غلامرضا شکوهی: تفاوت میان نسخهها
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''غلامرضا | '''غلامرضا شکوهی''' (١٣٢٨ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است. | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | ||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| نام اصلی = | | نام اصلی = | ||
| زمینه فعالیت = | | زمینه فعالیت = | ||
| ملیت = | | ملیت = | ||
| تاریخ تولد =زمستان سال | | تاریخ تولد =زمستان سال ١٣٢٨ ه.ش | ||
| محل تولد = مشهد | | محل تولد = مشهد | ||
| والدین = | | والدین = | ||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
| شریک زندگی = | | شریک زندگی = | ||
| فرزندان = | | فرزندان = | ||
|تحصیلات = | |تحصیلات = | ||
|دانشگاه = | |دانشگاه = | ||
|حوزه = | |حوزه = | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
==زندگینامه== | |||
غلامرضا شکوهی در زمستان سال ١٣٢٨ شمسی در مشهد متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف [[امام حسین (ع)]]، اشعاری را سروده است. دوران کودکی و نوجوانی خود را با شنیدن برنامههای شعری و ادبی رادیو گذراند. | |||
غلامرضا شکوهی در سال ١٣٥١ ه. ش از دانشکده الهیات و معارف اسلامی مشهد در رشته فلسفه فارغالتحصیل شد. سرودن شعر را از ٢٠ سالگی شروع کرد. او علاوه بر حفظ دیوان حافظ و سعدی تمامی شاهکارهای ادبیات جهان را خوانده است. | |||
در سال ١٣٥٥ ه. ش در آموزش و پرورش استخدام و بیش از ٣٠ سال علاوه بر فلسفه، تمام شاخههای ادبیات را تدریس کرد. | |||
==آثار== | |||
آثار غلامرضا شکوهی عبارتند از: | |||
«آهی بر باغِ آئینه»، «یک ساغر نگاه»، «[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=3325822&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author صد پرده آواز خاموش در ستاشی چهارده معصوم(ع)]» و «[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=3124901&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author سرمه در چشم غزل]». همچنین کتاب «سرمه در چشم غزل» جایزه بهترین کتاب منتخب سال را دریافت کرد. شکوهی سفارش و توصیه خواندن اشعار این مجموعه را به دوستداران شعر میدهد. <ref>گفتوگوی مؤلف با شاعر.</ref> | |||
==اشعار== | |||
===یک بغل آرزو=== | |||
== | |||
== | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| آشفته شد یال اسبت! از انحنایی که گل کرد | {{ب| آشفته شد یال اسبت! از انحنایی که گل کرد | یک دشت لاله رویید، از زخم جایی که گل کرد! }} | ||
{{ب| میزد ز سوز عطش موج، در آینه اشک دجله | {{ب| میزد ز سوز عطش موج، در آینه اشک دجله | پرپر شد آه شقایق، در کربلایی که گل کرد! }} | ||
{{ب| حِس کرد آغوش چشمت، رؤیای هُرمِ عطش را | {{ب| حِس کرد آغوش چشمت، رؤیای هُرمِ عطش را | سر زد به دشتِ نگاهت، تیر بلایی که گل کرد! }} | ||
{{ب| در سرزمینی که با سنگ، آئینهها را شکستند میریخت تندیس آتش، برق از هوایی که گل کرد! }} | {{ب| در سرزمینی که با سنگ، آئینهها را شکستند |میریخت تندیس آتش، برق از هوایی که گل کرد! }} | ||
{{ب| چشم شرر بار خورشید، مییافت بر سینه دشت | {{ب| چشم شرر بار خورشید، مییافت بر سینه دشت | میگفت شب با ستاره، از ماجرایی که گل کرد! }} | ||
