ابن ابی شافین بحرانی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۹۹: | خط ۱۹۹: | ||
[[رده:شاعران]] | [[رده:شاعران]] | ||
[[رده:شاعران عرب]] | [[رده:شاعران عرب]] | ||
<references /> | <references />{{شاعران}} |
نسخهٔ کنونی تا ۹ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۴۰
ابن ابی شافین بحرانی، از شعرای قرن دهم هجری است.
ابن ابی شافین بحرانی | |
---|---|
زادروز | قرن دهم هجری |
مرگ | 1001 ه. ق. |
لقب | ابن ابی شافین |
پیشه | شاعر |
کتابها | «رسالهای در علم منطق» و «شرحی بر الفصول النصیریه در توحید» |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
شیخ داود بن محمّد بن ابی طالب، مشهور به «ابن ابی شافین» جدّ حفصی بحرانی از نیکان قرن دهم هجری، و از شخصیتهای آراسته به مفاخر روزگار است.
اشعارش در کتب ادبی و محافل عربی همهجا پراکنده، و در محافل شعری زبانزد است. [۱]
سیّد علی خان از او چنین یاد میکند: «دریای موّاجی است که آبش خوشگوار و دور از تلخی و آلودگی است. ماهی پرتوافشان و شیری غرّان است. مرتبهی فضیلت او بس بلند و نام ارجمندش از خورشید تابان نیز بلندتر و نمایانتر است. در میان همروزگاران و هممیهنانش کسی در توانایی و دانش، به مقام او نمیرسد. شعرش لطیف و کلامش زیباست.» [۲]
شیخ داود در تمام هنرها یگانه روزگار خود بود و شعرش در غایت استادی سروده میشد و در علم مناظره و آداب بحث نیز یک جدلی استاد بود.
ابن ابی شافین رسالههایی دارد از آن جمله: «رسالهای در علم منطق» و «شرحی بر الفصول النصیریه در توحید». اشعارش در مجموعههای ادبی ذکر شده است. [۳] او حدود سال 1001 ه. ق درگذشته است.
نمونه اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن ابی شافین قصاید بسیاری در رثای حسین بن علی (ع) سروده است که ابیاتی از چند قصیده او انتخاب شده در اینجا میآوریم:
1- یا واقفا بطفوف الغاضریاتدعنی أسحّ الدموع العندمیات
2- من أعین بسیوف الحزن قاتلةطیب الکری لقتیل السمهریات
3- و سادة جاوزوا بید الفلاة بهاو قادة قددوا بالمشرفیات [۴]
1- ای کسیکه بر کوهها و بلندیهای «غاضریات» [۵] ایستادهای، مرا رها کن تا اشک خونین بفشانم.
2- از دیدگانی که بر شمشیر اندوه، خواب و آرام را از من ربوده، بر کسیکه با نیزههای برّنده به قتل رسیده، اشک بریزم.
3- اشک خون بریزم بر آن بزرگوارانی که در بیابان بر آنها حمله شده، و بر پیشوایانی که با تیغهای مشرفی، بدنهاشان تکّهتکّه شده است.
1- مصائب یوم الطفّ أدهی المصائبو أعظم من ضرب السّیوف القواضب
2- تذوب لها صمّ الجلامید حسرةو تنهدّ منها شامخات الشناخب
3- بها لبس الدّین الحنیف ملابساغرابیب سودا مثل لون الغیاهب [۶]
1- مصائب روز عاشورا، ناگوارترین مصیبتهایی است که از فرود آمدن تیغهای تیز سختتر است.
2- از سنگینی این مصیبتها و حسرت و اندوه، صخرههای سخت آب میشوند و کوههای بلند فرو میریزند.
3- با روی آوردن این مصائب دین حنیف اسلام جامههای بس سیاه بر تن کرده است.
1- هلمّوا نبک أصحاب العباءو نرثی سبط خیر ألانبیاء
2- هلمّوا نبک مقتولا بکتهملائکة الآله من السماء [۷]
1- بیایید تا بر آل عبا گریه سردهیم، و بر امام سبط، فرزند بهترین انبیاء نوحه کنیم.
2- بیایید بر سوگ شهیدی گریه کنیم که فرشتگان خدا در آسمان بر او نوحه سردادهاند.
1- قفا بالرّسوم الخالیات الدواثرتنوح علی فقد البدور الزّواهر
2- بدور لآل المصطفی قد تجلّلتبعارض جون فاختفت بدیاجر
3- ففی کلّ قطر منهم قمر ثویو جلّل من غیم الغموم بساتر [۸]
1- بر این ویرانههای خلوت که میگذرید، درنگ کنید و بشنوید که چگونه برای از دست دادن ماههای تابناک نوحه سرایی میکنند.
2- این ماههای عالمتاب، همان سیمای درخشان خاندان مصطفی (ص) است که در پس ابرهای ظلمت پوشیده ماندهاند.
3- در هر بخشی از این ویرانهها، ماهی مسکن گزیده و ابرهای ماتم چهرهی تابانش را در حجاب کشیده است.
