دعبل خزاعی: تفاوت میان نسخهها
T.ramezani (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «'''اشاره''' زندگی پرفرازونشیب دعبل در دوران خلافت ننگین و ظالمانهی نه تن از خ...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه زندگینامه | |||
| اندازه جعبه = | |||
| عنوان =دِعْبِلْ خُزاعی | |||
| نام = دعبل بن علی خزاعی | |||
| تصویر =Diʻbil al-Khuzāʻī-Arabic Praise poetry on Ali al-Ridha-Tiling-Balasar Mosque (Latitudinal Cropped).jpg | |||
| اندازه تصویر = 300px | |||
| عنوان تصویر = دو بیت از قصیدهٔ مدحیِ دعبل خزاعی برای علی بن موسی الرضا، روی کاشیکاریهای مسجد بالاسر | |||
| زادروز = 765 (میلادی)/ 148 (قمری) | |||
| زادگاه = کوفه | |||
| تاریخ مرگ = 835 (میلادی)/220 (قمری) | |||
| مکان مرگ = شوش | |||
| نژاد = عرب خزاعی، کوفی | |||
| تحصیلات = ادبیات و شعر عربی | |||
| پیشه = شاعر | |||
| شناختهشده برای = نزد شیعیان: مدح علی بن موسی الرضا؛ نزد عباسیان: هجو خلفا | |||
| نقشهای برجسته = | |||
| سبک = شعر عربی در دورهٔ اول عباسی | |||
| تأثیرگذاران = | |||
| تأثیرپذیرفتگان = | |||
| آثار = اشعار | |||
| خویشاوندان سرشناس = پسرعمویش محمد بن عبدالله خزاعی | |||
}} | |||
'''دعبل خزاعی'''، از شاعران شیعه و راویان حدیث است. | |||
''' | |||
==زندگینامه== | |||
دعبل بن علی بن رزین خزاعی از قبیله مشهور «خزاعه» بود این قبیله شاخهای از قبیله بزرگ و معروف «ازد» بود که در سرزمین یمن زندگی میکرد. پدرش علی از تبار پاک «بدیل بن حدقاء» صحابی بزرگوار پیامبر و بزرگ قبیلهی خزاعه در صدر اسلام بود. بدیل قبل از فتح مکّه اسلام آورد و خاندانش از بیوتات قدیم شیعه و شاعر و راوی حدیث بودند. جدّ اعلای او عبد اللّه بن بدیل سفیر پیغمبر از شیعیان مخلص علی (ع) بود که از قهرمانان بزرگ حماسهساز جنگ صفین بود و با سه برادر دیگرش عبد الرّحمن و محمّد و عثمان در این جنگ به شهادت رسیدند. | دعبل بن علی بن رزین خزاعی از قبیله مشهور «خزاعه» بود این قبیله شاخهای از قبیله بزرگ و معروف «ازد» بود که در سرزمین یمن زندگی میکرد. پدرش علی از تبار پاک «بدیل بن حدقاء» صحابی بزرگوار پیامبر و بزرگ قبیلهی خزاعه در صدر اسلام بود. بدیل قبل از فتح مکّه اسلام آورد و خاندانش از بیوتات قدیم شیعه و شاعر و راوی حدیث بودند. جدّ اعلای او عبد اللّه بن بدیل سفیر پیغمبر از شیعیان مخلص علی (ع) بود که از قهرمانان بزرگ حماسهساز جنگ صفین بود و با سه برادر دیگرش عبد الرّحمن و محمّد و عثمان در این جنگ به شهادت رسیدند. | ||
دعبل در سال 148 هجری (سال شهادت امام جعفر صادق (ع)) در خانوادهای مشهور به علم و فضل و ایمان و شعر و ادب و دوستدار اهل بیت متولّد شد. پدرش علی بن رزین و عمویش عبد اللّه و پسر عمویش ابو شیص از شاعران روزگار بودند. دعبل در چنین خاندانی که دوستی آل علی و شعر و ادب از امتیازات آنان بود، رشد و نمو کرد. دوران کودکی و جوانی را در کوفه گذراند و نبوغ شاعرانهاش در آن دیار شکوفا شد.<ref>الغدیر؛ ج 2، ص 365.</ref> در آن زمان کوفه یکی از مراکز مهمّ علمی، ادبی و دینی در دنیای اسلام بود بنابراین فضای محیط و اجتماعی که دعبل در آن تعلیم و تربیت یافت آکنده از ذوق و شعر و ادب و رقابتهای شاعرانه بود. | دعبل در سال 148 هجری (سال شهادت امام جعفر صادق (ع)) در خانوادهای مشهور به علم و فضل و ایمان و شعر و ادب و دوستدار اهل بیت متولّد شد. پدرش علی بن رزین و عمویش عبد اللّه و پسر عمویش ابو شیص از شاعران روزگار بودند. دعبل در چنین خاندانی که دوستی آل علی و شعر و ادب از امتیازات آنان بود، رشد و نمو کرد. دوران کودکی و جوانی را در کوفه گذراند و نبوغ شاعرانهاش در آن دیار شکوفا شد.<ref>الغدیر؛ ج 2، ص 365.</ref> در آن زمان کوفه یکی از مراکز مهمّ علمی، ادبی و دینی در دنیای اسلام بود بنابراین فضای محیط و اجتماعی که دعبل در آن تعلیم و تربیت یافت آکنده از ذوق و شعر و ادب و رقابتهای شاعرانه بود. | ||
خط ۵۲: | خط ۴۲: | ||
تاریخ شهادت او در سال 246 ه. ق. میباشد. <ref>تاریخ بغداد؛ ج 8، ص 385.</ref> دعبل سه فرزند داشت عبد اللّه، علی و حسین. علی و حسین ذوق شعری را از پدر به ارث برده بودند و هر دو شاعر بودند. حسین دیوان شعری هم داشته و برخی از اشعارش در کتب تواریخ و تذکرهها آمده است. <ref>الفهرست، ابن ندیم، ص 229.</ref> | تاریخ شهادت او در سال 246 ه. ق. میباشد. <ref>تاریخ بغداد؛ ج 8، ص 385.</ref> دعبل سه فرزند داشت عبد اللّه، علی و حسین. علی و حسین ذوق شعری را از پدر به ارث برده بودند و هر دو شاعر بودند. حسین دیوان شعری هم داشته و برخی از اشعارش در کتب تواریخ و تذکرهها آمده است. <ref>الفهرست، ابن ندیم، ص 229.</ref> | ||
==آثار== | |||
1- دیوان اشعار: اگرچه قسمت اعظم اشعار شاعر بزرگ و انقلابی شیعه از بین رفته است اما ادیب معروف «ابو بکر محمّد بن یحیی صولی» (م 335 ه. ق.) قسمتی از آنها را گردآوری و در سیصد صفحه نوشته است <ref>همانجا.</ref> که مشتمل بر 1176 بیت میباشد. | 1- دیوان اشعار: اگرچه قسمت اعظم اشعار شاعر بزرگ و انقلابی شیعه از بین رفته است اما ادیب معروف «ابو بکر محمّد بن یحیی صولی» (م 335 ه. ق.) قسمتی از آنها را گردآوری و در سیصد صفحه نوشته است <ref>همانجا.</ref> که مشتمل بر 1176 بیت میباشد. | ||
خط ۶۳: | خط ۵۱: | ||
تألیف این دو کتاب و احتمالا آثار علمی دیگر نشان میدهد دعبل علاوه بر سرودن شعر در تألیف هم دستی داشته و از گروه شاعران عالم و عالمان شاعر و نویسنده بوده و اگر جنبهی نقل حدیث از امامان معصوم (ع) و نقل حدیث توسط دیگر محدّثان را بر شعر و تألیفاتش بیفزاییم او را شاعری فرزانه و اندیشهوند و صاحبنظر جامع خواهیم شناخت. <ref>دعبل خزاعی؛ با تلخیص. دایرة المعارف تشیع.</ref> | تألیف این دو کتاب و احتمالا آثار علمی دیگر نشان میدهد دعبل علاوه بر سرودن شعر در تألیف هم دستی داشته و از گروه شاعران عالم و عالمان شاعر و نویسنده بوده و اگر جنبهی نقل حدیث از امامان معصوم (ع) و نقل حدیث توسط دیگر محدّثان را بر شعر و تألیفاتش بیفزاییم او را شاعری فرزانه و اندیشهوند و صاحبنظر جامع خواهیم شناخت. <ref>دعبل خزاعی؛ با تلخیص. دایرة المعارف تشیع.</ref> | ||
==نمونه اشعار== | |||
دعبل سه بیت شعر سرود و به نزدیکانش گفت بعد از مرگ بر روی سنگ مزارم آن را بنویسید که چنین است: | دعبل سه بیت شعر سرود و به نزدیکانش گفت بعد از مرگ بر روی سنگ مزارم آن را بنویسید که چنین است: | ||
خط ۷۶: | خط ۶۳: | ||
1- دعبل توشهی اقرار به یگانگی خداوند را برای رستخیز خویش آماده کرده است. | 1- دعبل توشهی اقرار به یگانگی خداوند را برای رستخیز خویش آماده کرده است. | ||
2- وی خالصانه شهادت به وحدت حق میدهد و امیدوارست که خداوند در روز رستاخیز بر او رحمت آورد. | 2- وی خالصانه [[شهادت]] به وحدت حق میدهد و امیدوارست که خداوند در روز رستاخیز بر او رحمت آورد. | ||
3- مولای دعبل، خدا و رسول اویند و مولای او جانشین به حقّ پیامبر یعنی علی است. | 3- مولای دعبل، خدا و رسول اویند و مولای او جانشین به حقّ پیامبر یعنی علی است. | ||
خط ۲۷۵: | خط ۲۶۲: | ||
85- نبذت الیهم بالمودّة صادقاو سلّمت نفسی طائعا لولات | 85- نبذت الیهم بالمودّة صادقاو سلّمت نفسی طائعا لولات | ||
86- فیا ربّ زدنی فی هوای بصیرةو ازد حبّهم یا ربّ فی حسنات | |||
87- سأبکیهم ما حجّ للّه راکبو ما فاح قمریّ علی الشّجرات | |||
88- و انّی لمولاهم و قال عدوّهمو انّی لمحزون بطول حیات | |||
89- بنفسی أنتم من کهول و فتیةلفکّ عناة او لحمل دیات | |||
90- و للخیل لمّا قیّد الموت خطوهافأطلقتم منهنّ بالذّربات | |||
91- احبّ قصیّ الرّحم من أجل حبّکمو أهجر فیکم أسرتی و بنات | |||
92- و اکتم حبّبکم مخافة کاشحعنید لأهل الحقّ غیر موات | |||
93- فیا عین بکّیهم و جودی بعبرةفقد آن للتّسکاب و الهملات | |||
94- لقد خفت فی الدّنیا و ایّام سعیهاو إنّی لأرجو الأمن بعد وفات | |||
95- ألم تر أنّی مذ ثلاثین حجّةأروح و أغدو دائم الحسرات | |||
96- أری فیأهم فی غیرهم متقسّماو أیدیهم من فیئهم صفرات | |||
97- فکیف أداوی من جوی لی و الجویامیّة أهل الفسق و اللّعنات | |||
98- و آل زیاد فی القصور مصونةو آل رسول اللّه فی الفلوات | |||
99- سأبکیهم ما ذرّ فی الارض شارقو نادی منادی الخیر بالصّلوات | |||
100- و ما طلعت شمس و حان غروبهاو باللّیل أبکیهم و بالغدوات | |||
101- دیار رسول اللّه اصبحن بلقعاو آل زیاد تسکن الحجرات | |||
102- و آل رسول اللّه تدمی نحورهمو آل زیاد آمنوا السّربات | |||
103- و آل رسول اللّه تسبی حریمهمو آل زیاد ربّة الحجلات | |||
104- اذا وتروا مدّوا الی اهل واتریهماکفّا عن الاوتار منقبضات | |||
105- فلو لا الّذی ارجوه فی الیوم أو غدتقطّع نفسی إثرهم حسرات | |||
106- خروج إمام لا محالة خارجیقوم علی اسم اللّه و البرکات | |||
107- یمیّز فینا کلّ حقّ و باطلو یجزی علی النّعماء و النّقمات | |||
108- فیا نفس طیبی ثمّ یا نفس أبشریفغیر بعید کلّ ما هو آت | |||
109- و لا تجزعی من مدّة الجور إنّنیأری قوّتی قد آذنت بثبات | |||
110- فإن قرّب الرحمن من تلک مدّتیو أخّر من عمری و وقت وفات | |||
111- شفیت و لم أترک لنفسی غصةو روّیت منهم منصلی و قنات | |||
112- فإنّی من الرّحمن أرجو بحبّهمحیاة لدی الفردوس غیر ثبات | |||
113- عسی اللّه ان یرتاح للخلق انّهإلی کلّ قوم دائم اللّحظات | |||
114- فان قلت عرفا أنکروه بمنکرو غطّوا علی التّحقیق بالشّبهات | |||
115- تقاصر نفسی دائما عن جدالهمکفانی ما ألقی من العبرات | |||
116- احاول نقل الشّمس عن مستقرّهاو إسماع أحجار من الصّلدات | |||
117- فمن عارف لم ینتفع و معاندتمیل به الاهواء للشّهوات | |||
118- فحسبی منهم أن أبوء بغصّةتردّد فی صدری و فی لهوات | |||
119- کأنّک بالأضلاع قد ضاق ذرعهالما حمّلت من شدّة الزّفرات <ref>ادب الطف؛ ج 1، ص 298- 300.</ref> | |||
120- أتسکب دمع العین بالعبراتو بتّ تقاسی شدة الزفرات | |||
121- و تبکی لآثار لآل محمّد؟!فقد ضاق منک الصدر بالحسرات | |||
122- ألا فابکهم حقا و بلّ علیهمعیونا لریب الدّهر منسکبات | |||
123- و لا تنس فی یوم الطفوف مصابهمو داهیة من أعظم النکبات | |||
124- سقی اللّه أجداثا علی أرض کربلامرابیع أمطار من المزنات | |||
125- و صلّی علی روح الحسین حبیبهقتیلا لدی النهرین بالفلوات | |||
126- قتیلا بلا جرم فجعنا بفقدهفریدا ینادی: أین أین حمات؟! | |||
127- أنا الظامیء العطشان فی أرض غربةقتیلا و مظلوما بغیر تراب | |||
128- و قد رفعوا رأس الحسین علی القناو ساقوا نساء ولها خفرات | |||
129- فقل لابن سعد: عذب اللّه روحهستلقی عذاب النّار باللعنات | |||
130- سأقنت طول الدهر ماهبت الصباو أقنت بالآصال و الغدوات | |||
131- علی معشر ضلّوا جمیعا و ضیّعوامقال رسول اللّه بالشّبهات <ref>همان؛ ص 306.</ref> | |||
خط ۳۳۶: | خط ۴۱۵: | ||
33- این خانههای ویران خانهی عبد اللّه بن عباس و برادرش فضل است و فضل که در خلوتها محرم راز رسول خدا بود. | 33- این خانههای ویران خانهی عبد اللّه بن عباس و برادرش فضل است و فضل که در خلوتها محرم راز رسول خدا بود. | ||
