کسایی مروزی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «ابو الحسن یا ابو الاسحاق مجد الدّین اسحاق کسایی مروزی در 27 ماه شوّال سال 341 ه...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
ابو الحسن یا ابو الاسحاق مجد الدّین اسحاق کسایی مروزی در 27 ماه شوّال سال 341 ه ق. در مرو متولد شد. وی از شاعران ایران در سده‌ی چهارم هجری است. در اواخر عهد سامانی و اوایل عهد غزنوی می‌زیسته و عوفی وی را در شمار شعرای آل سبکتکین نام برده است. در آغاز کار شاعری مدّاح بود و از مدایحش قطعاتی در تذکره‌ها موجود است. نخست مدّاح سامانیان و نیز مدّاح عبد اللّه بن احمد عتبی وزیر نوح بن منصور بود. ولی در اواخر عمر پشیمان شد و از مداحی دست کشید و به سرودن اشعاری در پند و اندرز و مدح و رثای اهل بیت (ع) پرداخت.
'''کسایی مروزی‌''' (۳۴۱ ه. ق-۳۹۴ ه. ق) یکی از شاعران عهد سامانی و اوایل عهد غزنوی است که نخستین [[مرثیه|مرثیه‌]]<nowiki/>ی [[عاشورا|عاشورایی]] را سروده‌است.
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                   = کسایی مروزی‌
| تصویر                  =کسایی مروزی.jpg
| توضیح تصویر            =
| نام اصلی              = ابوالحسن یا ابوالاسحاق مجدالدّین اسحاق کسایی مروزی
| زمینه فعالیت          =
| ملیت                  =
| تاریخ تولد            = ۲۷ماه شوّال سال ۳۴۱ ه. ق
| محل تولد                = مرو
| والدین                = 
| تاریخ مرگ              = ۳۹۴ ه. ق
| محل مرگ                = مرو
| علت مرگ                =
| محل زندگی              =
| مختصات محل زندگی        =
| مدفن                  =
|مذهب                  =
|در زمان حکومت          =
|اتفاقات مهم            =
| نام دیگر              =
|لقب                    =
|بنیانگذار              =
| پیشه                  =
| سال‌های نویسندگی        =
|سبک نوشتاری            =
|کتاب‌ها                =
|مقاله‌ها                =
|نمایشنامه‌ها            =
|فیلم‌نامه‌ها              =
|دیوان اشعار            =
|تخلص                    =
|فیلم ساخته بر اساس اثر=
| همسر                    =
| شریک زندگی            =
| فرزندان                =
|تحصیلات                  =
|دانشگاه                =
|حوزه                  =
|شاگرد                  =
|استاد                  =
|علت شهرت              =
| تأثیرگذاشته بر        =
| تأثیرپذیرفته از         =
| وب‌گاه                  =
|گفتاورد                =
|امضا                  =
}}


کسایی به مذهب تشیع معتقد بوده است و اکثر اشعارش در منقبت اهل بیت علیهم السّلام است. او یکی از بزرگترین گویندگان ادب فارسی و نخستین شاعر پارسی زبان است که مرثیه‌ی عاشورایی سروده است. با توجه به شواهد قطعی تاریخی و آثار این سخنور بزرگ، تردیدی در تشیّع او وجود ندارد.
==زندگینامه==
ابوالحسن یا ابوالاسحاق مجدالدّین اسحاق کسایی مروزی در ۲۷ ماه شوّال سال ۳۴۱ ه. ق در مرو متولد شد. وی از شاعران ایران در قرن چهارم هجری است. در اواخر عهد سامانی و اوایل عهد غزنوی می‌زیسته و محمد عوفی، از شاعران ایرانی، وی را در شمار شعرای «آل سبکتکین» نام برده‌است. در آغاز کار شاعری مدّاح بود و از مدایحش قطعاتی در تذکره‌ها موجود است. نخست مدّاح سامانیان و نیز مدّاح عبداللّه بن احمد عتبی وزیر نوح بن منصور بود. ولی در اواخر عمر پشیمان شد و از مداحی دست کشید و به سرودن اشعاری در پند و اندرز و مدح و رثای اهل بیت(ع) پرداخت.


