هانی بن عروه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
هانی بن عروة بن نمران بن عمرو بن قعاس بن عبدیغوث بن مخدش بن حصر بن غنم بن مالک بن عوف بن منبّه بن غطیف بن مراد بن مذحج، مذحجی مرادی قطیفی، ابو یحیی، از طایفه بنی‌مراد و از قبیله مَذحَج است. <ref>العقد الفرید، ج3، ص363؛ جمهرة انساب العرب، ص406.</ref>
'''هانی بن عروة بن نمران بن عمرو بن قعاس بن عبدیغوث بن مخدش بن حصر بن غنم بن مالک بن عوف بن منبّه بن غطیف بن مراد بن مذحج،''' مذحجی مرادی قطیفی، ابو یحیی، از طایفه [[آل مراد|بنی‌ مراد]] و از قبیله مَذحَج است.<ref>العقد الفرید، ابن عبدربه، احمد بن محمد، چاپ علی شیری، بیروت: داراحیاء اتراث العربی، 1409 ه ق.، ج3، ص363؛ جمهرة انساب العرب، ص406.</ref> هانی بن عروه در حمایت و یاری [[مسلم بن عقیل]] سهم بسزایی داشت.


هانی از تابعین بزرگ، <ref>رجال طوسی، ص82.</ref> شیخ و زعیم بنی‌مراد، از رهبران بزرگ یمن <ref>قاموس الرجال، ج10، ص490.</ref> و در نظر مردم کوفه نیز مقامی ارجمند داشت و از وجهه بالایی برخوردار بود. <ref>الامامه و السیاسه، ج2، ص4.</ref>
{{جعبه اطلاعات اصحاب امام حسین (ع)
| عنوان              =
| تصویر              =مرقد هانی بن عروه.jpg
| اندازه تصویر      =
|توضیح تصویر        =مرقد هانی بن عروه در کوفه
| نام کامل          =هانی بن عروة بن نمران
| لقب                =
| نسب                =
| خویشاوندان سرشناس  =محمد بن اشعث، دوست هانی
اسماء بن حسان خارجه برادرزاده و عمرو بن حجاج زبیدی پدر روعه همسر هانی
| تاریخ تولد        =
| شهر تولد          =
| کشور تولد          =
| محل زندگی          =کوفه
| تاریخ وفات/شهادت  =نهم ماه ذی‌الحجه
| شهر وفات/شهادت    =
| نحوه وفات/شهادت    =
| مدفن              =ضلع شمال غربی صحن مسلم بن عقیل و متصل به دیوار شرقی مسجد کوفه
| از یاران          =امام حسین(ع)، حضرت علی(ع)
| فعالیت‌های اجتماعی  =
| مشایخ              =
| شاگردان          =
| آثار              =
| نقش های برجسته              = حمایت از مسلم بن عقیل
}}


داده‌های تاریخ در مورد زندگانی او تا ورود مسلم بن عقیل به کوفه در جریان واقعه کربلا اندک است. در جنگ‌های جمل، <ref>الفتوح، ج5، ص40.</ref> صفین <ref>وقعة الصفین، ص137.</ref> و نهروان حضور داشت. در صفین مورد مشورت امیرالمؤمنین علی (ع) قرار گرفت. هنگامی که امیرالمؤمنین، اشعث بن قیس از قبیله کنده و ربیعه را برکنار کرد، به امام پیشنهاد داد جانشینی همتای اشعث برای ریاست بر این دو قبیله انتخاب کند. <ref>همانجا.</ref>
==زندگی‌نامه==
هانی بن عروه از تابعین پیامبر(ص)<ref>رجال طوسی،  ص82.</ref> و از رهبران یمن<ref>قاموس الرجال، ج10، ص490.</ref> بود. داده‌های تاریخ در مورد زندگانی او تا ورود مسلم بن عقیل به کوفه در جریان واقعه کربلا اندک است.  


در جریان قیام حجر بن عدی، او یکی از ارکان حرکت حجر، علیه عبیدالله بن زیاد بود. <ref>انساب الاشراف، ج5، ص255.</ref>
در جنگ‌های جمل،<ref>الفتوح، ج5، ص40.</ref> صفین<ref name=":0">وقعة الصفین، ص137.</ref> و نهروان حضور داشت. در صفین مورد مشورت امام علی(ع) قرار گرفت. هنگامی که امام علی(ع)، اشعث بن قیس از قبیله کنده و ربیعه را برکنار کرد، به امام علی(ع) پیشنهاد داد جانشینی همتای اشعث برای ریاست بر این دو قبیله انتخاب کند.<ref name=":0" />


هانی نسبت به قبیله خود تعصب خاصی داشت. زمانی که کثیر بن شهاب مذحجی والی خراسان متهم به اختلاس شده بود و به کوفه گریخت، را پناه داد و اگر چه مورد عتاب معاویه قرار گرفت، ولی دست از حمایت کثیر برنداشت. <ref>الاعلام زرکلی، ج8، ص68.</ref>
در جریان قیام [[حجر بن عدی]]، او یکی از ارکان حرکت حجر، علیه [[عبیدالله بن زیاد]] بود.<ref>انساب الاشراف، ج5، ص255.</ref>


زمانی که معاویه برای پسرش یزید از مردم کوفه بیعت گرفت، او جزء مخالفین بود و حتی می‌گفت که از معاویه به خاطر انجام چنین کاری تعجب می‌کند و خصوصیات زشت یزید را نام می‌برد. <ref>تجارب الامم، ج2، ص32؛ شرح نهج البلاغه، ج18، ص427؛ قاموس الرجال، ج10، ص491.</ref>
هانی بن عروه نسبت به قبیله خود تعصب خاصی داشت. زمانی که [[کثیر بن‌ شهاب‌ بن حصین مذحجی‌|کثیر بن شهاب مذحجی]] والی خراسان متهم به دزدی شده بود و به کوفه گریخت، پناه داد و اگر چه مورد عتاب [[معاویه]] قرار گرفت، ولی دست از حمایت کثیر برنداشت.<ref>الاعلام، ج8، ص68.</ref>


اما نقش هانی در جریان ورود مسلم بن عقیل به کوفه تا شهادت او بسیار پررنگ است. مسلم بن عقیل بنا به نقلی در هنگام ورود به کوفه بنا به خواست امام‌ حسین‌ (ع) بر هانی‌ بن‌ عروه‌ وارد شد. <ref>البدء و التاریخ، ج6، ص9؛ ترجمة الامام الحسین (ع)، ص64.</ref> اما اخبار دیگری‌ اشاره‌ دارد که‌ بر مختار وارد شد. <ref>الاخبار الطوال، ص231؛ تاریخ طبری، ج5، ص355؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص22.</ref>  
زمانی که معاویه برای پسرش یزید از مردم [[کوفه]] بیعت گرفت، او جزء مخالفین بود و حتی می‌گفت که از [[معاویه]] به خاطر انجام چنین کاری تعجب می‌کند و خصوصیات زشت [[یزید]] را نام می‌برد.<ref>تجارب الامم و تعاقب الهمم، ج2، ص32؛ شرح نهج البلاغه، ج18، ص427؛ قاموس الرجال، ج10، ص491.</ref>


