حاوی سنندجی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
| class="b" |<span class="beyt"> به جسم بیکفن شاه کربلاکش بود</span> | | class="b" |<span class="beyt"> به جسم بیکفن شاه کربلاکش بود</span> | ||
| style="width:2em;" | | | style="width:2em;" | | ||
| class="b" |<span class="beyt">ز ریگهای بیابان کربلا کافور </span> | | class="b" |<span class="beyt">ز ریگهای بیابان [[کربلا]] کافور </span> | ||
|- | |- | ||
| class="b" |<span class="beyt"> به اشکهای پیاپی روانِ آدمِ آل</span> | | class="b" |<span class="beyt"> به اشکهای پیاپی روانِ آدمِ آل</span> | ||
خط ۱۴۱: | خط ۱۴۱: | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران متأخر]] | [[رده:شاعران متأخر]] | ||
<references /> | <references />{{شاعران}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۳ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۰۹
حسین قلی خان، شاعر شیعی ایرانی سده سیزدهم قمری است.
حاوی سنندجی | |
---|---|
نام اصلی | حسین قلی خان |
مرگ | سال ۱۲۶۳ ه. ق. بابان کردستان |
تخلص | حاوی |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حسین قلی خان متخلص به «حاوی» بود. پدرش «امان الله خان» (متوفای ۱۲۴۰ ه. ق.) گذشته از ملکداری به شاعری نیز میپرداخت. دایی او «میرزا عبدالله رونق»، مولف «حدیقة امان اللهی» نیز ادیب و شاعر بود. حسین قلی در خانوادهای که به فضل و ادب عنایت داشت و از میان آن ادیبان و شاعرانی برخاسته بودند برآمد و در همان اوان جوانی به گفتن شعر روی آورد.پس از آنکه حکومت کردستان موقتا از دست خانوادهاش بیرون رفت رهسپار ملک بابان در کردستان عراق گردید تا هم از مردم کناره بگیرد و هم در نزدیکی مزار ائمه شیعه (ع) زندگی کند، اما اقامت او در بابان بیش از یک سال نپائید و حاوی به سال ۱۲۶۳ ه. ق. در جوانی درگذشت.
آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حاوی در سرودن انواع شعر به فارسی و عربی دست داشت و در نوشتن نثر نیز از قدرتی کامل برخوردار بود. از حاوی اشعار فراوانی در مدح امامان شیعه به ویژه حضرت علی بن ابی طالب (ع) به جا مانده است. [۱]
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
شعر ۱[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بزرگبار خدایا بدان نخستین نور | که از صبوحی بزمت گرفت جام ظهور | |
که او هنوز نبی بود و ماسوا پنهان | که او هنوز جلی بود و ماسوا مستور | |
به دومین رقم قدرتت که با هم بود | ظهور قدرت و نور نخست و آن مقدور | |
به بضعه نبی الله و آن شکایتها | که از تطاول امت کند به روز نشور | |
به شاه دین حسن مجتبی که سم نقیع [۲] | به دوستی تو نوشید چون شراب طهور | |
به جسم بیکفن شاه کربلاکش بود | ز ریگهای بیابان کربلا کافور | |
به اشکهای پیاپی روانِ آدمِ آل | که از «صحیفه» او حکم نسخ یافت زبور | |
به معدن اثر و بحر علم و منبع فیض | که هست مذهب آل رسول ازو مأثور | |
به صدق صادق و آن زهرهای سینه شکاف | که صادقانه به یادت گرفت از منصور | |
به بردباری موسی که از جبینش بود | عیان لوامع نوری که لمعه زد در طور | |
به هشتمین گل گلزار دین رضا که چشید | شراب دوستیت را به زهر در انگور | |
به کاظم دویم [۳] آن شاه دین که طلعت او | طلوع نور هدی بود در شب دیجور | |
به سید دو سرا، هادی آنکه در زندان | قرین خدمت او بود خلد و کوثر و حور | |
به عسکری شه دین آنکه دشمنان گویند | که سعی او شده مشکور و، جُند او منصور | |
به آفتاب هدی، حجت خدا، شه دین | قوام عالم و آدم، شفای غیظ صدور | |
ز خلق غایب امام مثال پیکر و روح | ز چشم پنهان اما بسان دیده و نور | |
سراج عمه، ابو القاسم «م ح م د» نام | مهین سمی و بهین وارث نخستین نور | |
که بر معاصی «حاوی» به لطف پرده بپوش | کبیره و خطا و ترک و عمد و سهو و عثور |