کسایی از استادان مسلّم شعر عصر خویش بود و در ابداع مضامین و بیان معانی و توصیفات و ایراد تشبیهات مهارت و قدرت بسیار داشت. زبان ساده و شیرین او راه را به تعقید و تکلّف بسته و بیانی مطبوع و دلنشین ارائه داده است. او علاوه بر توصیفات و مدایح، مواعظ و حکمت را هم در شعر فارسی به کمال رساند و مقدمات ظهور شاعرانی چون ناصر خسرو را فراهم ساخت.
کسایی به مذهب تشیع معتقد بوده‌است و اکثر اشعارش در منقبت اهل بیت(ع) است. او یکی از بزرگترین شاعران ادب فارسی و نخستین شاعر پارسی زبان است که مرثیه‌ی عاشورایی سروده‌است. با توجه به شواهد قطعی تاریخی و آثار این سخنور بزرگ، تردیدی در تشیّع او وجود ندارد.


ناصر خسرو به اشعار کسایی نظر داشته است و حال آن که این شاعر خودپسندی خاص دارد و آسان با کسی در نمی‌آمیزد و از اینجا پیداست که کسایی را ارج و مقامی والا بوده است.
کسایی از استادان مسلّم شعر عصر خویش بود و در ابداع مضامین و بیان معانی و توصیفات و ایراد تشبیهات مهارت و قدرت بسیار داشت. زبان ساده و شیرین او راه را به تعقید و تکلّف بسته و بیانی مطبوع و دلنشین ارائه داده‌است. او علاوه بر توصیفات و مدایح، مواعظ و حکمت را هم در شعر فارسی به کمال رساند و مقدمات ظهور شاعرانی چون [[ناصر خسرو|ناصرخسرو]] را فراهم ساخت.


آثار کسایی: اگر چه آثار او در پی شرارت‌های زشت تعصّب‌گرایی از بین رفته و جای تأسف بسیار دارد، امّا آنچه که به جا مانده عبارتند از: قصاید، غزل و ابیات پراکنده که در حدود 200 بیت می‌باشد.
ناصرخسرو به اشعار کسایی نظر داشته‌است و حال آن که این شاعر خودپسندی خاص دارد و آسان با کسی در نمی‌آمیزد و از اینجا پیداست که کسایی را ارج و مقامی والا بوده است.


در مورد تاریخ وفاتش اطلاع درستی در دست نمی‌باشد، آنچه مسلّم است تا سال 391 هجری زنده بوده و پنجاه سال سن داشته است، و این معنی از اشعار وی آشکار می‌باشد. به نظر می‌آید بعد از سال تولد ناصر خسرو (394 هجری) وفات یافته باشد. <ref>کسایی مروزی؛ زندگی و اندیشه و شعر او. لغت نامه دهخدا. تاریخ ادبیات ایران؛ ج ص 374. مجمع الفصحاء؛ ج ص 1134. النقض. ص 231 مجله آرمان؛ ش ص 27.</ref>
در مورد تاریخ وفاتش اطلاع درستی در دست نمی‌باشد، آنچه مسلّم است تا سال ۳۹۱ ه. ق زنده بوده و پنجاه سال سن داشته‌است، و این معنی از اشعار وی آشکار می‌باشد. به نظر می‌آید بعد از سال تولد ناصرخسرو (۳۹۴ ه. ق) وفات یافته‌باشد.<ref>کسایی مروزی؛ زندگی و اندیشه و شعر او. لغت نامه دهخدا. تاریخ ادبیات ایران؛ ج ۱، ص ۳۷۴مجمع الفصحاء؛ ج ۳، ص ۱۱۳۴لنقض. ص ۲۳۱جله آرمان؛ ش ۱، ص ۲۷</ref>


==آثار==
اگر چه آثار کسایی مروزی طی شرارت‌های زشت تعصّب‌گرایی از بین رفته و جای تأسف بسیار دارد، امّا آنچه که به جا مانده عبارتند از: قصاید، غزل و ابیات پراکنده که در حدود ۲۰۰ بیت می‌باشد.
==اشعار==
===شعر ۱===
{{شعر}}
{{شعر}}
بیزارم از پیاله و ز ارغوان و لاله‌ما و خروش و ناله، کنجی گرفته مأوا
{{ب| بیزارم از پیاله و ز ارغوان و لاله‌|ما و خروش و ناله، کنجی گرفته مأوا }}


