخ میمون او حسن }}


{{ب| جانش به لب رسیده و تسبیح بر زبان‌زهرش به جان رسیده و تریاک در دهن }}
{{ب| جانش به لب رسیده و تسبیح بر زبان‌|زهرش به جان رسیده و تریاک در دهن }}


{{ب| ز هراب داده تیغ اجل را ز خون دل‌وانگه به زهر خنده فدا کرده جان و تن }}
{{ب| ز هراب داده تیغ اجل را ز خون دل‌|وانگه به زهر خنده فدا کرده جان و تن }}


{{ب| در کام او چو زهر هلاهل شود نفس‌هر کو ز زهر خورده‌ی زهرا کند سخن }}
{{ب| در کام او چو زهر هلاهل شود نفس‌|هر کو ز زهر خورده‌ی زهرا کند سخن }}


{{ب| شاهی که زیر سایه‌ی عرشش زدند تخت‌مرغی که شد ورای نهم طارمش چمن }}
{{ب| شاهی که زیر سایه‌ی عرشش زدند تخت‌|مرغی که شد ورای نهم طارمش چمن }}


{{ب| نور دل بتول و جگر گوشه‌ی رسول‌خورشید برج دین و دُرّ درج بو الحسن }}
{{ب| نور دل بتول و جگر گوشه‌ی رسول‌|خورشید برج دین و دُر درج بو الحسن }}


{{ب| با زخم‌های خنجر الماس در جگرآورده رخ به حضرت بیچون ذو المنن }}
{{ب| با زخم‌های خنجر الماس در جگر|آورده رخ به حضرت بیچون ذوالمنن }}


{{ب| هر چند کز حجاز چو او شعبه‌یی نخاست‌آن دور بی‌نوای حسینی نگشت راست آن گوشوار عرش که گردون جوهری }}
{{ب| هر چند کز حجاز چو او شعبه‌یی نخاست‌|آن دور بی‌نوای حسینی نگشت راست }}


{{م| با دامنی پر از گهرش بود مشتری }}
{{ب| آن گوشوار عرش که گردون جوهری|با دامنی پر از گهرش بود مشتری }}


{{ب| درویش مُلک بخش و جهاندار خرقه‌پوش‌خسرو نشان صوفی و سلطان حیدری }}
{{ب| درویش مُلک بخش و جهاندار خرقه‌پوش‌|خسرو نشان صوفی و سلطان حیدری }}


{{ب| در صورتش معیّن و در سیرتش مبین‌انوار ایزدی و صفات پیمبری }}
{{ب| در صورتش معین و در سیرتش مبین‌|انوار ایزدی و صفات پیمبری }}


{{ب| در بحر شرع لؤلؤی شهوار و همچو بحردر خویش غرقه گشته ز پاکیزه گوهری  }}
{{ب| در بحر شرع لؤلؤی شهوار و همچو بحر|در خویش غرقه گشته ز پاکیزه گوهری  }}


{{ب| اقرار کرده حرّ یزیدش به بندگی‌خط باز داده روح امینش به چاکری }}
{{ب| اقرار کرده حر یزیدش به بندگی‌|خط باز داده روح امینش به چاکری }}


{{ب| لب خشک و دیده تر شده از تشنگی هلاک‌وآنگه طفیل خاک درش خشکی و تری }}
{{ب| لب خشک و دیده تر شده از تشنگی هلاک‌|وآنگه طفیل خاک درش خشکی و تری }}


{{ب| از کربلا بدو همه کرب و بلا رسیدآری همین نتیجه دهد ملک پروری }}
{{ب| از کربلا بدو همه کرب و بلا رسید|آری همین نتیجه دهد ملک پروری }}


{{ب| گلگون هنوز چنگ پلنگان کوهساراز خون حمزه شاه شهیدان روزگار یک شمّه از حدیقه‌ی رضوان به ما فرست }}
{{ب| گلگون هنوز چنگ پلنگان کوهسار|از خون حمزه شاه شهیدان روزگار }}


{{م| درد گناه خسته دلان را دوا فرست }}
{{ب| یک شمه از حدیقه‌ی رضوان به ما فرست|درد گناه خسته دلان را دوا فرست }}


{{ب| بیمار معصیت شده‌ایم ای حکیم حیّ‌ما را ز گنج خانه‌ی غفران شفا فرست }}
{{ب| بیمار معصیت شده‌ایم ای حکیم حی|ما را ز گنج خانه‌ی غفران شفا فرست }}


{{ب| من ناشتا و مطبخ لطفت پر از ابا <ref>ابا- با: آش.</ref> آخر نواله‌ای به من ناشتا فرست }}
{{ب| من ناشتا و مطبخ لطفت پر از ابا <ref>ابا- با: آش.</ref>| آخر نواله‌ای به من ناشتا فرست }}


{{ب| یکره نوازشی کن و بر دست باد صبح‌بوی تفضّلی به من بینوا فرست }}
{{ب| یکره نوازشی کن و بر دست باد صبح‌|بوی تفضلی به من بینوا فرست }}


{{ب| از چین زلف شاهد رحمت شمامه‌ای‌سوی منِ هوائی راه خطا فرست }}
{{ب| از چین زلف شاهد رحمت شمامه‌ای‌|سوی منِ هوائی راه خطا فرست }}


{{ب| خواجو که کمترینه گدایی ز کوی توست‌نُزلی بدو ز بارگه کبریا فرست }}
{{ب| خواجو که کمترینه گدایی ز کوی توست‌|نُزلی بدو ز بارگه کبریا فرست }}


{{ب| ما مشتهی و خوان عطای تو بی‌حساب‌سر جوش مطبخ کرم آخر به ما فرست }}
{{ب| ما مشتهی و خوان عطای تو بی‌حساب‌|سر جوش مطبخ کرم آخر به ما فرست }}


{{ب| بیرون ز رحمت تو نداریم دستگیراز پا فتاده‌ایم به فضلت که دست‌گیر <ref> دیوان خواجوی کرمانی؛ ص 135 و 139.</ref> شیری که قاف شد ز سر تیغ او چو کاف }}
{{ب| بیرون ز رحمت تو نداریم دستگیر|از پا فتاده‌ایم به فضلت که دست‌گیر <ref> دیوان خواجوی کرمانی؛ ص ۱۳۵-۱۳۹.</ref> }}


{{م| عنقا <ref>عنقا: سیمرغ.</ref> ز باز رایت او مختفی بقاف }}
{{ب| شیری که قاف شد ز سر تیغ او چو کاف|عنقا <ref>عنقا: سیمرغ.</ref> ز باز رایت او مختفی بقاف }}


{{ب| جیپور <ref> جیپور: پادشاه هندوستان.</ref> را به خنجر هندی بریده گوش‌فغفور <ref>فعفور: لقب شاهان چین.</ref> را چو نافه‌ی چینی دریده ناف }}
{{ب| جیپور <ref> جیپور: پادشاه هندوستان.</ref> را به خنجر هندی بریده گوش‌|فغفور <ref>فعفور: لقب شاهان چین.</ref> را چو نافه‌ی چینی دریده ناف }}