34- خانهی حسن و حسین (ع) دو فرزندزادهی پیامبر (ص)، آن دو فرزند وصیّ پیامبر، «علی» (ع) که وارث علم خداوندی و صاحب همهی خوبیها و زیباییها بود. | 34- خانهی حسن و [[حسین|حسین (ع)]] دو فرزندزادهی پیامبر (ص)، آن دو فرزند وصیّ پیامبر، «علی» (ع) که وارث علم خداوندی و صاحب همهی خوبیها و زیباییها بود. | ||
35- این خانههای ویران و متروک، جایگاه نزول وحی الهی است، آنجاکه بر احمد (ص) موعود در کتب آسمانی باران وحی میبارید. | 35- این خانههای ویران و متروک، جایگاه نزول وحی الهی است، آنجاکه بر احمد (ص) موعود در کتب آسمانی باران وحی میبارید. | ||
خط ۴۳۴: | خط ۵۱۳: | ||
84- آنان را برای هدایت خویش برگزیدهام، چراکه در هر حال بهترین برگزیدگانند. | 84- آنان را برای هدایت خویش برگزیدهام، چراکه در هر حال بهترین برگزیدگانند. | ||
85- در راه عشق و محبت آنان از همهچیز و همهکس گسستم و از روی صدق و راستی به ایشان پیوستم و خویشتن را تسلیم امر آن سرورانم کردم. | 85- در راه عشق و محبت آنان از همهچیز و همهکس گسستم و از روی صدق و راستی به ایشان پیوستم و خویشتن را تسلیم امر آن سرورانم کردم. | ||
86- خداوندا! معرفت و بینش مرا در عشق آل محمّد (ص) بیشتر کن و محبّت ایشان را توشهی راه آخرت و بهترین حسنات من قرار بده و بر آن بیفزای. | |||
87- بر آنان خواهم گریست تا سوارهای به حج خدای میرود، خواهم گریست بر آنان تا قمری بر درختان نوحه میکند. | |||
88- باور کنید من رهرو و دلدادهی آنانم و با دشمنان آنان دشمنم و کینهتوز و بدگوی و گریزان از دشمنان آنانم، و در غم آنان برای همیشه محزون و اندوهگینم، و تا زندگی با من است من همیشه غمگینم. | |||
89- جانم فدای پیر و جوانتان باد که شما آزادکنندگان بندگان و دهندگان دیهی آنهائید. | |||
90- جانم پیشمرگ سوارانی باد که وحشت مرگ پای رفتن آنان را بسته است و شما با شمشیرهای خود بندهای ترس و هراس را از پای آنان میگشایید. | |||
91- ناآشنایان و دورترین خویشانم را اگر از عاشقان و دلدادگان شما (آل محمّد (ص))- باشند، دوست میدارم و خاندان و دخترانم را، اگر گوهر محبّت و ولایت شما را در گنجینهی دل نداشته باشند، از خویش میرانم! | |||
92- عشق بزرگ شما را در سینه پنهان میکنم، از ترس دشمنان که دشمنی خود را با شما در سینه پنهان میکنند. آنانکه با اهل حق و پیروان شما دشمنند، نه دوست. | |||
93- ای چشم اشکبار! در غم آن عزیزان گریه کن و بیدریغ و سخاوتمندانه اشک بیفشان! اکنون هنگام آن است که بر این غمهای جانکاه اشک بباری و سیلاب روان کنی. | |||
94- پیوسته در طول زندگی از دشمنان آل محمّد (ص) بیمناک بودهام و ترس ملازم و همراه من بوده است. و اینک که سختیهای زمانه سراسر زندگیم را احاطه کرده است امید آن دارم که پس از مرگ، در سایهی شفاعت ایشان، از خوف قیامت ایمن باشم. <ref>چون دعبل این بیت را خواند، امام رضا (ع) فرمود: «خدا تو را از ترس بزرگ (ترس روز قیامت) ایمن گرداند.» عیون اخبار الرضا؛ ج 2، ص 267.</ref> | |||
95- آیا نمیبینی که سیسال است روز و شب من، با اندوه و حسرت میگذرد؟! | |||
96- حق ایشان (آل محمّد (ص)) را در دستهای خیانتکار دیگران میبینم که به غارت میرود و در میان بیگانگان غاصب تقسیم میشود، در حالیکه دست این مظلومان از حقّ خویش تهی و خالی مانده است! <ref>چون دعبل به این بیت رسید. امام (ع) گریست فرمود: «صدقت یا خزاعی» راست گفتی ای خزاعی.</ref> | |||
97- چگونه درمان شود درد سوزانی که در من افتاده است؟ و حال آنکه آن درد، بنی امیّه است. آنان که اهل کفر و لعنتاند. | |||
98- دختران زیاد در کاخها آسوده و محفوظند، و آل رسول (ص) اسیر بیابانها گردیدهاند، و در صحاری غریب و سرگردانند. | |||
99- من هرگاه که ستارهای در آسمان میدرخشد و مؤذن ندای نماز را سرمیدهد، بر آنها میگریم. | |||
100- و تا زمانیکه خورشید طلوع و غروب دارد من شبانهروز در مصیبت آنان میگریم. | |||
101- خانههای خاندان رسول ویران اللّه (ص) ویران و بینشان گشته و منازل تبار زیاد آباد و پر از هایوهوی و پر رونق است. | |||
102- سرهای خاندان پیامبر بریده و خونین است و گلّهی آل زیاد آسوده میچرد. | |||
103- حرمت حریم رسول اللّه (ص) دریده شده و اهل حرم رسول خدا (ص) اسیرانند و آل زیاد حجلههای شادمانی میآرایند. | |||
104- فغان و درد، آنگاه که خون بنی هاشم به ناحق ریخته شود، دستهای خود را به سوی قاتلان دراز میکنند، در حالی که دستانشان از انتقامجویی و خونخواهی بسته است <ref>دراین لحظه امام (ع) دستهایش را برگرداند و فرمود:" آری! به راستی که دستان ما بسته است!" همانجا.</ref> | |||
105- اگر امیدوار و آرزومند آنکسی نبودم که امروز و فردا خواهد آمد، قلبم از این همه اندوه و درد، پارهپاره میشد. | |||
106- بیتردید آن امام ظهور خواهد کرد. او به نام خداوند و با برکات بیکران الهی قیام خواهد کرد. | |||
107- آن امام، حق و باطل و راستی و ناراستی را در میان ما آشکار خواهد کرد و نیکان را پاداش خواهد داد و بدکاران را به کیفر خواهد رساند. | |||
108- ای نفس! شاد و خرّم باش و ای جان من بر تو بشارت باد که آنچه آمدنی است، چندان دور نیست. | |||
109- ای جان دردمند من از درازی دولت ظلم و ستم، شیون و زاری مکن، که من به عیان میبینم توانم رو به کاستی نهاده و ویرانیام را اعلام میکند (و چه زود باشد که از رنج دیرپای آسوده گردی). | |||
110 و 111- و ای کاش خداوند روزگار مرا به آن دولت نزدیک و عمرم را دراز کند، و مرگم را پس افکند، آنگاه، شمشیر و نیزهام را از خون آنان سیراب میساختم و تمامی اندوهگران این عمر پرغصه را از خویش میزدودم. | |||
112- همانا من به عشق و محبت ایشان از خداوند رحمان امید زندگانی جاودانه در بهشت برین دارم. | |||
113- باشد که خداوند خلقش را از بلاها نجات دهد، زیرا که او در تمامی لحظات بر اعمال مردمان حاضر و ناظر است. | |||
114- هرگاه سخنی نیک گفتم، بدخواهان با حرفهای ناروا به انکارم برخاستند و حقیقت را با سخنان گزاف و شبههانگیز پوشاندند. | |||
115- پس من دست جان را از جدال با دشمن کوتاه میکنم (جانم از گفتوگو و جدال پیوسته و بیهوده با آنان به تنگ آمده است.) و از آنها دوری میکنم. چه اشکریزانم مرا بس است. | |||
116- راستیکه هدایت این دشمنان به کندن آفتاب از جا و به تفهیم سخن به سنگ سخت میماند. | |||
117- برخی از اینان حق را میشناسند و از آن سود نمیبرند و برخی دیگر هوسباز و شبههانگیزند. | |||
118- دیگر بس است مرا که هر آینه از جدال با آنان اندوهناک و پر غصّه با بغضی گلوگیر و دردی لبریز بازگشتم. | |||
119- چنان اندوه سینهام را میفشارد که گویی استخوانها از هجوم سخت دردها میشکند. | |||
120- آیا از دیده اشک میریزی؟ و از سوز دل رنج میبری؟ | |||
121- و بر آثار دودمان محمّد (ص) میگریی و سینهات از حسرت به تنگ آمده است؟ | |||
122- هان! به حق برایشان بگری و از گردش روزگار باران اشک از دیدگان ببار! | |||
123- و مصیبتشان را به روز عاشورا و آن پیشآمد سختی که از بزرگترین دشواریهای زمان بود از یاد مبر! | |||
124- 125- خداوند به باران بهاری پیکرهای افتاده در دشت کربلا را سیراب کناد و بر روان پاک حبیب خود حسین (ع) درود پیاپی فرستد. کشتهای که در کنار دو نهر در بیابان کربلا افتاد. | |||
126- کشتهی بیگناهی که فقدانش ما را به درد آورد و تنها ماندهای که فریاد میکرد: یاوران من کجا رفتند؟ | |||
127- من تشنهی عطشزدهای در سرزمین غربتم و کشتهی ستمرسیدهای بیگناهم. | |||
128- سرش را بر فراز نی زدند و خاندان پریشان و آشفتهاش را به اسارت کشیدند. | |||
129- به پسر سعد که خدا روانش را به درد آورد، بگو: به زودی عذاب دوزخ را به لعن و نفرین درخواهی یافت. | |||
130- به روزگار دراز تا آنگاه که باد صبا وزد، بر گروهی که همگی به گمراهی فتادند. | |||
131- و گفتار پیغمبر خدا را به شبههانگیزی تباه کردند، در بامداد و شام بر آنان نفرین باد. | |||
چون دعبل قصیدهی تائیهاش را به پایان رساند. امام رضا (ع) سه بار فرمود: آفرین! | |||
ابو الفرج اصفهانی گوید: «این قصیده از بهترین نوع شعر و شکوهمندترین نمونهی مدایحی است که دربارهی خاندان پیامبر (ص) سروده شده است.»<ref>الاغانی؛ ج 18، ص 29.</ref> | |||
یاقوت حموی هم مینویسد: «چکامه تائیهای که دعبل دربارهی دودمان پیامبر سرود و برای علی بن موسی الرضا (ع) خواند از بهترین نوع شعر و بلندترین نمونهی مدایح است.»<ref>معجم الادبا؛ ج 4، ص 196.</ref> | |||
دعبل در هنگام شهادت امام رضا (ع) در قم بود و در عزاداری مردم مسلمان قم و دوستداران آل محمّد (ص) در سوگ امام رضا (ع) شرکت کرد و در این ایام قصیدهی سوزناک و بلند «رائیه» را در مرثیه و مدح امام رضا (ع) و هجو و مذمّت بنی عباس به ویژه هارون الرّشید سرود: | |||
'''قصیده رائیه:''' | |||
1- تأسّفت جارتی لمّا رأت زوریو عدّت الحلم ذنبا غیر مغتفر | |||
2- ترجو الصّبا بعد ما شابت ذوائبهاو قد جرت طلقا فی حلبة الکبر | |||
3- أجارتی! إنّ شیب الرأس نفّلیذکر المعاد و ارضانی عن القدر | |||
4- لو کنت ارکن للدّنیا و زینتهاإذن بکیت علی الماضین من نفری | |||
5- أحنی الزّمان علی أهلی فصدّعهمتصدّع القعب لاقی صدمة الحجر | |||
6- بعض أقام و بعض قد أصاربهداعی المنیّة و الباقی علی الأثر | |||
7- أمّا المقیم فأخشی أن یفارقنیو لست أوبة من ولیّ بمنتظر | |||
8- أصبحت أخبر عن أهلی و عن ولدیکحالم قصّ رؤیا بعد مدّکر | |||
9- لو لا تشاغل نفسی بالأولی سلفوامن أهل بیت رسول اللّه لم أقر | |||
10- و فی موالیک للمحزون مشغلةمن أن تبیت لمفقود علی أثر | |||
11- کم من ذراع لهم بالطّفّ بائنةو عارض من صعید التّرب منعفر | |||
12- أنسی الحسین و مسراهم لمقتلهو هم یقولون: هذا سیّد البشر! | |||
13- یا أمّة السّوء ما جازیت أحمد عنحسن البلاء علی التنزیل و السّور | |||
14- خلفتموه علی الأبناء حین مضیخلافة الدئب فی أبقار ذی بقر | |||
15- و لیس حیّ من الأحیاء تعلمهمن ذی یمان و من بکر و من مضر | |||
16- ألا و هم شرکاء فی دمائهمکما تشارک أیسار علی جزر | |||
17- قتلا و أسرا و تحریقا و منهبة:فعل الغزاة بأرض الرّوم و الخزر | |||
18- أری امّیة معذورین إن قتلواو لا أری لبنی العبّاس من عذر | |||
19- أبناء حرب و مروان و اسرتهمبنو معیط ولاة الحقد و الوغر | |||
20- قوم قتلتم علی الإسلام أوّلهمحتّی إذا استمکنوا جازوا علی الکفر | |||
21- أربع بطوس علی قبر الزّکیّ بهاإن کنت تربع من دین علی وطر | |||
22- قبران فی طوس: خیر الخلق کلّهمو قبر شرّهم هذا من العبر | |||
23- ما ینفع الرّجس من قرب الزّکیّ و ماعلی الزکیّ بقرب الرّجس من ضرر | |||
24- هیهات، کلّ امریء رهن بما کسبتله یداه فخذ ما شئت أو فذر <ref>دیوان دعبل؛ ص 195- 198.</ref> | |||
1- دلبرم! چون کنارهگیریام را از زنان دید، نگران شد و شکیبایی مرا گناهی نابخشودنی شمرد. | |||
2- وی با گیسوان سپیدش و با آنکه به گروه پیران پیوسته است، آرزوهای جوانی دارد. | |||
3- دلبرا موی سپید یاد معاد را در من بیدار و مرا به سرنوشتم خرسند میکند، و از یاد عشوهگران مهوش باز میدارد. | |||
4- اگر بر دنیا و زیباییهای آن دل بسته بودم، جای آن داشت که بر رفتگان خویش، زار بگریم. | |||
5- در پی مکر زمانه و خیانت روزگار جمعشان فرو پاشید، چنانکه گفتی کوه بر آنان فرو ریخت و هرکس هراسان به سویی گریخت. | |||
6- برخی از ایشان ماندهاند و برخی دیگر از پی بانگ رعبانگیز منادی مرگ رفتهاند و گروهی نیز از پی ایشان روان اند. | |||