نعمان بن بشیر حاکم کوفه که دوستدار عافیت بود، مزاحمتی برای مسلم ایجاد نکرد و مسلم توانست از هجده‌ هزار نفر از اهالی کوفه بیعت بگیرد. <ref>انساب الاشراف، ج2، ص338؛ الاخبار الطوال، ص235؛ تاریخ طبری، ج5، ص368؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص30؛ امتاع الاسماع، ج5، ص363؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص29؛ المنتظم فی التاریخ الملوک و الامم، ج5، ص326.</ref> وقتی‌ استقبال‌ مردم‌ شهر را دید، طی نامه‌ای که توسط‌ یکی‌ از رهبران‌ مورد اعتماد شیعیان‌ کوفه‌ یعنی‌ عابس ‌بن‌ ابی‌ شبیب‌ شاکری به‌ امام‌ حسین (ع) فرستاد، امام را به کوفه فرا خواند. <ref>تاریخ طبری، ج5، ص375؛ ابصار العین فی انصار الحسین، ج1، ص80؛ شهداء اهل البیت (ع)، ص15.</ref>
هانی بن عروه از شیعیان امام علی(ع)<ref>اعیان الشیعه،  ج7، ص344.</ref> و از اصحاب آن حضرت بود.<ref>رجال طوسی، ص85.</ref> بنا به نقل سید محسن امین، امام علی(ع) مرگ او را پیش‌بینی کرده بود.<ref>اعیان الشیعه، ج8، ص713.</ref>  


همان‌زمان ‌یزید در پی درخواست طرفداران بنی‌امیه و شامیان <ref>الامامه و السیاسه، ج2، ص4.</ref> و نیز صلاحدید مشاور رومی خود سرجون، نعمان بن بشیر را عزل و عبیدالله بن زیاد را که‌ والی‌ بصره‌ بود، هم‌زمان به‌ حکومت کوفه‌ منصوب‌ و او را مأمور ساخت تا مسلم را از کوفه بیرون راند یا بکشد. <ref>الاخبار الطوال، ص231-232؛ تاریخ طبری، ج5، ص356-357؛ الفتوح، ج5، ص36-37.</ref>  
==نقش در جریان مسلم بن عقیل==
نقش هانی در جریان ورود مسلم بن عقیل به کوفه تا [[شهادت]] او بسیار پُر رنگ است. مسلم بن عقیل بنا به نقلی در هنگام ورود به کوفه بنا به خواست [[حسین بن على (ع)|امام‌ حسین‌(ع)]] بر هانی‌ بن‌ عروه‌ وارد شد.<ref>البدء و التاریخ، مقدسی، مطهر بن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، 1899 – 1919 م، چاپ افست تهران: 1962 م.، ج6، ص9؛ ترجمة الامام الحسین (ع)، ص64.</ref> اما اخبار دیگری‌ اشاره‌ دارد که‌ بر [[مختار ثقفى|مختار]] وارد شد.<ref>الاخبار الطول، دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره : 1960 م.، ص231؛تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 ﻫ ق / 1962– 1967 م.، ج5، ص355؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص22.</ref>


عبیدالله بن زیاد، به‌طور ناشناس وارد کوفه شد و با ورود به کوفه مردم را مرعوب نمود و از همان روزهای نخست با سخنانی تند و با تهدید و تطمیع ابتدا مردم سرشناس کوفه را با خود همراه کرد و بدین‌وسیله دیگران را سر جای خود نشاند. <ref>ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص335-336؛ الاخبار الطوال، ص232؛ تاریخ طبری، ج5، ص356-357، 348؛ الفتوح، ج5، ص36-37؛ مروج الذهب، ج3، ص251؛ ارشاد، ج2، ص42-43؛ مقاتل الطالبیین، ص96.</ref>
[[نعمان بن بشیر]] حاکم کوفه که دوستدار عافیت بود، مزاحمتی برای مسلم ایجاد نکرد و مسلم توانست از هجده‌ هزار نفر از اهالی کوفه بیعت بگیرد.<ref>انساب الاشراف، ج2، ص338؛ الاخبار الطول،  ص235؛تاریخ الطبری، ج4، ص30؛ امتاع الاسماع، ج5، ص363؛ العبر و دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، ج3، ص29؛ المنتظم فی التاریخ الملوک و الامم، ج5، ص326.</ref> وقتی‌ استقبال‌ مردم‌ شهر را دید، طی نامه‌ای که توسط‌ یکی‌ از رهبران‌ مورد اعتماد شیعیان‌ کوفه‌ یعنی‌ [[عابس‌ بن ‌ابی‌ شبیب‌ شاکری‌|عابس ‌بن‌ ابی‌ شبیب‌ شاکری]] به‌ امام‌ حسین(ع) فرستاد، امام را به کوفه فرا خواند.<ref>تاریخ طبری، ج5، ص375؛ ابصار العین فی انصار الحسین، ج1، ص80؛ شهداء اهل البیت(ع)، ص15.</ref>


مسلم‌ بن‌ عقیل‌ پس‌ از آگاهی‌ از آمدن‌ عبیدالله و سخنان‌ تهدیدآمیز وی‌، خانه‌ مختار را ترک‌ گفت‌ و به‌ منزل ‌هانی رفت <ref>انساب الاشراف، ج2، ص336؛ الاخبار الطوال، ص233؛ تاریخ طبری، ج5، ص362؛ مروج الذهب، ج3، ص252؛ الفتوح، ج5، ص40؛ اعلام الوری، ج1، ص438.</ref> و به‌طور پنهانی با شیعیانش دیدار کرد <ref>انساب الاشراف، ج2، ص336؛ الاخبار الطوال، ص233؛ الفخری، ص117.</ref> و خانه او را مرکز فعالیت‌های سیاسی و نظامی خویش قرار داد. <ref>الاخبار الطوال، ص233؛ مقاتل الطالبیین، ص96-97. </ref> بنا به نقلی هانی مایل نبود که مسلم وارد خانه او شود، اما پس از ورود مسلم به خانه‌اش، با تمام وجود از او دفاع کرد. <ref>تاریخ طبری، ج5، ص362؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص25.</ref> انتخاب خانه هانی شاید به این دلیل بود که او از نظر نفوذ و قدرت اجتماعی توانمندتر از مختار بود.
همان‌ زمان ‌[[یزید]] در پی درخواست طرفداران بنی‌امیه و شامیان<ref>الامامه و السیاسه، ج2، ص4.</ref> و نیز صلاحدید مشاور رومی خود [[سرجون]]، نعمان بن بشیر را عزل و [[عبیدالله بن زیاد|عبیدالله بن زیاد]] را که‌ والی‌ بصره‌ بود، هم‌زمان به‌ حکومت کوفه‌ منصوب‌ و او را مأمور ساخت تا مسلم بن عقیل را از کوفه بیرون راند یا بکشد.<ref>الاخبار الطول، ج5، ص356-357؛ الفتوح، ج5، ص36-37.</ref>  


