ابن جبر المصری: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
'''ابن جبر المصری''' از شعرای دیار مصر است که در عهد خلیفهی فاطمی مستنصر باللّه میزیسته است. | '''ابن جبر المصری''' از شعرای دیار مصر است که در عهد خلیفهی فاطمی مستنصر باللّه میزیسته است. | ||
== زندگینامه == | ==زندگینامه== | ||
ابن جبر المصری در سال ۴۲۰ ه. ق. متولد و به سال ۴۸۷ هجری درگذشته است. سیّد امین وی را شاعر آل محمّد (ص) میداند و مینویسد: «قصیدهاش در مدح [[اهل بیت (ع)|اهل بیت]] گواه شیعه بودن اوست». <ref>اعیان الشیعه؛ ج ۵، ص ۲۶۲.</ref> این قصیده شامل ۱۰۲ بیت میباشد که اکثر ابیاتش در مدح امام علی (ع) است و از زیباترین قصاید میباشد. | ابن جبر المصری در سال ۴۲۰ ه. ق. متولد و به سال ۴۸۷ هجری درگذشته است. سیّد امین وی را شاعر آل محمّد (ص) میداند و مینویسد: «قصیدهاش در مدح [[اهل بیت (ع)|اهل بیت]] گواه شیعه بودن اوست». <ref>اعیان الشیعه؛ ج ۵، ص ۲۶۲.</ref> این قصیده شامل ۱۰۲ بیت میباشد که اکثر ابیاتش در مدح امام علی (ع) است و از زیباترین قصاید میباشد. | ||
== نمونه اشعار == | ==نمونه اشعار== | ||
'''مدح اهل بیت (ع):''' | '''مدح اهل بیت (ع):''' | ||
خط ۲۵۷: | خط ۲۵۷: | ||
۱۰۱- و اجبر بها الجبری ربّ و برّهمن ظالم لدمائهم سفّاک | ۱۰۱- و اجبر بها الجبری ربّ و برّهمن ظالم لدمائهم سفّاک | ||
۱۰۲- و بهم- إذا أعداء آل محمّدغلقت رهونهم- فجد بفکاک <ref>الغدیر؛ ج | ۱۰۲- و بهم- إذا أعداء آل محمّدغلقت رهونهم- فجد بفکاک <ref>الغدیر؛ ج ۴، ص ۳۱۷- ۳۱۳. ادب الطف؛ ج ۲، ص ۳۲۲- ۳۲۸.</ref> | ||
خط ۴۶۳: | خط ۴۶۳: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
* دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج۱، ص:۲۵۴-۲۶۰. | *دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج۱، ص:۲۵۴-۲۶۰. | ||
==پی نوشت== | ==پی نوشت== | ||
خط ۴۷۱: | خط ۴۷۱: | ||
[[رده:شاعران]] | [[رده:شاعران]] | ||
[[رده:شاعران عرب]] | [[رده:شاعران عرب]] | ||
<references /> | <references />{{شاعران}} |
نسخهٔ کنونی تا ۹ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۴۳
ابن جبر المصری | |
---|---|
زادروز | 420 ه. ق. مصر |
مرگ | 487 ه. ق. |
در زمان حکومت | خلیفهی فاطمی مستنصر باللّه |
پیشه | شاعر |
ابن جبر المصری از شعرای دیار مصر است که در عهد خلیفهی فاطمی مستنصر باللّه میزیسته است.
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن جبر المصری در سال ۴۲۰ ه. ق. متولد و به سال ۴۸۷ هجری درگذشته است. سیّد امین وی را شاعر آل محمّد (ص) میداند و مینویسد: «قصیدهاش در مدح اهل بیت گواه شیعه بودن اوست». [۱] این قصیده شامل ۱۰۲ بیت میباشد که اکثر ابیاتش در مدح امام علی (ع) است و از زیباترین قصاید میباشد.