7- آنانکه ماندهاند، بیم آن دارم که از من جدا شوند. و آنانکه رفتهاند، در انتظار بازگشتشان نیستم. | |||
8- آنگاه که خواهم از خاندان و فرزندانم خبر دهم، به خوابزدهای میمانم که پس از بیداری، رؤیای خویش باز گوید. | |||
9- اگر دلم به یاد رفتگان اهل بیت پیامبر خدا (ص) خوش نبود، به راستی که غمهای بیکران قرار از کفم میربود. | |||
10- ای غمزده! جای آنکه شب را در اندوه چیزهای از دست رفته، به سحر آوری، دل به یاد مهربان حبیبانت بسپار که دل محزون را نیکوتر از این دل مشغولی نیست. | |||
11- به یاد آور، چه دستهای کریمی که در کربلا از بدن جدا گشت و فرو افتاد و چه مبارک چهرهها که بر خاک تیره فرو خفت. | |||
12- آیا حسین (ع) را از یاد ببرم و حال آنکه چون شبانگاهان آن بدمردمان- پنهان از چشمها- بر قتلگاه او گذشتند، گفتند: به راستی که او سرور آدمیان است. | |||
13- ای بدمردمان! آیا این است پاداش رنجهای بیشمار محمد (ص) که در رساندن قرآن و آیات رحمت آن به شما، تحمّل کرد؟! | |||
14- ای بد مردمان! چون پیامبر (ص) چشم از جهان فروبست، شما بر فرزندان او خلافت کردید، همچون گرگ گرسنهای که بر گلهای شبانی کند! | |||
15- احدی را از قبایل عرب، از ذی یمان و بکر و مضر نمیشناسم. مگر اینکه در خون اهل بیت پیامبر شریکند. | |||
16- مگر اینکه همانگونه که در تقسیم نذرهای زمان جاهلی شرکت میکردند، در ریختن خون شهدای نینوا هم شرکت داشتهاند. چنان قماربازانی که در لاشهی شتر با هم شریکند. | |||
17- آنان در کشتن و اسیری بردن و آتشافروزی و ویرانگری در حقّ خاندان پیامبر آن کردند که جنگاوران اسلام در سرزمین «روم» و «خزر» با کافران کنند. | |||
18- برای بنی امیه در کشتن فرزندان پیامبر بهانه و دستاویزی میبینم، ولی برای بنی عبّاس عذری نمییابم. <ref> زیرا بنی امیه مردمانی کینهتوز و دشمن اسلام بودند و ریشه در جاهلیت و کفر و شرک داشتند. اما بنی عباس خویشاوند پیامبر (ص) و نیاکانشان مسلمان بودند.</ref> | |||
19- خاندان امیه و فرزندان حرب و مروان و معیط همه کینهتوز و ستمگرند! | |||
20- آنان قومی هستند که نخستین فردشان در دشمنی با اسلام کشته شد و چون چیره شدند کافرانه به انتقامجویی و خونخواهی برخاستند. | |||
21- ای دل غمگین! اگر از اندوه دین، خلوتی میجویی تا از درد خویش بکاهی، به قبر آن پاکنهاد در طوس همیشه بهار روی آور. | |||
22- در طوس دو قبر است: یکی از آن برترین مردم و دیگری متعلّق به بدترین ایشان، و این خود مایهی عبرت است! | |||
23- نه آن پلید را از قرب این پاک سود میرسد و نه این وجود پاک را از همجواری آن ناپاک، زیانی. | |||
24- دریغا! که هرکس در گرو عمل خویش است که دستهایش برای او فراهم آوردهاند. پس تو هریک از نیک و بد را خواهی برگزین، یا واگذار. | |||
'''قصیده دائیه:''' | |||
1- ان کنت محزونا فمالک ترقد؟!هلّا بکیت لمن بکاه محمّد؟! | |||
2- هلا بکیت علی الحسین و أهله؟!إنّ البکاء لمثلهم قد یحمد | |||
3- لتضغضغ الإسلام یوم مصابهفالجود یبکی فقده و السودد | |||
4- فلقد بکته فی السّماء ملائکزهر کرام راکعون و سجّد | |||
5- أنسیت إذ صارت إلیه کتائبفیها إبن سعد و الطغاة الجحّد؟! | |||
6- فسقوه من جرع الحتوف بمشهدکثر العداة به و قلّ المسعد | |||
7- لم یحفظوا حقّ النبیّ محمّدإذ جرّعوه حرارة ما تبرد | |||
8- قتلوا الحسین فأثکلوه بسبطهفالثکل من بعد الحسین مبرّد | |||
9- کیف القرار؟! و فی السّبایا زینبتدعو بفرط حرارة: یا أحمد | |||
10- هذا حسین بالسیوف مبضّعمتلطخ بدمائه مستشهد | |||
11- عار بلا ثوب صریع فی الثریبین الحوافر و السنابک یقصد | |||
12- و الطیّبون بنوک قتلی حولهفوق التراب ذبائح لا تلحد | |||
13- یا جدّ قد منعوا الفرات و قتّلواعطشا فلیس لهم هنالک مورد | |||
14- یا جدّ من ثکلی و طول مصیبتیو لما أعافیه أقوم و أقعد <ref>ادب الطف؛ ج 1، ص 306 و 307.</ref> | |||
'''دعبل در قصیدهی دائیه خود به مدح علی (ع) میپردازد:''' | |||
14- نطق القرآن بفضل آل محمّدو ولایة لعلیّه لم تجحد | |||
15- بولایة المختار من خیر الّذیبعد النبیّ الصادق المتودّد | |||
16- إذ جاءه المسکین حال صلاتهفامتدّ طوعا بالذراع و بالید | |||
17- فتناول المسکین منه خاتماهبة الکریم الأجودین الأجود | |||
18- فاختصّه الرّحمان فی تنزیلهمن حاز مثل فخاره فلیعدد | |||
19- إنّ الإله ولیّکم و رسولهو المؤمنین فمن یشأ فلیجحد | |||
20- یکن الإله خصیمه فیها غداو اللّه بمخلف فی الموعد <ref>ادب الطف؛ ج 1، ص 306 و 307.</ref> | |||
1- تو که غمگینی چرا میخوابی؟ و بر کسی که محمد (ص) بر او گریست، نمیگریی؟ | |||
2- چرا بر حسین و خاندانش اشک نمیریزی مگر نمیدانی که گریه بر مثل آنها ستوده است؟ | |||
3- اسلام به روز شهادت او به خواری افتاد و بخشش و سروری از فقدانش گریست. | |||
4- فرشتگان روشنبین و بزرگواری که در آسمان خدا را راکع و ساجدند نیز بر حسین گریستند. | |||
5 و 6- آیا فراموش کردی زمانی را که افواج سپاه دشمن که عمر سعد و دیگر سرکردگان کافرپیشه در میانشان بودند چگونه بر حسین تاختند؟ و در نبردگاهی که دشمنان وی بسیار و دوستانش اندک بودند، جام مرگ را بکامش ریختند. | |||
7- و حقّ پیغمبر را با چشاندن سوز عطشی فرو ناشدنی به آنها، نگه نداشتند. | |||
8- حسین را کشتند و پیغمبر را به سوگ سبطش نشاندند راستی که پس از ماتم وی دیگر ماتمها آسان نمود. | |||
9- چگونه میتوان آرام گرفت حال آنکه زینب در زمره اسیران بود و از سوز عطش فریاد میزد و میگفت: ای جد بزرگوار ای احمد. | |||
10- این حسین تو است که به شمشیر دشمن کشته و پارهپاره شده و به خون آغشته گردیده است. | |||
11- عریان و برهنه و بر خاک افتاده و پامال سم ستوران و اسبان تاخته است. | |||
12- اجساد پاک و بیگور و کفن فرزندان کشتهات در پیرامون او به خاک افتاده. | |||
13- ای نیای بزرگ و بزرگوار: اینها را از آب فرات منع کردند و به تشنگی و بیآبی کشتند. | |||
14- ای جدّ والامقام! از ماتم و بسیاری مصیبت و آنچه بر من میرود، میافتم و میخیزم. | |||
14 و 15- قرآن به برتری خاندان پیامبر و ولایت غیر قابل انکار علی (ع) ناطق است به ولایت پس از پیامبر (ص) آن برگزیده نیکمرد و راستگوی دوستدار ناطق است. | |||
16- آنگاه که وی نماز میگزارد و نیازمندی دست تمنّا دراز کرد. | |||
17- و او با بخششی بزرگوارانه که از این بخشندهی پسر بخشنده سزاوار بود، خاتمش را به مستمند داد. | |||
18- و خدای مهربان وی را در قرآن خود چنین ویژگی بخشید: (و هرکس را چنین افتخاری است، گو بیارد) | |||
19- به راستی که ولی و سرپرست شما، خدا و پیغمبرش و مؤمنانی هستند که نماز میگزارند و در حال رکوع زکوة میپردازند. | |||
20- و هرکه خواهد انکار این فضیلت کند، در فردای قیامت خداوند خصمش خواهد بود و خدا در وعدههایش خلاف نخواهد کرد. | |||
'''قصیدهای در رثاء حسین شهید:''' | |||
1- جاؤا من الشام المشومة أهلهاللشوم یقدم جندهم ابلیس | |||
2- لعنوا و قد لعنوا بقتل إمامهمترکوه و هو مبضع مخموس | |||
3- و سبوا فوا حزنی بنات محمّدعبری حواسر ما لهنّ لبوس | |||
4- تبّا لکم یا ویلکم أرضیتمبالنّار؟ ذلّ هنالک المحبوس | |||
5- بعتم بدنیا غیرکم جهلا بکمعزّ الحیاة و انّه لنفیس | |||
6- أخزی بها من بیعة أمویّةلعنت و حظّ البایعین خسیس | |||
7- بؤسا لمن بایعتم و کأننیبإمامکم وسط الجحیم حبیس | |||
8- یا آل أحمد ما لقیتم بعده؟!من عصبة هم فی القیاس مجوس | |||
9- کم عبرة فاضت لکم و تقطّعتیوم الطفوف علی الحسین نفوس | |||
10- صبرا موالینا فسوف ندیلکمیوما علی آل اللعین عبوس | |||
11- ما زلت متّبعا لکم و لأمرکمو علیه نفسی ما حییت أسوس <ref>همان؛ ص 307.</ref> | |||
1- از شامی که مردم آن شوم و تیرهروز بودند و از نگونبختی سپاهشان را ابلیس فرماندهی میکرد. | |||
2- آمدند ای لعنت بر آنها باد و چنین مردمی که امام خود را میکشند و پیکر پارهپارهاش را بر خاک رها میکنند ملعون خواهند بود. | |||
3- ای وای من که دختران گریان پیغمبر را عریان و سربرهنه اسیر کردند. | |||
4- مرگ و ننگ بر شما! آیا به دوزخ آن تنگنای زشت و پست خرسند آمدید؟ | |||
5- به نادانی عزّت زندگی نفیس خود را به دنیای دیگران فروختید؟ | |||
6- و بیعت ننگین اموی دنیای شما را خوار کرد. وه! که بهره بیعتکنندگان چه ناچیز و پست بود. | |||
7- مرگ و ننگ بر کسی که با او بیعت کردید. گویی رهبرتان را سرنگون در دوزخ میبینم. | |||
8- ای خاندان محمّد (ص) پس از پیغمبر از این مردم چون گبر، چهها که دیدید؟ | |||
9- چه اشکها که به پایتان ریخته شد! و چه جانها که به روز واقعهی کربلا برای حسین از تن گسست؟ | |||
10- شکیبا باشید ای سروران ما، که روزگار سخت آن دودمان ملعون نیز فراخواهد رسید! | |||
11- من همیشه پیرو شما هستم و جان خویشتن را تا زندهام به اطاعت شما وامیدارم. | |||
'''قصیدهای دیگر در رثای حسین (ع):''' | |||
1- رأس ابن بنت محمّد و وصیّهیا للرجال علی قناة یرفع | |||
2- و المسلمون بمنظر و بمسمعلا جازع من ذا و لا متخشع | |||
3- أیقظت اجفانا و کنت لها کریو أنمت عینا لم تکن بک تهجع | |||
4- کحلت بمنظرک العیون عمایةو أصمّ نعیک کلّ اذن تسمع | |||
5- ما روضة إلا تمنّت أنّهالک مضجع و لخطّ قبرک موضع <ref>همان؛ ص 305. دیوان دعبل خزاعی؛ ص 107.</ref> | |||
1- وای ای مردان! سر پسر دختر پیغمبر و جانشین او علی (ع) بر نیزه بلند است. | |||
2- و با آنکه مسلمین میبینند و میشنوند، اما کسی نالهای نمیکند و حسرت نمیخورد. | |||
3- از دیدن مصیبت تو، چشمها بیناییشان از دست رفت و عزای تو گوشها را ناشنوا کرد. | |||
4- با نگاهت دیدگان نابینا را فروغ بینایی بخشیدی و خبر رخداد تو هر گوش شنوایی را کر کرد. | |||
5- هیچ باغ و بستانی نیست، مگر اینکه آرزو دارد خاک او، آرامگاه تو باشد. | |||
1- منازل بین أکناف الغریّإلی وادی المیاه إلی الطویّ | |||
2- لقد شغل الدموع عن الغوانیمصاب الاکرمین بنی علیّ | |||
3- أتی أسفی علی هفوات دهریتضامل فیه أولاد الزکیّ | |||
4- ألم تقف البکاء علی حسین؟!و ذکرک مصرع الحبر التقیّ | |||
5- ألم یحزنک أنّ بنی زیادأصابوا بالترات بنی النبیّ؟! | |||
6- و إنّ بنی الحصان یمرّ فیهمعلانیة سیوف بنی البغیّ <ref>الغدیر؛ ج 2، ص 384.</ref> | |||
1 و 2- اشکهایی که از مصیباتی که بر فرزندان بزرگوار علی در منازل پیرامون نجف و کنار فرات یعنی سرزمین کربلا رفته است، ریخته میشود، انسان را از نغمه و نشاط باز میدارد. | |||
3- افسوس من بر زلّتهای زمانهای است که فرزند پاک پیغمبر را خوار میدارد. | |||
4- آیا بر حسین و به یاد کشتن این دانای پرهیزکار اشک پیاپی نمیریزی؟ | |||
5- آیا از اینکه پدران زیاد، فرزندان پیغمبر را به خاک نشاندند. | |||
6- چنین ناپاکزادگانی آشکارا بر آن پاکزادگان شمشیر کشیدند، اندوهگین نیستی؟ | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج1، ص:99 | *[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج1، ص:99-120.] | ||
==پی نوشت== | ==پی نوشت== | ||
[[رده:شاعران]] | |||
[[رده:شاعران عرب]] | |||
<references />{{شاعران}} | |||
[[رده:افراد]] | |||
[[رده:مرثیهسرا]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۴۲
دعبل خزاعی، از شاعران شیعه و راویان حدیث است.