در همان زمان شریک ‌بن‌ اعور که از خواص یاران امیرالمؤمنین علی (ع) <ref> الغارات، ج2، ص793.</ref> و از بزرگان شیعیان بصره بود و همراه عبیدالله بن زیاد از بصره به کوفه آمده بود، بیمار شد و در‌ خانه‌ هانی بن عروه که از دوستانش بود، اقامت گزید.‌ <ref>الغارات، ج2، ص793-794؛ انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطوال، ص233-234؛ تاریخ طبری، ج5، ص360.</ref> او هانی را به یاری و حمایت مسلم تشویق کرد و در خانه هانی طرح ترور عبیدالله بن زیاد توسط شریک کشیده شد تا در هنگام عیادت عبیدالله از او درخانه هانی انجام گیرد. <ref>ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطوال، ص234-235؛ تاریخ طبری، ج5، ص363؛ الفتوح، ج5، ص42-43؛ مقاتل الطالبیین، ص98-99.</ref> البته گاهی سخن از بیماری هانی به میان می‌آید و گفته می‌شود طرح ترور توسط او کشیده شد. <ref>ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الامامه و السیاسه، ج2، ص4؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص243؛ قس تاریخ طبری، ج5، ص360 عمارة بن عبید سلولی پیشنهاد دهنده بود.</ref> به هر حال این طرح به جهت این‌که‌ هانی‌ مایل نبود مهمانش در خانه‌اش‌ کشته‌ شود، انجام نگرفت. <ref>ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطوال، ص234-235؛ تاریخ طبری، ج5، ص363؛ الفتوح، ج5، ص42-43. قس مقاتل الطالبیین، ص99، همسر هانی بن عروه موافق نبود.</ref> اگر چه گفته می‌شود که هانی به مسلم گفت‌: اگر او را می‌کشتی‌، فاسقی‌، فاجری‌، ستم‌کاری‌ و مکاری‌ را کشته‌ بودی‌.
عبیدالله بن زیاد، به‌طور ناشناس وارد کوفه شد و با ورود به کوفه مردم را مرعوب نمود و از همان روزهای نخست با سخنانی تند و با تهدید و تطمیع ابتدا مردم سرشناس کوفه را با خود همراه کرد و بدین‌ وسیله دیگران را سر جای خود نشاند.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص335-336؛ الاخبار الطول، ص232؛تاریخ الطبری، ج5، ص356-357، 348؛ الفتوح، ج5، ص36-37؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص251؛ ارشاد، ج2، ص42-43؛ مقاتل الطالبیین، ص96.</ref>


ابن‌ زیاد که اکنون مردم کوفه را مرعوب نموده بود، به جست‌وجوی مسلم پرداخت و توسط یکی از  بردگان شامی خود‌ به‌ نام‌ مَعقِل‌ با ترفندی خاص به مخفیگاه او پی برد و خانه او را تحت کنترل گرفت. <ref>ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص336-337؛ الاخبار الطوال، ص235-236؛ تاریخ طبری، ج5، ص362،348؛ الفتوح، ج5، ص41-42؛ ارشاد، ج2، ص45-46.</ref> او با دانستن‌ مخفی‌گاه‌ مسلم‌ و اطلاع‌ از سران‌ و یاران‌ و هواداران‌ او به‌ کار پرداخت‌. همچنین از رؤسای قبایل خواست که به دیدارش بیایند. اما هانی به دیدار او  نرفت و خود را به بیماری زد. عبیدالله از راه مکر و حیله وارد شد تا بتواند به طریقی او را به دارالاماره بکشاند و بین او و مسلم جدایی اندازد. او محمد بن اشعث، دوست هانی، اسماء بن حسان خارجه برادرزاده <ref>لاخبار الطوال، ص236.</ref> و عمرو بن حجاج زبیدی پدر روعه همسر هانی <ref>تاریخ طبری، ج5، ص349؛ الفتوح، ج5، ص45؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص28؛ اعلام الوری، ج1، ص440.</ref> که هر سه از اقوام و دوستان هانی بودند و به دربار عبیدالله بن زیاد رفت و آمد داشتند، خواست تا هانی را وادار کنند که به نزدش بیاید. هر سه آنان به نزد هانی رفتند. اگر چه هانی مایل نبود به نزد عبیدالله برود و می‌گفت چون مسلم در نزد من است، صلاح نیست که بروم اما آنان از او خواستند تا برای گم کردن راه و حفظ جان مسلم، به دیدن عبیدالله برود. در نزدیکی دارالاماره احساس خطر کرد و به اسماء بن حسان خارجه گفت به خدا از این مرد هراسناک و نگرانم. اما اسماء گفت: هیچ ترسی به دل راه مده. تو بی‌گناهی. بالاخره هانی علارغم میل خود به دارالاماره رفت  و همین امر باعث شد تا عبیدالله بن‌ زیاد بتواند بین او و مسلم بن عقیل جدایی اندازد که این جدایی در شکست نهضت مسلم تأثیر بسیاری داشت.
مسلم‌ بن‌ عقیل‌ پس‌ از آگاهی‌ از آمدن‌ عبیدالله بن زیاد و سخنان‌ تهدیدآمیز وی‌، خانه‌ مختار را ترک‌ گفت‌ و به‌ منزل ‌هانی رفت<ref>انساب الاشراف، ص336؛ الاخبار الطول، ص233؛ تاریخ الطبری، ج5، ص362؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص252؛ الفتوح، ج5، ص40؛ اعلام الوری، ج1، ص438.</ref> و به‌طور پنهانی با شیعیانش دیدار کرد<ref>انساب الاشراف، ج2، ص336؛ الاخبار الطول، دینوری، ص233؛ الفخری، ص117.</ref> و خانه او را مرکز فعالیت‌های سیاسی و نظامی خویش قرار داد.<ref>الاخبار الطول، ص233؛ مقاتل الطالبیین، ص96-97. </ref>  


عبیدالله ابتدا هانی‌ را طلبید و از او بازخواست‌ کرد که‌ چرا مسلم‌ را به‌ خانه‌ خود راه‌ داده‌ است‌. هانی‌ ابتدا همه‌ چیز را انکار کرد، ولی‌ با روبه‌رو شدن ‌با معقل‌، درماند. معقل‌ پیش‌ روی‌ او ایستاد و گفت‌: هانی‌ مرا می‌شناسی‌؟ گفت‌: آری‌، می‌شناسم. بزرگ‌ منافقی‌که‌ تویی‌! و چون‌ دانست‌ انکار بی‌فایده‌ است‌ گفت‌: من‌ مسلم‌ را به‌ خانه‌ام‌ نخوانده‌ام‌. او به‌ خانه‌ من‌ آمده‌ است‌. ابن‌زیاد گفت‌: تا او را تسلیم‌ نکنی‌، رها نخواهی‌ شد. <ref>الاخبار الطوال، ص237؛ تاریخ طبری، ج5، ص366.</ref> پذیرفتن‌ چنان‌ تکلیفی‌ برای‌ هانی‌ غیرممکن‌ بود. شیخی ‌سرشناس‌ و محترم‌، هرگز نمی‌توانست‌ مهمان‌ خود را از سرسفره‌ خویش‌ بردارد و به‌ دشمن‌ او تسلیم‌ کند و ننگی ‌بزرگ‌ را برای‌ خود و بازماندگان‌ و قبیله‌ خود بخرد. گفت‌وگو بسیار شد، ولی‌ هانی‌ نپذیرفت که مسلم را تسلیم کند. به همین جهت توسط‌ عبیدالله شکنجه شد و بینی‌ و ابرویش شکست‌ و چهره‌اش‌ ‌زخمی‌ شد و صورتش آسیب دید. سپس‌ او را زندانی‌کرد. <ref>ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطوال، ص237-238؛ تاریخ طبری، ج5، ص365-367؛ مروج الذهب، ج2، ص252؛ الفتوح، ج5، ص46-47؛ مقاتل الطالبیین، ص102.</ref>
بنا به نقلی هانی بن عروه مایل نبود که مسلم بن عقیل وارد خانه او شود، اما پس از ورود مسلم بن عقیل به خانه‌اش، با تمام وجود از او دفاع کرد.<ref>تاریخ طبری، ج5، ص362؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص25.</ref> انتخاب خانه هانی بن عروه شاید به این دلیل بود که او از نظر نفوذ و قدرت اجتماعی توانمندتر از مختار بود.
===نقشه کشتن عبیدالله بن زیاد===
در همان زمان شریک ‌بن‌ اعور که از خواص یاران امام علی(ع)<ref> الغارات، ثقفی، ج2، ص793.</ref> و از بزرگان شیعیان بصره بود و همراه عبیدالله بن زیاد از بصره به کوفه آمده بود، بیمار شد و در‌ خانه‌ هانی بن عروه که از دوستانش بود، اقامت گزید.<ref>الغارات، ج2، ص793-794؛ انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطول، ص233-234؛تاریخ الطبری، ج5، ص360.</ref> او هانی بن عروه را به یاری و حمایت مسلم تشویق کرد و در خانه هانی نقشه کشتن عبیدالله بن زیاد توسط شریک کشیده شد تا در هنگام عیادت عبیدالله بن زیاد از او درخانه هانی بن عروه انجام گیرد.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطول، ص234-235؛تاریخ الطبری، ج5، ص363؛ الفتوح، ج5، ص42-43؛ مقاتل الطالبیین، ص98-99.</ref> البته گاهی سخن از بیماری هانی بن عروه به میان می‌آید و گفته می‌شود نقشه به قتل رساندن توسط او کشیده شد.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الامامه و السیاسه، ج2، ص4؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص243؛ تاریخ الطبری، ج5، ص360 عمارة بن عبید سلولی پیشنهاد دهنده بود.</ref> به هر حال این طرح به جهت این‌که‌ هانی‌ بن عروه مایل نبود مهمانش در خانه‌اش‌ کشته‌ شود، انجام نگرفت.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطول، ص234-235؛ تاریخ الطبری، ج5، ص363؛ الفتوح، ج5، ص42-43. قس مقاتل الطالبیین، ص99، همسر هانی بن عروه موافق نبود.</ref> اگر چه گفته می‌شود که هانی به مسلم گفت‌: «اگر او را می‌کشتی‌، فاسقی‌، فاجری‌، ستم‌کاری‌ و مکاری‌ را کشته‌ بودی‌.»
==رفتن به دارالاماره==
ابن‌ زیاد که اکنون مردم کوفه را مرعوب نموده بود، به جست‌وجوی مسلم بن عقیل پرداخت و توسط یکی از بردگان شامی خود‌ به‌ نام‌ [[معقل|مَعقِل‌]] با ترفندی خاص به مخفی‌گاه او پی برد و خانه او را تحت کنترل گرفت.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص336-337؛ الاخبار الطول، ص235-236؛ تاریخ الطبری، ج5، ص362،348؛ الفتوح، ج5، ص41-42؛ ارشاد، ج2، ص45-46.</ref>