نمونه اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
مدح اهل بیت (ع):
۱- یا دار غادرنی جدید بلاکرثّ الجدید فهل رثیت لذاک؟!
۲- أم أنت عمّا أشتکیه من الهویعجماء مذ عجم الیلی مغناک؟!
۳- ضفناک نستقری الرسوم فلم نجدإلّا تباریح الهموم قراک
۴- و رسیس شوق تمتری زفراتهعبراتنا حتّی تبّل ثراک
۵- ما بال ربعک لا یبلّ؟ کأنّمایشکو الذی أنا من نحولی شاک
۶- طلّت طلولک دمع عینی مثلماسفکت دمی یوم الرّحیل دماک
۷- و أری قتیلک لا یدیه قاتلو فتور ألحاظ الظباء ظباک
۸- هیّجت لی إذ عجت ساکن لوعةبالساکنیک تشبّها ذاکراک
۹- لمّا وقنت مسلّما و کأنّماریّا الأحبّة سقت من ریّاک
۱۰- و کفت علیک سماء عینی صیّبااو کفّ صوب المزن عنک کفاک
۱۱- سقیا لعهدی و الهوی مقضیّةأو طاره قبل احتکام نواک
۱۲- و العیش غضّ و الشباب مطیّةللّهو غیر بطیئة الإدراک
۱۳- أیّام لا واش یطاع و لا هوییعصی فنقصی من عنک اذزرناک
۱۴- و شفیعنا شرخ الشبیبة کلّمارمنا القصاص من اقتناص مهاک
۱۵- و لئن أصارتک الخطوب إلی بلیو لحاک ریب صروفها فمحاک
۱۶- فلطالما قضّیت فیک مآربیو أبحت ریعان الشّباب حماک
۱۷- ما بین حور کالنجوم تزیّنتمنها القلائد للبدور حواکی
۱۸- هیف الحصور من القصور بدت لنامنها الأهلّة لامن الأفلاک
۱۹- یجمعن من مرح الشبیبة خفّة المعتزّلین و عفّة النّساک
۲۰- و یصدن صادیة القلوب بأعیننجل کصید الطیر بالأشراک
۲۱- من کلّ مخطفة الحشا تحکی الرشاجیدا و غصن البان لین حراک
۲۲- هیفاء ناطقة النطاق تشکّیامن ظلم صامتة البرین ضناک
۲۳- و کأنّما من ثغرها من نحرهادرّ تباکره بعود أراک
۲۴- عذب الرّضاب کأنّ حشولثاتهامسکا یعلّ به ذری المسواک
۲۵- تلک التی ملکت علی بدلّهاقلبی فکانت أعنف الملاک
۲۶- إنّ الصّبی یا نفس عزّ طلابهو نهتک عنه و اعظات نهاک
۲۷- و الشیب ضیف لا محالة مؤذنبرداک فاتّبعی سبیل هداک
۲۸- و تزوّدی من حبّ آل محمّدزادا متی أخلصته نجّاک
۲۹- فلنعم زاد للمعاد و عدّةللحشران علقت یداک بذاک
۳۰- و إلی الوصیّ مهمّ أمرک فوّضیتصلی بذاک الی قصیّ مناک
۳۱- و به ادرئی فی نحر کلّ ملمّةو إلیه فیها فاجعلی شکواک
۳۲- و بحبّة فتمسّکی أن تسلکیبالزیغ عنه مسالک الهلّاک
۳۳- لا تجهلی و هواه دأبک فاجعلیأبدا و هجر عداه هجر قلاک