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
دعبل بن علی بن رزین خزاعی از قبیله مشهور «خزاعه» بود این قبیله شاخهای از قبیله بزرگ و معروف «ازد» بود که در سرزمین یمن زندگی میکرد. پدرش علی از تبار پاک «بدیل بن حدقاء» صحابی بزرگوار پیامبر و بزرگ قبیلهی خزاعه در صدر اسلام بود. بدیل قبل از فتح مکّه اسلام آورد و خاندانش از بیوتات قدیم شیعه و شاعر و راوی حدیث بودند. جدّ اعلای او عبد اللّه بن بدیل سفیر پیغمبر از شیعیان مخلص علی (ع) بود که از قهرمانان بزرگ حماسهساز جنگ صفین بود و با سه برادر دیگرش عبد الرّحمن و محمّد و عثمان در این جنگ به شهادت رسیدند. دعبل در سال 148 هجری (سال شهادت امام جعفر صادق (ع)) در خانوادهای مشهور به علم و فضل و ایمان و شعر و ادب و دوستدار اهل بیت متولّد شد. پدرش علی بن رزین و عمویش عبد اللّه و پسر عمویش ابو شیص از شاعران روزگار بودند. دعبل در چنین خاندانی که دوستی آل علی و شعر و ادب از امتیازات آنان بود، رشد و نمو کرد. دوران کودکی و جوانی را در کوفه گذراند و نبوغ شاعرانهاش در آن دیار شکوفا شد.[۱] در آن زمان کوفه یکی از مراکز مهمّ علمی، ادبی و دینی در دنیای اسلام بود بنابراین فضای محیط و اجتماعی که دعبل در آن تعلیم و تربیت یافت آکنده از ذوق و شعر و ادب و رقابتهای شاعرانه بود.
استاد دعبل «مسلم بن الولید» ملقب به صریع الغوانی (م 208 ه) بود و فنون و صنایع ادبی و شعری را به او آموخت. دعبل قبل از سال 175 هجری به بغداد آمد و در رکاب هارون الرّشید بود و تا سال 193 هجری در بغداد زندگی کرد. با مرگ هارون الرّشید و اختلاف دو برادر بر سر تصاحب قدرت، دعبل بغداد را ترک کرد و در حالیکه در زمینههای شعر و ادب و علم و اندیشه و اوضاع سیاسی و اجتماعی روزگار، گوهر تجربه اندوخته و به آگاهیهای سرشاری دست یافته بود و پس از سیر درونی و روحانی و رسیدن به قلمرو روشنیبخش شعور و شناخت و بیداری، پای در رکاب سفر نهاد و ابتدا آهنگ خانه خدا کرد و سپس در حساسترین دوران تاریخی تشیّع به دفاع از ولایت علی (ع) و آل او پرداخت و با شهامت و شجاعت همهی خلفای ظلمپیشهی عباسی را هجو کرد و به نشر اندیشهها و آرمانهای مکتب تشیّع همت گماشت. پس از اینکه حضرت امام رضا (ع) به امر مأمون از مدینه به خراسان آمد و ولایت عهدی مأمون را پذیرفت، دعبل به همراهی ابراهیم بن عبّاس صولی (م 243 ه.) شاعر معروف شیعی عازم زیارت آن حضرت گردید. هر دو شاعر در مرو نزد او بار یافتند و قصیدهی «تائیه»، مشهورترین و بلندترین شعرش را که در مدینه سروده بود و سوز درونی شاعر در تکتک ابیات این قصیده غرّا و جاودانه شعله میکشید را انشاء نمود. دعبل با این قصیده به جاودانگی و آوازهی عالمگیر دست یافت. این قصیده که حماسهی تاریخ بنی هاشم و منقبتنامهی آل علی (ع) است بسیار مورد توجّه قرار گرفت و امام را گریان ساخت. امام (ع) ده هزار درهم از سکههایی که به نام خود او ضرب شده بود و جبّهای از جامههای شخصی خود را بدو بخشید. همه محدّثان و مورّخان و تذکرهنویسان از این قصیده ستایش کرده و تمام یا قسمتی از آن را نقل نمودهاند.
این قصیده هم از نظر بافت کلامی و صنایع لفظی و معنوی و ادبی، در نهایت زیبایی و قوّت است و هم از نظر محتوای غنی و اندیشورانه و عالمانهی آن، و اگر از دعبل جز این قصیده به دست ما نمیرسید برای اثبات نبوغ شعری و قدرت ادبی و وسعت اندیشه و استواری اعتقاد و پاکی ایمان شاعر کافی بود. وزن عروضی قصیده «بحر طویل» است و شاعر از مطلع تا مقطع آن را در کمال ظرافت و استادی با صنایع لفظی و معنوی بدیعی و ادبی آراسته است و تعداد ابیات آن را بعضی محقّقان تا 123 بیت نوشتهاند.
از نظر محتوا نیز قصیده در خور تفکّر و تأمّل است و در مدح و منقبت و ثناگستری اهل بیت عصمت و طهارت سروده شده و به ذکر مصایب آنان پرداخته است و این چکامه بلند از مدایح درخشان اهل بیت و از شاهکارهای شعر عرب به شمار میرود.
در این قصیده هنر و حماسه و عشق و ایمان و اخلاص و اندیشه و تعهّد و عاطفه موج میزند.
پس از آن دعبل به قم رفت و در قم خبر شهادت امام رضا را شنید و قصیده سوزناک و بلند «رائیه» را در مرثیه و مدح امام رضا و هجو و مذمّت بنی عبّاس بهویژه هارون الرّشید سرود و پس از آن به بغداد رفت. دعبل به دمشق و مصر و مغرب و ری و خراسان سفر کرد و امرای آن بلاد را مدح گفت. در خراسان عبد اللّه بن طاهر شصت هزار درهم به او صله داد. اهالی قم نیز سالی پنج هزار درهم برای او صله میفرستادند. شاعران زنده او را ستودهاند. طبعش ظریف و زودرنج بود و زبانی گزنده داشت به کمتر چیزی از اشخاص حتی ممدوحین و خلفا میرنجید و ایشان را هجو میگفت. چندی در «اسوان» مصر به حکومت رسید ولی چون امیر مصر را هجو گفت معزول گردید. بیش از نود و هفت سال عمر کرد و تعصّبی شدید به طرفداری از اهل بیت (ع) داشت. در بغداد مالق بن طوق تغلبی را هجو کرد و او در صدد قتل او برآمد ناچار به بصره گریخت در آنجا «پیرانه سر» او را شکنجهها کرد ناچار به اهواز رفت. مالق، تروریستی را ده هزار درهم داد و مأمور قتل دعبل کرد. هنگامیکه وی در یکی از آبادیهای شوش به نام طیّبه بود آن مرد بعد از نماز عشاء فرصتی یافته و با نوک عصای دشنه مانند زهرآگین خود زخمی به
پشت پای دعبل زد که او را مسموم نمود و روز دیگر بر اثر جراحت درگذشت. جنازهاش را به شوش منتقل و آنجا دفن نمودند.
تاریخ شهادت او در سال 246 ه. ق. میباشد. [۲] دعبل سه فرزند داشت عبد اللّه، علی و حسین. علی و حسین ذوق شعری را از پدر به ارث برده بودند و هر دو شاعر بودند. حسین دیوان شعری هم داشته و برخی از اشعارش در کتب تواریخ و تذکرهها آمده است. [۳]
آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
1- دیوان اشعار: اگرچه قسمت اعظم اشعار شاعر بزرگ و انقلابی شیعه از بین رفته است اما ادیب معروف «ابو بکر محمّد بن یحیی صولی» (م 335 ه. ق.) قسمتی از آنها را گردآوری و در سیصد صفحه نوشته است [۴] که مشتمل بر 1176 بیت میباشد.
2- طبقات الشعراء: که آن را در زمینهی اخبار و احوال و اشعار شاعران عرب تألیف کرد. اگرچه امروز از سرنوشت این کتاب اطّلاعی نداریم ولی بسیاری از شعرا و ادبا و لغتشناسان و نویسندگان پس از دعبل در کتابها و تألیفات خویش از این کتاب بهرهمند شده و مطالبی را از آن نقل کردهاند.
3- الواحدة فی مناقب العرب و مثالیها:[۵] (در آداب و رسوم اعراب)، از این کتاب هم فقط نامی در تاریخ مانده است.
تألیف این دو کتاب و احتمالا آثار علمی دیگر نشان میدهد دعبل علاوه بر سرودن شعر در تألیف هم دستی داشته و از گروه شاعران عالم و عالمان شاعر و نویسنده بوده و اگر جنبهی نقل حدیث از امامان معصوم (ع) و نقل حدیث توسط دیگر محدّثان را بر شعر و تألیفاتش بیفزاییم او را شاعری فرزانه و اندیشهوند و صاحبنظر جامع خواهیم شناخت. [۶]
نمونه اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
دعبل سه بیت شعر سرود و به نزدیکانش گفت بعد از مرگ بر روی سنگ مزارم آن را بنویسید که چنین است:
1- اعدّ للّه یوم یلقاهدعبل ان لا اله الّا هو
2- یقولها مخلصا عساه بهایرحمه فی القیامة اللّه
3- اللّه مولاه و النّبیّ و منبعدهما فالوصیّ مولااه [۷]
1- دعبل توشهی اقرار به یگانگی خداوند را برای رستخیز خویش آماده کرده است.
2- وی خالصانه شهادت به وحدت حق میدهد و امیدوارست که خداوند در روز رستاخیز بر او رحمت آورد.
3- مولای دعبل، خدا و رسول اویند و مولای او جانشین به حقّ پیامبر یعنی علی است.
قصیده مدارس آیات:
1- تجاوبن بالأرنان و الزّفراتنوائح عجم اللّفظ و النّطقات
2- یخبّرن بالانفاس عن سرّ أنفسأساری هوی ماض و آخرآت
3- فأسعدن أو أسعفن حتّی تقوّضتصفوف الدجی بالفجر منهزمات
4- علی العرصات الخالیات من المهیسلام شج صبّ علی العرصات
5- فعهدی بها خضر المعاهد مألفامن العطرات البیض و الخضرات
6- لیالی یعدین الوصال علی القلیو یعدی تدانینا علی الغربات
7- و إذ هنّ یلحظن العیون سوافراو یسترن بالأیدی علی الوجنات
8- و إذ کلّ یوم لی بلحظیّ نشوةیبیت لها قلبی علی نشوات
9- فکم حسرات هاجها بمحسّروقوفی یوم الجمع من عرفات
10- ألم تر للأیّام ماجرّ جورهاعلی النّاس من نقض و طول شتات
11- و من دول المستهزئین (و من غدا)بهم طالبا للنّور فی الظّلمات
12- فکیف و من أنّی یطالب زلفةإلی اللّه بعد الصّوم و الصّلوات
13- سوی حبّ أبناء النّبیّ و رهطهو بغض بنی الزّرقاء و العبلات
14- و هند و ما أدّت سمیّة و ابنهااولوا الکفر فی الاسلام و الفجرات
15- هم نقضوا عهد الکتاب و فرضهو محکمه بالزّور و الشّبهات
16- و لم تک إلّا محنة کشفتهمبدعوی ضلال من هن و هنات
17- تراث بلا قربی و ملک بلا هدیو حکم بلا شوری بغیر هدات
18- رزایا أرتنا خضرة الافق حمرةو ردّت أجاجا طعم کلّ فرات
19- و ما سهلّت تلک المذاهب فیهمعلی النّاس إلّا بیعة الفلتات [۸]
20- و لو قلّدوا الموصی الیه امورهالزمّت بمأمون علی العثرات
21- أخی خاتم الرّسل المصّفی من القذیو مفترس الأبطال فی الغمرات
22- فإن جحدوا کان «الغدیر» شهیدهو بدر و أحد شامخ الهضبات
23- و آی من القرآن تتلی بفضلهو إیثاره بالقوت فی اللّزبات
24- و غرّ خلال أدرکته بسبقهامناقب کانت فیه مؤتنفات
25- مناقب لم تدرک بکید و لم تنلبشیء سوی حدّ القنا الذّربات
26- نجیّ لجبریل الامین و أنتمعکوف علی العزّی معا و منات
27- بکیت لرسم الدّار من عرفاتو أذریت دمع العین بالعبرات
28- وفک عری صبری و هاجت صبابتیرسوم دیار قد عفت و عرات
29- مدارس آیات خلت من تلاوةو منزل وحی مقفر العرصات
30- لآل رسول اللّه بالخیف من منیو بالبیت و التّعریف و الجمرات
31- دیار لعبد اللّه بالخیف من منیو للسّید الدّاعی الی الصّلوات
32- دیار علیّ و الحسین و جعفرو حمزة و السّجاد ذی الثّفنات
33- دیار لعبد اللّه و الفضل صنوهنجیّ رسول اللّه فی الخلوات
34- و سبطی رسول اللّه و ابنی وصیّهو وارث علم اللّه و الحسنات
35- منازل وحی اللّه ینزل بینهاعلی أحمد المذکور فی السّورات
36- منازل قوم یهتدی بهداهمفتؤمن منهم زلّة العثرات
37- منازل کانت للصّلاة و للتّقیو للصّوم و التّطهیر و الحسنات
38- منازل لاتیم یحلّ بربعهاو لا ابن صهاک هاتک الحرمات
39- دیار عفاها جور کلّ منابذو لم تعف للایّام و السّنوات
40- فیا وارثی علم النّبیّ و آلهعلیکم سلام دائم النفحات
41- لقد آمنت نفسی بکم فی حیاتهاو انّی لارجو الأمن بعد ممات
42- قفا نسأل الدّار الّتی خفّ أهلهامتی عهدها بالصّوم و الصّلوات
43- و أین الاولی شطّت بهم غربة النّویأفانین فی الآفاق (الاقطار) مفترقات
44- هم أهل میراث النّبیّ اذا اعتزّواو هم خیر سادات و خیر حمات
45- أذا لم نناج اللّه فی صلواتناباسمائهم لم یقبل الصّلوات
46- مطاعیم فی الاعسار فی کلّ مشهدلقد شرّفوا بالفضل و البرکات
47- و ما النّاس إلا غاصب و مکذّبو مضطغن ذو إحنة و ترات
48- اذا ذکروا قتلی ببدر و خیبرو یوم حنین أسبلوا العبرات
49- فکیف یحبّون النّبیّ و رهطهو هم ترکوا أحشاءهم و غرات
50- لقد لا ینوه فی المقال و أضمرواقلوبا علی الاحقاد منطویات
51- فان لم تکن إلا بقربی محمّدفهاشم أولی من هن و هنات
52- سقی اللّه قبرا بالمدینة غیثهفقد حلّ فیه الأمن بالبرکات
53- نبیّ الهدی صلّی علیه ملیکهو بلّغ عنّا روحه التّحفات
54- و صلّی علیه اللّه ما ذرّ شارقو لاحت نجوم اللّیل مبتدرات [۹]
آنگاه در مرثیهی خود از یکیک شهدای اهل بیت با ذکر مدفن آنها یاد میکند و فاطمه (س) را به ندبه و زاری بر آنان دعوت میکند:
55- أفاطم! لو خلت الحسین مجّدلاو قد مات عطشانا بشطّ فرات
56- إذا للطمت الخدّ فاطم عندهو أجریت دمع العین فی الوجنات
57- أفاطم! قومی یا ابنة الخیر و اندبینجوم سماوات بارض فلات
58- قبور بکوفان و اخری بطیبةو اخری بفخّ نالها صلوات
59- و اخری بأرض الجوز جان محلّهاو قبر ببا خمری لدی الغربات
60- و قبر ببغداد لنفس زکیّةتضمّنها الرّحمن فی الغرفات [۱۰]
چون دعبل به این قسمت از قصیدهی سراسر درد و اندوه خود در ذکر مصیبت و مظلومیت و غربت آل محمّد (ص) رسید امام رضا (ع) به او فرمود:
آیا میخواهی در اینجا دو بیت به قصیدهی تو بیفزایم تا شعر تو در بیان مصائب و غربت و پراکندگی ما اهل بیت کامل گردد؟
دعبل جواب داد: «آری ای فرزند رسول خدا (ص).»