{{ب| در حضرتش حکایت شاهان چین خطادر معرضش حدیث ملوک عجم گزاف }}
{{ب| در حضرتش حکایت شاهان چین خطا|در معرضش حدیث ملوک عجم گزاف }}


{{ب| با اصطناع <ref> اصطناع: نیکویی کردن- انتخاب کردن.</ref> او سخن ابر جمله بادبا ارتفاع او سخن چرخ جمله لاف }}
{{ب| با اصطناع <ref> اصطناع: نیکویی کردن- انتخاب کردن.</ref> او سخن ابر جمله باد|با ارتفاع او سخن چرخ جمله لاف }}


{{ب| که با نهنگ در لجج <ref> لجج: جمع لجد: امواج.</ref> بحر در جدال‌گه با پلنگ بر قلل کوه در مصاف }}
{{ب| که با نهنگ در لجج <ref> لجج: جمع لجد: امواج.</ref> بحر در جدال‌|گه با پلنگ بر قلل کوه در مصاف }}


{{ب| بر رکن موقف کرمش چون در سجودبر گرد کعبه حرمش عرش در طواف }}
{{ب| بر رکن موقف کرمش چون در سجود|بر گرد کعبه حرمش عرش در طواف }}


{{ب| بهرام و مشتری نظر آفتاب تیغ‌جمشید نره دیو شکار سپه شکاف }}
{{ب| بهرام و مشتری نظر آفتاب تیغ‌|جمشید نره دیو شکار سپه شکاف }}


{{ب| کسری نشان هاشمی و خضر چم نشین‌او آفتاب ملت و عبّاس بدر دین در قیامت کآفرینش خیمه بر محشر زنند }}
{{ب| کسری نشان هاشمی و خضر چم نشین‌|او آفتاب ملت و عباس بدر دین }}


{{م| سکه دولت به نام آل پیغمبر زنند }}
{{ب| در قیامت کآفرینش خیمه بر محشر زنند|سکه دولت به نام آل پیغمبر زنند }}


{{ب| تشنگان وادی ایمان چو در کوثر رسنداز شعف دست طلب در دامن حیدر زنند }}
{{ب| تشنگان وادی ایمان چو در کوثر رسند|از شعف دست طلب در دامن حیدر زنند }}


{{ب| شهسواران در رکاب راکب دلدل روندخاکیان لاف از هوای صاحب قنبر زنند  }}
{{ب| شهسواران در رکاب راکب دلدل روند|خاکیان لاف از هوای صاحب قنبر زنند  }}


{{ب| هرکه او چون حلقه نبود بر در حیدر مقیم‌رهروان راه دین چون حلقه‌اش بر در زنند }}
{{ب| هرکه او چون حلقه نبود بر در حیدر مقیم‌|رهروان راه دین چون حلقه‌اش بر در زنند }}


{{ب| مؤمنان حیدری را میرسد کز بهر دین‌حلقه‌ی ناموس حیدر بر در خیبر زنند }}
{{ب| مؤمنان حیدری را میرسد کز بهر دین‌|حلقه‌ی ناموس حیدر بر در خیبر زنند }}


{{ب| ره به منزل برد هرکو مذهب حیدر گرفت‌آب حیوان یافت آن کو خضر را رهبر گرفت  }}
{{ب| ره به منزل برد هرکو مذهب حیدر گرفت‌|آب حیوان یافت آن کو خضر را رهبر گرفت  }}


{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


===شعر ۲===
در منقبت ائمه اثنی عشر:{{شعر}}
{{ب| تا کی بر آستانه‌ی این شش دری سرا|باشم از آشیانه‌ی مالوف خود جدا }}


'''ترکیب‌بند: در مناقب ائمه اثنی عشر (ع):''' <ref> با حذف چند بند اول و چند بند آخر.</ref>
{{ب| وقتست کز منازل تقلید بگذرم‌آدم به صحن گلشن تحقیق متکا }}
 
{{شعر}}
{{ب| به حلق تشنه آن رشک غنچه‌ی سیراب‌که رخ به خون جگر شوید از عنّاب }}
 
{{ب| شه دو مملکت و شهوار نُه مضمار <ref>مضمار: میدان اسب دوانی.</ref> مه دوازده بُرج و امام شش محراب }}
 
{{ب| فروغ جان رسول، چراغ و چشم بتول‌بهار عترت و نوباوه‌ی دل اصحاب }}
 
{{ب| حدیث مقتل او گر به گوش کوه رسدشود ز خون دل اجزای او عقیق مذاب }}
 
{{ب| وگر سپهر برد نام آتش جگرش‌کند به اشک چو پروین ستارگان را آب }}
 
{{ب| به کربلا شد و کرب و بلا به جان بخریدگشود بال و ازین تیره خاکدان بپرید بدان بزرگ حسینی نوای پرده‌ی راز }}
 
{{م| کزو بلند شد آوازه‌ی نهضت حجاز }}
 
{{ب| علی ثانی و سلطان حیدری نسب‌امام رابع و کسری مملکت پرداز }}
 
{{ب| نشسته خامش و با چار رکن در گفتارشکسته شپهر و با هفت چرخ در پرواز }}
 
{{ب| اگر نه از پی ذکر مناقبش بودی‌ز کوه وقت صدا برنیامدی آواز }}
 
{{ب| صبا چو دم زند از گلستانِ اورادش‌ز جانِ فاخته خیزد فغان کوکو باز }}
 
{{ب| طراز کسوت مه بود عطف دامن اوچراغ دیده‌ی خور بود رای روشن او <ref> دیوان خواجوی کرمانی؛ ص 606.</ref> }}
 
{{پایان شعر}}


{{ب| من رافضی نیم که کنم پشت بر عتیق‌|یا خارجی که روی بتابم ز مرتضی }}


'''در منقبت ائمه اثنی عشر:'''
{{ب| کین اگر به کعبه کنم سجده یا به دیر|باشد مرا به عترت پیغمبر اقتدا }}


{{شعر}}
{{ب| دانی که چیست رایحه‌ی بوستان قدس‌|یک شمه از روایح انفاس مصطفی }}
{{ب| تا کی بر آستانه‌ی این شش دری سراباشم از آشیانه‌ی مألوف خود جدا }}


{{ب| وقتست کز منازل تقلید بگذرم‌و آدم به صحن گلشن تحقیق متکا }}
{{ب| اقصی خرام بادیه پیمای شوخ موسیقی دنی <ref> اشاره به آیه ۸ سوره نجم.</ref>| گیتی فروز مملکت آرای و الضحی }}


{{ب| من رافضی نیَم که کنم پشت بر عتیق‌یا خارجی که روی بتابم ز مرتضی }}
{{ب| مه طلعتی که بر قد قدرش بریده‌اند|دیبای «قُمْ فَأَنْذِرْ» <ref> قُمْ فَأَنْذِرْ: اشاره به آیه‌ی ۲ سوره مدثر. ای رسولی که خود را به لباس در پیچیده‌ای برخیز و به اندرز و پند قوم را خدا ترس گردن.</ref> و استبرق <ref> استبرق: دیبای ستبر.</ref> «دَنی» <ref> دنی: اشاره به آیه ۸ سوره نجم «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی»: آنگاه نزدیک آمد و بر او نازل گردید.</ref> }}