1- قف بالطفوف بتذکار و تزفارو ذب من الحزن ذوب التّبر فی النّار
2- و اسحب ذیول ألاسی فیها و نح أسفانوح القماری علی فقدان أقمار
3- و انثر علی ذهب الخدّین من دررالدّمع الهتون و یاقوت الدم الجاری
4- و نح هناک بلیعات ألاسی جزعافما علی الواله المحزون من عار
5- و عزّ نفسک عن أثواب سلوتهاعلی القتیل الذّبیح المفرد العاری
6- لهفی و قدمات عطشانا بغصّةیسقی النجیع ببتّار و خطّار
7- کأنّما مهره فی جریه فلکو وجهه قمر فی افقه ساری [۹]
1 و 2- دامن حسرت و تأسف را بگستر، و آرزوی درد و ناله سر بده، همانگونهکه کبوتران بر فقدان کبوتران زاری میکنند، نوحهسرایی کن.
3- بر رخسار زرین خود، گوهرهای اشک و یاقوت خونین سرشک را ببار، و جاری کن.
4 و 5- بر این اندوههای تأسفبار نوحهسرایی کن، چراکه بر سرگشتهی محزون، نوحه سرودن عار نیست.
6- دریغ و دردا بر آن وجودی که از غصه عطشان مرد، و با شمشیر آن مکاری که به خون آلوده بود، کشته شد.
7- مرکب او که حرکت میکرد، همچون فلک بود، و رخسارش همچون ماه در افق نورافشانی میکرد.
در مدح رسول اکرم (ص) و وصی پاکش و خاندان اطهار او (ع):
1- بدا یختال فی ثوب الحریرفعمّ الکون من شرّ العبیر
2- فقلنا: نور فجر مستطیرجبینک؟ أم سنا القمر المنیر؟
3- و قدّ مائل أم غصن بانتثنّی؟ أم قضیب خیزرانی؟
4- علیه بدر تمّ شعشعانیبنور فی الدّیاجی مستطیر؟
5- ألّا یا یوسفیّ الحسن کم کمفؤادی من لهیب الشّوق یضرم؟
6- و کم یا فتنة العشّاق اظلمو مالی فی البرایا من نصیر؟
7- فإن ضیّعت شیئا من ودادیفحسبی حبّ أحمد خیر هادی
8- و مبعوث إلی کلّ العبادشفیع الخلق و الهادی البشیر
9- و هل اصلی لظی نار توقدو عندی حبّ خیر الخلق أحمد
10- و حبّ المرتضی الطّهر المسدّدو حبّ الآل باق فی ضمیری؟
11- به داود یجزی فی المعادنجاة من لظی ذات اتّقاد
12- و ینجو کلّ عبد ذی ودادبحبّ الآل و الهادی البشیر [۱۰]
1- در لباس حریر آشکار شد، و سراسر هستی را عطر مشک و عنبر فراگرفت.
2- ما گفتیم که آیا پیشانی تابناک تو نور فجر است که همهجا پرتو افشانده، یا پرتو ماه درخشان است؟
3- این قد است که اینچنین خم شده، یا شاخهی درخت بان، و یا شاخ خیزران است؟
4- برفراز این قدّ کشیده، ماهی تمام با فروغ خیرهکنندهای میدرخشد، تو گویی که دیبای گستردهای جلوه میکند.
5- هان ای یوسف زیبای من، دل من از آتش ذوق شعله میکشد.
6- ای که عشاق را در کمند فتنهی خود گرفتهای، تا کی به ستم تو گرفتار باشم؟ من در میان مردم یاوری ندارم.
7- هرگاه اندکی از مهر مرا ضایع بگذاری، مرا محبّت پیامبر، احمد، آن بهترین هدایتگر مردم بس است.
8- اوست که بر همهی خلایق مبعوث گشته، و شفاعتکننده، هدایتکننده و بشارتبخش همهی مردم است.
9- و آیا این آتشی که در جان من سر میکشد، فرو نشستنی است؟ من که شیفتهی پیامبری هستم که بهترین آفریدگان است.
10- این مهر مرتضی، آن پاک بزرگوار و خاندان اوست که در دل من پاینده خواهد ماند.
11- بهواسطهی اوست که داود در روز قیامت از زبانهی آتش سوزنده رهایی مییابد.
12- و هر بندهای هم که مهر پیامبر بشیر و خاندانش را در دل داشته باشد، از آن آتش نجات خواهد یافت.
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج1، ص: 430-433.
پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ ادب الطف؛ ج 5، ص 47.
- ↑ السلافه؛ ص 529.
- ↑ الغدیر؛ ج 11، ص 223 و 224.
- ↑ ادب الطف؛ ج 5، ص 45. الغدیر؛ ج 11، ص 235. این قصیده 287 بیت دارد.
- ↑ غاضریات: اشاره به حومهی کربلا.
- ↑ الغدیر؛ ج 11، ص 235. ادب الطف؛ ج 5، ص 45.
- ↑ همانجا.
- ↑ همانجا.
- ↑ الغدیر؛ ج 11، ص 236. ادب الطف؛ ص 44 و 45.
- ↑ الغدیر؛ ص 236 و 237.