دست از جهان بشویم، عزّ و شرف نجویم‌مدح و غزل نگویم، مقتل کنم تقاضا
{{ب| دست از جهان بشویم، عزّ و شرف نجویم‌|مدح و غزل نگویم، مقتل کنم تقاضا }}


میراث مصطفی را، فرزند مرتضی رامقتول کربلا را، تازه کنم تولّا
{{ب| میراث مصطفی را، فرزند مرتضی را|مقتول کربلا را، تازه کنم تولّا }}


آن میر سر بریده، در خاک و خون تپیده‌از آب ناچشیده، گشته اسیر غوغا
{{ب| آن میر سر بریده، در خاک و خون تپیده‌|از آب ناچشیده، گشته اسیر غوغا }}


تنها و دل شکسته، بر خویشتن گرسنه‌از خانمان گسسته و ز اهل بیت و آباء
{{ب| تنها و دل شکسته، بر خویشتن گرسنه‌|از خانمان گسسته و ز اهل بیت و آباء }}


از شهر خویش رانده، و ز ملک بر فشانده‌مولی ذلیل مانده، بر تخت ملک مولی
{{ب| از شهر خویش رانده، و ز ملک بر فشانده‌|مولی ذلیل مانده، بر تخت ملک مولی }}


مجروح خیره گشته، ایّام تیره گشته‌بدخواه چیره گشته، بی‌رحم و بی‌محابا  
{{ب| مجروح خیره گشته، ایّام تیره گشته‌|بدخواه چیره گشته، بی‌رحم و بی‌محابا }}


صفین و بدر و خندق، حجّت گرفته با حق‌خیل یزید احمق، یک یک به خونش کوشا
{{ب| صفین و بدر و خندق، حجّت گرفته با حق‌|خیل یزید احمق، یک یک به خونش کوشا }}


پاکیزه آل یاسین، گمراه و زار و مسکین‌وان کینه‌های پیشین، آن روز گشته پیدا
{{ب| پاکیزه آل یاسین، گمراه و زار و مسکین‌|وان کینه‌های پیشین، آن روز گشته پیدا }}


آن پنج ماهه کودک، باری چه کرد ویحک‌کز پای تا به تارک، مجروح شد مُفاجا؟ <ref>مفاجا: مرگ ناگهانی.</ref>
{{ب| آن پنج ماهه کودک، باری چه کرد ویحک‌|کز پای تا به تارک، مجروح شد مُفاجا؟ <ref>مفاجا: مرگ ناگهانی.</ref> }}


بیچاره شهربانو، مصقول <ref>مصقول: صیقل داده شده.</ref> کرده زانوبیجاده <ref> بیجاده: یاقوت.</ref> گشته لؤلؤ، بر درد ناشکیبا
{{ب| بیچاره شهربانو، مصقول <ref>مصقول: صیقل داده شده.</ref> کرده زانو|بیجاده <ref> بیجاده: یاقوت.</ref> گشته لؤلؤ، بر درد ناشکیبا }}


آن زینب غریوان، اندر میان دیوان‌آل زیاد و مروان نظاره گشته عمداً
{{ب| آن زینب غریوان، اندر میان دیوان‌|آل زیاد و مروان نظاره گشته عمداً }}


مؤمن چنین تمّنا هرگز کند؟ نگو، نی‌چونین نکردمانی، نه هیچ گبر و ترسا
{{ب| مؤمن چنین تمّنا هرگز کند؟ نگو، نی‌|چونین نکردمانی، نه هیچ گبر و ترسا }}


آن بی‌وفا و غافل، غرّه شده به باطل‌ابلیس‌وار جاهل، کرده به کفر مبدا
{{ب| آن بی‌وفا و غافل، غرّه شده به باطل‌|ابلیس‌وار جاهل، کرده به کفر مبدا }}


رفت و گذاشت گیهان <ref> گیهان: کیهان، جهان.</ref> دید آن بزرگ برهان‌وین رازهای پنهان، پیدا کنند فردا
{{ب| رفت و گذاشت گیهان <ref> گیهان: کیهان، جهان.</ref> دید آن بزرگ برهان‌|وین رازهای پنهان، پیدا کنند فردا }}


تخم جهان بی‌بر، این است وزین فزون‌ترکهتر عدوی مهتر، نادان عدوی دانا
{{ب| تخم جهان بی‌بر، این است وزین فزون‌تر|کهتر عدوی مهتر، نادان عدوی دانا }}