{{ب| کین اگر به کعبه کنم سجده یا به دیرباشد مرا به عترت پیغمبر اقتدا }}
{{ب| هم بسته را شفاعت او می‌دهد نجات‌|هم خسته را به کلی از او می‌رسد شفا }}


{{ب| دانی که چیست رایحه‌ی بوستان قدس‌یک شمه از روایح انفاس مصطفی }}
{{ب| چون هر دو کون روشن از انوارِ روی اوست‌|صلوا علیه ما طلع البدر فی الدجی <ref> سلام بر او زمانی که ماه در تاریکی‌ها طلوع می‌کند.</ref> }}


{{ب| اقصی خرام بادیه پیمای شوخ موسیقی دنی <ref> اشاره به آیه 8 سوره نجم.</ref> گیتی فروز مملکت آرای و الضحی }}
{{ب| فرخنده روز آنک شبی بیندیش به خواب‌|کالورد فی الحدیقه و الشمس فی السماء <ref> مانند گل در گلستان و خورشید در آسمان.</ref> }}


{{ب| مه طلعتی که بر قد قدرش بریده‌انددیبای «قُمْ فَأَنْذِرْ» <ref> قُمْ فَأَنْذِرْ: اشاره به آیه‌ی 2 سوره مدثر. ای رسولی که خود را به لباس در پیچیده‌ای برخیز و به اندرز و پند قوم را خدا ترس گردن.</ref> و استبرق <ref> استبرق: دیبای ستبر.</ref> «دَنی» <ref> دنی: اشاره به آیه 8 سوره نجم «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی»: آنگاه نزدیک آمد و بر او نازل گردید.</ref> }}
{{ب| بر لوح خاطرم ز چه معنی بود غبار|چون گشته‌ام غبارِ در شاه اولیا }}


{{ب| هم بسته را شفاعت او می‌دهد نجات‌هم خسته را به کلی از او می‌رسد شفا }}
{{ب| فرمانروای ملک «سلونی» امیر نحل <ref> نحل: عطایا، بخشش‌ها.</ref> |دارای دادگستر اقلیم «هَلْ أَتی» }}


{{ب| چون هر دو کونْ روشن از انوارِ روی اوست‌صلوا علیه ما طلع البدر فی الدجی <ref> سلام بر او زمانی که ماه در تاریکی‌ها طلوع می‌کند.</ref> }}
{{ب| گر نام او کنم به مثل نقش بر زمین‌|بر خاک ره فتد شه سیاره از هوا }}


{{ب| فرخنده روز آنک شبی بیندیش به خواب‌کالورد فی الحدیقه و الشمس فی السماء <ref> مانند گل در گلستان و خورشید در آسمان.</ref> }}
{{ب| یا رب به حق آن چمن آرای «لو کَشَف»|کو بود سرو خوش نظر باغ «لا فتی» }}


{{ب| بر لوح خاطرم ز چه معنی بود غبارچون گشته‌ام غبارِ در شاه اولیا }}
{{ب| یا رب به حق خُلق حسن کز شمامه‌اش‌|بوئیست در نسیم روان پرور صبا }}


{{ب| فرمانروای ملک «سلونی» امیر نحل <ref> نحل: عطایا، بخشش‌ها.</ref> دارای دادگستر اقلیم «هَلْ أَتی» }}
{{ب| یا رب به حق آن گل سیراب تشنه لب‌|کو را نصیبه کرب و بلا شد کربلا }}


{{ب| گر نام او کنم به مثل نقش بر زمین‌بر خاک ره فتد شه سیاره از هوا }}
{{ب| یا رب به حق آن علی عالی آستان‌|کو بود ممالک توحید را پادشا }}


{{ب| یا رب به حق آن چمن آرای «لو کَشَف»کو بود سرو خوش نظر باغ «لا فتی» }}
{{ب| یا رب به حق خازن گنجینه هُدی‌|باقر که بود مخزن اسرار اهتدا }}


{{ب| یا رب به حق خُلق حسن کز شمامه‌اش‌بوئیست در نسیم روان پرور صبا }}
{{ب| یا رب به حق جعفر صادق که آفتاب‌|باشد چو صبح بر نفس صدق او گوا }}


{{ب| یا رب به حق آن گل سیراب تشنه لب‌کو را نصیبه کرب و بلا شد کربلا }}
{{ب| یا رب به حق موسی کاظم که چون کلیم‌|بودی به طور قرب شب و روز در دعا }}


{{ب| یا رب به حق آن علی عالی آستان‌کو بود ممالک توحید را پادشا }}
{{ب| یا رب به حق آن علی موسوی گُهر|کو را نهند خسرو معموره‌ی رضا }}


{{ب| یا رب به حق خازن گنجینه هُدی‌باقر که بود مخزن اسرار اهتدا }}
{{ب| یا رب به حق آن تقی متقی که او|اقطاب هفت صومعه را بود مقتدا }}


{{ب| یا رب به حق جعفر صادق که آفتاب‌باشد چو صبح بر نفس صدق او گوا }}
{{ب| یا رب به حق شمع سرا پرده تقی‌|یعنی علی نقی صدف گوهر تقا }}


{{ب| یا رب به حق موسی کاظم که چون کلیم‌بودی به طور قرب شب و روز در دعا }}
{{ب| یا رب به حق شکر شیرین عسکری‌|کو بود طوطی شکر بستان اتقا }}


{{ب| یا رب به حق آن علی موسوی گُهرکو را نهند خسرو معموره‌ی رضا }}
{{ب| یا رب به حق مهدی هادی که چرخ را|باشد به آستانه مرفوعش التجا }}


{{ب| یا رب به حق آن تقی متقی که اواقطاب هفت صومعه را بود مقتدا }}
{{ب| کاین خسته را که بسته‌ی بند طبیعتست‌|آزاد کن ز محنت این چار اژدها }}


{{ب| یا رب به حق شمع سرا پرده تقی‌یعنی علی نقی صدف گوهر تقا }}
{{ب| گر من گنه کنم کرمت بی‌نهایتست‌|شب را امید هست که روز آید از قفا <ref>دیوان خواجوی کرمانی؛ ص ۵۵۹ - ۵۶۰ </ref> }}
 
{{ب| یا رب به حق شکر شیرین عسکری‌کو بود طوطی شکر بستان اتقا }}
 
{{ب| یا رب به حق مهدی هادی که چرخ راباشد به آستانه مرفوعش التجا }}
 
{{ب| کاین خسته را که بسته‌ی بند طبیعتست‌آزاد کن ز محنت این چار اژدها }}
 
{{ب| گر من گنه کنم کرمت بی‌نهایتست‌شب را امید هست که روز آید از قفا <ref>دیوان خواجوی کرمانی؛ ص 559 و 560.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


 
===شعر ۳===
'''قسمتی از ترکیب‌بند در منقبت امام علی (ع) و اولاد طاهرینش:'''
قسمتی از ترکیب‌بند در منقبت امام علی (ع) و اولاد طاهرینش:
 


