فاطمه سالاروند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
فاطمه سالاروند (١٣٥٢ ه. ش) شاعر معاصر ایرانی است.
فاطمه سالاروند | |
---|---|
زادروز | ١٣٥٢ه.ش ازنا |
زندگینامه
فاطمه سالاروند در سال ١٣٥٢ ه. ش در «ازنا» دیده به جهان گشود.
فعالیتها
سالاروند به گویندگی مشغول بودهاست.
اشعار
فصل سپیده
چشمی گشودیم و دیدیم خورشیدمان سر بریدهست | بیرحم دستی از این دشت یک دامن آلاله چیدهست | |
شیون کن ای دل، دل من، وقتی در این خاک تشنه | این سو سپیدار زخمی، آن سو صنوبر خمیده است | |
آه ای علمدار برگرد! بیتو درین خیمهی زرد | یک حسرت سرخ، یک درد در سینهام قد کشیدهست | |
وقتی که از عشق خواندی، با حنجر پارهپاره | دیگر چه جای غزل، دیگر چه جای قصیدهست | |
آن سر که بر نیزهها بود، بر بام تاریخ میگفت: | پایان این فصل خونین، آغاز فصل سپیده است |
شاه بیستاره
مشتاق و دل سپرده و ناآرام، زین کرد سوی حادثه مرکب را | چون دوست داشت کشته ببیند دوست، آن جان از شعور لبالب را | |
در هرم آفتاب شکیبایی، آن روح با طراوت دریایی | هفتاد و یک پیاله عطش نوشید، تا آب داد ریشهی مذهب را | |
از شوق سوخت سینهی غمگینش، وقتی که دید کودک شیرینش | در اوج تلخکامی و دلتنگی، نگشود جز به شکر مگر لب را | |
تا داغ کربلا نرود از یاد، در شام بیستارهی بیفریاد | آن خطبههای روشن آتشگون، برد آبروی تیرگی شب را | |
رود است و بیقراری و حیرانی، کوه است و ذرّهذرّه پریشانی | تا بادها به زمزمه میگویند، پیغام صبر حضرت زینب را | |
این واژههای غمزده از من نیست، باور کنید طاقت گفتن نیست | آمیخت شور عشق محرّم باز، با شرم و اشک چشم، مرکب را |