بر مقتل ای کسایی، برهان همی نمایی‌گر هم براین بپایی، بی‌خار گشت خرما
{{ب| بر مقتل ای کسایی، برهان همی نمایی‌|گر هم براین بپایی، بی‌خار گشت خرما }}


مؤمن درم پذیرد، تا شمع دین بمیردترسا به زر بگیرد، سُمّ خر مسیحا
{{ب| مؤمن درم پذیرد، تا شمع دین بمیرد|ترسا به زر بگیرد، سُمّ خر مسیحا }}


تا زنده‌ای چنین کن، دلهای ما حزین کن‌پیوسته آفرین کن بر اهل بیت زهرا (س)  
{{ب| تا زنده‌ای چنین کن، دلهای ما حزین کن‌|پیوسته آفرین کن بر اهل بیت زهرا (س) }}
{{پایان شعر}}


===شعر ۲===
{{شعر}}
{{ب| فهم کن، گر مؤمنی فضل امیر المؤمنین‌|فضل حیدر، شیر یزدان مرتضای پاکدین }}


فهم کن، گر مؤمنی فضل امیر المؤمنین‌فضل حیدر، شیر یزدان مرتضای پاکدین
{{ب| فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل‌تر اوست‌|فضل آن رکن مسلمانی، امام المتّقین }}


فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل‌تر اوست‌فضل آن رکن مسلمانی، امام المتّقین
{{ب| فضل زین الاصفیا، داماد فخر انبیا|کافریدش خالقِ خلقْ آفرین از آفرین }}


فضل زین الاصفیا، داماد فخر انبیاکافریدش خالقِ خلقْ آفرین از آفرین
{{ب| «قُلْ تَعالَوْا نَدْعُ <ref> اشاره به آیه ۳ سوره آل عمران در مورد مباهله با مسیحیان نجران.</ref> برخوان، و رندانی گوش دار|لعنت یزدان ببین از «نَبْتَهِلْ» تا «کاذِبِینَ» }}


«قُلْ تَعالَوْا نَدْعُ <ref> اشاره به آیه 3 سوره آل عمران در مورد مباهله با مسیحیان نجران.</ref> برخوان، و رندانی گوش دارلعنت یزدان ببین از «نَبْتَهِلْ» تا «کاذِبِینَ»
{{ب| «لا فتی الّا علی» <ref> قسمتی از حدیث «لا فتی الّا علیّ لا سیف الّا ذو الفقار» جوانمردی جز علی نیست و شمشیری جز ذو الفقار نمی‌باشد.</ref> برخوان و تفسیرش بدان‌|با که گفت و یا که داند گفت جز روح الامین }}


«لا فتی الّا علی» <ref> قسمتی از حدیث «لا فتی الّا علیّ لا سیف الّا ذو الفقار» جوانمردی جز علی نیست و شمشیری جز ذو الفقار نمی‌باشد.</ref> برخوان و تفسیرش بدان‌با که گفت و یا که داند گفت جز روح الامین
{{ب| آن نبی، و ز انبیا کس نی به علم، او را نظیر|وین ولی، وز اولیا کس نی به فضل، او را قرین }}


آن نبی، و ز انبیا کس نی به علم، او را نظیروین ولی، وز اولیا کس نی به فضل، او را قرین
{{ب| آن چراغ عالم آمد <ref>اشاره به آیه ۴۵و ۴۶سوره احزاب «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً» ای رسول گرامی، ما تو را به رسالت فرستادیم تا بر نیک و بد خلق گواه باشی و خوبان را به رحمت مژده دهی و بدان را از عذاب خدا بترسانی و به اذن حق خلق را به سوی خدا دعوت کنی و چراغ فروزان عالم باشی.</ref> و ز همه عالم بدیع‌|وین امام امّت آمد و ز همه امّت گزین }}


آن چراغ عالم آمد <ref>اشاره به آیه 45 و 46 سوره احزاب «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً» ای رسول گرامی، ما تو را به رسالت فرستادیم تا بر نیک و بد خلق گواه باشی و خوبان را به رحمت مژده دهی و بدان را از عذاب خدا بترسانی و به اذن حق خلق را به سوی خدا دعوت کنی و چراغ فروزان عالم باشی.</ref> و ز همه عالم بدیع‌وین امام امّت آمد و ز همه امّت گزین
{{ب| از متابع گشتن او حور یابی با بهشت‌|و ز مخالف گشتن او ویل یابی با انین }}