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| بار دیگر بر عروس چرخ زیور بسته‌اندپرده‌ی زر بفت بر ایوان اخضر بسته‌اند }}
{{ب| بار دیگر بر عروس چرخ زیور بسته‌اند|پرده‌ی زر بفت بر ایوان اخضر بسته‌اند }}


{{ب| چرخ کُحلی پوش را بند قبا بگشوده‌اندکوه آهن چنگ را زرّین کمر دربسته‌اند }}
{{ب| چرخ کُحلی پوش را بند قبا بگشوده‌اند|کوه آهن چنگ را زرین کمر دربسته‌اند }}


{{ب| اطلس گلریز این سیماب گون خرگاه رانقش پردازان چینی نقش ششتر بسته‌اند  }}
{{ب| اطلس گلریز این سیماب گون خرگاه را|نقش پردازان چینی نقش ششتر بسته‌اند  }}


{{ب| مهد خاتون قیامت می‌برند از بهر آن‌دیده‌بانان فلک را دیده‌ها بربسته‌اند }}
{{ب| مهد خاتون قیامت می‌برند از بهر آن‌|دیده‌بانان فلک را دیده‌ها بربسته‌اند }}


{{ب| یا ز بهر حُجة الحق مهدی آخر زمان‌نقره خنگ آسمان را زینی از زر بسته‌اند }}
{{ب| یا ز بهر حُجة الحق مهدی آخر زمان‌|نقره خنگ آسمان را زینی از زر بسته‌اند }}


{{ب| دانه ریزان کبوتر خانه‌ی روحانیان‌نام اهل البیت بر بال کبوتر بسته‌اند }}
{{ب| دانه ریزان کبوتر خانه‌ی روحانیان‌|نام اهل البیت بر بال کبوتر بسته‌اند }}


{{ب| دل در آن تازی غازی بند کاندر غزو روم‌تازیانش شیهه اندر قصر قیصر بسته‌اند  }}
{{ب| دل در آن تازی غازی بند کاندر غزو روم‌|تازیانش شیهه اندر قصر قیصر بسته‌اند  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


 
===شهر ۴===
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| عصمت احمد ز مطرودان بوجهلی مجوی‌قصّه‌ی حیدر به مردودان مروانی مگوی }}
{{ب| عصمت احمد ز مطرودان بوجهلی مجوی‌|قصه‌ی حیدر به مردودان مروانی مگوی }}
 
{{ب| معشر المستغفرین صلوا علی خیرِ الوَری‌زمرة المسترحمین حیّوا الوفی المرتضی }}
 
{{ب| قلعه‌گیر کشور دین حیدرِ درنده حی‌دسته‌بند لاله عصمت، وصی مصطفی }}
 
{{ب| کاشف شرّ خلافت راز دار «لو کشف»قاضی دین نبی، مسند نشین «هَلْ أَتی» }}
 
{{ب| مالک ملک «سلونی» «باب شهرستان علم» <ref>اشاره به حدیث نبوی: «انا مدینة العلم و علیّ بابها» من شهر علمم و علی در آن شهر است.</ref> سالک اطوار «لم اعبد» شه تخت رضا }}
 
{{ب| سرو بستان امامت دُرّ دریای هُدی‌شمع ایوان ولایت، نور چشم اولیا }}
 
{{ب| معنی درس الهی خاتم دست کرم‌گوهر جام فتوّت روح شخص لا فَتی }}
 
{{ب| مقتدای سروران ملک دین، جفت بتول‌پیشوای رهروان راه حق، شیر خدا }}
 
{{ب| دیگر از برج امامت مثل او اختر نتافت‌بحر دُر درج کرامت همچو او گوهر نیافت  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| دیشب از آهم حمایل در بَرِ جوزا بسوخت‌وز نفیر سوزناکم کلّه خضرا بسوخت }}
 
{{ب| چون نسوزم کز غم سبطین سلطان رسل‌جان منظوران آن نه منظر مینا بسوخت  }}
{{پایان شعر}}
 
 
'''منقبت و مرثیه سید الشهداء (ع):'''
 
 
{{شعر}}
{{ب| خاک و خون آغشته‌ی لب تشنگان کربلاست‌آخر ای چشم بلابین جوی خونبارت کجاست؟ }}
 
{{ب| جز به چشم و چهره مَسپُر خاک این در، کان همه‌نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفاست }}
 
{{ب| ای دلِ بی‌صبر من آرام گیر این جا دَمی‌کاندرین جا منزلِ آرام جان مرتضاست }}
 
{{ب| این سواد خوابگاه قرة العین علیست‌وین حریم بارگاه کعبه‌ی عزّ و عُلاست }}
 
{{ب| روضه‌ی پاک حسین است آنکه مشکین زلف حورخویشتن را بسته بر جاروب این جنّت سراست }}
 
{{ب| ز آب و چشم زائران روضه‌اش «طوبی لهم» <ref>طوبی لهم: خوشا به حال ایشان.</ref> شاخ طوبی را به جنّت قوّت نشو و نماست }}
 
{{ب| شمع عالمتاب عیسی را درین دیر کهن <ref> این مصرع کنایه از خورشید است.</ref> هر صباح از پرتو قندیل زرّینش ضیاست }}
 
{{ب| مهبط انوار عزّت، مظهر اسرار لطف‌مُنزل آیات رحمت، مشهد آل عباست }}
 
{{ب| ای که زوّار ملایک را جنابت مقصد است‌وی که مجموع خلایق را ضمیرت پیشواست }}
 
{{ب| نعل شبرنگ تو گوش عرشیان را گوشوارخاک نعلین تو چشم روشنان را توتیاست  }}
 
{{ب| صفحه‌ی تیغ زبانت، عاری از عیب و خلاف‌روی مرآت ضمیرت صافی از رنگ و ریاست }}
 
{{ب| تابی از نور جبینت شمع تابان صباح‌تاری از زلف سیاهت خط مشکین مساست }}
 
{{ب| ناسزایی کاتش قهر تو در وی شعله زدتا قیامت هیمه‌ی دوزخ شد و اینش سزاست }}
 
{{ب| بهره جز آتش چه یابد هر که بُرَد سر به تیغ‌خاصّه شمعی را که او چشم و چراغ انبیاست }}
 
{{ب| هر سگی کز روبهی با شیر یزدان پنجه زدگر خود او آهوی تاتار است در اصلش خطاست }}
 
{{ب| تا نهان شد آفتاب طلعتت در زیر میغ‌هر سحر پیراهن شب در بر گیتی قباست }}
 
{{ب| در حق باب شما آمد «علیّ بابُها»هر کجا فصلی درین باب است، در باب شماست }}
 
{{ب| تا صبا از خاک پاک عنبرینت بوی بردعاشق او شد به صد دل زین سبب نامش صباست }}
 
{{ب| هرکس از باطن به جایی التماسی می‌کندزان میان ما را جناب آل حیدر التجاست }}
 
{{ب| کوری چشم مخالف من حسینی مذهبم‌راه حق اینست و نتوانم نهفتن راه راست }}


{{ب| ای چو دریا خشک لب، لب تشنگان رحمتیم‌آبرویی ده به ما کاب همه عالم‌تر است }}
{{ب| معشر المستغفرین صلوا علی خیرِ الوَری‌|زمرة المسترحمین حیوا الوفی المرتضی }}