شیخ مفید می‌نویسد: چون عمرو بن حجاج دید که با هانی چنان رفتار ناپسندی کردند، ناراحت شد و طایفه مذحج را خبر کرد. <ref>ارشاد، ج2، ص47.</ref> گروهی از‌ قبیله‌ مذحج با دریافت خبر قتل هانی‌ بر در دارالاماره اجتماع کردند و گرد قصر او را گرفتند. <ref>الاخبار الطوال، ص238؛ تاریخ طبری، ج5، ص367؛ الفتوح، ج5، ص48.</ref> عبیدالله بن زیاد، شریح‌ قاضی‌ را طلبید و گفت‌: برو و هانی‌ را ببین‌ که‌ زنده‌ است‌، سپس‌ ماجرا را به‌ این‌ مردم‌ بگو! شریح ‌به‌ زندان‌ رفت‌ و هانی‌ را مجروح‌ و خون‌آلود دید. ولی‌ وقتی‌ که‌ با مردم‌ روبه‌رو شد، به‌ آنان گفت‌ هانی ‌زنده‌ است‌. به‌ خانه‌های‌ خود برگردید. آنان نیز متفرق شدند. <ref>الاخبار الطوال، ص238؛ تاریخ طبری، ج5، ص367؛ الفتوح، ج5، ص48؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص28.</ref> بدین‌ ترتیب‌ با شهادت‌ ناقصی‌ که‌ قاضی‌ دین‌ به ‌دنیا فروخته‌ای‌ داد، فرصتی‌ دیگر از دست‌ هواداران‌ مسلم‌ و هانی‌ رفت‌. آن‌ روز که‌ این‌ مردم‌ اطراف‌ قصر را گرفته ‌بودند، جز تنی‌ چند از مأموران‌ پسر زیاد، کسی‌ با او نبود. اگر مختصر تدبیری‌ داشتند کار عبیدالله به‌ پایان‌ می‌رسید. اما این‌ یک‌ امر طبیعی‌ است‌ که‌ هر جا غوغا فراهم‌ آید، بیش‌ از هر چیز عقل‌ و منطق‌ فرار می‌کند.
او با دانستن‌ مخفی‌گاه‌ مسلم‌ بن عقیل و اطلاع‌ از سران‌ و یاران‌ و هواداران‌ او به‌ کار پرداخت‌. همچنین از روسای قبایل خواست که به دیدارش بیایند. اما هانی بن عروه به دیدار او نرفت و خود را به بیماری زد. عبیدالله بن زیاد از راه مکر و حیله وارد شد تا بتواند به طریقی او را به دارالاماره بکشاند و بین او و مسلم بن عقیل جدایی اندازد.


همین‌ که‌ خبر دستگیری‌ و زندانی‌ شدن‌ هانی‌ در شهر منتشر شد، مسلم‌  دست به قیام زد. اما بنا به دلایلی شکست خورد و به شهادت رسید. <ref>ر.ک : مسلم بن عقیل.</ref> پس‌ از شهادت‌ مسلم‌، عبیدالله بن زیاد دستور داد که‌ هانی را دست‌ بسته‌ به‌ بازار قصابان برند تا بدین‌ وسیله‌ در دل‌ مردم‌ ترس‌ افکندند. هانی‌ پیوسته‌ فریاد می‌زد و افراد قبیله‌ مذحج‌ را به‌ کمک‌ می‌طلبید که‌: آل‌ مراد کجایند؟ افراد قبیله‌ مذحج‌ کجایند؟ چرا به‌ یاری‌ من ‌نمی‌آیند؟ <ref>تاریخ طبری، ج5، ص379؛ الفتوح، ج5، ص48؛ اعلام الوری، ج1، ص444.</ref>  
او [[محمد بن اشعث]]، دوست هانی، [[اسماء بن خارجه فزاری|اسماء بن حسان خارجه]] برادرزاده<ref>لاخبار الطوال، ص236.</ref> و [[عمرو بن حجّاج زبیدى|عمرو بن حجاج زبیدی]] پدر روعه همسر هانی<ref>تاریخ طبری، ج5، ص349؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، ج5، ص45؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص28؛ اعلام الوری، ج1، ص440.</ref> که هر سه از اقوام و دوستان هانی بودند و به دربار عبیدالله بن زیاد رفت و آمد داشتند، خواست تا هانی را وادار کنند که به نزدش بیاید.