از متابع گشتن او حور یابی با بهشت‌و ز مخالف گشتن او ویل یابی با انین
{{ب| ای به دست دیو ملعون سال و مه گشته اسیر|تکیه کرده بر گمان، برگشته از عین الیقین }}


ای به دست دیو ملعون سال و مه گشته اسیرتکیه کرده بر گمان، برگشته از عین الیقین
{{ب| گر نجات خویش خواهی در سفینه‌ی نوح شو|چند باشی چون رهی تو بینوای دل رهین }}


گر نجات خویش خواهی در سفینه‌ی نوح شوچند باشی چون رهی تو بینوای دل رهین
{{ب| دامن اولاد حیدر گیر و از طوفان مترس‌|گرد کشتی گیر و بنشان این فزع اندر پسین }}


دامن اولاد حیدر گیر و از طوفان مترس‌گرد کشتی گیر و بنشان این فزع اندر پسین
{{ب| گر نیاسایی تو، هرگز روزه نگشایی به روز|و ز نماز شب همیدون ریش گردانی جبین  }}


گر نیاسایی تو، هرگز روزه نگشایی به روزو ز نماز شب همیدون ریش گردانی جبین
{{ب| بی توّلا بر علی و آل او دوزخ تو راست‌|خوار و بی‌تسلیمی از تسنیم و از خلد برین }}


بی توّلا بر علی و آل او دوزخ تو راست‌خوار و بی‌تسلیمی از تسنیم و از خلد برین
{{ب| سیصد و هفتاد سال از وقت پیغمبر گذشت‌|سیر شد منبر ز نام و خون سکین و تگین }}


سیصد و هفتاد سال از وقت پیغمبر گذشت‌سیر شد منبر ز نام و خون سکین و تگین
{{ب| منبری کالوده گشت از پای مروان و یزید|حقّ صادق کی شناسد وان زین العابدین؟! }}


منبری کالوده گشت از پای مروان و یزیدحقّ صادق کی شناسد وان زین العابدین؟!
{{ب| مرتضی و آل او با ما چه کردند از جفا|یا چه حرمت یافتیم از معتصم یا مستعین }}


مرتضی و آل او با ما چه کردند از جفایا چه حرمت یافتیم از معتصم یا مستعین
{{ب| کان همه مقتول و مسمومند و مجروح از جهان‌|وین همه میمون و منصورند امیر الفاسقین؟! }}


کان همه مقتول و مسمومند و مجروح از جهان‌وین همه میمون و منصورند امیر الفاسقین؟!
{{ب| ای کسایی، هیچ مندیش از نواصب وز عدو|تا چنین گویی مناقب، دل چرا داری حزین؟! <ref> گزیده اشعار کسایی؛ ص ۴۸</ref> }}
 
ای کسایی، هیچ مندیش از نواصب وز عدوتا چنین گویی مناقب، دل چرا داری حزین؟! <ref> گزیده اشعار کسایی؛ ص 48.</ref>


{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


==منابع==
==منابع==


دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ ص: 733-735.
*[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ ۲، ص: ۷۳۳-۷۳۵]


==پی نوشت==
==پی نوشت==
خط ۹۹: خط ۱۵۳:
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران متقدم]]
[[رده:شاعران متقدم]]
<references />{{شاعران}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۰۹

کسایی مروزی‌ (۳۴۱ ه. ق-۳۹۴ ه. ق) یکی از شاعران عهد سامانی و اوایل عهد غزنوی است که نخستین مرثیه‌ی عاشورایی را سروده‌است.

کسایی مروزی‌
کسایی مروزی.jpg
نام اصلی ابوالحسن یا ابوالاسحاق مجدالدّین اسحاق کسایی مروزی
زادروز ۲۷ماه شوّال سال ۳۴۱ ه. ق
مرو
مرگ ۳۹۴ ه. ق
مرو

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابوالحسن یا ابوالاسحاق مجدالدّین اسحاق کسایی مروزی در ۲۷ ماه شوّال سال ۳۴۱ ه. ق در مرو متولد شد. وی از شاعران ایران در قرن چهارم هجری است. در اواخر عهد سامانی و اوایل عهد غزنوی می‌زیسته و محمد عوفی، از شاعران ایرانی، وی را در شمار شعرای «آل سبکتکین» نام برده‌است. در آغاز کار شاعری مدّاح بود و از مدایحش قطعاتی در تذکره‌ها موجود است. نخست مدّاح سامانیان و نیز مدّاح عبداللّه بن احمد عتبی وزیر نوح بن منصور بود. ولی در اواخر عمر پشیمان شد و از مداحی دست کشید و به سرودن اشعاری در پند و اندرز و مدح و رثای اهل بیت(ع) پرداخت.

