محمود مرادی: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران معاصر]] | [[رده:شاعران معاصر]] | ||
<references /> | <references />{{شاعران}} |
نسخهٔ کنونی تا ۶ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۵۵
محمود مرادی، (١٣٦٠ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
محمود مرادی | |
---|---|
زادروز | ١٣٦٠ ه.ش شهرستان مرند |
ملیت | ایرانی |
مدرک تحصیلی | کارشناسی مدیریت و برنامهریزی آموزشی |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
محمود مرادی در مرداد سال ١٣٦٠ شمسی در شهرستان مرند متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است.
وی دارای مدرک کارشناسی مدیریت و برنامهریزی آموزشی است.
مرادی فعالیت شعری خود را از سال ١٣٧٨ ه. ش شروع کرده و در انجمنهای متعدد استانی عضویت داشته و برگزیده جشنوارههای متعدد استانی و کشوری از جمله چهار دوره متوالی جشنواره شعر پایداری استانی و راهیابی به مرحله کشوری است. [۱]
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
دیده بیدار آفتاب[ویرایش | ویرایش مبدأ]
آبی که داشت کوفه، دوباره سراب شد | انگار تازه داغ دل «بوتراب» شد | |
کوفه دوباره بوی خیانت گرفته است | پلهای پشت سر، همه یک یک خراب شد | |
با برق سکههای کریمانه امیر | قاضی برای دادن فتوا مجاب شد | |
یکبار دیگر آتش کین شعله میکشد | کوفه دوباره دستخوش التهاب شد | |
بیرق زدند قوم «بنیساعده» به مکر | جان رسول، یک شبه کافر حساب شد | |
مردم! مگر حسین (ع) امام شما نبود؟ | قتل امام، از چه در این کوفه باب شد؟ | |
اینگونه بود حرمت مهمان کربلا؟ | از کی بریدن سر مهمان ثواب شد؟ | |
بانوی آبهای جهان بود مادرش | دریا، چه شد که تشنه یک جرعه آب شد؟ | |
با توبه هم گناه شما کم نمیشود | وجدانتان اگر که دچار عذاب شد | |
باید خدا میان شما داوری کند | خون حسین (ع) بر همه فصل الخطاب شد | |
آتش زدید یکسره گلزار عشق را | حتی دل رسول (ص) از این غم کباب شد | |
تنها نه حلق کودک شش ماهه را درید | تیری که استخوان گلوی رباب شد | |
این داغ پشت حضرت خورشید را شکست | وقتی که ماه آمد و پا در رکاب شد | |
خون گریه کرد، دیده بیدار آفتاب | با خون عشق، چهره هستی خضاب شد |
آب[ویرایش | ویرایش مبدأ]
لب تشنه ماند، تا به ابد چون سراب، آب | حتی نخورد بعد تو یک جرعه آب، آب | |
افتاده بود با لب خشکیدهاش به دشت | از سوز دستهای تو در پیچ و تاب آب | |
سوزانده بود در عطشی سرخ، آنچنان... | تا مغز استخوان تو را آفتاب، آب | |
بانگی چنین رسا! نشنیدند کوفیان | این گریههای یکسره یعنی که آب..آب.. | |
ای لاله تپیده به خون، در برابرت | فردا به روز حشر، چه دارد جواب آب؟ | |
شب تا به صبح خیره به هامون نخفته بود | از بس که بود تشنه رویت، رباب، آب | |
بعد از تو اشکهای جهان، ابد شد چکید | بارید و گشت بر سر دنیا خراب آب | |
خوابیده است کودک شش ماههای به خاک | دیگر بخواب غائله، دیگر بخواب آب.. |
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ گفتوگوی مؤلف با شاعر.