سپس‌ با قوت‌ بسیار بندها را از دست‌ باز کرد و در جستجوی‌ ابزاری‌ بود که‌ با دشمنان‌ ستیز کند، ولی‌ مزدوران‌ عبیدالله به‌ وی‌ امان‌ ندادند و او را گرفتند. یکی‌ از غلامان‌ ابن‌ زیاد به‌ نام‌ رشید ترکی‌، هانی‌ را به‌ قتل ‌رساند و سرش را از تن جدا کرد. <ref>الطبقات الکبری، ج5، ص122؛ تاریخ طبری، ج5، ص379؛ الفتوح، ج5، ص61؛ اعلام الوری، ج1، ص444.</ref> در آن‌ روز مردم‌ قبیله‌ مذحج‌ تن‌ به‌ خواری‌ و سستی‌ دادند و از یاری‌ هانی‌ دست‌ برداشتند. هانی‌ در روز نهم ماه ذی‌الحجه به شهادت رسید. در‌ هنگام ‌شهادت‌ هشتاد و نه‌ سال‌ سن‌ داشت‌. <ref>تاریخ طبری، ج5، ص379.</ref>
هر سه آنان به نزد هانی رفتند. اگر چه هانی مایل نبود به نزد عبیدالله بن زیاد برود و می‌گفت چون مسلم بن عقیل نزد من است، صلاح نیست که بروم اما آنان از او خواستند تا برای گم کردن راه و حفظ جان مسلم، به دیدن عبیدالله برود. در نزدیکی [[دار الاماره|دارالاماره]] احساس خطر کرد و به اسماء بن حسان خارجه گفت: «به خدا از این مرد هراسناک و نگرانم.» اما اسماء گفت: «هیچ ترسی به دل راه مده. تو بی‌گناهی.» بالاخره هانی علی‌رغم میل خود به دارالاماره رفت و همین امر باعث شد تا عبیدالله بن‌ زیاد بتواند بین او و مسلم بن عقیل جدایی اندازد که این جدایی در شکست مسلم بن عقیل تاثیر بسیاری داشت.
===زندانی شدن===
عبیدالله بن زیاد ابتدا هانی‌ بن عروه را طلبید و از او بازخواست‌ کرد که‌ «چرا مسلم‌ بن عقیل را به‌ خانه‌ خود راه‌ داده‌ است‌. هانی‌ بن عروه ابتدا همه‌ چیز را انکار کرد، ولی‌ با روبه‌رو شدن ‌با معقل‌، درماند.» معقل‌ پیش‌ روی‌ او ایستاد و گفت‌:


بنا به نقل مسعودی هانی هرگاه قبیله بنی‌مراد را به یاری می‌خواند، چهار هزار مرد زره‌پوش سواره و هشت هزار نظامی پیاده با او حرکت می‌کردند و اگر قبایل هم‌پیمان خود را دعوت می‌کرد، سی هزار زره‌پوش نظامی در رکابش بود و اما هنگامی که به سوی قتلگاه ‌رفت، از آن همه مردان جنگی که از آنان استمداد کرد، هیچ‌کس اجابت نکرد. <ref>مروج الذهب، ج3، ص255؛ الفتوح، ج5، ص61؛ قاموس الرجال، ج10، ص493.</ref>  
«هانی‌ مرا می‌شناسی‌؟» گفت‌: «آری‌، می‌شناسم. بزرگ‌ منافقی‌ که‌ تویی‌!» و چون‌ دانست‌ انکار بی‌فایده‌ است‌، گفت‌: «من‌ مسلم‌ بن عقیل را به‌ خانه‌ام‌ نخوانده‌ام‌. او به‌ خانه‌ من‌ آمده‌ است‌.» عبید الله بن زیاد گفت‌: «تا او را تسلیم‌ نکنی‌، رها نخواهی‌ شد.»<ref>الاخبار الطول، ج5، ص366.</ref>  


عبیدالله بن زیاد سپس دستور داد تا طناب‌ به‌ پای‌ هر دو نعش‌ ببندند و در بازارهای‌ کوفه بر زمین بکشند. <ref>البدایه و النهایه، ج8، ص157.</ref> آن‌گاه‌ جسد مطهر این‌ دو شهید را در محله‌ ”کناسِه “به‌ دار بیاویزند. <ref>تاریخ ابن خلدون، ج3، ص29.</ref> ‌سپس‌ سر این‌ دو شهید را توسط هانی بن ابی‌حیه همدانی و زبیر بن اَروَج (اروح) تمیمی به نزد‌ یزید فرستاد <ref>انساب الاشراف، ج2، ص341-342؛ الاخبار الطوال، ص240-241؛ تاریخ طبری، ج5، ص380.</ref> و گزارش‌ کار را ‌ ارائه‌ نمود. <ref>ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص339؛ الاخبار الطوال، ص241؛ تاریخ طبری، ج5، ص376؛ الفتوح، ج5، ص56.</ref>
پذیرفتن‌ چنان‌ تکلیفی‌ برای‌ هانی‌ بن عروه غیرممکن‌ بود. شیخی ‌سرشناس‌ و محترم‌، هرگز نمی‌توانست‌ مهمان‌ خود را از سرسفره‌ خویش‌ بردارد و به‌ دشمن‌ او تسلیم‌ کند و ننگی ‌بزرگ‌ را برای‌ خود و بازماندگان‌ و قبیله‌ خود بخرد. گفت‌وگو بسیار شد، ولی‌ هانی‌ بن عروه نپذیرفت که مسلم بن عقیل را تسلیم کند. به همین جهت توسط‌ عبیدالله بن زیاد شکنجه شد و بینی‌ و ابرویش شکست‌ و چهره‌اش‌ ‌زخمی‌ شد و صورتش آسیب دید. سپس‌ او را زندانی‌کرد.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطول، ص237-238؛ تاریخ الطبری، ج5، ص365-367؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص252؛ الفتوح، ج5، ص46-47؛ مقاتل الطالبیین، ص102.</ref>


یزید سر این‌ دو شهید را بر دروازه‌ دمشق‌ آویخت <ref>انساب الاشراف، ج2، ص339.</ref> ‌و از قهر و غلبه‌ عبیدالله، خرسند شد و در نامه‌ای‌ از او سپاسگزاری‌ نمود. <ref>ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص339-342؛ الاخبار الطوال، ص241-242؛ تاریخ طبری، ج5، ص376-381؛ مقاتل الطالبیین، ص103-108.</ref>
شیخ مفید می‌نویسد:


هانی از شیعیان مخلص امیرالمؤمنین علی (ع) <ref>اعیان الشیعه، ج7، ص344.</ref> و از اصحاب خاص آن حضرت بود. <ref>رجال طوسی، ص85.</ref> بنا به نقل سید محسن امین، امیرالمؤمنین علی (ع) مرگ او را پیش‌بینی کرده بود. <ref>اعیان الشیعه، ج7، ص7؛ سفینه البحار، ج8، ص713.</ref> او مردی عابد و زاهد، راوی روایات و مفسر قرآن، شجاع و دلیر بود.
«چون عمرو بن حجاج دید که با هانی بن عروه چنان رفتار ناپسندی کردند، ناراحت شد و طایفه مذحج را خبر کرد.<ref>ارشاد، ج2، ص47.</ref> گروهی از‌ قبیله‌ مذحج با دریافت خبر قتل هانی‌ بن عروه بر در دارالاماره اجتماع کردند و گرد قصر او را گرفتند.»<ref>الاخبار الطول، ص238؛تاریخ الطبری، ج5، ص367؛ الفتوح، ج5، ص48.</ref> عبیدالله بن زیاد، [[شریح قاضى|شریح‌ قاضی]]<nowiki/>‌ را طلبید و گفت‌: «برو و هانی‌ را ببین‌ که‌ زنده‌ است‌، سپس‌ ماجرا را به‌ این‌ مردم‌ بگو! شریح ‌قاضی به‌ زندان‌ رفت‌ و هانی‌ را مجروح‌ و خون‌آلود دید.»