امام رضا (ع) این دو بیت را در همان وزن و قافیهی قصیده سرود:
و قبر بطوس یا لها من مصیبةالّحت علی الاحشاء بالزّفرات
الی الحشر حتّی یبعث اللّه قائمایفرّج عنّا الغمّ و الکربات [۱۱]
مویه کن بر قبر غریبی که در طوس است! وای از این مصیبت که تا صبح حشر، دلها را در آتش اندوه میگدازد، تا آنکه خداوند، قائم (عج) را برانگیزد و او بار سنگین دردها را از دوش ما بردارد، و رنجهای بیکران ما را شفا بخشد.
دعبل پرسید: فدایت شوم ای فرزند رسول خدا! این قبری که در طوس است، از آن کیست؟
امام فرمود: «قبر من است!»
آنگاه دعبل قصیدهی خود را ادامه داد:
61- علیّ بن موسی أرشد اللّه أمرهو صلّی علیه أفضل الصّلوات
62- فأمّا الممضّات التی لست بالغامبالغها منّی بکنه صفات
63- قبور بجنب النّهر من أرض کربلامعرّسهم فیها بشطّ فرات
64- توفّوا عطاشی بالفرات، فلیتنیتوفّیت فیهم قبل حین وفات
65- الی اللّه اشکو لوعة عند ذکرهمسقتنی بکأس الثّکل و الفظعات
66- أخاف بأن أزدازهم فتشوقنیمصارعهم بلجزع فالنّخلات
67- تقسّمهم (تغشّاهم) ریب المنون فما تریلهم عقوة مغشیّة الحجرات
68- خلا انّ منهم بالمدینة عصبةمدینین انضاء من اللزبات
69- قلیلة زّوار سوی أن زوّرامن الضّبع و العقبان و الرّخمات
70- لهم کلّ یوم تربة بمضاجعنوت فی نواحی الارض مفترقات
71- و قد کان منهم فی الحجاز و أرضهامغاویر نحّارون فی الازمات
72- تنکّب لأواء السّنین جوارهمو لا تصطلیهم جمرة الجمرات
73- حمی لم تزره المدنبات و أوجهتضیء لدی الاستار فی الظّلمات
74- اذا وردوا خیلا بسمر من القنامساعیر حرب اقحموا الغمرات
75- و ان فخروا یوما اتوا بمحمّدو جبریل و الفرقان ذی السّورات
76- و عدوّا علیّا ذا المناقب و العلیو فاطمة الزّهراء خیر بنات
77- و حمزة و العباس ذا الهدی و التّقیو جعفرا الطّیّار فی الحجبات
78- ولائک لا منتوج (ملتوج) هندو حزبهاسمیّة من نوکی و من قذرات
79- ستسأل فعل عنهم و فعیلهاو بیعتهم من أفجر الفجرات
80- هم منعوا الآباء عن أخذ حقّهمو هم ترکوا الابناء رهن شتات
81- و هم عدلوها عن وصیّ محمّدفبیعتهم جاءت علی الغدرات
82- ولیّهم صفو النّبیّ محمّدابو الحسن الفرّاج للغمرات
83- ملامک فی آل النّبیّ فإنّهمأحبّای ماداموا و اهل ثقات
84- تخیّرتهم رشدا لنفسی أنّهمعلی کلّ حال خیرة الخیرات
85- نبذت الیهم بالمودّة صادقاو سلّمت نفسی طائعا لولات
86- فیا ربّ زدنی فی هوای بصیرةو ازد حبّهم یا ربّ فی حسنات
87- سأبکیهم ما حجّ للّه راکبو ما فاح قمریّ علی الشّجرات
88- و انّی لمولاهم و قال عدوّهمو انّی لمحزون بطول حیات
89- بنفسی أنتم من کهول و فتیةلفکّ عناة او لحمل دیات
90- و للخیل لمّا قیّد الموت خطوهافأطلقتم منهنّ بالذّربات
91- احبّ قصیّ الرّحم من أجل حبّکمو أهجر فیکم أسرتی و بنات
92- و اکتم حبّبکم مخافة کاشحعنید لأهل الحقّ غیر موات
93- فیا عین بکّیهم و جودی بعبرةفقد آن للتّسکاب و الهملات
94- لقد خفت فی الدّنیا و ایّام سعیهاو إنّی لأرجو الأمن بعد وفات
95- ألم تر أنّی مذ ثلاثین حجّةأروح و أغدو دائم الحسرات
96- أری فیأهم فی غیرهم متقسّماو أیدیهم من فیئهم صفرات
97- فکیف أداوی من جوی لی و الجویامیّة أهل الفسق و اللّعنات
98- و آل زیاد فی القصور مصونةو آل رسول اللّه فی الفلوات
99- سأبکیهم ما ذرّ فی الارض شارقو نادی منادی الخیر بالصّلوات
100- و ما طلعت شمس و حان غروبهاو باللّیل أبکیهم و بالغدوات
101- دیار رسول اللّه اصبحن بلقعاو آل زیاد تسکن الحجرات
102- و آل رسول اللّه تدمی نحورهمو آل زیاد آمنوا السّربات
103- و آل رسول اللّه تسبی حریمهمو آل زیاد ربّة الحجلات
104- اذا وتروا مدّوا الی اهل واتریهماکفّا عن الاوتار منقبضات
105- فلو لا الّذی ارجوه فی الیوم أو غدتقطّع نفسی إثرهم حسرات
106- خروج إمام لا محالة خارجیقوم علی اسم اللّه و البرکات
107- یمیّز فینا کلّ حقّ و باطلو یجزی علی النّعماء و النّقمات
108- فیا نفس طیبی ثمّ یا نفس أبشریفغیر بعید کلّ ما هو آت
109- و لا تجزعی من مدّة الجور إنّنیأری قوّتی قد آذنت بثبات
110- فإن قرّب الرحمن من تلک مدّتیو أخّر من عمری و وقت وفات
111- شفیت و لم أترک لنفسی غصةو روّیت منهم منصلی و قنات
112- فإنّی من الرّحمن أرجو بحبّهمحیاة لدی الفردوس غیر ثبات
113- عسی اللّه ان یرتاح للخلق انّهإلی کلّ قوم دائم اللّحظات
114- فان قلت عرفا أنکروه بمنکرو غطّوا علی التّحقیق بالشّبهات
115- تقاصر نفسی دائما عن جدالهمکفانی ما ألقی من العبرات
116- احاول نقل الشّمس عن مستقرّهاو إسماع أحجار من الصّلدات
117- فمن عارف لم ینتفع و معاندتمیل به الاهواء للشّهوات
118- فحسبی منهم أن أبوء بغصّةتردّد فی صدری و فی لهوات
119- کأنّک بالأضلاع قد ضاق ذرعهالما حمّلت من شدّة الزّفرات [۱۲]
120- أتسکب دمع العین بالعبراتو بتّ تقاسی شدة الزفرات
121- و تبکی لآثار لآل محمّد؟!فقد ضاق منک الصدر بالحسرات
122- ألا فابکهم حقا و بلّ علیهمعیونا لریب الدّهر منسکبات
123- و لا تنس فی یوم الطفوف مصابهمو داهیة من أعظم النکبات
124- سقی اللّه أجداثا علی أرض کربلامرابیع أمطار من المزنات
125- و صلّی علی روح الحسین حبیبهقتیلا لدی النهرین بالفلوات
126- قتیلا بلا جرم فجعنا بفقدهفریدا ینادی: أین أین حمات؟!
127- أنا الظامیء العطشان فی أرض غربةقتیلا و مظلوما بغیر تراب
128- و قد رفعوا رأس الحسین علی القناو ساقوا نساء ولها خفرات
129- فقل لابن سعد: عذب اللّه روحهستلقی عذاب النّار باللعنات
130- سأقنت طول الدهر ماهبت الصباو أقنت بالآصال و الغدوات
131- علی معشر ضلّوا جمیعا و ضیّعوامقال رسول اللّه بالشّبهات [۱۳]
1- نوحهگران گنگ و گویا با نالهها و آههای سوزان خود به گفتگو پرداختند.
2- و با نفسهای خود از راز درون دلباختگان روزگاران پرده برگرفتند.
3- و به یاری و یاوری هم شتافتند تا صفوف ظلمت شب، به سپیده دم درهم شکست.
4- درود دلباختهی دردمند بر آن عرصهها و سرزمینهایی باد که از سیه چشمان تهی ماند.
5- به یاد دارم که آن سرزمینها، سبز و خرّم و الفتگاه سمنبران خوشبوی و شرمآگین بود.
6- شبهایی به خاطر میآرم که وصال را بر کینه و حراق چیره میساخت و نزدیکیها بر دوریها فائق میآمد.
7- ماهرویان پرده از رخسار برگرفته، به ما دیده میدوختند و گونهها را با دست میپوشاندند.
8- روزهای من به سرمستی دیدارشان و شبهایم به خوشدلی از یادشان میگذشت.
9- وقوف من به روز عرفه در «محسّر عرفات» [۱۴] چه حسرتها برانگیخت.
10 و 11- زمانه را بنگر که با پیمانشکنی و تفرقهاندازیهای بسیارش با حکومتهای مسخره و کسانیکه به دنبال آنها، جویای روشنی از دل تاریکیها بودند، چه جنایتها به مردم کرد.
12- پس از روزه و نماز، چگونه و از کجا میتوان خواستار قرب خدا شد.
13 و 14- جز از راه مهرورزی به فرزندان و دودمان پیغمبر و کینهتوزی به تبار «مروان» و «بنی امیه» و «هند» و سمیه و فرزندش «زیاد» که همه اینها کافران و تبهکاران عالم اسلامند.
15- پیمان و فرمان قرآن و آیات محکم آن را به دروغ و شبههانگیزی گسستند.
16- و این آزمایشی بود که پرده از چهرهی آنان و دعویهای ضلال و زشت و ناپسندشان برگرفت.
17- میراثی بیقرابت! و ملکی بدون هدایت! و حکومتی بیمشورت! و بدون وجود رهبر!
18- اینها دردهایی است که مزرع سبز فلک را در چشم ما خونین مینماید و طعم آب شیرین به کام تلخ میشود.
19- آنچه این روشها را در میان مردم آسان نمود، بیعت ناگهانی و شتابزدهای با ابو بکر و گفتار آشکار «سقفّیان» در ادعای بیپرده و ضلالآمیز میراثخواری بود.
20- اگر زمام امور را به علی، وصیّ پیغمبر میسپردند، کارها به برکت وجودش که مأمون از لغزش بود، نظام میگرفت.
21- وی برادر پیغمبر پاک نهاد و مرد میدان کارزار بود، و در جنگهای سخت و بیامان از هم درندهی قهرمانان و جنگاوران است.
22 و 23- آنانکه منکر گواه راستین علی هستند، «غدیر» و «بدر» و کوههای بلند و بههم پیوستهی «احد» و آیات خواندنی قرآن در فضلش، و خوراک بخشیهایش به گاه سختی، آیاتیکه در فضیلتها و ایثارگریهای او نازل شده است. آنگاه که هنگام سختی و گرسنگی طعام خویش را بخشید، و صفات تابناک و منقبتهایی است که وی دارا بود و در آنها بر دیگران پیشی داشت، همه گواه حقانیت اوست.