کسایی به مذهب تشیع معتقد بوده‌است و اکثر اشعارش در منقبت اهل بیت(ع) است. او یکی از بزرگترین شاعران ادب فارسی و نخستین شاعر پارسی زبان است که مرثیه‌ی عاشورایی سروده‌است. با توجه به شواهد قطعی تاریخی و آثار این سخنور بزرگ، تردیدی در تشیّع او وجود ندارد.

کسایی از استادان مسلّم شعر عصر خویش بود و در ابداع مضامین و بیان معانی و توصیفات و ایراد تشبیهات مهارت و قدرت بسیار داشت. زبان ساده و شیرین او راه را به تعقید و تکلّف بسته و بیانی مطبوع و دلنشین ارائه داده‌است. او علاوه بر توصیفات و مدایح، مواعظ و حکمت را هم در شعر فارسی به کمال رساند و مقدمات ظهور شاعرانی چون ناصرخسرو را فراهم ساخت.

ناصرخسرو به اشعار کسایی نظر داشته‌است و حال آن که این شاعر خودپسندی خاص دارد و آسان با کسی در نمی‌آمیزد و از اینجا پیداست که کسایی را ارج و مقامی والا بوده است.

در مورد تاریخ وفاتش اطلاع درستی در دست نمی‌باشد، آنچه مسلّم است تا سال ۳۹۱ ه. ق زنده بوده و پنجاه سال سن داشته‌است، و این معنی از اشعار وی آشکار می‌باشد. به نظر می‌آید بعد از سال تولد ناصرخسرو (۳۹۴ ه. ق) وفات یافته‌باشد.[۱]

آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

اگر چه آثار کسایی مروزی طی شرارت‌های زشت تعصّب‌گرایی از بین رفته و جای تأسف بسیار دارد، امّا آنچه که به جا مانده عبارتند از: قصاید، غزل و ابیات پراکنده که در حدود ۲۰۰ بیت می‌باشد.

اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

شعر ۱[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بیزارم از پیاله و ز ارغوان و لاله‌ ما و خروش و ناله، کنجی گرفته مأوا
دست از جهان بشویم، عزّ و شرف نجویم‌ مدح و غزل نگویم، مقتل کنم تقاضا
میراث مصطفی را، فرزند مرتضی را مقتول کربلا را، تازه کنم تولّا
آن میر سر بریده، در خاک و خون تپیده‌ از آب ناچشیده، گشته اسیر غوغا
تنها و دل شکسته، بر خویشتن گرسنه‌ از خانمان گسسته و ز اهل بیت و آباء
از شهر خویش رانده، و ز ملک بر فشانده‌ مولی ذلیل مانده، بر تخت ملک مولی
مجروح خیره گشته، ایّام تیره گشته‌ بدخواه چیره گشته، بی‌رحم و بی‌محابا
صفین و بدر و خندق، حجّت گرفته با حق‌ خیل یزید احمق، یک یک به خونش کوشا
پاکیزه آل یاسین، گمراه و زار و مسکین‌ وان کینه‌های پیشین، آن روز گشته پیدا
آن پنج ماهه کودک، باری چه کرد ویحک‌ کز پای تا به تارک، مجروح شد مُفاجا؟ [۲]
بیچاره شهربانو، مصقول [۳] کرده زانو بیجاده [۴] گشته لؤلؤ، بر درد ناشکیبا
آن زینب غریوان، اندر میان دیوان‌ آل زیاد و مروان نظاره گشته عمداً
مؤمن چنین تمّنا هرگز کند؟ نگو، نی‌ چونین نکردمانی، نه هیچ گبر و ترسا
آن بی‌وفا و غافل، غرّه شده به باطل‌ ابلیس‌وار جاهل، کرده به کفر مبدا
رفت و گذاشت گیهان [۵] دید آن بزرگ برهان‌ وین رازهای پنهان، پیدا کنند فردا
تخم جهان بی‌بر، این است وزین فزون‌تر کهتر عدوی مهتر، نادان عدوی دانا
بر مقتل ای کسایی، برهان همی نمایی‌ گر هم براین بپایی، بی‌خار گشت خرما
مؤمن درم پذیرد، تا شمع دین بمیرد ترسا به زر بگیرد، سُمّ خر مسیحا
تا زنده‌ای چنین کن، دلهای ما حزین کن‌ پیوسته آفرین کن بر اهل بیت زهرا (س)