خبر شهادت مسلم و هانی در میانه راه کوفه به امام حسین (ع) رسید. <ref>ر.ک : الاخبار الطوال، ص241؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص243؛ مروج الذهب، ج3، ص256؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص42.</ref> امام بر مرگ آن‌دو گریست و آیه استرجاع را خواند و چندین مرتبه از خداوند برای آنان طلب رحمت کرد. <ref>الاخبار الطوال، ص241؛ تاریخ طبری، ج5، ص469.</ref>
ولی‌ وقتی‌ که‌ با مردم‌ روبه‌رو شد، به‌ آنان گفت‌: «هانی ‌بن عروه زنده‌ است‌. به‌ خانه‌های‌ خود برگردید.» آنان نیز متفرق شدند.<ref>الاخبار الطول، ص238؛ تاریخ الطبری، ج5، ص367؛ الفتوح، ج5، ص48؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص28.</ref>  


سه روز پس از شهادت هانی، روعه همسرش به کمک همسر میثم تمار، تن بی سر هانی را در کنار دارالاماره کوفه به خاک سپرد. اکنون مزارش به مسجد معروف کوفه متصل است و پشت قبر مسلم بن عقیل و در جهت شمال آن قرار دارد. <ref>تاریخ الکوفه، ص84.</ref> آستانه هانی بن عروه هم اکنون یکی از مراکز مهم و زیارتگاه‌های مشهور شیعیان جهان می‌باشد.
بدین‌ ترتیب‌ با [[شهادت|شهادت‌]] ناقصی‌ که‌ قاضی‌ داد، فرصتی‌ دیگر از دست‌ هواداران‌ مسلم‌ بن عقیل و هانی‌ بن عروه رفت‌. آن‌ روز که‌ این‌ مردم‌ اطراف‌ قصر را گرفته ‌بودند، جز تعدادی از ماموران‌ عبیدالله بن زیاد، کسی‌ با او نبود. اگر مختصر تدبیری‌ داشتند کار عبیدالله بن زیاد به‌ پایان‌ می‌رسید.


پسرش یحیی محدث و از راویان اصح و ثقه شمرده می‌شود. <ref>الطبقات الکبری، ج1، ص330؛ حوادث و وفیات 121-140، ج8، ص302، اسدالغابه، ج2، ص15؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج6، ص188.</ref>
==شهادت==
همین‌ که‌ خبر دستگیری‌ و زندانی‌ شدن‌ هانی‌ بن عروه در شهر منتشر شد، مسلم‌ دست به قیام زد. اما بنا به دلایلی شکست خورد و به شهادت رسید.<ref>ر.ک: [[مسلم بن عقیل]].</ref>  


هانی دارای زیارت مخصوصی است که در آن زیارت او را عبد صالح و از اصحاب امیرالمؤمنین علی (ع)، امام حسن و امام حسین (ع) می‌دانند: ” سَلامُ اللهِ العَظیمِ وَ صَلَواتُهُ عَلَیکَ یا هانِی بنَ عُروَةَ اَلسَّلامُ عَلَیکَ  اَیهَا العَبدُ الصّالِحُ النّاصِحُ لِلّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلِاَمیرِالمُؤمِنینَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ عَلَیهِمُ السَّلامُ اَشهَدُ اَنَّکَ قُتِلتَ مَظلُوماً فَلَعَنَ اللهُ مَن قَتَلَکَ وَ استَحَلَّ دَمَکَ وَ حَشی قُبُورَهُم ناراً اَشهَدُ اَنَّکَ لَقیتَ اللهَ وَ هُو راضٍ عَنُکَ بِما فَعَلتَ وَ نَصَحتَ وَ اَشهَدُ اَنَّکَ قَد بَلَغتَ دَرَجَةَ الشُّهَداءِ وَ جُعِلَ رُوحُکَ اَرواحِ السُّعَداءِ بِما نَصَحتَ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ مُجتَهِداً وَ بَذَلتَ نَفسَکَ فی ذاتِ اللهِ وَ مَرضاتِهِ فَرَحَمِکَ اللهُ وَ رَضِی عَنکَ وَ حَشَرَکَ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرینَ وَ جَمَعَنا وَ اِیاکُم مَعَهُم فی دارِ النَّعیمِ وَ سَلامٌ عَلَیکَ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ “ <ref>مفاتیح الجنان، زیارت نامه هانی بن عروه.</ref> درود و رحمت خداوند بر تو ای هانی بن عروه. درود بر تو ای بنده شایسته  و خیر خواه برای خدا و رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین علی و امام حسن و امام حسین (ع) بر آنان درود باد. گواهی می‌دهم به این‌که تو به ستم کشته شدی. پس لعنت خداوند بر آن‌که تو را کشت و خون تو را حلال شمرد. پس خداوند قبرهای آنان را از آتش پر کند. گواهی می‌دهم که تو خداوند را ملاقات کردی درحالی‌که او از تو به واسطه کردارت و خیرخواهی‌ات خشنود بود؛ و گواهی می‌دهم که تو به مرتبه شهیدان رسیدی و روحت با روح شهدا سعادتمندانه قرار داده شد به واسطه اینکه خیر خواه نسبت به خداوند و رسولش بودی و در این راه تلاش  کردی و جانت را در راه خدا و خشنودی‌اش بخشیدی. پس رحمت خداوند بر تو باد و از تو راضی باشد و تو را با پیامبر اکرم‌ (ص) و خاندان پاکیزه‌اش محشور کند و ما و شما را با آنان در خانه نعمت محشور کند و درود و رحمت و برکات خداوند بر تو باد.
پس‌ از شهادت‌ مسلم‌ بن عقیل، عبیدالله بن زیاد دستور داد که‌ هانی بن عروه را دست‌ بسته‌ به‌ بازار قصابان برند تا بدین‌ وسیله‌ در دل‌ مردم‌ ترس‌ افکندند. هانی‌ بن عروه پیوسته‌ فریاد می‌زد و افراد قبیله‌ مذحج‌ را به‌ کمک‌ می‌طلبید که‌: «آل‌ مراد کجایند؟ افراد قبیله‌ مذحج‌ کجایند؟ چرا به‌ یاری‌ من ‌نمی‌آیند؟»<ref>تاریخ طبری، ج5، ص379؛ الفتوح، ج5، ص48؛ اعلام الوری، ج1، ص444.</ref>


عبدالله‌ بن‌ زبیر اسدی‌ در قطعه شعری شهادت مظلومانه آن دو را به تصویر کشیده است: <ref>الطبقات الکبری، ج4، ص42؛ انساب الاشراف، ج2، ص340؛ البدء و التاریخ، ج6، ص9؛ مقاتل الطالبیین، ص108؛ ابن حبیب (المحبر، ص245) او را عبدالرحمن بن زبیر اسدی و ابن طقطقی (الفخری، ص114) او را فرزدق ذکر کرده است.</ref>
سپس‌ با قوت‌ بسیار بندها را از دست‌ باز کرد و در جستجوی‌ ابزاری‌ بود که‌ با دشمنان‌ ستیز کند، ولی‌ مزدوران‌ عبیدالله بن زیاد به‌ وی‌ امان‌ ندادند و او را گرفتند. یکی‌ از غلامان‌ عبیدالله بن زیاد به‌ نام‌ رشید ترکی‌، هانی‌ بن عروه را به‌ قتل ‌رساند و سرش را از تن جدا کرد.<ref>الطبقات الکبری، ج5، ص122؛ تاریخ الطبری، ج5، ص379؛ الفتوح، ج5، ص61؛ اعلام الوری، ج1، ص444.</ref> در آن‌ روز مردم‌ قبیله‌ مذحج‌ تن‌ به‌ خواری‌ و سستی‌ دادند و از یاری‌ هانی‌ بن عروه دست‌ برداشتند. هانی‌ بن عروه در روز نهم ماه ذی‌الحجه به شهادت رسید. در‌ هنگام ‌شهادت‌ هشتاد و نه‌ سال‌ سن‌ داشت‌.<ref>تاریخ طبری، ج5، ص379.</ref>  


