رؤیا باقری

از ویکی حسین
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۴۴ توسط Faraji (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

رویا باقری (١٣٦٩ ه. ش) از شاعران نعاصر ایرانی است.

رؤیا باقری
رؤیا باقری.jpg
زادروز دی ماه ١٣٦٩ ه.ش
زنجان
آثار «همسایه‌ای در ماه»
مدرک تحصیلی لیسانس مترجمی زبان انگلیسی

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

رؤیا باقری در دی ماه ١٣٦٩ شمسی در زنجان متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است. تحصیلات خود را تا مقطع لیسانس در رشته مترجمی زبان انگلیسی ادامه داد.

ایشان در چند جشنواره از جمله جشنواره عاشورایی دانشگاه اشرفی اصفهان حائز مقام اول شده است. ‏‌‏‏‏‏[۱]

آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از رویا باقری مجموعه شعر «همسایه‌ای در ماه» به چاپ رسیده است.

اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بوی بهشت می‏‌دهی ای زن تو کیستی؟ من سال‏‌هاست خواب زنی را ... تو نیستی؟
آن زن درست مثل تو لبخند می‌‏زد و با خنده زخم‌های مرا بند می‏‌زد
آرام سر به سجده این خاک می‏‌گذاشت شاید از آنچه قسمت او شد خبر نداشت
می‏‌خواست سال‌‏ها بنشیند برابرش هم خواهر حسین شود، هم برادرش
احساس می‏‌کنم که تویی خواب هر شبم قدری بایست! مقصدت این جاست زینبم
آنجا که گفته‌‏اند پر است از بلا، منم آری درست آمده‏‌ای، کربلا منم
ای که فدای تو همه چیزم... خوش آمدی زینب به خاک حادثه خیزم خوش آمدی
هر جا غم تو را ببرم شعله می‏‌کشد حتی فرات -چشم ترم- شعله می‌‏کشد
گرمای من به خاطر ذات کویر نیست این داغ توست بر جگرم شعله می‏‌کشد
در بندبند هستی من رخنه کرده‌‏ای روحم، دلم، تمام سرم شعله می‏‌کشد
این پچ پچ از دو دل شدن نارفیق‌‏هاست این حرف‌‏های پشت سرم شعله می‌‏کشد
زینب نبین تو را به خدا! منصفانه نیست جنگ است جنگ! جنگ که دیگر زنانه نیست!
اینجا جدال حنجره و تیغ و خنجر است این جا جدال ِ بین... نگوییم بهتر است
هر چند آمدی که بمانی... خوش آمدی سر روی خاک من بنشانی... خوش آمدی
شرمنده در اسارت مشتی زمینی‎‏ام بانوی من مگر که تو زیبا ببینی‌‏ام


مثل آشوبی که یک طوفان به دریا می‌‏دهد درد گاهی شکل زیبایی به دنیا می‏‌دهد!
ابرها را می‏‌برد تا سینه دریا ولی حسرت یک قطره باران را به صحرا می‏‌دهد
عشق با هفتاد خانش امتحانت می‌‏کند سنگ هم باشی خودش را در دلت جا می‏‌دهد
یک نفر مثل تو عهدش را به آخر می‏‌برد یک نفر در ابتدای ماجرا وا می‏‌دهد!
از همان اول تو تنها مرد میدان بوده‏‌ای عشق کاری دست آدم‌‏های تنها می‏‌دهد
مادرت از غربت این روزها کم می‌‏کند یک پسر مثل تو را وقتی به زهرا می‌‏دهد
می‌‏روی و اسب‏‌ها از دلهره رم می‌‏کنند دشت امشب یک نفس بوی خدا را می‏‌دهد
آن خدایی که زمانی تشنگی را آفرید غیرت و مردانگی را هم به سقا می‏‌دهد

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. گفت‌وگوی مؤلف با شاعر.‏