{{ب| آتش بیداد آن سنگین دلان چون شعله زدماهی اندر بحر و مه بر غرفه‌ی بالا بسوخت }}
{{ب| قلعه‌گیر کشور دین حیدرِ درنده حی‌|دسته‌بند لاله عصمت، وصی مصطفی }}


{{ب| چون چراغ دیده‌ی زهرا بکشتندش به زهرزُهره را دل بر چراغ دیده‌ی زهرا بسوخت }}
{{ب| کاشف شر خلافت راز دار «لو کشف»|قاضی دین نبی، مسند نشین «هَلْ أَتی» }}


{{ب| چون روان کردند خون از قرة العین نبی‌چشم عیسی خون ببارید و دل ترسا بسوخت }}
{{ب| مالک ملک «سلونی» «باب شهرستان علم» <ref>اشاره به حدیث نبوی: «انا مدینة العلم و علی بابها» من شهر علمم و علی در آن شهر است.</ref> |سالک اطوار «لم اعبد» شه تخت رضا }}


{{ب| دیده‌ی تر دامن آن روزش بیفکندم ز چشم‌کان نهال باغ پیغمبر ز استسقا بسوخت }}
{{ب| سرو بستان امامت دُر دریای هُدی‌|شمع ایوان ولایت، نور چشم اولیا }}


{{ب| بسکه دریا ناله کرد از حسرت آن تشنگان‌گوهر سیراب را جان بر دل دریا بسوخت }}
{{ب| معنی درس الهی خاتم دست کرم‌|گوهر جام فتوت روح شخص لا فَتی }}


{{ب| دیو طبعان بین که قصد خاتم جم کرده‌اندبغض اولاد علی را نقش خاتم کرده‌اند <ref> دیوان خواجوی کرمانی؛ ص 141- 143.</ref> }}
{{ب| مقتدای سروران ملک دین، جفت بتول‌|پیشوای رهروان راه حق، شیر خدا }}


{{ب| دیگر از برج امامت مثل او اختر نتافت‌|بحر دُر درج کرامت همچو او گوهر نیافت  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


===شعر ۵===
منقبت و [[مرثیه]] سیدالشهداء (ع)


{| style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt"> خاک و خون آغشته‌ی لب تشنگان [[کربلا]]<nowiki/>ست‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">آخر ای چشم بلابین جوی خونبارت کجاست؟ </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> جز به چشم و چهره مَسپُر خاک این در، کان همه‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفاست </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> ای دلِ بی‌صبر من آرام گیر این جا دَمی‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">کاندرین جا منزلِ آرام جان مرتضاست </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> این سواد خوابگاه قرة العین علیست‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">وین حریم بارگاه کعبه‌ی عز و عُلاست </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> [[روضه]]<nowiki/>‌ی پاک [[حسین]] است آنکه مشکین زلف حور</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">خویشتن را بسته بر جاروب این جنت سراست </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> ز آب و چشم زائران روضه‌اش «طوبی لهم» <ref>طوبی لهم: خوشا به حال ایشان.</ref> </span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">شاخ طوبی را به جنت قوت نشو و نماست </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> شمع عالمتاب عیسی را درین دیر کهن <ref> این مصرع کنایه از خورشید است.</ref> </span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">هر صباح از پرتو قندیل زرینش ضیاست </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> مهبط انوار عزت، مظهر اسرار لطف‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">مُنزل آیات رحمت، مشهد آل عباست </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> ای که زوار ملایک را جنابت مقصد است‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">وی که مجموع خلایق را ضمیرت پیشواست </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> نعل شبرنگ تو گوش عرشیان را گوشوار</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">خاک نعلین تو چشم روشنان را توتیاست  </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> صفحه‌ی تیغ زبانت، عاری از عیب و خلاف‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">روی مرآت ضمیرت صافی از رنگ و ریاست </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> تابی از نور جبینت شمع تابان صباح‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">تاری از زلف سیاهت خط مشکین مساست </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> ناسزایی کاتش قهر تو در وی شعله زد</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">تا قیامت هیمه‌ی دوزخ شد و اینش سزاست </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> بهره جز آتش چه یابد هر که بُرَد سر به تیغ‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">خاصه شمعی را که او چشم و چراغ انبیاست </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> هر سگی کز روبهی با شیر یزدان پنجه زد</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">گر خود او آهوی تاتار است در اصلش خطاست </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> تا نهان شد آفتاب طلعتت در زیر میغ‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">هر سحر پیراهن شب در بر گیتی قباست </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> در حق باب شما آمد «علی بابُها»</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">هر کجا فصلی درین باب است، در باب شماست </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> تا صبا از خاک پاک عنبرینت بوی برد</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">عاشق او شد به صد دل زین سبب نامش صباست </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> هرکس از باطن به جایی التماسی می‌کند</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">زان میان ما را جناب آل حیدر التجاست </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> کوری چشم مخالف من حسینی مذهبم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">راه حق اینست و نتوانم نهفتن راه راست </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> ای چو دریا خشک لب، لب تشنگان رحمتیم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">آبرویی ده به ما کاب همه عالم‌تر است </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> آتش بیداد آن سنگین دلان چون شعله زد</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">ماهی اندر بحر و مه بر غرفه‌ی بالا بسوخت </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> چون چراغ دیده‌ی زهرا بکشتندش به زهر</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">زُهره را دل بر چراغ دیده‌ی زهرا بسوخت </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> چون روان کردند خون از قرة العین نبی‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">چشم عیسی خون ببارید و دل ترسا بسوخت </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> دیده‌ی تر دامن آن روزش بیفکندم ز چشم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">کان نهال باغ پیغمبر ز استسقا بسوخت </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> بسکه دریا ناله کرد از حسرت آن تشنگان‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">گوهر سیراب را جان بر دل دریا بسوخت </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> دیو طبعان بین که قصد خاتم جم کرده‌اند</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">بغض اولاد علی را نقش خاتم کرده‌اند <ref> دیوان خواجوی کرمانی؛ ص ۱۴۱-۱۴۳.</ref> </span>
|}
<br />


==منابع==
==منابع==


دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ ص: 766-772.
*[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ ۲، ص: ۷۶۶-۷۷۲]


==پی نوشت==
==پی نوشت==
[[رده:ادبیات]]
[[رده:شاعران]]
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران متقدم]]
<references />{{شاعران}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۱۷

خواجوی کرمانی (۶۸۹ ه. ق- ۷۵۳ ه. ق) از مشاهیر و شاعران قرن هفتم هجری است.