بنا به نقل مسعودی، هانی بن عروه هرگاه قبیله بنی‌ مراد را به یاری می‌خواند، چهار هزار مرد زره‌پوش سواره و هشت هزار نظامی پیاده با او حرکت می‌کردند و اگر قبایل هم‌پیمان خود را دعوت می‌کرد، سی هزار زره‌پوش نظامی در رکابش بود و اما هنگامی که به سوی قتلگاه ‌رفت، از آن همه مردان جنگی که از آنان استمداد کرد، هیچ‌کس اجابت نکرد.<ref>مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص255؛ الفتوح، ج5، ص61؛ قاموس الرجال، ج10، ص493.</ref>


{{شعر}}
عبیدالله بن زیاد سپس دستور داد تا طناب‌ به‌ پای‌ هر دو نعش‌ ببندند و در بازارهای‌ کوفه بر زمین بکشند.<ref> البدایه و النهایه، ج8، ص157.</ref> آن‌گاه‌ جسد مطهر این‌ دو شهید را در محله‌ [[کناسه|کناسِه]] به‌ دار بیاویزند.<ref>العبر و دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، ج3، ص29.</ref> ‌سپس‌ سر این‌ دو شهید را توسط هانی بن ابی‌ حیه همدانی و زبیر بن اَروَج (اروح) تمیمی به نزد‌ یزید فرستاد<ref>انساب الاشراف، ج2، ص341-342؛ الاخبار الطول،  ص240-241؛ تاریخ الطبری، ج5، ص380.</ref> و گزارش‌ کار را ارائه‌ نمود.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص339؛ الاخبار الطول، ص241؛ تاریخ الطبری، ج5، ص376؛الفتوح، ج5، ص56.</ref>


{{ب| فَاِن‌ْ کنت‌ِ لا تَدْرین‌َ مَا الْمَوْت‌ُ فَانْظُری | اِلی بَطَل‌ٍ قَدْ هَشَّم‌َ السَّیف‌ُ وَجْهَه‌ُ }}
یزید سر این‌ دو شهید را بر دروازه‌ دمشق‌ آویخت<ref>انساب الاشراف، ج2، ص339.</ref> ‌و از قهر و غلبه‌ عبیدالله بن زیاد، خرسند شد و در نامه‌ای‌ از او سپاسگزاری‌ نمود.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص339-342؛ الاخبار الطول، ص241-242؛ تاریخ الطبری، ج5، ص376-381؛ مقاتل الطالبیین، ص103-108.</ref>


{{ب| اَصابَهُما فَرخُ البغی فَاصبَحا|تَری جَسَداً قد غیر الموت لونه}}
==پس از شهادت==
خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه در میانه راه کوفه به امام حسین(ع) رسید.<ref>ر.ک: الاخبار الطول، ج2، ص243؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص256؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص42.</ref> امام حسین(ع) بر مرگ آن‌ دو گریست و آیه استرجاع را خواند و چندین مرتبه از خداوند برای آنان طلب رحمت کرد.<ref>الاخبار الطول، ص241؛ تاریخ الطبری، ج5، ص469.</ref>


{{ب| ‌اِلی هانِی‌ءٍ فِی‌ السُّوق‌ِ وَ ابْن‌ِ عَقیل‌ٍ|وَ آخَرُ یهْوِی‌ مِن‌ْ طَمارِ، قَتیل‌ِ}}
سه روز پس از شهادت هانی بن عروه، روعه همسرش به کمک همسر میثم تمار، تن بی سر هانی بن عروه را در کنار دارالاماره کوفه به خاک سپرد. اکنون مزارش به مسجد معروف کوفه متصل است و پشت قبر مسلم بن عقیل و در جهت شمال آن قرار دارد.<ref>تاریخ الکوفه، ص84.</ref> آستانه هانی بن عروه هم اکنون یکی از مراکز مهم و زیارتگاه‌های مشهور شیعیان جهان است.


{{ب| احادیث من یسری بکل سبیل|و نضح دم قد سال کل مسیل}}
پسرش یحیی، محدث و از راویان اصح و ثقه شمرده می‌شود.<ref>الطبقات الکبری، ج1، ص330؛ حوادث و وفیات، ج8، ص302، اسدالغابه، ج2، ص15؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج6، ص188.</ref>
{{پایان شعر}}
==زیارتنامه==
هانی بن عروه دارای زیارت مخصوصی است که در آن زیارت او را عبد صالح و از اصحاب امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) می‌دانند: 


سَلامُ اللهِ العَظیمِ وَ صَلَواتُهُ عَلَیکَ یا هانِی بنَ عُروَةَ اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیهَا العَبدُ الصّالِحُ النّاصِحُ لِلّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلِاَمیرِالمُؤمِنینَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ عَلَیهِمُ السَّلامُ اَشهَدُ اَنَّکَ قُتِلتَ مَظلُوماً فَلَعَنَ اللهُ مَن قَتَلَکَ وَ استَحَلَّ دَمَکَ وَ حَشی قُبُورَهُم ناراً اَشهَدُ اَنَّکَ لَقیتَ اللهَ وَ هُو راضٍ عَنُکَ بِما فَعَلتَ وَ نَصَحتَ وَ اَشهَدُ اَنَّکَ قَد بَلَغتَ دَرَجَةَ الشُّهَداءِ وَ جُعِلَ رُوحُکَ اَرواحِ السُّعَداءِ بِما نَصَحتَ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ مُجتَهِداً وَ بَذَلتَ نَفسَکَ فی ذاتِ اللهِ وَ مَرضاتِهِ فَرَحَمِکَ اللهُ وَ رَضِی عَنکَ وَ حَشَرَکَ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرینَ وَ جَمَعَنا وَ اِیاکُم مَعَهُم فی دارِ النَّعیمِ وَ سَلامٌ عَلَیکَ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ<ref>کلیات مفاتیح الجنان، زیارت نامه هانی بن عروه.</ref>
درود و رحمت خداوند بر تو ای هانی بن عروه. درود بر تو ای بنده شایسته و خیرخواه برای خدا و پیامبر(ص) و امام علی(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بر آنان درود باد. گواهی می‌دهم به این‌که تو به ستم کشته شدی. پس لعنت خداوند بر آن‌که تو را کشت و خون تو را حلال شمرد. پس خداوند قبرهای آنان را از آتش پر کند. گواهی می‌دهم که تو خداوند را ملاقات کردی درحالی‌که او از تو به واسطه کردارت و خیرخواهی‌ات خشنود بود؛ و گواهی می‌دهم که تو به مرتبه شهیدان رسیدی و روحت با روح شهدا سعادتمندانه قرار داده شد به واسطه اینکه خیرخواه نسبت به خداوند و رسولش بودی و در این راه تلاش کردی و جانت را در راه خدا و خشنودی‌اش بخشیدی. پس رحمت خداوند بر تو باد و از تو راضی است و تو را با پیامبر (ص) و خاندان پاکیزه‌اش محشور کند و ما و شما را با آنان در خانه نعمت محشور کند و درود و رحمت و برکات خداوند بر تو باد.
==شعر عبدالله‌ بن‌ زبیر اسدی‌==
عبدالله‌ بن‌ زبیر اسدی‌ در قطعه شعری شهادت مظلومانه آن دو را به تصویر کشیده است: <ref>الطبقات الکبری، ج4، ص42؛ انساب الاشراف، ج2، ص340؛ البدء و التاریخ، مقدسی، ج6، ص9؛ مقاتل الطالبیین، ص108؛ ابن حبیب (المحبر، ص245) او را عبدالرحمن بن زبیر اسدی و ابن طقطقی (الفخری، ص114) او را فرزدق ذکر کرده است.</ref>
{| style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt"> فَاِن‌ْ کنت‌ِ لا تَدْرین‌َ مَا الْمَوْت‌ُ فَانْظُری </span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt"> اِلی بَطَل‌ٍ قَدْ هَشَّم‌َ السَّیف‌ُ وَجْهَه‌ُ </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> اَصابَهُما فَرخُ البغی فَاصبَحا</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">تَری جَسَداً قد غیر الموت لونه</span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> ‌اِلی هانِی‌ءٍ فِی‌ السُّوق‌ِ وَ ابْن‌ِ عَقیل‌ٍ</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">وَ آخَرُ یهْوِی‌ مِن‌ْ طَمارِ، قَتیل‌ِ</span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> احادیث من یسری بکل سبیل</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">و نضح دم قد سال کل مسیل</span>
|}
ترجمه :