24- فضیلتهای درخشان و زیباییها همه نیکان را پشتسر نهادند تا به او رسیدند. فضیلتهایی که چون خویشتن را در او یافتند. به عطرافشانی پرداختند و بر خویش بالیدند. به عبارت دیگر علی (ع) به آن فضایل ارزش میبخشد، نه آنکه فضیلتها به علی (ع) اعتبار و ارزش بخشند.
25- فضایلی که با مکر و حیله نمیتوان به آنها دست یافت مگر با شمشیرهای تیز و برّان.
26- جبرئیل با پیامبر راستگو نجوا میکرد، در حالیکه شما در درگاه بتان «عزا» و «مناة» سجده میکردید.
27- آثار خانههای ویران دلبرانم را در عرفات به یاد آوردم و مویهکنان از دیدگانم چون سیلاب، اشک ریختم.
28- نشان این خانههای ویران رشتهی صبرم را گسیخت و چون بر آثار خانههای متروک و ویران حبیبانم گذر کردم، شعلههای سوزان یادشان مرا سخت در میان گرفت.
29 و 30- خانههای اهل بیت، مدارس آیات الهی (مدارس آیات)[۱۵] و منزلگاه وحی، در «خیف»[۱۶] و مسجد الحرام و عرفات و جمرات،[۱۷] از تلاوت آیات خالی و خاموش مانده است، و محل نزول وحی، خرابهای موحش و متروک است.
31- این ویرانههای خاموش و متروک، خانهی عبد اللّه، پدر رسول اللّه (ص) در خیف است و خانهی پیامبر، آن سرور مردمان، که مردم را به نماز فرامیخواند.
32- خانههای علی (ع) و حسین (ع) و جعفر صادق (ع) و حمزه و امام سجاد (ع) ذی ثفنات،[۱۸] است.
33- این خانههای ویران خانهی عبد اللّه بن عباس و برادرش فضل است و فضل که در خلوتها محرم راز رسول خدا بود.
34- خانهی حسن و حسین (ع) دو فرزندزادهی پیامبر (ص)، آن دو فرزند وصیّ پیامبر، «علی» (ع) که وارث علم خداوندی و صاحب همهی خوبیها و زیباییها بود.
35- این خانههای ویران و متروک، جایگاه نزول وحی الهی است، آنجاکه بر احمد (ص) موعود در کتب آسمانی باران وحی میبارید.
36- اینها آثار خانههای متروک کسانی است که مردم با نور هدایتشان راه مییافتند و لغزش و کژی از آنان دور بود.
37- خانههایی که محل نماز و روزه بود و جایگاه تقوا و پاکی و خوبیها و نیکوییها و زیباییها بود.
38- خانههایی که تیم «ابو بکر» را سزاوار نیست در اطراف آن گام نهند و نه ابن صهاک «عمر بن خطاب» که هتاک حرمتهاست.
39- خانههایی که ستم ستمگران گردنکش، ویرانشان کرده است، نه گذر روزها و سالها.
40- خانههایی که مهبط جبریل امین بود، آن پیامآور وحی الهی که از جانب خدا، با سلام و برکتها بر پیامبر نازل میشد. خانههایی که هر صبح و شام به پیروان آن، وحی الهی بر پیغمبر نازل میشد.
41- همانا من به شما در زندگیام ایمان آوردم و امید من آن است که پس از مرگ قرین و همخانهی امنیت و آسایش باشم.
42- دمی درنگ کن ای همراه! تا از این خانههای خاموش و متروک که اهل آنها پراکنده و اندک گشتهاند، بپرسیم: از عهد شما با نماز و روزه چه سالهای دور و درازی گذشته است.
43- بپرسیم: کجایند کسانیکه دست بیدادگر غربت آنان را پراکنده ساخته است؟ کجایند شاخههای درخت نبوت که دستهای جفاکار، آنها را شکسته و هریک را به سویی افکنده است!
44- آنان که در غربت پراکندهاند، وارثان پیامبرند، هرگاه نسبت خویش را بیان کنند و بهترین سروران مردمند و والاترین پاسداران و حامیان حقیقتند.
45- اگر در نمازهای خود، خداوند را به نام آنان نخوانیم، نمازهایمان در درگاه خداوند پذیرفته نخواهد بود.
46- سختی مردانی که هنگام قحطی و گرسنگی، آنگاه که آسمان و زمین بر مردمان بخل میورزد، هرکجا حاضر شوند گرسنهیی باقی نمیماند. به راستی که آنان به فضل و برکات الهی شرف یافتهاند.
47- و دشمنان اهل بیت، مردمان غاصب و منکر حق و حاسدان و کینهتوزند که خونخواه پدران کافر و مشرک خود هستند. [۱۹]
48- آنانکه چون کشتگان خود را در «بدر» و «خیبر» و «حنین» یاد آورند، اشک از دیدگان برافشانند.
49- اینان چگونه میتوانند دوستدار پیامبر و خاندان او باشند، در حالیکه پیامبر و اهل بیتش در دل آنان آتشی سوزان افکندند!
50- آنان در سخن، نرمگفتار و متملّقند، ولی دلهایی پر از کینه و بغض دارند.
51- اگر استحقاق مقام خلافت جز به دلیل خویشاوندی و قرابت محمّد (ص) ثابت نمیشد، پس بنی هاشم در خویشی و نسبت با پیامبر، از دیگران پیشتر و به خلافت شایستهترند.
52- باران رحمت حق بر قبر شریفی (قبر رسول اللّه (ص)) که در مدینه است ببارد، حریم امنی که سرچشمهی زلال برکات الهی است.
53- آنجا مرقد پیامبر هدایت است که خداوند بر او درود فرستاده است. سلام و درود پاک ما نیز بر روح قدسی آن پیامبر رحمت باد!
54- تا خورشید درخشان است، تا ستارگان شبانگاهی در آسمان میتابند، درود خداوند بر او باد.
55 و 56- ای فاطمه! اگر گمان میکردی که روزی حسین تو، در کنار شطّ جاری فرات، لب تشنه، جان خواهد داد، بی دریغ بر چهره میکوفتی و سیل اشک از دیده جاری میکردی!
57- ای فاطمه! ای گرامی دخت پیامبر نیکی! برخیز و مویه کن! مویه کن بر اختران سوختهی آسمان نبوّت و امامت که به صحرا افتادهاند. «چندان به خاک تیره فرو ریختند سرد، که گفتی دیگر زمین همیشه شبی بیستاره ماند.»[۲۰]
58- برخیز و مویه کن بر گورهای غریبی که در «کوفه»[۲۱] و «مدینه»[۲۲] و «فخ»[۲۳] است. درود و سلام من بر آنها باد!
59- و مویه کن بر گوری دیگر که در سرزمین «جوزجان»[۲۴] است و گوری در «باخمری»[۲۵] زیر سپیدارهای بلند، غریب و تنها افتاده است.
60- مویه کن بر مزار غریب آن پاک نهاد (امام موسی کاظم (ع)) در بغداد، که خداوند در غرفههای بهشتش جای داده است. [۲۶]
61- علی بن موسی الرضا (ع) امام راستین ما است. خداوند امور او را اصلاح و آسان گرداند و بهترین درودها را بر او بفرستد.
62- فغان و فریاد! مویه کن بر دردهای سهمگین و ویرانگری که هرگز نمیتوانم شدّت آن را بیان کنم.
63- اندوه! اندوه! مویه کن بر گورهایی که در کنار نهری در صحرای کربلا است. این قبور کسانی است که روزی در کنار فرات فرود آمدند تا غبار و خستگی سفر را از تن خود بزدایند و شادمان در حجلهی شهادت خفتند.
64- آنان در کنار فرات لبتشنه جان باختند. ای کاش من نیز در میان ایشان جان میسپردم.
65- آنگاه که یاد آنان به من روی آورد، از آتش سوزان اندوه که لحظهلحظه بیشتر در جان من شعلهور میشود، به خداوند شکوه میبرم. اندوهی که تلختر و زهرآگینتر از جام مصیبتی است که مادر، در عزای فرزند خویش مینوشد.
66- از زیارت قتلگاه آنان در وادی و نخلستان میهراسم. میترسم از شوق دیدار آنان جان ببازم.
67- دردا که روزگار ستمگر و دغلباز چنان بر آنان شبیخون زد که دیگر خانههای ایشان را نمیبینی. مگر متروک و خاموش و خالی از تردّد!
68- دریغ و درد! هریک در غربتی افتادهاند و حوادث روزگار اینها را پراکنده کرد مگر مزار برخی از آنان که در مدینهاند و آنان نیز در طول روزگار همواره در کمند تنگ بلا گرفتار و از آفت زمانه، زارونزار بودهاند.
69- زایری به زیارت آنان نمیشتابد، و زیارتکنندگانی جز کفتاران و عقابان و کرکسهای بیشمار ندارند.
70- آری دودمان رسول (ص) را هر روز آرامگاهها و گورهای جدا از هم و پراکنده است.
71- پارهای از گورهای آنان در حجاز است که اهل آن گورها در بین مردم در جنگهای سهمگین و سخت، دلاورانی برگزیده از میان اشراف بودند که سختیهای زمانه راهی به ساحتشان نداشت آنان در قحطی و گرسنگی اطعامکنندگان و سخاوتمندانی بودند که بسیار قربانی میکردند.
72- روزگار ناهنجار قحطی و گرسنگی چون اسبی چموش از کنار ایشان میتازد و دور میشود و از دست زمانهی آتشافروز، اخگری در دامان ایشان نمیگیرد.
73- آنان پناهگاهها و حریم مقدسی هستند که از چیزهای پست دورند و هرگز روسپیدان در آن گام ننهادهاند و چهره هایی هستند که در تاریکیها پرتوافشانی میکنند.
74- اگر با شمشیر وارد صحنهی جنگ شدند خود را به خطر میاندازند و آتش جنگ را شعلهور میکنند و سپاه متراکم دشمن را چون خوشههای فشردهی گندم، دانهدانه میکنند و چنان غباری برانگیزند که روز روشن، شام سیاه گردد.
75- این بزرگزادگان اگر روزی بخواهند به مفاخره برخیزند، به نام نامی محمّد (ص) و جبرییل و قرآن که دارای سورههای زیادی است افتخار میکنند.
76- 77- و به علی (ع) والامقام و فاطمه (س) بهترین دختران عالم و حمزه و عبّاس صاحب هدایت و تقوا و جعفر طیّار افتخار میکنند و خود را به آنان نسبت میدهند.
78- اینان چون پسفتادگان هند و سمیه- که احمقان و پلیدان و روسپیزادگانند،- نیستند.
79- به زودی «تیم «1»» و «عدی «2»» دربارهی آن بیعت زشت و نامیمونشان مورد موأخذه قرار خواهند گرفت.
80- آنان پدران (ائمه (ع)) را از حقوق مسلّم خویش بازداشتند و فرزندانشان را آواره و سرگردان ساختند.
81- و هم آنان بودند که زمام امور خلافت را از کف هدایتگر علی (ع)- وصیّ محمّد (ص)- گرفتند و با تکیه بر خدعه و نیرنگ، از مردم بیعت گرفتند، و آن را استوار کردند.
82- مولای آنان برادر و همتای محمّد (ص) است. امام ابو الحسن علی (ع) که مایهی شادمانی و رهایی از غمها و دشواریها و کژیها است.
83- هرچه میخواهی مرا در محبّت خاندان پیامبر، ملامت کن! که آن کریمان، برای همیشه عزیز منند و اعتماد من به آنها است.
84- آنان را برای هدایت خویش برگزیدهام، چراکه در هر حال بهترین برگزیدگانند.
85- در راه عشق و محبت آنان از همهچیز و همهکس گسستم و از روی صدق و راستی به ایشان پیوستم و خویشتن را تسلیم امر آن سرورانم کردم.
86- خداوندا! معرفت و بینش مرا در عشق آل محمّد (ص) بیشتر کن و محبّت ایشان را توشهی راه آخرت و بهترین حسنات من قرار بده و بر آن بیفزای.
87- بر آنان خواهم گریست تا سوارهای به حج خدای میرود، خواهم گریست بر آنان تا قمری بر درختان نوحه میکند.
88- باور کنید من رهرو و دلدادهی آنانم و با دشمنان آنان دشمنم و کینهتوز و بدگوی و گریزان از دشمنان آنانم، و در غم آنان برای همیشه محزون و اندوهگینم، و تا زندگی با من است من همیشه غمگینم.
89- جانم فدای پیر و جوانتان باد که شما آزادکنندگان بندگان و دهندگان دیهی آنهائید.
90- جانم پیشمرگ سوارانی باد که وحشت مرگ پای رفتن آنان را بسته است و شما با شمشیرهای خود بندهای ترس و هراس را از پای آنان میگشایید.
91- ناآشنایان و دورترین خویشانم را اگر از عاشقان و دلدادگان شما (آل محمّد (ص))- باشند، دوست میدارم و خاندان و دخترانم را، اگر گوهر محبّت و ولایت شما را در گنجینهی دل نداشته باشند، از خویش میرانم!
92- عشق بزرگ شما را در سینه پنهان میکنم، از ترس دشمنان که دشمنی خود را با شما در سینه پنهان میکنند. آنانکه با اهل حق و پیروان شما دشمنند، نه دوست.
93- ای چشم اشکبار! در غم آن عزیزان گریه کن و بیدریغ و سخاوتمندانه اشک بیفشان! اکنون هنگام آن است که بر این غمهای جانکاه اشک بباری و سیلاب روان کنی.
94- پیوسته در طول زندگی از دشمنان آل محمّد (ص) بیمناک بودهام و ترس ملازم و همراه من بوده است. و اینک که سختیهای زمانه سراسر زندگیم را احاطه کرده است امید آن دارم که پس از مرگ، در سایهی شفاعت ایشان، از خوف قیامت ایمن باشم. [۲۷]
95- آیا نمیبینی که سیسال است روز و شب من، با اندوه و حسرت میگذرد؟!
96- حق ایشان (آل محمّد (ص)) را در دستهای خیانتکار دیگران میبینم که به غارت میرود و در میان بیگانگان غاصب تقسیم میشود، در حالیکه دست این مظلومان از حقّ خویش تهی و خالی مانده است! [۲۸]
97- چگونه درمان شود درد سوزانی که در من افتاده است؟ و حال آنکه آن درد، بنی امیّه است. آنان که اهل کفر و لعنتاند.
98- دختران زیاد در کاخها آسوده و محفوظند، و آل رسول (ص) اسیر بیابانها گردیدهاند، و در صحاری غریب و سرگردانند.