{{ب| اندام هر ذره خاک، رنگین ز خون ِخدا شد نیزاری از ناله برخاست، از نینوایی که گل کرد! }} | {{ب| اندام هر ذره خاک، رنگین ز خون ِخدا شد |نیزاری از ناله برخاست، از نینوایی که گل کرد! }} | ||
{{ب| آنجا که چون شاخ شمشاد، دست تو از شانه افتاد با یک بغل آرزو رفت، دست جدایی که گل کرد! }} | {{ب| آنجا که چون شاخ شمشاد، دست تو از شانه افتاد| با یک بغل آرزو رفت، دست جدایی که گل کرد! }} | ||
{{ب| ساقیترین تشنه میرفت، آبی بر آتش بریزد | {{ب| ساقیترین تشنه میرفت، آبی بر آتش بریزد | گل بوته نیزه رویید، از دستهایی که گل کرد! <ref>سرمه در چشم غزل، ص234-235.</ref> }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
===کوه صبر=== | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| من کوه صبرم، سر به دامانت نهاده! | تو دشت و بارانی از تیر، ایستاده! }} | {{ب| من کوه صبرم، سر به دامانت نهاده! | تو دشت و بارانی از تیر، ایستاده! }} | ||
خط ۱۱۰: | خط ۹۶: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
===قیام سرخ=== | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| ببین در آئینه حسنت، بهار تشنهترین سبز است| | {{ب| ببین در آئینه حسنت، بهار تشنهترین سبز است| | ||
خط ۱۳۱: | خط ۱۱۶: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
===شبخوانی=== | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| باد در بادیه سر در گم شبخوانی شد| آسمان از تپش آه تو توفانی شد }} | {{ب| باد در بادیه سر در گم شبخوانی شد| آسمان از تپش آه تو توفانی شد }} | ||
خط ۱۴۸: | خط ۱۳۲: | ||
{{ب| بعد از آن بارقه سرخ تو را شمس شموس| مدنی آمد و خورشید خراسانی شد <ref>همان، ص257-258.</ref> }} | {{ب| بعد از آن بارقه سرخ تو را شمس شموس| مدنی آمد و خورشید خراسانی شد <ref>همان، ص257-258.</ref> }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 450-452. | |||
*[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=3623708&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 450-452.] | |||
==پی نوشت== | ==پی نوشت== | ||
[[رده:ادبیات]] | [[رده:ادبیات]] | ||
خط ۱۵۵: | خط ۱۴۲: | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران معاصر]] | [[رده:شاعران معاصر]] | ||
<references />{{شاعران}} |
نسخهٔ کنونی تا ۷ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۱۱
غلامرضا شکوهی (١٣٢٨ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
غلامرضا شکوهی | |
---|---|
زادروز | زمستان سال ١٣٢٨ ه.ش مشهد |
کتابها | «آهی بر باغِ آئینه»، «یک ساغر نگاه»، «صد پرده آواز خاموش» و «سرمه در چشم غزل» |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
غلامرضا شکوهی در زمستان سال ١٣٢٨ شمسی در مشهد متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است. دوران کودکی و نوجوانی خود را با شنیدن برنامههای شعری و ادبی رادیو گذراند.
غلامرضا شکوهی در سال ١٣٥١ ه. ش از دانشکده الهیات و معارف اسلامی مشهد در رشته فلسفه فارغالتحصیل شد. سرودن شعر را از ٢٠ سالگی شروع کرد. او علاوه بر حفظ دیوان حافظ و سعدی تمامی شاهکارهای ادبیات جهان را خوانده است.
در سال ١٣٥٥ ه. ش در آموزش و پرورش استخدام و بیش از ٣٠ سال علاوه بر فلسفه، تمام شاخههای ادبیات را تدریس کرد.
آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
آثار غلامرضا شکوهی عبارتند از:
«آهی بر باغِ آئینه»، «یک ساغر نگاه»، «صد پرده آواز خاموش در ستاشی چهارده معصوم(ع)» و «سرمه در چشم غزل». همچنین کتاب «سرمه در چشم غزل» جایزه بهترین کتاب منتخب سال را دریافت کرد. شکوهی سفارش و توصیه خواندن اشعار این مجموعه را به دوستداران شعر میدهد. [۱]
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
یک بغل آرزو[ویرایش | ویرایش مبدأ]
آشفته شد یال اسبت! از انحنایی که گل کرد | یک دشت لاله رویید، از زخم جایی که گل کرد! | |
میزد ز سوز عطش موج، در آینه اشک دجله | پرپر شد آه شقایق، در کربلایی که گل کرد! | |
حِس کرد آغوش چشمت، رؤیای هُرمِ عطش را | سر زد به دشتِ نگاهت، تیر بلایی که گل کرد! | |
در سرزمینی که با سنگ، آئینهها را شکستند | میریخت تندیس آتش، برق از هوایی که گل کرد! | |
چشم شرر بار خورشید، مییافت بر سینه دشت | میگفت شب با ستاره، از ماجرایی که گل کرد! | |
اندام هر ذره خاک، رنگین ز خون ِخدا شد | نیزاری از ناله برخاست، از نینوایی که گل کرد! | |
آنجا که چون شاخ شمشاد، دست تو از شانه افتاد | با یک بغل آرزو رفت، دست جدایی که گل کرد! | |
ساقیترین تشنه میرفت، آبی بر آتش بریزد | گل بوته نیزه رویید، از دستهایی که گل کرد! [۲] |
کوه صبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
من کوه صبرم، سر به دامانت نهاده! | تو دشت و بارانی از تیر، ایستاده! | |
چون آبشار غصه حجم درد خود را | بر صخره میبارم ز داغت، بیاراده! | |
میمیرد آن شبنم ز حسرت روی گلبرگ | وقتی که اشک از گونههایت اوفتاده! | |
گلهای باغت را به توفان میسپارند! | ای هستیات چون خلقت گل صاف و ساده! | |
مهتاب هم در کوچههای دشت خورشید | از ماتمت کوچید با پای پیاده! | |
گفتی به گوش زندگانی «لا اَرَی المَوت» | اما به گوش عشق خود «الا السَّعاده»! | |
در کام تو مرگ است یا شهد شهادت؟ | ای آنکه چون تو مادر گیتی نزاده! [۳] |
قیام سرخ[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ببین در آئینه حسنت، بهار تشنهترین سبز است | نماد سرخ حضورت را، ببین دوباره ببین سبز است | |
اگر چه از لبه شمشیر، چکید خون گلویت سرخ | ولی قبیله پذیرفتند، که این حماسه یقین سبز است | |
کشیده نقش قیامت را، قلم در آینه تاریخ | که رنگ سرخ، همان سرخ است، نماد سرخ، همین سبز است | |
قعود سبز و قیام سرخ، به چشم آینه یکسان است | اگرچه قامت آن سرخ است، اگرچه هیأت آن سبز است | |
تو با حماسه سرخ خویش به روی نیزه خون گفتی: | که ای مردم ناباور یقین کنید که دین سبز است | |
شراره میدمد از خورشید، ستاره میچکد از هر چشم | ولی چو هیأت اندامت! نگاه سرو چنین سبز است | |
ز داغِ لاله دشت خون، اگر چه شعله به دل داریم | حضور عشق به ما آموخت، که دین به چشمِ زمین سبز است | |
به سرخرویی گل سوگند، به روح سبز صنوبر نیز | به خاطر گل روی توست، اگر بهشت برین سبز است [۴] |
شبخوانی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
باد در بادیه سر در گم شبخوانی شد | آسمان از تپش آه تو توفانی شد | |
ناگهان خون تو بر نبض زمین جاری گشت | هر چه دل بود در آن ناحیه زندانی شد | |
نینوا در نفس داغ بیابان پیچید | شانهها گریه گیسوی پریشانی شد | |
خاک اگر ماند برای سر ما باقی ماند | آب از شرم تو در سر به گریبانی شد | |
تیغ از قامت خورشید اگر میتابد | در هوای تو در این صحنه بیابانی شد | |
ابر هم از سفر علقمه آمد آن روز | دل به دریای شهادت زد و بارانی شد | |
بعد از آن بارقه سرخ تو را شمس شموس | مدنی آمد و خورشید خراسانی شد [۵] |