خواجوی کرمانی
خواجوی کرمانی.jpg
نام اصلی ابوالعطا کمال‌الدین محمود بی علی بن محمود کرمانی
زادروز پانزدهم شوال ۶۸۹ ه. ق
کرمان
مرگ ۷۵۳ ه. ق
شیراز
کتاب‌ها «دیوان» ،«صنایع الکمال»، «بدایع الجمال»، «همای و همایون»، «گل و نوروز»،«روضة الانوار»، «کمال نامه»، گوهرنامه»،«رسالةالباریه»، «رسالةسبع‌المثانی» و «رساله مناظره‌ی شمس و سحاب»

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابوالعطا کمال‌الدین محمود بن علی بن محمود کرمانی معروف به خواجوی کرمانی در پانزدهم شوال سال ۶۸۹ ه. ق در شهر کرمان متولد شد. روزگار خردی و جوانی را به کسب علوم زمان و در یافتن رموز شعر و ادب در کرمان و فارس سپری کرد و پس از آن عمر خویش را در کسب انواع علوم و اشتغال به شاعری به سر برده‌است. نکته‌ی مهمی که باید در احوال و آثار خواجو مورد توجه قرار داد این است که وی از معدود شاعران پارسی‌گو است که پیش از قرن دهم و روی کار آمدن صفویان با اعتقاد راسخ به تشیع، چهارده معصوم(ع) را ستوده‌است. وی در حدود ۳۰ سالگی به مسافرت پرداخت و به مصر، آذربایجان، بغداد، اصفهان، شیراز، خراسان و حجاز سفرها کرد. در ضمن این سفرها به ملاقات علاءالدین سمنانی که از بزرگان صفویه بود نایل آمد و حلقه‌ی ارادت او را در گوش کرد. وی در اثنای مسافرت‌های خود با عده‌ای از مشایخ، سلاطین، وزراء و همینطور طوایف گوناگون ملاقات نمود.

خواجو بعد از سفر حج مدتی در تبریز و سپس شیراز به سر برد و در پایان عمر چندی با شاعر بزرگ حافظ شیرازی معاشرت داشت و بالاخره در سال ۷۵۳ ه. ق درگذشت و او را در تل تنگ الله‌اکبر شیراز در محل اعتکاف و عبادت خودش به خاک سپردند.

خواجو زبان عربی را خوب می‌دانست و اشعاری که بدین زبان سروده، شیوا و دلنشین می‌باشند. هم چنین اکثر علوم به ویژه علوم نجوم را به حد استادی می‌دانسته و از این رو اصطلاحات فلکی را در قصاید خود استادانه به کار برده‌‌است. اگر چه در اکثر علوم دست داشت اما رغبت بیشتری به شاعری داشته‌است.

سبک سخن خواجو عراقی است و در سرودن غزل از سعدی تأثیر پذیرفته‌است. اگر چه خود نیز سبک خاصی دارد که بسیاری از شاعران پس از او شیوه‌ی او را دنبال کرده‌اند. او اگر چه در ابتدا مدح شاهان گفته اما عاقبت پای در دامان توکل نهاده و اشعارش در مدح اهل بیت گواه آن می‌باشد. او خود را مداح اهل بیت می‌نامید.

شعرهایی که در شأن معصومین (ع) سروده از نظر فنی جزو آراسته‌ترین و پیراسته‌ترین اشعار دیوان اوست. [۱]

آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

آثار خواجو عبارتست از:

  • «دیوان» شامل قصیده‌ها، غزلها، رباعی‌ها و قطعه‌ها
  • «صنایع الکمال» مشتمل بر قصاید و قطعات و ترکیبات و ترجیعات و غزل‌ها که این دیوان در حدود ۱۰۷۳۶ بیت می‌باشد.
  • «بدایع الجمال» مشتمل بر قصاید و ترکیبات و غزلیات و رباعیات که دفتر غزلیات آن «شوقیات» نامیده می‌شود و ۴۳۴۰ بیت دارد.

خواجو در غزل‌های خود شیوه‌ی سعدی را اساس قرار داده و آنگاه آن را با افکار عرفانی در آمیخته است. این روش را حافظ دنبال نمود و کامل ساخت‌است. خواجو گذشته از دیوان اشعار، مثنوی‌هایی به سبک نظامی دارد، و خمسه‌ای به وجود آورده که اسامی آنان به قرار زیر است:

«همای و همایون» که داستانی است عاشقانه و در بحر تقارب می‌باشد. وی آن را در سال ۷۳۲ ه. ق در بغداد سروده است. وی در این مثنوی گذشته از نظامی از سبک شاهنامه نیز تأثیر پذیرفته است. این مثنوی شامل ۴۴۰۷ بیت می‌باشد.

  • «گل و نوروز» که مثنوی عاشقانه‌ای بر وزن «خسرو و شیرین» نظامی است که در سال ۷۴۲ ه. ق انجام یافته و ۲۵۰۰ بیت دارد.
  • «روضة الانوار» که خواجو به استقبال مخزن الاسرار نظامی رفته و اثری است با محتوا و معانی و به سال ۷۴۳ ه. ق انجام یافته و ۲۲۲۴ بیت دارد.
  • «کمال نامه» که مثنوی عارفانه‌ای به وزن «هفت پیکر» نظامی است و تاریخ نظم آن ۷۴۴ ه. ق می‌باشد و ۱۸۴۹ بیت دارد.
  • «گوهرنامه» به وزن «خسرو و شیرین» و در اخلاق و تصوف است و شامل ۱۰۳۲ بیت می‌باشد.

خواجو رسالاتی نیز به نثر دارد که عبارتند از: «رسالةالباریه»، «رسالةسبع‌المثانی» و «رساله مناظره‌ی شمس و سحاب»

اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در اینجا چند بند از ترکیب‌بند خواجو که در توحید و نعت خداوند و وصف حضرت علی(ع) و مصایب اولاد طاهرینش سروده است، می‌آوریم.

شعر ۱[ویرایش | ویرایش مبدأ]