۳۴- فسواء انحرف امرؤ عن حبّةأوبات منطویا علی الإشراک
۳۵- و خذی البرائة من لظی ببراءمن شانئیه و امحضیه هواک
۳۶- و تجنّبی إن شئت أن لا تعطبیرأی ابن سلمی فیه و ابن صهاک
۳۷- و اذا تشابهت الامور فعوّلیفی کشف مشکلها علی مولاک
۳۸- خیر الرجال و خیر بعل نساءهاو الأصل الفرع التقّی الزاکی
۳۹- و تعوّذی بالزّهر من أولادهمن شرّ کلّ مضلّل أفّاک
۴۰- لا تعدلی عنهم و لا تستبدلیبهم فتحظی بالخسار هناک
۴۱- فهم مصابیح الدّجی لذوی الحجیو العروة الوثقی لذی استمساک
۴۲- و هم الأدلّة کالأهلّة نورهایجلو عمی المتحیّر الشکّاک
۴۳- و هم الصّراط المستقیم فأرغمیبهواهم أنف الذی یلحاک
۴۴- و هم الأئمّة لا إمام سواهمفدعی لتیم و غیرها دعواک
۴۵- یا امّة ضلّت سبیل رشادهاإنّ الذی استر شدته أغواک
۴۶- لئن ائتمنت علی البریّة خائناللنفس ضیّعها غداة رعاک
۴۷- أعطاک إذ وطّاک عشوة رأیهخدعا بحبل غرورها دلّاک
۴۸- فتبعته و سخیف دینک بعتهمغترّة بالنزر من دنیاک
۴۹- لقد اشتریت به الضّلالة بالهدیلمّا دعاک بمکره فدهاک
۵۰- و أطعتة و عصیت قول محمّدفیما بأمر وصیّه وصّاک
۵۱- خلّفت و استخلفت من لم یرضهللدین تابعة هوی هوّاک
۵۲- خلت اجتهادک للصّواب مؤدّیاهیهات ما أدّاک بل ارداک
۵۳- لقد إجتریت علی اجتراح عظیمةجعلت جهنّم فی غد مثواک
۵۴- و لقد شققت عصا النّبیّ محمّدو عققت من بعد النّبیّ أباک
۵۵- و غدرت بالعهد المؤکّد عقدهیوم «الغدیر» له فما عذراک
۵۶- فلتعلمنّ و قد رجعت به علی الأعقاب ناکصة له علی عقباک
۵۷- أعن الوصی عدلت عادلة بهمن لا یساوی منه شسع شراک؟!
۵۸- و لتسألنّ عن الولاء لحیدرو هو النعیم شقاک عنه ثناک
۵۹- قست المحیط بکلّ علم مشکلو عر مسالکه علی السلّاک
۶۰- بالمعتریه- کما حکی شیطانهو کفاه عنه بنفسه من حاکی
۶۱- و الضارب الهامات فی یوم الوغیضربا یقدّ به إلی الأوراک
۶۲- إذ صاح جبریل به متعجّبامن بأسه و حسامه البتّاک
۶۳- «لا سیف الّا ذو الفقار و لا فتّیالّا علیّ» فاتک الفتّاک
۶۴- بالهارب الفرّار من أقرانهو الحرب یذکیها قنا و مذاکی
۶۵- و القاطع اللیل البهیم تهجّدابفؤاد ذی روع و طرف باکی
۶۶- بالتارک الصّلوات کفرانا بهالو لا الریاء لطال ما راباک
۶۷- أبعد بهذا من قیاس فاسدلم تأت فیه امّة مأتاک
۶۸- أو ما شهدت له مواقف أذهبتعنک اعتراک الشک حین عراک؟!