شعر ۲[ویرایش | ویرایش مبدأ]

فهم کن، گر مؤمنی فضل امیر المؤمنین‌ فضل حیدر، شیر یزدان مرتضای پاکدین
فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل‌تر اوست‌ فضل آن رکن مسلمانی، امام المتّقین
فضل زین الاصفیا، داماد فخر انبیا کافریدش خالقِ خلقْ آفرین از آفرین
«قُلْ تَعالَوْا نَدْعُ [۶] برخوان، و رندانی گوش دار لعنت یزدان ببین از «نَبْتَهِلْ» تا «کاذِبِینَ»
«لا فتی الّا علی» [۷] برخوان و تفسیرش بدان‌ با که گفت و یا که داند گفت جز روح الامین
آن نبی، و ز انبیا کس نی به علم، او را نظیر وین ولی، وز اولیا کس نی به فضل، او را قرین
آن چراغ عالم آمد [۸] و ز همه عالم بدیع‌ وین امام امّت آمد و ز همه امّت گزین
از متابع گشتن او حور یابی با بهشت‌ و ز مخالف گشتن او ویل یابی با انین
ای به دست دیو ملعون سال و مه گشته اسیر تکیه کرده بر گمان، برگشته از عین الیقین
گر نجات خویش خواهی در سفینه‌ی نوح شو چند باشی چون رهی تو بینوای دل رهین
دامن اولاد حیدر گیر و از طوفان مترس‌ گرد کشتی گیر و بنشان این فزع اندر پسین
گر نیاسایی تو، هرگز روزه نگشایی به روز و ز نماز شب همیدون ریش گردانی جبین
بی توّلا بر علی و آل او دوزخ تو راست‌ خوار و بی‌تسلیمی از تسنیم و از خلد برین
سیصد و هفتاد سال از وقت پیغمبر گذشت‌ سیر شد منبر ز نام و خون سکین و تگین
منبری کالوده گشت از پای مروان و یزید حقّ صادق کی شناسد وان زین العابدین؟!
مرتضی و آل او با ما چه کردند از جفا یا چه حرمت یافتیم از معتصم یا مستعین
کان همه مقتول و مسمومند و مجروح از جهان‌ وین همه میمون و منصورند امیر الفاسقین؟!
ای کسایی، هیچ مندیش از نواصب وز عدو تا چنین گویی مناقب، دل چرا داری حزین؟! [۹]

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. کسایی مروزی؛ زندگی و اندیشه و شعر او. لغت نامه دهخدا. تاریخ ادبیات ایران؛ ج ۱، ص ۳۷۴مجمع الفصحاء؛ ج ۳، ص ۱۱۳۴لنقض. ص ۲۳۱جله آرمان؛ ش ۱، ص ۲۷
  2. مفاجا: مرگ ناگهانی.
  3. مصقول: صیقل داده شده.
  4. بیجاده: یاقوت.
  5. گیهان: کیهان، جهان.
  6. اشاره به آیه ۳ سوره آل عمران در مورد مباهله با مسیحیان نجران.
  7. قسمتی از حدیث «لا فتی الّا علیّ لا سیف الّا ذو الفقار» جوانمردی جز علی نیست و شمشیری جز ذو الفقار نمی‌باشد.
  8. اشاره به آیه ۴۵و ۴۶سوره احزاب «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً» ای رسول گرامی، ما تو را به رسالت فرستادیم تا بر نیک و بد خلق گواه باشی و خوبان را به رحمت مژده دهی و بدان را از عذاب خدا بترسانی و به اذن حق خلق را به سوی خدا دعوت کنی و چراغ فروزان عالم باشی.
  9. گزیده اشعار کسایی؛ ص ۴۸