خطبه امام سجاد(ع) در شام

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو

خطبه امام سجاد(ع) در شام زمانی که اسرای کربلا به مجلس یزید وارد شدند، ایراد شد.

آنچه در کاخ یزید اتفاق افتاد[ویرایش | ویرایش مبدأ]

یزید پس از رسیدن اسرا به شام در مسجد جامع آن شهر مجلسی آراست و مردم را دعوت کرد. ابتدا خطیبی در مدح معاویه و یزید و نکوهش امام علی(ع) و امام حسین(ع) مبالغه نمود. در این هنگام امام سجاد(ع) به خطیب فرمود: «وای بر تو ای خطیب! برای خشنودی خلق (یزید) غضب خالق را خریدی و جایگاه خود را در آتش مهیا ساختی.»

سکوتی در مجلس حاکم شد و همه نگاه‌ها به امام زین العابدین(ع) معطوف شد. ایشا سپس فرمود: «ای یزید! به من اجازه بده از این چوبها بالا برم و برای مردم سخنانی بگویم که خدا از آن راضی باشد.»

یزید اجازه نداد. مردم گفتند: «امیر اجازه بده تا از او سخنانی بشنویم.»

وقتی اصرار بالا گرفت یزید گفت: «اگر او بالای منبر برود، هرگز فرود نمی آید. مگر آنکه مرا و خاندان ابوسفیان را مفتضح و رسوا نماید.»

مردم پرسیدند: «مگر این جوان اسیر چه می‌تواند بکند؟»

یزید گفت: «او از خاندانی است که علم را چشیده است.»

با اصرار مردم یزید موافقت کرد آنگاه امام به بالای منبر رفت.

شرح خطبه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

امام سجاد بعد از حمد و ثنای الهی خطبه ای با این مضمون ایراد فرمود:

«ای مردم! خداوند به خاندان ما شش فضیلت عنایت فرموده و ما را با هفت ویژگی بر دیگران برتری داده‌است. شش فضیلت ما آن است که خدا به ما علم، حلم، بخشش و بزرگواری، فصاحت، شجاعت و محبوب بودن در دل مومنین عنایت فرموده‌است. هفت ویژگی ما آن‌ است که پیامبر برگزیده خدا از ماست، صدیق این امت، علی بن ابی طالب از ماست، جعفر طیار از ماست، شیر خدا و رسولش، حمزه سیدالشهدا از ماست، دو سبط امت امام حسن و امام حسین از ماست. هر کس مرا می‌شناسد و هر کس مرا نمی‌شناسد اینک به معرفی خود می‌پردازم.

مردم من پسر مکه و منایم. من پسر زمزم و صفایم. من پسر آنکسی هستم که حجرالاسود را با عبا برداشت و در جای خود نصب نمود. من پسر بهترین کسی هستم که احرام بست. من پسر برترین مردمانم من پسر بهترین طواف و سعی کنندگانم. من پسر بهترین حج کنندگان و لبیک گویانم. من پسر آن کسی هستم که در شب معراج او را بر براق سوار کردند. من پسر آنکسی هستم که در شب معراج او را از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی بردند. من پسر آنکسی هستم که جبرئیل او را در شب معراج به سدره النتهی برد. من پسر آن کسی هستم که در سیر ملکوتی خود آنقدر به حضرت حق نزدیک شد که به مقام قاب قوسین او ادنی رسید. من پسر آن کسی هستم که خداوند به او وحی کرد. من پسر مصطفایم.