آن دسته بند لاله‌ی بستان «هَلْ أَتی» و آن قلعه‌گیر عرصه‌ی میدان لافتی
کرار بی‌فرار و خداوند ذو الفقار قتال عمرو و عنتر و داماد مصطفی
شیر خدا و مخزن اسرار «لو کشف» [۲] جفت بتول و نقطه‌ی پرگار اجتبا
سلطان تختگاه «سلونی» [۳] شه نجف‌ سبط خلیل صف شکن خیل اصفیا
بیرون نهاده از ره کبر و ریا قدم‌ و آورده رخ به حضرت علیای کبریا
پشت هدی و بازوی ایمان بدو قوی‌ مقصود دین و حاجت ایمان ازو روا
بحر محیط را به دل و دست او قسم‌ عرش مجید را به سر کویش التجا
چون او نشد پدید شهی در جهان علم‌ او کان علم بود و حسن آسمان علم
شمعی که بود مقتبس از نور بوالحسن نام مبارک و رخ میمون او حسن
جانش به لب رسیده و تسبیح بر زبان‌ زهرش به جان رسیده و تریاک در دهن
ز هراب داده تیغ اجل را ز خون دل‌ وانگه به زهر خنده فدا کرده جان و تن
در کام او چو زهر هلاهل شود نفس‌ هر کو ز زهر خورده‌ی زهرا کند سخن
شاهی که زیر سایه‌ی عرشش زدند تخت‌ مرغی که شد ورای نهم طارمش چمن
نور دل بتول و جگر گوشه‌ی رسول‌ خورشید برج دین و دُر درج بو الحسن
با زخم‌های خنجر الماس در جگر آورده رخ به حضرت بیچون ذوالمنن
هر چند کز حجاز چو او شعبه‌یی نخاست‌ آن دور بی‌نوای حسینی نگشت راست
آن گوشوار عرش که گردون جوهری با دامنی پر از گهرش بود مشتری
درویش مُلک بخش و جهاندار خرقه‌پوش‌ خسرو نشان صوفی و سلطان حیدری
در صورتش معین و در سیرتش مبین‌ انوار ایزدی و صفات پیمبری
در بحر شرع لؤلؤی شهوار و همچو بحر در خویش غرقه گشته ز پاکیزه گوهری
اقرار کرده حر یزیدش به بندگی‌ خط باز داده روح امینش به چاکری
لب خشک و دیده تر شده از تشنگی هلاک‌ وآنگه طفیل خاک درش خشکی و تری
از کربلا بدو همه کرب و بلا رسید آری همین نتیجه دهد ملک پروری
گلگون هنوز چنگ پلنگان کوهسار از خون حمزه شاه شهیدان روزگار
یک شمه از حدیقه‌ی رضوان به ما فرست درد گناه خسته دلان را دوا فرست
بیمار معصیت شده‌ایم ای حکیم حی ما را ز گنج خانه‌ی غفران شفا فرست
من ناشتا و مطبخ لطفت پر از ابا [۴] آخر نواله‌ای به من ناشتا فرست
یکره نوازشی کن و بر دست باد صبح‌ بوی تفضلی به من بینوا فرست
از چین زلف شاهد رحمت شمامه‌ای‌ سوی منِ هوائی راه خطا فرست
خواجو که کمترینه گدایی ز کوی توست‌ نُزلی بدو ز بارگه کبریا فرست
ما مشتهی و خوان عطای تو بی‌حساب‌ سر جوش مطبخ کرم آخر به ما فرست
بیرون ز رحمت تو نداریم دستگیر از پا فتاده‌ایم به فضلت که دست‌گیر [۵]
شیری که قاف شد ز سر تیغ او چو کاف عنقا [۶] ز باز رایت او مختفی بقاف
جیپور [۷] را به خنجر هندی بریده گوش‌ فغفور [۸] را چو نافه‌ی چینی دریده ناف
در حضرتش حکایت شاهان چین خطا در معرضش حدیث ملوک عجم گزاف
با اصطناع [۹] او سخن ابر جمله باد با ارتفاع او سخن چرخ جمله لاف
که با نهنگ در لجج [۱۰] بحر در جدال‌ گه با پلنگ بر قلل کوه در مصاف
بر رکن موقف کرمش چون در سجود بر گرد کعبه حرمش عرش در طواف
بهرام و مشتری نظر آفتاب تیغ‌ جمشید نره دیو شکار سپه شکاف
کسری نشان هاشمی و خضر چم نشین‌ او آفتاب ملت و عباس بدر دین
در قیامت کآفرینش خیمه بر محشر زنند سکه دولت به نام آل پیغمبر زنند
تشنگان وادی ایمان چو در کوثر رسند از شعف دست طلب در دامن حیدر زنند
شهسواران در رکاب راکب دلدل روند خاکیان لاف از هوای صاحب قنبر زنند
هرکه او چون حلقه نبود بر در حیدر مقیم‌ رهروان راه دین چون حلقه‌اش بر در زنند
مؤمنان حیدری را میرسد کز بهر دین‌ حلقه‌ی ناموس حیدر بر در خیبر زنند
ره به منزل برد هرکو مذهب حیدر گرفت‌ آب حیوان یافت آن کو خضر را رهبر گرفت

شعر ۲[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در منقبت ائمه اثنی عشر:

تا کی بر آستانه‌ی این شش دری سرا باشم از آشیانه‌ی مالوف خود جدا
وقتست کز منازل تقلید بگذرم‌ و آدم به صحن گلشن تحقیق متکا
من رافضی نیم که کنم پشت بر عتیق‌ یا خارجی که روی بتابم ز مرتضی
کین اگر به کعبه کنم سجده یا به دیر باشد مرا به عترت پیغمبر اقتدا
دانی که چیست رایحه‌ی بوستان قدس‌ یک شمه از روایح انفاس مصطفی
اقصی خرام بادیه پیمای شوخ موسیقی دنی [۱۱] گیتی فروز مملکت آرای و الضحی
مه طلعتی که بر قد قدرش بریده‌اند دیبای «قُمْ فَأَنْذِرْ» [۱۲] و استبرق [۱۳] «دَنی» [۱۴]
هم بسته را شفاعت او می‌دهد نجات‌ هم خسته را به کلی از او می‌رسد شفا
چون هر دو کون روشن از انوارِ روی اوست‌ صلوا علیه ما طلع البدر فی الدجی [۱۵]
فرخنده روز آنک شبی بیندیش به خواب‌ کالورد فی الحدیقه و الشمس فی السماء [۱۶]
بر لوح خاطرم ز چه معنی بود غبار چون گشته‌ام غبارِ در شاه اولیا
فرمانروای ملک «سلونی» امیر نحل [۱۷] دارای دادگستر اقلیم «هَلْ أَتی»
گر نام او کنم به مثل نقش بر زمین‌ بر خاک ره فتد شه سیاره از هوا
یا رب به حق آن چمن آرای «لو کَشَف» کو بود سرو خوش نظر باغ «لا فتی»
یا رب به حق خُلق حسن کز شمامه‌اش‌ بوئیست در نسیم روان پرور صبا
یا رب به حق آن گل سیراب تشنه لب‌ کو را نصیبه کرب و بلا شد کربلا
یا رب به حق آن علی عالی آستان‌ کو بود ممالک توحید را پادشا
یا رب به حق خازن گنجینه هُدی‌ باقر که بود مخزن اسرار اهتدا
یا رب به حق جعفر صادق که آفتاب‌ باشد چو صبح بر نفس صدق او گوا
یا رب به حق موسی کاظم که چون کلیم‌ بودی به طور قرب شب و روز در دعا
یا رب به حق آن علی موسوی گُهر کو را نهند خسرو معموره‌ی رضا
یا رب به حق آن تقی متقی که او اقطاب هفت صومعه را بود مقتدا
یا رب به حق شمع سرا پرده تقی‌ یعنی علی نقی صدف گوهر تقا
یا رب به حق شکر شیرین عسکری‌ کو بود طوطی شکر بستان اتقا
یا رب به حق مهدی هادی که چرخ را باشد به آستانه مرفوعش التجا
کاین خسته را که بسته‌ی بند طبیعتست‌ آزاد کن ز محنت این چار اژدها
گر من گنه کنم کرمت بی‌نهایتست‌ شب را امید هست که روز آید از قفا [۱۸]

شعر ۳[ویرایش | ویرایش مبدأ]

قسمتی از ترکیب‌بند در منقبت امام علی (ع) و اولاد طاهرینش:

بار دیگر بر عروس چرخ زیور بسته‌اند پرده‌ی زر بفت بر ایوان اخضر بسته‌اند
چرخ کُحلی پوش را بند قبا بگشوده‌اند کوه آهن چنگ را زرین کمر دربسته‌اند
اطلس گلریز این سیماب گون خرگاه را نقش پردازان چینی نقش ششتر بسته‌اند
مهد خاتون قیامت می‌برند از بهر آن‌ دیده‌بانان فلک را دیده‌ها بربسته‌اند
یا ز بهر حُجة الحق مهدی آخر زمان‌ نقره خنگ آسمان را زینی از زر بسته‌اند
دانه ریزان کبوتر خانه‌ی روحانیان‌ نام اهل البیت بر بال کبوتر بسته‌اند
دل در آن تازی غازی بند کاندر غزو روم‌ تازیانش شیهه اندر قصر قیصر بسته‌اند