۶۹- من معجزات لا یقوم بمثلهاالّا نبیّ أو وصیّ زاکی
۷۰- کالشمس إذ ردّت علیه ببابللقضاء فرض فائت الّا دراک
۷۱- و الریح إذ مرّت فقال لها: احملیطوعا ولی اللّه فوق قواک
۷۲- فجرت رجاء بالبساط مطیعةامر الإله حثیثة الایشاک
۷۳- حتّی إذا وافی الرقیم بصحبهلیزیل عنه مریة الشکّاک
۷۴- قال: السّلام علیکم فتبادروابالردّ بعد الصّمت و الإمساک
۷۵- عن غیره فبدت ضغاین صدر ذیحنق لستر نفاقة هتّاک
۷۶- و المیت حین دعا به من صرصرفأجابه و أبیت حین دعاک
۷۷- لا تدّعی ما لیس فیک فتندمیعند امتحان الصّدق من دعواک
۷۸- و الخفّ و الثعبان فیه آیةفتیقّظی یاویک من عمیاک
۷۹- و السّطل و المندیل حین أتی بهجبریل حسبک خدمة الإملاک
۸۰- و دفاع أعظم ما عراک بسیفهفی یوم کلّ کریهة و عراک
۸۱- و مقامه- ثبت الجنان- بخیبرو الخوف إذ ولّیت حشوحشاک
۸۲- و الباب حین دحی به عن حصنهمسبعین باعا فی فضا دکداک
۸۳- و الطائر المشوی نصّ ظاهرلو لا جحودک ما رأت عیناک
۸۴- و الصخرة الصمّا و قد شفّ الظمامنها النفوس دحی بها فسقاک
۸۵- و الماء حین طغی الفرات فأقبلواما بین باکیة إلیه و باکی
۸۶- قالوا: أغثنا یابن عمّ محمّدفالماء یؤذننا بوشک هلاک
۸۷- فأتی الفرات فقال: یا أرض ابلعیطوعا بأمر اللّه طاغی ماک
۸۸- فأغاضه حتّی بدت حصباؤهمن فوق راسخة من الأسماک
۸۹- ثمّ استعادوه فعاد بأمرهیجری علی قدر، ففیم مراک؟!
۹۰- مولاک راضیة و غضبی فاعلمیسیّان سخطک عنده و رضاک
۹۱- ای تیم تیّمک الهوی فأطعتهو عن البصیرة یا عدی عداک
۹۲- و منعت إرث المصطفی و تراثهو ولیته طلما، فمن ولّاک؟!
۹۳- و بسطت أیدی عبد شمس فاغتدتباظلم جاریة علی مغناک
۹۴- لا تحسبیک برئیة ممّا جریو اللّه ما قتل الحسین سواک
۹۵- یا آل أحمد کم یکابد فیکمکبدی خطوبا للقلوب نواکی
۹۶- کبدی بکم مقروحة و مدامعیمسفوحة وجودی فؤادی ذاکی
۹۷- و اذا ذکرت مصابکم قال الأسیلجفونی: اجتنبی لذیذ کراک
۹۸- و ابکی قتیلا بالطفوف لأجلهبکت السّماء دما فحقّ بکاک
۹۹- إن تبکهم فی الیوم تلقاهم غداعینی بوجه مسفر ضحّاک
۱۰۰- یا ربّ فاجعل حبّهم لی جنّةمن موبقات الظلم و الإشراک
۱۰۱- و اجبر بها الجبری ربّ و برّهمن ظالم لدمائهم سفّاک
۱۰۲- و بهم- إذا أعداء آل محمّدغلقت رهونهم- فجد بفکاک [۲]
۱- ای کلبهی غم، چندان به پایت درنگ کردم که مصیبتهای فوت را کهنه کردم، آیا به ماتم نشستم؟
۲- از آن روز که سروسامانت بهم ریخت، دیگر به شکوهی این عاشق بیدل، دل نسپردی.
۳- میهمانت شدم، از در و دیوار تمنّای مراد کردم، اما جز غم و اندوه بر سر خوانت ندیدم.
۴- دل مشتاقم چنان در سوز و گداز است که آه جانگدازم سیل اشک بر چهره روان سازد و سامانت را به گل نشاند.
۵- چیست که بوموبرت جانب خرّمی نگیرد؟ گویا بسان من از نزاری خود نالان است.
۶- بروبام درهم ریختهات سیلاب اشکم فنا کرد. چونانکه روز وداع بنان گلعذارت خون مرا مباح کردند.
۷- کشتهی راهت را خونبها نجویند، مژگان پریوشانت خنجر آبدار است.