من پسر علی مرتضایم. من پسر آنکسی هستم که با گردنکشان مقابله کرد تا آنکه به لا اله الا الله زبان گشود. من پسر آنکسی هستم که در رکاب پیامیر با دو شمشیر و دو نیزه جهاد کرد و دو بار هجرت و دو بار با رسول خدا بیعت کرد. در بدر و حنین شجاعانه جنگید و در یک چشم برهم زدن به خدا کفر نورزید. من پسر آن کسی هستم که صالح مومنان، وارث پیامبران، در هم شکننده کافران و پیشوای مسلمانان و نور مجاهدان، زینت بهترین قیام کنندگان از آل یاسین و فرستاده پروردگار عالمین است. من پسر کسی هستم که پشتیبانش جبریئل و یاورش میکائیل است. من پسر کسی هستم که حامی حرم مسلمانان و قاتل منافقین و ناکثین و قاسطین و جهادگر با دشمنان خداست. من پسر بهترین فرد قریش هستم که پیش از دیگر مومنان به پیامبر گروید و دعوت او را اجابت نمود. او اول سابقین و درهم شکننده ستمگران و دشمن مشرکان و تیر خدائی بر منافقان و زبان حکمت عابدان و یاری کننده دین خدا و ولی امر او و گلشن حکمت الهی گنجینه و علم اوست. او بزرگوار و بخشنده سخاوتمند، دارای تمام نیکیها، پاک فرزند سرزمین بطحی، مرضی حق تعالی، فرمانروایی بلند همت، دارای شخصیتی ممتاز، شکیبا، بسیار روزه دار، پاکیزه و قیامگر می‌باشد. او قطع کننده ریشه دشمن و پراکنده کننده احزاب کفر است. او خردمندترین و استوارترین فرد در عقیده می‌باشد. او کسی است که در تصمیمش از همه راسخ‌تر و تسلطش بر نفسش از همه بیشتر است. شیری است شجاع که دشمنان را هنگام صف آرایی همانند آسیاب کردن گندم خورد می‌سازد و همانند طوفانی شکننده دشمنان را متفرق می‌سازد. او شیر حجاز است و مایه خیر و برکت عراق، او فرزند مکه و مدینه و مسجد خفیف و جنگ بدر و احد می‌باشد. او فرزند بیعت و هجرت است. او مولای عرب و شیر بیشه شجاعت و وارث مشعرین و پدر دو سبط امت یعنی امام حسن و حسین(ع) می‌باشد. مردم او جدم علی بن ابی طالب است.

من فرزند فاطمه زهرایم. من فرزند بهترین زنان هستم. من فرزند خدیجه کبرایم.

من پسر آنکسی هستم که از روی ظلم به شهادت رسید. من پسر آن کسی هستم که سر او را از قفا بریدند. من پسر آن کسی هستم که جسم مبارکش را بدون غسل و کفن در بیابان کربلا رها نمودند. من پسر آن کسی هستم که عمامه و رداءش از او جدا گردید. من پسر آن کسی هستم که ملائکه آسمان بر او گریستند. من پسر آن کسی هستم که جنیان در زمین و پرندگان در آسمان برایش نوحه سرایی کرده‌اند. من پسر آن کسی هستم که اهل بیتش را از عراق تا شام به اسارت آورده‌اند. ای مردم سپاس و حمد خدای را که ما را امتحانی نیکو فرمود زیرا پرچم هدایت و عدل و تقوی را در اهل بیت ما قرار داد و پرچم گمراهی و پستی را در غیر قرار داد.

پیامد خطبه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

خطبه امام سجاد آنچنان مردم را منقلب کرد که صدای گریه آنها بلند شد. یزید از ادامه این وضع و سرانجام کار وحشت کرد و به موذن دستور داد اذان بگوید تا کلام امام قطع شود. موذن بانگ برآورد: «الله اکبر»

امام فرمود: «هیچ چیز بزرگتر از خدا نباشد.»

موذن گفت: «اشهد ان لا اله الا الله»

امام فرمود: «به بکتایی خدا موی و پوست و گوشت و خونم گواهی می‌دهد.»

موذن گفت: «اشهد ان محمد رسول الله»

امام عمامه از سر برداشت و به موذن فرمود: «به حق این محمد(ص) خاموش باش» و روی به یزید کرد و فرمود: «ای یزید! این محمد(ص) که نامش در اذان برده‌شد، جد توست یا جد من است. اگر بگویی که جد توست همه می‌دانند دروغ می‌گویی و کفر می‌ورزی. اگر جد من است، پس چرا عترت او را به شهادت رساندی؟ حرم او را غارت کردی و اهل بیت او را به اسارت درآوردی؟ اگر در دنیا کسی باشد که رسول خدا جد او باشد آنکس غیر از من نخواهد بود پس چرا این مرد پدرم را ظالمانه کشت؟ و ما را مانند اسیران روم به شام آورد؟ ای یزید این جنایت را مرتکب شدی و می‌گویی محمد رسول خداست و رو به قبله می‌کنی. وای بر تو! روز قیامت جد و پدر من دشمن تو می‌باشند.

یزید که اوضاع را آشفته دید به موذن گفت اقامه بگو. همهمه در مردم افتاد بعضی اقتدا کرده و بعضی نماز نخوانده، پراکنده شدند.

منبع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  • علی محمدی، زندگینامه و خطبه امام سجاد(ع) در شام، انتشارات ارم، ص ۲۲-۳۳.