|
|
خط ۲۱۰: |
خط ۲۱۰: |
| [[رده:شاعران فارسی زبان]] | | [[رده:شاعران فارسی زبان]] |
| [[رده:شاعران معاصر]] | | [[رده:شاعران معاصر]] |
| <references /> | | <references />{{شاعران}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۱۳
خدا داد نورائی یکی از شاعران معاصر است.
خدا داد نورائی
|
زادروز
|
1311 ه. ش اراک
|
خدا داد نورائی فرزند رحمت اللّه در سال 1311 ه. ش در قریهی «مالمیر» شهرستان سربند اراک متولد شد. مدت 30 سال در خدمت نظام بود پس از بازنشستگی به گفتن شعر پرداخت و در زمینهی مدح و مرثیه اشعار زیادی را در قالب غزل، قصیده مثنوی، مسمّط و سایر قالبهای شعری سروده است. سرودههای او را مدّاحان اهل بیت در محافل مذهبی میخوانند. [۱]
من عاشق دلباختهی روی حسینم |
|
من بسته به سر سلسلهی موی حسینم |
خواهم که رُخش بینم و جان را بسپارم |
|
من زنده به عشقِ رخ نیکوی حسینم |
با مهرِ حسین است عجین خونِ تن من |
|
در مدرسهی عشق هنر جویِ حسینم |
بر طرهی گیسویِ حسین بسته دلِ من |
|
صیدم که به دام خم ابروی حسینم |
از مهر حسین پُر شده ذرات وجودم |
|
من بانگِ ضعیفی ز هیاهوی حسینم |
گر او بپذیرد به غلامیش کنم فخر |
|
من چاکرِ زوّار سرِ کوی حسینم |
گر همچو غباری سر قبرش بنشینم |
|
خرسندم از این امر که پهلوی حسینم |
خواهم که به سر سویِ مزارش بشتابم |
|
در آرزویِ تربتِ خوشبوی حسینم |
سر سلسلهی جملهی احرار حسین است |
|
من پیرو احرارم و رهپوی حسینم |
بر تن نکنم جامهی ننگین مذلّت |
|
تا در خطّ آزادگی و خوی حسینم |
«نورانی» مفتونم و در خطّ ولایت |
|
شادم که همه عمر ثناگوی حسینم [۲] |
اسلام را در کربلا تفسیر کردند |
|
خود را نشان نیزه و شمشیر کردند |
آنان که از نهرِ فرات عطشان گذشتند |
|
در شط شدند و تشنهلب از آن گذشتند |
در کربلا در دستشان تیغ شرف بود |
|
امحاء ظلم و نصرِ دین حق، هدف بود |
در رزمشان حق بود با باطل به پیکار |
|
راه شریعت را به خون کردند هموار |
هیهات منّا الذلة در افکارشان بود |
|
مُردن به مردی غایت پیکارشان بود |
آری قیام کربلا ترویج دین بود |
|
تفسیر آیاتی ز قرآن مبین بود |
شد از قیام کربلا، جاوید اسلام |
|
خورشید وش، بر این جهان تابید اسلام |
شد سرخ از خون حسین رخسار احرار |
|
شد نهضت او منشاء پیکار احرار |
کردند میرِ عشق را ابرار یاری |
|
از خونشان شد نخلِ ایمان آبیاری |
در کربلا خورشید هم خون گریه میکرد |
|
نهر فرات و رود کارون گریه میکرد |
در خاک و خون اجساد پاکان غوطهور بود |
|
هر سو فتاده پیکری بیدست و سر بود |
دستان عباس دلاور را بریدند |
|
با کام خشک او را به خاک و خون کشیدند |
بر روی طفل شیرخواره آب بستند |
|
بر حنجر خشکیدهاش پیکان شکستند |
هفتاد و دو نخل به خون گشته شناور |
|
گشتند پاره، پاره از شمشیر و خنجر |
اموال آل اللّه را غارت نمودند |
|
از چهرهی محجوبشان معجر ربودند |
زینب قیام کربلا را زیب و زین بود |