۸- آن دم که به خاک درت پا نهادم، خاطرات وصلم زنده شد، سوز اشتیاقم شعلهور گشت.
۹- بهپا ایستادم و سلام دادم، گویا که نگاه جان پرور دوست از نگاه تو آبیاری شده است.
۱۰- از آسمان دیدگانم سیلاب حسرت روان است، دیگرت با ابر بهاران چهکار است؟
۱۱- خوشا دوران وصل که کامم روا بود و هجران نامراد.
۱۲- زندگی شاداب و خرّم، توسن مراد در بساط عیش و کامرانی تازان، کسی به گردش نرسید.
۱۳- دهان سخنچین بسته، سلطان عشق فرمانروا، کام دل به هنگام زیارت روا بود.
۱۴- و چون از زیبارخان وحشی جویای وصال میگشتیم، شور جوانی شفیع درگاهشان بود.
۱۵- اگر حوادث روزگار تو را به نابودی کشاند، گردش زمانه به نیابت از تو آن را درهم میکوبد.
۱۶- به خدا که روزگاری دراز با عیش و عشرت سرکردم، مرغزار باصفایت را به زیر پا سپردم.
۱۷- در میان حوریان سیم تن که بسان اختران گردنبند زرّین بر سینه افشانده.
۱۸- لاغراندام، چون هلال تابان از کاخها سر برآورده.
۱۹- شور و شیدایی عشاق را با عفّت پارسایان به هم آمیخته.
۲۰- دلهای شیدازده را با دیدگان شهلا صید کرده چونانکه صیّاد، مرغ را با دام.
۲۱- باریکمیان، گردن بلورین، با اندامی نرم و کشیده، چون شاخ ارغوان.
۲۲- کمربند زرّین، مزیّن به یاقوت و نگین، شکوه آرد از ستم خلخال سیمین بر ساق و ساعد مرمرین.
۲۳- دندان چون درّ غلطان، مسواکی از چوب اراک بر کنار دهان.
۲۴- لعابش چون آب حیات آویزان، مشک و عبیر از کنارهی دندان با مسواک ریزان.
۲۵- همان پریچهری که با کرشمه و ناز دل از کفم ربود، اما مهری نیفزود.
۲۶- ای جان عزیز، دیگرت شور و شیدایی خریداری ندارد، عقل و خرد ناصح مشفقی است.
۲۷- پیری بر آستانهی در پیک مرگ است، از راه هدایت پیروی کن!
۲۸- از مهر آل رسول توشه برگیر، اخلاص در دوستی مایهی نجات است.
۲۹- بهترین توشهی معادت همین بس، هم ذخیرهی آخرت، گرت حاصل آید.
۳۰- سامان کارت به وصی گذار تا بر کرسی آرزوها برآئی.
۳۱- با یاد او به استقبال حوادث بشتاب، شکوهی روزگار خدمت او بر.
۳۲- به دستاویز مهرش چنگ برزن تا از گمرهی و سرگشتگی بر کنار مانی.
۳۳- راه جهالت مپوی، هوای او از سر منه، با دشمنانش ره آشتی مجوی.
۳۴- آنکه از راه مهرش به در شد، با مشرک کافر برابر شد.
۳۵- دوزخ سوزان شعلهور است «تولّی و تبرّی» برات آزادی است.
۳۶- برحذر باش که بر خاک هلاک نیفتی، چون زادهی «سلمی و صهاک» با سالار مؤمنان درافتی.
۳۷- چون حق و باطل مشتبه ماند، بر حلّال مشکلات علی اعتماد کن.
۳۸- والاترین مردان جفت والاترین زنان، اصل و فرعی پاک، طیّب و طاهر.
۳۹- به دامن نسل پاکش پناه گیر و از شرّ دروغبافان گمراه، در امان باش.
۴۰- از در این خاندان سوی دیگر مپوی، و دیگران را انباز و همتا مگیر، خسارت دنیا و دین همین است.