99- من هرگاه که ستارهای در آسمان میدرخشد و مؤذن ندای نماز را سرمیدهد، بر آنها میگریم.
100- و تا زمانیکه خورشید طلوع و غروب دارد من شبانهروز در مصیبت آنان میگریم.
101- خانههای خاندان رسول ویران اللّه (ص) ویران و بینشان گشته و منازل تبار زیاد آباد و پر از هایوهوی و پر رونق است.
102- سرهای خاندان پیامبر بریده و خونین است و گلّهی آل زیاد آسوده میچرد.
103- حرمت حریم رسول اللّه (ص) دریده شده و اهل حرم رسول خدا (ص) اسیرانند و آل زیاد حجلههای شادمانی میآرایند.
104- فغان و درد، آنگاه که خون بنی هاشم به ناحق ریخته شود، دستهای خود را به سوی قاتلان دراز میکنند، در حالی که دستانشان از انتقامجویی و خونخواهی بسته است [۲۹]
105- اگر امیدوار و آرزومند آنکسی نبودم که امروز و فردا خواهد آمد، قلبم از این همه اندوه و درد، پارهپاره میشد.
106- بیتردید آن امام ظهور خواهد کرد. او به نام خداوند و با برکات بیکران الهی قیام خواهد کرد.
107- آن امام، حق و باطل و راستی و ناراستی را در میان ما آشکار خواهد کرد و نیکان را پاداش خواهد داد و بدکاران را به کیفر خواهد رساند.
108- ای نفس! شاد و خرّم باش و ای جان من بر تو بشارت باد که آنچه آمدنی است، چندان دور نیست.
109- ای جان دردمند من از درازی دولت ظلم و ستم، شیون و زاری مکن، که من به عیان میبینم توانم رو به کاستی نهاده و ویرانیام را اعلام میکند (و چه زود باشد که از رنج دیرپای آسوده گردی).
110 و 111- و ای کاش خداوند روزگار مرا به آن دولت نزدیک و عمرم را دراز کند، و مرگم را پس افکند، آنگاه، شمشیر و نیزهام را از خون آنان سیراب میساختم و تمامی اندوهگران این عمر پرغصه را از خویش میزدودم.
112- همانا من به عشق و محبت ایشان از خداوند رحمان امید زندگانی جاودانه در بهشت برین دارم.
113- باشد که خداوند خلقش را از بلاها نجات دهد، زیرا که او در تمامی لحظات بر اعمال مردمان حاضر و ناظر است.
114- هرگاه سخنی نیک گفتم، بدخواهان با حرفهای ناروا به انکارم برخاستند و حقیقت را با سخنان گزاف و شبههانگیز پوشاندند.
115- پس من دست جان را از جدال با دشمن کوتاه میکنم (جانم از گفتوگو و جدال پیوسته و بیهوده با آنان به تنگ آمده است.) و از آنها دوری میکنم. چه اشکریزانم مرا بس است.
116- راستیکه هدایت این دشمنان به کندن آفتاب از جا و به تفهیم سخن به سنگ سخت میماند.
117- برخی از اینان حق را میشناسند و از آن سود نمیبرند و برخی دیگر هوسباز و شبههانگیزند.
118- دیگر بس است مرا که هر آینه از جدال با آنان اندوهناک و پر غصّه با بغضی گلوگیر و دردی لبریز بازگشتم.
119- چنان اندوه سینهام را میفشارد که گویی استخوانها از هجوم سخت دردها میشکند.
120- آیا از دیده اشک میریزی؟ و از سوز دل رنج میبری؟
121- و بر آثار دودمان محمّد (ص) میگریی و سینهات از حسرت به تنگ آمده است؟
122- هان! به حق برایشان بگری و از گردش روزگار باران اشک از دیدگان ببار!
123- و مصیبتشان را به روز عاشورا و آن پیشآمد سختی که از بزرگترین دشواریهای زمان بود از یاد مبر!
124- 125- خداوند به باران بهاری پیکرهای افتاده در دشت کربلا را سیراب کناد و بر روان پاک حبیب خود حسین (ع) درود پیاپی فرستد. کشتهای که در کنار دو نهر در بیابان کربلا افتاد.
126- کشتهی بیگناهی که فقدانش ما را به درد آورد و تنها ماندهای که فریاد میکرد: یاوران من کجا رفتند؟
127- من تشنهی عطشزدهای در سرزمین غربتم و کشتهی ستمرسیدهای بیگناهم.
128- سرش را بر فراز نی زدند و خاندان پریشان و آشفتهاش را به اسارت کشیدند.
129- به پسر سعد که خدا روانش را به درد آورد، بگو: به زودی عذاب دوزخ را به لعن و نفرین درخواهی یافت.
130- به روزگار دراز تا آنگاه که باد صبا وزد، بر گروهی که همگی به گمراهی فتادند.
131- و گفتار پیغمبر خدا را به شبههانگیزی تباه کردند، در بامداد و شام بر آنان نفرین باد.
چون دعبل قصیدهی تائیهاش را به پایان رساند. امام رضا (ع) سه بار فرمود: آفرین!
ابو الفرج اصفهانی گوید: «این قصیده از بهترین نوع شعر و شکوهمندترین نمونهی مدایحی است که دربارهی خاندان پیامبر (ص) سروده شده است.»[۳۰]
یاقوت حموی هم مینویسد: «چکامه تائیهای که دعبل دربارهی دودمان پیامبر سرود و برای علی بن موسی الرضا (ع) خواند از بهترین نوع شعر و بلندترین نمونهی مدایح است.»[۳۱]
دعبل در هنگام شهادت امام رضا (ع) در قم بود و در عزاداری مردم مسلمان قم و دوستداران آل محمّد (ص) در سوگ امام رضا (ع) شرکت کرد و در این ایام قصیدهی سوزناک و بلند «رائیه» را در مرثیه و مدح امام رضا (ع) و هجو و مذمّت بنی عباس به ویژه هارون الرّشید سرود:
قصیده رائیه:
1- تأسّفت جارتی لمّا رأت زوریو عدّت الحلم ذنبا غیر مغتفر
2- ترجو الصّبا بعد ما شابت ذوائبهاو قد جرت طلقا فی حلبة الکبر
3- أجارتی! إنّ شیب الرأس نفّلیذکر المعاد و ارضانی عن القدر
4- لو کنت ارکن للدّنیا و زینتهاإذن بکیت علی الماضین من نفری
5- أحنی الزّمان علی أهلی فصدّعهمتصدّع القعب لاقی صدمة الحجر
6- بعض أقام و بعض قد أصاربهداعی المنیّة و الباقی علی الأثر
7- أمّا المقیم فأخشی أن یفارقنیو لست أوبة من ولیّ بمنتظر
8- أصبحت أخبر عن أهلی و عن ولدیکحالم قصّ رؤیا بعد مدّکر
9- لو لا تشاغل نفسی بالأولی سلفوامن أهل بیت رسول اللّه لم أقر
10- و فی موالیک للمحزون مشغلةمن أن تبیت لمفقود علی أثر
11- کم من ذراع لهم بالطّفّ بائنةو عارض من صعید التّرب منعفر
12- أنسی الحسین و مسراهم لمقتلهو هم یقولون: هذا سیّد البشر!
13- یا أمّة السّوء ما جازیت أحمد عنحسن البلاء علی التنزیل و السّور
14- خلفتموه علی الأبناء حین مضیخلافة الدئب فی أبقار ذی بقر
15- و لیس حیّ من الأحیاء تعلمهمن ذی یمان و من بکر و من مضر
16- ألا و هم شرکاء فی دمائهمکما تشارک أیسار علی جزر
17- قتلا و أسرا و تحریقا و منهبة:فعل الغزاة بأرض الرّوم و الخزر
18- أری امّیة معذورین إن قتلواو لا أری لبنی العبّاس من عذر
19- أبناء حرب و مروان و اسرتهمبنو معیط ولاة الحقد و الوغر
20- قوم قتلتم علی الإسلام أوّلهمحتّی إذا استمکنوا جازوا علی الکفر
21- أربع بطوس علی قبر الزّکیّ بهاإن کنت تربع من دین علی وطر
22- قبران فی طوس: خیر الخلق کلّهمو قبر شرّهم هذا من العبر
23- ما ینفع الرّجس من قرب الزّکیّ و ماعلی الزکیّ بقرب الرّجس من ضرر
24- هیهات، کلّ امریء رهن بما کسبتله یداه فخذ ما شئت أو فذر [۳۲]
1- دلبرم! چون کنارهگیریام را از زنان دید، نگران شد و شکیبایی مرا گناهی نابخشودنی شمرد.
2- وی با گیسوان سپیدش و با آنکه به گروه پیران پیوسته است، آرزوهای جوانی دارد.
3- دلبرا موی سپید یاد معاد را در من بیدار و مرا به سرنوشتم خرسند میکند، و از یاد عشوهگران مهوش باز میدارد.
4- اگر بر دنیا و زیباییهای آن دل بسته بودم، جای آن داشت که بر رفتگان خویش، زار بگریم.
5- در پی مکر زمانه و خیانت روزگار جمعشان فرو پاشید، چنانکه گفتی کوه بر آنان فرو ریخت و هرکس هراسان به سویی گریخت.
6- برخی از ایشان ماندهاند و برخی دیگر از پی بانگ رعبانگیز منادی مرگ رفتهاند و گروهی نیز از پی ایشان روان اند.
7- آنانکه ماندهاند، بیم آن دارم که از من جدا شوند. و آنانکه رفتهاند، در انتظار بازگشتشان نیستم.
8- آنگاه که خواهم از خاندان و فرزندانم خبر دهم، به خوابزدهای میمانم که پس از بیداری، رؤیای خویش باز گوید.
9- اگر دلم به یاد رفتگان اهل بیت پیامبر خدا (ص) خوش نبود، به راستی که غمهای بیکران قرار از کفم میربود.
10- ای غمزده! جای آنکه شب را در اندوه چیزهای از دست رفته، به سحر آوری، دل به یاد مهربان حبیبانت بسپار که دل محزون را نیکوتر از این دل مشغولی نیست.
11- به یاد آور، چه دستهای کریمی که در کربلا از بدن جدا گشت و فرو افتاد و چه مبارک چهرهها که بر خاک تیره فرو خفت.
12- آیا حسین (ع) را از یاد ببرم و حال آنکه چون شبانگاهان آن بدمردمان- پنهان از چشمها- بر قتلگاه او گذشتند، گفتند: به راستی که او سرور آدمیان است.
13- ای بدمردمان! آیا این است پاداش رنجهای بیشمار محمد (ص) که در رساندن قرآن و آیات رحمت آن به شما، تحمّل کرد؟!
14- ای بد مردمان! چون پیامبر (ص) چشم از جهان فروبست، شما بر فرزندان او خلافت کردید، همچون گرگ گرسنهای که بر گلهای شبانی کند!
15- احدی را از قبایل عرب، از ذی یمان و بکر و مضر نمیشناسم. مگر اینکه در خون اهل بیت پیامبر شریکند.
16- مگر اینکه همانگونه که در تقسیم نذرهای زمان جاهلی شرکت میکردند، در ریختن خون شهدای نینوا هم شرکت داشتهاند. چنان قماربازانی که در لاشهی شتر با هم شریکند.
17- آنان در کشتن و اسیری بردن و آتشافروزی و ویرانگری در حقّ خاندان پیامبر آن کردند که جنگاوران اسلام در سرزمین «روم» و «خزر» با کافران کنند.
18- برای بنی امیه در کشتن فرزندان پیامبر بهانه و دستاویزی میبینم، ولی برای بنی عبّاس عذری نمییابم. [۳۳]
19- خاندان امیه و فرزندان حرب و مروان و معیط همه کینهتوز و ستمگرند!
20- آنان قومی هستند که نخستین فردشان در دشمنی با اسلام کشته شد و چون چیره شدند کافرانه به انتقامجویی و خونخواهی برخاستند.
21- ای دل غمگین! اگر از اندوه دین، خلوتی میجویی تا از درد خویش بکاهی، به قبر آن پاکنهاد در طوس همیشه بهار روی آور.
22- در طوس دو قبر است: یکی از آن برترین مردم و دیگری متعلّق به بدترین ایشان، و این خود مایهی عبرت است!
23- نه آن پلید را از قرب این پاک سود میرسد و نه این وجود پاک را از همجواری آن ناپاک، زیانی.
24- دریغا! که هرکس در گرو عمل خویش است که دستهایش برای او فراهم آوردهاند. پس تو هریک از نیک و بد را خواهی برگزین، یا واگذار.
قصیده دائیه:
1- ان کنت محزونا فمالک ترقد؟!هلّا بکیت لمن بکاه محمّد؟!
2- هلا بکیت علی الحسین و أهله؟!إنّ البکاء لمثلهم قد یحمد
3- لتضغضغ الإسلام یوم مصابهفالجود یبکی فقده و السودد
4- فلقد بکته فی السّماء ملائکزهر کرام راکعون و سجّد
5- أنسیت إذ صارت إلیه کتائبفیها إبن سعد و الطغاة الجحّد؟!
6- فسقوه من جرع الحتوف بمشهدکثر العداة به و قلّ المسعد
7- لم یحفظوا حقّ النبیّ محمّدإذ جرّعوه حرارة ما تبرد
8- قتلوا الحسین فأثکلوه بسبطهفالثکل من بعد الحسین مبرّد
9- کیف القرار؟! و فی السّبایا زینبتدعو بفرط حرارة: یا أحمد
10- هذا حسین بالسیوف مبضّعمتلطخ بدمائه مستشهد
11- عار بلا ثوب صریع فی الثریبین الحوافر و السنابک یقصد
12- و الطیّبون بنوک قتلی حولهفوق التراب ذبائح لا تلحد
13- یا جدّ قد منعوا الفرات و قتّلواعطشا فلیس لهم هنالک مورد
14- یا جدّ من ثکلی و طول مصیبتیو لما أعافیه أقوم و أقعد [۳۴]
دعبل در قصیدهی دائیه خود به مدح علی (ع) میپردازد:
14- نطق القرآن بفضل آل محمّدو ولایة لعلیّه لم تجحد
15- بولایة المختار من خیر الّذیبعد النبیّ الصادق المتودّد
16- إذ جاءه المسکین حال صلاتهفامتدّ طوعا بالذراع و بالید
17- فتناول المسکین منه خاتماهبة الکریم الأجودین الأجود
18- فاختصّه الرّحمان فی تنزیلهمن حاز مثل فخاره فلیعدد
19- إنّ الإله ولیّکم و رسولهو المؤمنین فمن یشأ فلیجحد
20- یکن الإله خصیمه فیها غداو اللّه بمخلف فی الموعد [۳۵]
1- تو که غمگینی چرا میخوابی؟ و بر کسی که محمد (ص) بر او گریست، نمیگریی؟
2- چرا بر حسین و خاندانش اشک نمیریزی مگر نمیدانی که گریه بر مثل آنها ستوده است؟
3- اسلام به روز شهادت او به خواری افتاد و بخشش و سروری از فقدانش گریست.
