خداداد نورایی اراکی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
خدا داد نورائی یکی از شاعران معاصر است.
خدا داد نورائی | |
---|---|
زادروز | 1311 ه. ش اراک |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
خدا داد نورائی فرزند رحمت اللّه در سال 1311 ه. ش در قریهی «مالمیر» شهرستان سربند اراک متولد شد. مدت 30 سال در خدمت نظام بود پس از بازنشستگی به گفتن شعر پرداخت و در زمینهی مدح و مرثیه اشعار زیادی را در قالب غزل، قصیده مثنوی، مسمّط و سایر قالبهای شعری سروده است. سرودههای او را مدّاحان اهل بیت در محافل مذهبی میخوانند. [۱]
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
زنده عشق[ویرایش | ویرایش مبدأ]
من عاشق دلباختهی روی حسینم | من بسته به سر سلسلهی موی حسینم | |
خواهم که رُخش بینم و جان را بسپارم | من زنده به عشقِ رخ نیکوی حسینم | |
با مهرِ حسین است عجین خونِ تن من | در مدرسهی عشق هنر جویِ حسینم | |
بر طرهی گیسویِ حسین بسته دلِ من | صیدم که به دام خم ابروی حسینم | |
از مهر حسین پُر شده ذرات وجودم | من بانگِ ضعیفی ز هیاهوی حسینم | |
گر او بپذیرد به غلامیش کنم فخر | من چاکرِ زوّار سرِ کوی حسینم | |
گر همچو غباری سر قبرش بنشینم | خرسندم از این امر که پهلوی حسینم | |
خواهم که به سر سویِ مزارش بشتابم | در آرزویِ تربتِ خوشبوی حسینم | |
سر سلسلهی جملهی احرار حسین است | من پیرو احرارم و رهپوی حسینم | |
بر تن نکنم جامهی ننگین مذلّت | تا در خطّ آزادگی و خوی حسینم | |
«نورانی» مفتونم و در خطّ ولایت | شادم که همه عمر ثناگوی حسینم [۲] |
اسلام را در کربلا تفسیر کردند | خود را نشان نیزه و شمشیر کردند | |
آنان که از نهرِ فرات عطشان گذشتند | در شط شدند و تشنهلب از آن گذشتند | |
در کربلا در دستشان تیغ شرف بود | امحاء ظلم و نصرِ دین حق، هدف بود | |
در رزمشان حق بود با باطل به پیکار | راه شریعت را به خون کردند هموار | |
هیهات منّا الذلة در افکارشان بود | مُردن به مردی غایت پیکارشان بود |
آری قیام کربلا ترویج دین بود | تفسیر آیاتی ز قرآن مبین بود | |
شد از قیام کربلا، جاوید اسلام | خورشید وش، بر این جهان تابید اسلام | |
شد سرخ از خون حسین رخسار احرار | شد نهضت او منشاء پیکار احرار | |
کردند میرِ عشق را ابرار یاری | از خونشان شد نخلِ ایمان آبیاری |
در کربلا خورشید هم خون گریه میکرد | نهر فرات و رود کارون گریه میکرد | |
در خاک و خون اجساد پاکان غوطهور بود | هر سو فتاده پیکری بیدست و سر بود | |
دستان عباس دلاور را بریدند | با کام خشک او را به خاک و خون کشیدند | |
بر روی طفل شیرخواره آب بستند | بر حنجر خشکیدهاش پیکان شکستند | |
هفتاد و دو نخل به خون گشته شناور | گشتند پاره، پاره از شمشیر و خنجر | |
اموال آل اللّه را غارت نمودند | از چهرهی محجوبشان معجر ربودند |
زینب قیام کربلا را زیب و زین بود | زینب پیام خونِ گلگون حسین بود | |
از نینوا تا شام، زینب در نوا بود | زینب امیر کاروان کربلا بود | |
چون خیمهها در آتش بیداد میسوخت | زینب درون خیمهی سجاد میسوخت | |
زینب که بر خیل اسیران راهبر بود | با رأس خونین برادر هم سفر بود | |
خورشید را زینب به روی نیزهها دید | از رأس پر خون آیههای نور بشنید | |
زینب به میدان سخن مثل علی بود | تیغ زبانش در کلامش مُنجلی بود | |
زینب سفیر کشتگان کربلا بود | زینب پیام خونِ مردان خدا بود | |
زینب ز خون پاکبازان پرچمی ساخت | وندر بلندای جهان آن را برافراشت | |
از خطبههای زینب کبری به کوفه | روئید نخل انقلابی پر شکوفه | |
در نهضت خونین فرزند پیمبر | زینب زبانی داشت بُرّانتر ز خنجر | |
زینب از آن هنگام، تا روزی که جان داشت | هرجا حدیث کربلا را بر زبان داشت [۳] |
اگر زینب نبود[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از قیام کربلا و نهضت سرخ حسین | انقلابی کی به پا میشد اگر زینب نبود | |
ابر ظلمت چهرهی خورشید را پوشانده بود | حق ز باطل کی جدا میشد اگر زینب نبود | |
خون هفتاد و دو تن عشاق دشتِ نینوا | پایمال اشقیا میشد اگر زینب نبود | |
در دلِ آتش امامِ ساجدین جان میسپرد | قطع نسل مصطفی میشد اگر زینب نبود | |
از تفِ خورشید و هُرمِ آتش و سوزِ عطش | جمع طفلان را چهها میشد اگر زینب نبود | |
هر طرف طفلی ز شاه دین پریش و تشنهلب | در بیابانها رها میشد اگر زینب نبود | |
بر اسیران در مسیرِ شام از جورِ عدو | محنتِ بیانتها میشد اگر زینب نبود | |
از بیان خطبههای کوفه و بزم یزید | کی حقایقِ برملا میشد اگر زینب نبود | |
از قیام کربلا منظور محوِ ظلم بود | درکِ این مطلب کجا میشد اگر زینب نبود | |
متنِ خون رنگِ کتابِ کربلا «نورائیا» | بیگمان کم محتوا میشد اگر زینب نبود [۴] |
آب[ویرایش | ویرایش مبدأ]
افتاد چشمِ نافذِ تو چون به روی آب | خشکید از شرارِ نگاهت گلوی آب | |
دستت به آب خورد و دو چشمت نظاره کرد | ناخورده آب دیده گرفتی ز رویِ آب | |
بوسید آب دستِ تو را و به گریه گفت | مشتی بنوش تا نرود آبروی آب | |
از شرم آب کف به لب آورد و ناله کرد | چون ریختی تو آبِ نخورده به روی آب [۵] |
رباعی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بر پیکر اسلام چو جان است حسین | سالار شهیدان جهان است حسین | |
در مردی و آزاد و ایثار و شرف | سرمشق همه جهانیان است حسین [۶] |
دوبیتی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حسین آن شاه بیتِ دفترِ عشق | به گیتی آخرین پیغمبر عشق | |
به تن پوشیده شولای شهادت | یگانه پاسدارِ سنگرِ عشق [۷] |