۴۱- چراغهای تاریکی، هرکه خواهد راه یابد، دستاویزی محکم، هرکه خواهد چنگ یازد.
۴۲- رهبرانند و چون هلال تابان راه گمگشتان را نشان دهند.
۴۳- راه راست و درست، با مهر و ولایشان بینی دشمن به خاک بمال.
۴۴- پیشوایان که پیشوایی جز آنان نیست، بگذار «تیم» و «عدی» هرچه خواهند، بگویند.
۴۵- ای امت سرگشتهی گمراه، مرشد خامت به راه ضلالت کشید.
۴۶- خائنی که امین مردم شناختی، حقّ امانت ضایع و مهمل گذاشت.
۴۷ و ۴۸- از آن دم که زین بر پشت نهاد، به راه کجت برد و با لگام و نیرنگ و فریب مهارت کرد.
۴۹- دنبالش گرفتی، دین پوشالیت را فروختی، درهمی ناچیز از دنیای دون برگرفتی.
۵۰- فرمانش بردی، پس فرمان محمّد پشت سر نهادی و سفارش او را دربارهی وصی از خاطر بردی.
۵۱- آن را که رسول حق، صالح نشناخت، به رهبری برگزیدی و دنبال هوای نفست را گرفتی.
۵۲- پنداشتی انتخاب تو را به راه صواب کشاند، اما به خاکت نشاند.
۵۳- جرمی عظیم مرتکب گشتی، دوزخ سوزان را جایگاه خود ساختی.
۵۴- فرمان رسول را شکستی و بعد از رحلتش، پدر روحانیت را از خود راندی.
۵۵- به روز غدیر که پیمان استوار کرد، راه خیانت گرفتی، ندانم در پاسخ چه داری؟
۵۶- پشت به حق دادی، با شتاب به سوی باطل تاختی، بهزودی سزای خود را میبینی.
۵۷- خدا را؛ از وصّی رسول رخ برتافتی، کسی را همتای او گرفتی که با کفش او هم برابر نبود.
۵۸- به خدا سوگند، مهر حیدر همان نعیم است که به روز جزا باز پرسند، اما شقاوت شما را از در این خاندان راند.
۵۹- آن را که در همهی علوم بینا و در همهی معضلات حلّال مشکلات بود.
۶۰- با کسی مقیاس گرفتی که به اعتراف او شیطان بر سر دوشش سوار بود.
۶۱- آن را که روز نبرد، تیغ بر فرق هرکس نهاد، تا کمر دریده شد.
۶۲- جبریل از صولت و سطوتش با شگفت فریاد برمیکشید.
۶۳- تیغی چون ذو الفقار نباشد و جوانمردی چون علی، دلیر دلیران.
۶۴- او را با ترسوی بزدلی مقیاس گرفتی، همانکه در غوغای جنگ همواره عار فرار را به جان میخرید.
۶۵- آن را که در دل شبها به تهجّد برمیخاست و با قلبی لرزان و چشمی گریان نماز و نیاز به پای میبرد.
۶۶- او را با کسی همتا گرفتی که در خلوت نماز فریضه را ترک میگفت و چه بسیارش آزمودند.
۶۷- اف باد بر این قیاس فاسد، که هیچ ملتی چنین بیمایه رسوایی به بار نیاورد.
۶۸- آیا موقعیت و مقامش نشناختی تا زنگار شک و ریبت از دل بشوید؟
۶۹- آن معجزاتی که جز بر دست پیامبران و اوصیاء پاکشان جاری نگردد.
۷۰- و خورشید در سرزمین بابل بازگشت تا نماز عصرش به موقع ادا باشد؟
۷۱- بادی برخاست، فرمودش، بشتاب و کارگزار حق را بر یال خود سوار کن.
۷۲- باد، هموار و نرم، بساط خیبری بر دوش گرفت، سریع و شتابان فرمان حق را مطیع شد.