|
زینب پیام خونِ گلگون حسین بود |
از نینوا تا شام، زینب در نوا بود |
|
زینب امیر کاروان کربلا بود |
چون خیمهها در آتش بیداد میسوخت |
|
زینب درون خیمهی سجاد میسوخت |
زینب که بر خیل اسیران راهبر بود |
|
با رأس خونین برادر هم سفر بود |
خورشید را زینب به روی نیزهها دید |
|
از رأس پر خون آیههای نور بشنید |
زینب به میدان سخن مثل علی بود |
|
تیغ زبانش در کلامش مُنجلی بود |
زینب سفیر کشتگان کربلا بود |
|
زینب پیام خونِ مردان خدا بود |
زینب ز خون پاکبازان پرچمی ساخت |
|
وندر بلندای جهان آن را برافراشت |
از خطبههای زینب کبری به کوفه |
|
روئید نخل انقلابی پر شکوفه |
در نهضت خونین فرزند پیمبر |
|
زینب زبانی داشت بُرّانتر ز خنجر |
زینب از آن هنگام، تا روزی که جان داشت |
|
هرجا حدیث کربلا را بر زبان داشت [۳] |
از قیام کربلا و نهضت سرخ حسین |
|
انقلابی کی به پا میشد اگر زینب نبود |
ابر ظلمت چهرهی خورشید را پوشانده بود |
|
حق ز باطل کی جدا میشد اگر زینب نبود |
خون هفتاد و دو تن عشاق دشتِ نینوا |
|
پایمال اشقیا میشد اگر زینب نبود |
در دلِ آتش امامِ ساجدین جان میسپرد |
|
قطع نسل مصطفی میشد اگر زینب نبود |
از تفِ خورشید و هُرمِ آتش و سوزِ عطش |
|
جمع طفلان را چهها میشد اگر زینب نبود |
هر طرف طفلی ز شاه دین پریش و تشنهلب |
|
در بیابانها رها میشد اگر زینب نبود |
بر اسیران در مسیرِ شام از جورِ عدو |
|
محنتِ بیانتها میشد اگر زینب نبود |
از بیان خطبههای کوفه و بزم یزید |
|
کی حقایقِ برملا میشد اگر زینب نبود |
از قیام کربلا منظور محوِ ظلم بود |
|
درکِ این مطلب کجا میشد اگر زینب نبود |
متنِ خون رنگِ کتابِ کربلا «نورائیا» |
|
بیگمان کم محتوا میشد اگر زینب نبود [۴] |
افتاد چشمِ نافذِ تو چون به روی آب |
|
خشکید از شرارِ نگاهت گلوی آب |
دستت به آب خورد و دو چشمت نظاره کرد |
|
ناخورده آب دیده گرفتی ز رویِ آب |
بوسید آب دستِ تو را و به گریه گفت |
|
مشتی بنوش تا نرود آبروی آب |
از شرم آب کف به لب آورد و ناله کرد |
|
چون ریختی تو آبِ نخورده به روی آب [۵] |
بر پیکر اسلام چو جان است حسین |
|
سالار شهیدان جهان است حسین |
در مردی و آزاد و ایثار و شرف |
|
سرمشق همه جهانیان است حسین [۶] |
حسین آن شاه بیتِ دفترِ عشق |
|
به گیتی آخرین پیغمبر عشق |
به تن پوشیده شولای شهادت |
|
یگانه پاسدارِ سنگرِ عشق [۷] |
- ↑ با قبیله آفتاب؛ مقدمه با تلخیص.
- ↑ همان؛ ص 93.
- ↑ همان؛ ص 113- 115.
- ↑ همان؛ ص 186.
- ↑ همان؛ ص 169.
- ↑ همان، ص 92.
- ↑ همانجا.
شاعران |
---|
قرن اول | |
---|
قرن دوم | |
---|
قرن سوم | |
---|
قرن چهارم | |
---|
قرن پنجم | |
---|
قرن ششم | |
---|
قرن هفتم | |
---|
قرن هشتم | |
---|
قرن نهم | |
---|
قرن دهم | |
---|
قرن یازدهم | |
---|
قرن دوازدهم | |
---|
قرن سیزدهم | |
---|
قرن چهاردهم | |
---|
قرن پانزدهم | |
---|