4- فرشتگان روشنبین و بزرگواری که در آسمان خدا را راکع و ساجدند نیز بر حسین گریستند.
5 و 6- آیا فراموش کردی زمانی را که افواج سپاه دشمن که عمر سعد و دیگر سرکردگان کافرپیشه در میانشان بودند چگونه بر حسین تاختند؟ و در نبردگاهی که دشمنان وی بسیار و دوستانش اندک بودند، جام مرگ را بکامش ریختند.
7- و حقّ پیغمبر را با چشاندن سوز عطشی فرو ناشدنی به آنها، نگه نداشتند.
8- حسین را کشتند و پیغمبر را به سوگ سبطش نشاندند راستی که پس از ماتم وی دیگر ماتمها آسان نمود.
9- چگونه میتوان آرام گرفت حال آنکه زینب در زمره اسیران بود و از سوز عطش فریاد میزد و میگفت: ای جد بزرگوار ای احمد.
10- این حسین تو است که به شمشیر دشمن کشته و پارهپاره شده و به خون آغشته گردیده است.
11- عریان و برهنه و بر خاک افتاده و پامال سم ستوران و اسبان تاخته است.
12- اجساد پاک و بیگور و کفن فرزندان کشتهات در پیرامون او به خاک افتاده.
13- ای نیای بزرگ و بزرگوار: اینها را از آب فرات منع کردند و به تشنگی و بیآبی کشتند.
14- ای جدّ والامقام! از ماتم و بسیاری مصیبت و آنچه بر من میرود، میافتم و میخیزم.
14 و 15- قرآن به برتری خاندان پیامبر و ولایت غیر قابل انکار علی (ع) ناطق است به ولایت پس از پیامبر (ص) آن برگزیده نیکمرد و راستگوی دوستدار ناطق است.
16- آنگاه که وی نماز میگزارد و نیازمندی دست تمنّا دراز کرد.
17- و او با بخششی بزرگوارانه که از این بخشندهی پسر بخشنده سزاوار بود، خاتمش را به مستمند داد.
18- و خدای مهربان وی را در قرآن خود چنین ویژگی بخشید: (و هرکس را چنین افتخاری است، گو بیارد)
19- به راستی که ولی و سرپرست شما، خدا و پیغمبرش و مؤمنانی هستند که نماز میگزارند و در حال رکوع زکوة میپردازند.
20- و هرکه خواهد انکار این فضیلت کند، در فردای قیامت خداوند خصمش خواهد بود و خدا در وعدههایش خلاف نخواهد کرد.
قصیدهای در رثاء حسین شهید:
1- جاؤا من الشام المشومة أهلهاللشوم یقدم جندهم ابلیس
2- لعنوا و قد لعنوا بقتل إمامهمترکوه و هو مبضع مخموس
3- و سبوا فوا حزنی بنات محمّدعبری حواسر ما لهنّ لبوس
4- تبّا لکم یا ویلکم أرضیتمبالنّار؟ ذلّ هنالک المحبوس
5- بعتم بدنیا غیرکم جهلا بکمعزّ الحیاة و انّه لنفیس
6- أخزی بها من بیعة أمویّةلعنت و حظّ البایعین خسیس
7- بؤسا لمن بایعتم و کأننیبإمامکم وسط الجحیم حبیس
8- یا آل أحمد ما لقیتم بعده؟!من عصبة هم فی القیاس مجوس
9- کم عبرة فاضت لکم و تقطّعتیوم الطفوف علی الحسین نفوس
10- صبرا موالینا فسوف ندیلکمیوما علی آل اللعین عبوس
11- ما زلت متّبعا لکم و لأمرکمو علیه نفسی ما حییت أسوس [۳۶]
1- از شامی که مردم آن شوم و تیرهروز بودند و از نگونبختی سپاهشان را ابلیس فرماندهی میکرد.
2- آمدند ای لعنت بر آنها باد و چنین مردمی که امام خود را میکشند و پیکر پارهپارهاش را بر خاک رها میکنند ملعون خواهند بود.
3- ای وای من که دختران گریان پیغمبر را عریان و سربرهنه اسیر کردند.
4- مرگ و ننگ بر شما! آیا به دوزخ آن تنگنای زشت و پست خرسند آمدید؟
5- به نادانی عزّت زندگی نفیس خود را به دنیای دیگران فروختید؟
6- و بیعت ننگین اموی دنیای شما را خوار کرد. وه! که بهره بیعتکنندگان چه ناچیز و پست بود.
7- مرگ و ننگ بر کسی که با او بیعت کردید. گویی رهبرتان را سرنگون در دوزخ میبینم.
8- ای خاندان محمّد (ص) پس از پیغمبر از این مردم چون گبر، چهها که دیدید؟
9- چه اشکها که به پایتان ریخته شد! و چه جانها که به روز واقعهی کربلا برای حسین از تن گسست؟
10- شکیبا باشید ای سروران ما، که روزگار سخت آن دودمان ملعون نیز فراخواهد رسید!
11- من همیشه پیرو شما هستم و جان خویشتن را تا زندهام به اطاعت شما وامیدارم.
قصیدهای دیگر در رثای حسین (ع):
1- رأس ابن بنت محمّد و وصیّهیا للرجال علی قناة یرفع
2- و المسلمون بمنظر و بمسمعلا جازع من ذا و لا متخشع
3- أیقظت اجفانا و کنت لها کریو أنمت عینا لم تکن بک تهجع
4- کحلت بمنظرک العیون عمایةو أصمّ نعیک کلّ اذن تسمع
5- ما روضة إلا تمنّت أنّهالک مضجع و لخطّ قبرک موضع [۳۷]
1- وای ای مردان! سر پسر دختر پیغمبر و جانشین او علی (ع) بر نیزه بلند است.
2- و با آنکه مسلمین میبینند و میشنوند، اما کسی نالهای نمیکند و حسرت نمیخورد.
3- از دیدن مصیبت تو، چشمها بیناییشان از دست رفت و عزای تو گوشها را ناشنوا کرد.
4- با نگاهت دیدگان نابینا را فروغ بینایی بخشیدی و خبر رخداد تو هر گوش شنوایی را کر کرد.
5- هیچ باغ و بستانی نیست، مگر اینکه آرزو دارد خاک او، آرامگاه تو باشد.
1- منازل بین أکناف الغریّإلی وادی المیاه إلی الطویّ
2- لقد شغل الدموع عن الغوانیمصاب الاکرمین بنی علیّ
3- أتی أسفی علی هفوات دهریتضامل فیه أولاد الزکیّ
4- ألم تقف البکاء علی حسین؟!و ذکرک مصرع الحبر التقیّ
5- ألم یحزنک أنّ بنی زیادأصابوا بالترات بنی النبیّ؟!
6- و إنّ بنی الحصان یمرّ فیهمعلانیة سیوف بنی البغیّ [۳۸]
1 و 2- اشکهایی که از مصیباتی که بر فرزندان بزرگوار علی در منازل پیرامون نجف و کنار فرات یعنی سرزمین کربلا رفته است، ریخته میشود، انسان را از نغمه و نشاط باز میدارد.
3- افسوس من بر زلّتهای زمانهای است که فرزند پاک پیغمبر را خوار میدارد.
4- آیا بر حسین و به یاد کشتن این دانای پرهیزکار اشک پیاپی نمیریزی؟
5- آیا از اینکه پدران زیاد، فرزندان پیغمبر را به خاک نشاندند.
6- چنین ناپاکزادگانی آشکارا بر آن پاکزادگان شمشیر کشیدند، اندوهگین نیستی؟
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ الغدیر؛ ج 2، ص 365.
- ↑ تاریخ بغداد؛ ج 8، ص 385.
- ↑ الفهرست، ابن ندیم، ص 229.
- ↑ همانجا.
- ↑ دیوان دعبل؛ ص 31.
- ↑ دعبل خزاعی؛ با تلخیص. دایرة المعارف تشیع.
- ↑ دیوان دعبل؛ ص 306.
- ↑ فلته: به معنای «فجأة» است و آن امری است که ناگهان و بیتأمل انجام پذیرد. و مقصود از آن در بیت، بیعت با ابو بکر است. در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید (ج 1 ص 123) به نقل از عمر بن خطاب آمده است که: «کانت بیعة ابی بکر فلته وقی اللّه (المسلمین) شرّها، فمن عاد الی مثلها فاقتلوه». بیعت با ابو بکر امری شتابزده و بیتدبّر بود. خداوند مسلمانان را از شرّ آن حفظ کناد. پس هر آن کس که مانند این کار را بهجا آورد، او را بکشید.
- ↑ ادب الطف؛ ج 1، ص 295- 297.
- ↑ همان؛ ص 297.
- ↑ همان؛ ص 297.
- ↑ ادب الطف؛ ج 1، ص 298- 300.
- ↑ همان؛ ص 306.
- ↑ محسّر: حدّ بین «منی» و «عرفات» است. و اما معنای لغوی آن حسرتبرانگیز میباشد و انسان پس از کسب معرفت در عرفات، در حسرت رسیدن به آرزوی خویش در منی است.
- ↑ قصیدهی تائیه به خاطر این بیت به قصیده «مدارس آیات» شهرت یافته است، و همگان با این بیت از آن یاد میکنند. برخی نیز آن را مطلع قصیده دانستهاند مانند یاقوت حموی که در «معجم الأدباء» با این بیت قصیده را آغاز کرده است.
- ↑ نام محلی در سرزمین منی، که مسجد خیف نیز در آنجا قرار دارد.
- ↑ جمرات: مقصود از جمرات محل رمی جمرات در منی.
- ↑ ذو الثفنات: لقب امام سجاد (ع)، و معنای آن پینهدار است. از آنجاکه مواضع سجود آن حضرت از فرط سجده همواره پینهدار بود، او را «ذو الثفنات» میخوانند. آن حضرت نزد خواص و عام به دو لقب «سجاد» و «ذو الثفنات» مشهور بود.
- ↑ یعنی دشمنان اهل بیت فرزندان همان کفار و مشرکانند که در جنگهای صدر اسلام به شمشیر علی و حمزه و دیگر بنی هاشم کشته شده بودند و فرزندان کفر پیشهی آنان امروز، انتقام خون آنها را از فرزندان پاک علی (ع) میگیرند.
- ↑ باران ناشناختهام/ چون اختران سوخته/ چندان به خاک تیره فرو ریختند ..." الف بامداد".
- ↑ کوفان، نجف و اطراف آن را میگویند. قبور کوفه، اشاره به قبر امیر مؤمنان علی (ع)، مسلم بن عقیل و شهدای کربلا و زید بن علی بن حسین (ع) است.
- ↑ اشاره به قبور چهار امام معصوم در بقیع: امام حسن مجتبی، امام سجاد، امام باقر و امام صادق (ع) است.
- ↑ سرزمینی در نزدیکی مکّه. اشاره به شهدای فخ در سال 169 ه. ق. از جمله رهبر شهدا حسین بن علی بن حسن از نوادههای امام حسن مجتبی (ع) و جمعی از یاران او که در زمان هادی عباسی، قیام کردند و بجز دو تن از بنی هاشم (ادریس بن عبد اللّه، یحیی بن عبد اللّه) همگی به شهادت رسیدند.
- ↑ جوزجان: ناحیهی وسیعی از بلخ، در کشور افغانستان بین مرغاب و آمودریا که آن زمان از خراسان بزرگ محسوب میشد. قبور جوزجان، اشاره به قبر" یحیی بن زید بن علی بن الحسین (ع)" و یاران اوست. یحیی بن زید شهید، پس از شهادت پدرش، به جوزجان رفت." نصر بن سیّار" به فرمان ولید بن عبد الملک پلید ده هزار سپاه به جنگ او فرستاد و یحیی لشکر را شکست داد. سپس گروهی بر وی خروج کردند و او را با یارانش به شهادت رساندند.
- ↑ باخمری: مکانی بین کوفه و واسط محل شهادت" ابراهیم بن عبد اللّه بن الحسن" نوادهی امام حسن (ع) در شانزده فرسنگی کوفه. او در زمان منصور دوانیقی، خلیفهی عباسی در بصره قیام کرد و به سوی کوفه آمد. در باخمری با سپاه منصور به فرماندهی عیسی بن موسی مقابله کرد و به شهادت رسید. قبر او و بسیاری از یارانش در باخمری قرار دارد.
- ↑ مرقد مطهّر امام کاظم (ع) و امام جواد (ع) در یک محل (کاظمین بغداد) قرار دارد، ولی در زمان امام رضا (ع) و دعبل- زمان سرایش این قصیده- تنها قبر پاک و به غربت نشستهی امام ابو الحسن موسی کاظم (ع) در آنجا بود و دعبل در این بیت بدان اشاره کرده است.
- ↑ چون دعبل این بیت را خواند، امام رضا (ع) فرمود: «خدا تو را از ترس بزرگ (ترس روز قیامت) ایمن گرداند.» عیون اخبار الرضا؛ ج 2، ص 267.
- ↑ چون دعبل به این بیت رسید. امام (ع) گریست فرمود: «صدقت یا خزاعی» راست گفتی ای خزاعی.
- ↑ دراین لحظه امام (ع) دستهایش را برگرداند و فرمود:" آری! به راستی که دستان ما بسته است!" همانجا.
- ↑ الاغانی؛ ج 18، ص 29.
- ↑ معجم الادبا؛ ج 4، ص 196.
- ↑ دیوان دعبل؛ ص 195- 198.
- ↑ زیرا بنی امیه مردمانی کینهتوز و دشمن اسلام بودند و ریشه در جاهلیت و کفر و شرک داشتند. اما بنی عباس خویشاوند پیامبر (ص) و نیاکانشان مسلمان بودند.
- ↑ ادب الطف؛ ج 1، ص 306 و 307.
- ↑ ادب الطف؛ ج 1، ص 306 و 307.
- ↑ همان؛ ص 307.
- ↑ همان؛ ص 305. دیوان دعبل خزاعی؛ ص 107.
- ↑ الغدیر؛ ج 2، ص 384.