۷۳- علی با همرهان، کنار کهف رقیم پا بر زمین نهاد، تا شک و ریب از دلها بزداید.
۷۴- فرمود: درود بر شما باد. اصحاب کهف، بلا درنگ پاسخ بازگفتند، با آنکه از پاسخ دیگران خموشی گرفتند.
۷۵- از اینجا بود که کینهها در سینهها شعلهور شد، از نفاق باطن پرده برکشیدند.
۷۶- باد صرصر که روح و روان نداشت، فرمانش به جان خرید، و تو امت ناپاک راه عصیان سپردی.
۷۷- دعوی ایمان مکن که گاه امتحان از دعوی خود پشیمان گردی.
۷۸- داستان مور و مار، خود، آیت حقی است، وای بر تو از خواب خرگوشی بیدار شو.
۷۹- سطل و مندیل که جبریل امین برای وضو آورد. بهبه از این خدمتکار والامقام.
۸۰- در معرکهی هیجا با شمشیرش به دفاع برخاست، غبار غم از چهرهها بشست.
۸۱- از پایداری و استقامتش در خیبر یاد کن، آن روز که از هراس راه فرار گرفتی.
۸۲- آن روز که دراز قلعهی خیبر برکند، هفتاد گز به دور افکند.
۸۳- «مرغ بریان» شاهد صدقی است، اگر حقایق مشهود را منکر نباشی.
۸۴- در راه صفین صخرهی کوهپیکر، یک تنه از خاک برکند و چشمهی آب گوارایت نوشاند.
۸۵- نهر فرات سر به طغیان برکشید، زن و مرد، گریان و نالان به خدمت دویدند.
۸۶- کای پسر عمّ رسول، خلق را دریاب که بر آستانهی هلاکت اندریم.
۸۷- نزدیک فرات شد و فرمود: «آب سرکش را به کام درکش و فرمان خدا را مطیع شو»!
۸۸- نهر فرات، آب خود در کام کشید، ریگها نمایان شد، ماهیان روی هم انباشته ماندند.
۸۹- دوبارهاش فرمان داد تا به حالت عادی بازگشت. تردیدت در کجاست؟
۹۰- سرور و سالارتر اوست. چه خشنود باشی و یا خشمناک، رضا و خشم تو در برش یکسان است.
۹۱- ای «تیم» هوای نفست خوش آمد، طاعتش بردی. ای «عدی» از راه حق بهدر رفتی.
۹۲- ارث مصطفی را منکر شدی. با سیهکاری بر مسندش جا کردی، برگو فرمان خلافتت که نوشت؟
۹۳- زادگان «عبد شمس» را بر کرسی امارت نشاندی. آنان در سیهکاری راه و رسمت پیش گرفتند.
۹۴- مپندار که از جرم و جنایتشان بری باشی. به حق سوگند حسین را تو کشتی.
۹۵- ای خاندان احمد، تا چند جگر داغدارم در ماتم جانگدازتان در تبوتاب است.
۹۶- قلبم خونچکان. سیلاب اشکم ریزان. آتش دل در اشتعال است.
۹۷- هرگاه از ماتم شما یاد کنم، حسرت و اندوه بر دیدهام فریاد کشد: دیگرت خواب نوشین حرام است.
۹۸- بر کشتهی کربلا سیلاب ماتم روان کن که آسمان هم بر او خون گریست.
۹۹- اگر امروز در سوگ آنان اشک ماتم بریزی، فردای قیامت با چهرهی خرّم بهپا خیزی.
۱۰۰- ای خدای من، این مهری که به دل دارم، سپر بلایم ساز تا از سیهکاری و شرک در امان باشم.
۱۰۱- شکست «جبری» را ترمیم کن. از هر سیهکاری که خون آنان ریخت، بری گردان.
۱۰۲- از برکاتشان ز آتش نیرانم نجات بخش. آن روز که دشمنان در غل و زنجیر باشند.
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج۱، ص:۲۵۴-۲۶۰.