شهر ۴[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عصمت احمد ز مطرودان بوجهلی مجوی‌ قصه‌ی حیدر به مردودان مروانی مگوی
معشر المستغفرین صلوا علی خیرِ الوَری‌ زمرة المسترحمین حیوا الوفی المرتضی
قلعه‌گیر کشور دین حیدرِ درنده حی‌ دسته‌بند لاله عصمت، وصی مصطفی
کاشف شر خلافت راز دار «لو کشف» قاضی دین نبی، مسند نشین «هَلْ أَتی»
مالک ملک «سلونی» «باب شهرستان علم» [۱۹] سالک اطوار «لم اعبد» شه تخت رضا
سرو بستان امامت دُر دریای هُدی‌ شمع ایوان ولایت، نور چشم اولیا
معنی درس الهی خاتم دست کرم‌ گوهر جام فتوت روح شخص لا فَتی
مقتدای سروران ملک دین، جفت بتول‌ پیشوای رهروان راه حق، شیر خدا
دیگر از برج امامت مثل او اختر نتافت‌ بحر دُر درج کرامت همچو او گوهر نیافت

شعر ۵[ویرایش | ویرایش مبدأ]

منقبت و مرثیه سیدالشهداء (ع)

خاک و خون آغشته‌ی لب تشنگان کربلاست‌ آخر ای چشم بلابین جوی خونبارت کجاست؟
جز به چشم و چهره مَسپُر خاک این در، کان همه‌ نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفاست
ای دلِ بی‌صبر من آرام گیر این جا دَمی‌ کاندرین جا منزلِ آرام جان مرتضاست
این سواد خوابگاه قرة العین علیست‌ وین حریم بارگاه کعبه‌ی عز و عُلاست
روضه‌ی پاک حسین است آنکه مشکین زلف حور خویشتن را بسته بر جاروب این جنت سراست
ز آب و چشم زائران روضه‌اش «طوبی لهم» [۲۰] شاخ طوبی را به جنت قوت نشو و نماست
شمع عالمتاب عیسی را درین دیر کهن [۲۱] هر صباح از پرتو قندیل زرینش ضیاست
مهبط انوار عزت، مظهر اسرار لطف‌ مُنزل آیات رحمت، مشهد آل عباست
ای که زوار ملایک را جنابت مقصد است‌ وی که مجموع خلایق را ضمیرت پیشواست
نعل شبرنگ تو گوش عرشیان را گوشوار خاک نعلین تو چشم روشنان را توتیاست
صفحه‌ی تیغ زبانت، عاری از عیب و خلاف‌ روی مرآت ضمیرت صافی از رنگ و ریاست
تابی از نور جبینت شمع تابان صباح‌ تاری از زلف سیاهت خط مشکین مساست
ناسزایی کاتش قهر تو در وی شعله زد تا قیامت هیمه‌ی دوزخ شد و اینش سزاست
بهره جز آتش چه یابد هر که بُرَد سر به تیغ‌ خاصه شمعی را که او چشم و چراغ انبیاست
هر سگی کز روبهی با شیر یزدان پنجه زد گر خود او آهوی تاتار است در اصلش خطاست
تا نهان شد آفتاب طلعتت در زیر میغ‌ هر سحر پیراهن شب در بر گیتی قباست
در حق باب شما آمد «علی بابُها» هر کجا فصلی درین باب است، در باب شماست
تا صبا از خاک پاک عنبرینت بوی برد عاشق او شد به صد دل زین سبب نامش صباست
هرکس از باطن به جایی التماسی می‌کند زان میان ما را جناب آل حیدر التجاست
کوری چشم مخالف من حسینی مذهبم‌ راه حق اینست و نتوانم نهفتن راه راست
ای چو دریا خشک لب، لب تشنگان رحمتیم‌ آبرویی ده به ما کاب همه عالم‌تر است
آتش بیداد آن سنگین دلان چون شعله زد ماهی اندر بحر و مه بر غرفه‌ی بالا بسوخت
چون چراغ دیده‌ی زهرا بکشتندش به زهر زُهره را دل بر چراغ دیده‌ی زهرا بسوخت
چون روان کردند خون از قرة العین نبی‌ چشم عیسی خون ببارید و دل ترسا بسوخت
دیده‌ی تر دامن آن روزش بیفکندم ز چشم‌ کان نهال باغ پیغمبر ز استسقا بسوخت
بسکه دریا ناله کرد از حسرت آن تشنگان‌ گوهر سیراب را جان بر دل دریا بسوخت
دیو طبعان بین که قصد خاتم جم کرده‌اند بغض اولاد علی را نقش خاتم کرده‌اند [۲۲]


منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. مقدمه دیوان خواجوی کرمانی. تذکره الشعراء دولتشاه؛ ص ۲۵۳مجمع الفصحاء؛ ج ۲، ص ۱۵ گنجینه نیاکان؛ ص ۵۲۵
  2. اسرار لو کشف ... اشاره است به کلام امیرمومنان علی(ع) «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینی» اگر پرده برداشته شود، چیزی بر یقین من افزوده نمی‌گردد.
  3. سلونی ...: اشاره است به گفتار علی(ع) که بارها می‌فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی» از من بپرسید پیش از آن که مرا از دست بدهید.».
  4. ابا- با: آش.
  5. دیوان خواجوی کرمانی؛ ص ۱۳۵-۱۳۹.
  6. عنقا: سیمرغ.
  7. جیپور: پادشاه هندوستان.
  8. فعفور: لقب شاهان چین.
  9. اصطناع: نیکویی کردن- انتخاب کردن.
  10. لجج: جمع لجد: امواج.
  11. اشاره به آیه ۸ سوره نجم.
  12. قُمْ فَأَنْذِرْ: اشاره به آیه‌ی ۲ سوره مدثر. ای رسولی که خود را به لباس در پیچیده‌ای برخیز و به اندرز و پند قوم را خدا ترس گردن.
  13. استبرق: دیبای ستبر.
  14. دنی: اشاره به آیه ۸ سوره نجم «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی»: آنگاه نزدیک آمد و بر او نازل گردید.
  15. سلام بر او زمانی که ماه در تاریکی‌ها طلوع می‌کند.
  16. مانند گل در گلستان و خورشید در آسمان.
  17. نحل: عطایا، بخشش‌ها.
  18. دیوان خواجوی کرمانی؛ ص ۵۵۹ - ۵۶۰
  19. اشاره به حدیث نبوی: «انا مدینة العلم و علی بابها» من شهر علمم و علی در آن شهر است.
  20. طوبی لهم: خوشا به حال ایشان.
  21. این مصرع کنایه از خورشید است.
  22. دیوان خواجوی کرمانی؛ ص ۱۴۱-۱۴۳.