اگر نمی‌دانی‌ مرگ‌ چیست‌ به‌ هانی‌ و پسر عقیل‌ در بازار بنگر.
اگر نمی‌دانی‌ مرگ‌ چیست‌ به‌ هانی‌ و پسر عقیل‌ در بازار بنگر.
خط ۷۱: خط ۱۳۰:


پیکری‌ می‌بینی‌ که‌ مرگ‌ رنگ‌ آن‌ را دگرگون‌ ساخته‌ است‌ و خون او در هر جویبار و رهگذری جاری ‌است.
پیکری‌ می‌بینی‌ که‌ مرگ‌ رنگ‌ آن‌ را دگرگون‌ ساخته‌ است‌ و خون او در هر جویبار و رهگذری جاری ‌است.
==منبع==


*[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=2588126&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author مرضیه محمدزاده، شهیدان جاوید، نشر بصیرت، ص 254-262.]


==منبع==
=جستارهای وابسته=
[[مسلم بن عقیل]]
 
[[محمد بن اشعث]]
 
[[اسماء بن خارجه فزاری|اسماء بن حسان خارجه]]


مرضیه محمدزاده، شهیدان جاوید، نشر بصیرت، ص 254-262.
[[قیس‌ بن اشعث|قیس بن اشعث]]


==پی نوشت==
==پی‌نوشت==
[[رده: تاریخ]]
[[رده: افراد]]
[[رده: شهیدان قبل از عاشورا]]
[[en:Haniʾ b. ʿUrwa al-Muradi]]
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۲۱

هانی بن عروة بن نمران بن عمرو بن قعاس بن عبدیغوث بن مخدش بن حصر بن غنم بن مالک بن عوف بن منبّه بن غطیف بن مراد بن مذحج، مذحجی مرادی قطیفی، ابو یحیی، از طایفه بنی‌ مراد و از قبیله مَذحَج است.[۱] هانی بن عروه در حمایت و یاری مسلم بن عقیل سهم بسزایی داشت.

مرقد هانی بن عروه.jpg
مرقد هانی بن عروه در کوفه
اطلاعات اصحاب امام حسین (ع)
نام کامل هانی بن عروة بن نمران
خویشاوندان
سرشناس

محمد بن اشعث، دوست هانی

اسماء بن حسان خارجه برادرزاده و عمرو بن حجاج زبیدی پدر روعه همسر هانی
محل زندگی کوفه
وفات/شهادت نهم ماه ذی‌الحجه
مدفن ضلع شمال غربی صحن مسلم بن عقیل و متصل به دیوار شرقی مسجد کوفه
از یاران امام حسین(ع)، حضرت علی(ع)
نقش های برجسته حمایت از مسلم بن عقیل

زندگی‌نامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

هانی بن عروه از تابعین پیامبر(ص)[۲] و از رهبران یمن[۳] بود. داده‌های تاریخ در مورد زندگانی او تا ورود مسلم بن عقیل به کوفه در جریان واقعه کربلا اندک است.

در جنگ‌های جمل،[۴] صفین[۵] و نهروان حضور داشت. در صفین مورد مشورت امام علی(ع) قرار گرفت. هنگامی که امام علی(ع)، اشعث بن قیس از قبیله کنده و ربیعه را برکنار کرد، به امام علی(ع) پیشنهاد داد جانشینی همتای اشعث برای ریاست بر این دو قبیله انتخاب کند.[۵]

در جریان قیام حجر بن عدی، او یکی از ارکان حرکت حجر، علیه عبیدالله بن زیاد بود.[۶]

هانی بن عروه نسبت به قبیله خود تعصب خاصی داشت. زمانی که کثیر بن شهاب مذحجی والی خراسان متهم به دزدی شده بود و به کوفه گریخت، پناه داد و اگر چه مورد عتاب معاویه قرار گرفت، ولی دست از حمایت کثیر برنداشت.[۷]

زمانی که معاویه برای پسرش یزید از مردم کوفه بیعت گرفت، او جزء مخالفین بود و حتی می‌گفت که از معاویه به خاطر انجام چنین کاری تعجب می‌کند و خصوصیات زشت یزید را نام می‌برد.[۸]

هانی بن عروه از شیعیان امام علی(ع)[۹] و از اصحاب آن حضرت بود.[۱۰] بنا به نقل سید محسن امین، امام علی(ع) مرگ او را پیش‌بینی کرده بود.[۱۱]

نقش در جریان مسلم بن عقیل[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نقش هانی در جریان ورود مسلم بن عقیل به کوفه تا شهادت او بسیار پُر رنگ است. مسلم بن عقیل بنا به نقلی در هنگام ورود به کوفه بنا به خواست امام‌ حسین‌(ع) بر هانی‌ بن‌ عروه‌ وارد شد.[۱۲] اما اخبار دیگری‌ اشاره‌ دارد که‌ بر مختار وارد شد.[۱۳]

نعمان بن بشیر حاکم کوفه که دوستدار عافیت بود، مزاحمتی برای مسلم ایجاد نکرد و مسلم توانست از هجده‌ هزار نفر از اهالی کوفه بیعت بگیرد.[۱۴] وقتی‌ استقبال‌ مردم‌ شهر را دید، طی نامه‌ای که توسط‌ یکی‌ از رهبران‌ مورد اعتماد شیعیان‌ کوفه‌ یعنی‌ عابس ‌بن‌ ابی‌ شبیب‌ شاکری به‌ امام‌ حسین(ع) فرستاد، امام را به کوفه فرا خواند.[۱۵]

همان‌ زمان ‌یزید در پی درخواست طرفداران بنی‌امیه و شامیان[۱۶] و نیز صلاحدید مشاور رومی خود سرجون، نعمان بن بشیر را عزل و عبیدالله بن زیاد را که‌ والی‌ بصره‌ بود، هم‌زمان به‌ حکومت کوفه‌ منصوب‌ و او را مأمور ساخت تا مسلم بن عقیل را از کوفه بیرون راند یا بکشد.[۱۷]

عبیدالله بن زیاد، به‌طور ناشناس وارد کوفه شد و با ورود به کوفه مردم را مرعوب نمود و از همان روزهای نخست با سخنانی تند و با تهدید و تطمیع ابتدا مردم سرشناس کوفه را با خود همراه کرد و بدین‌ وسیله دیگران را سر جای خود نشاند.[۱۸]

مسلم‌ بن‌ عقیل‌ پس‌ از آگاهی‌ از آمدن‌ عبیدالله بن زیاد و سخنان‌ تهدیدآمیز وی‌، خانه‌ مختار را ترک‌ گفت‌ و به‌ منزل ‌هانی رفت[۱۹] و به‌طور پنهانی با شیعیانش دیدار کرد[۲۰] و خانه او را مرکز فعالیت‌های سیاسی و نظامی خویش قرار داد.[۲۱]

بنا به نقلی هانی بن عروه مایل نبود که مسلم بن عقیل وارد خانه او شود، اما پس از ورود مسلم بن عقیل به خانه‌اش، با تمام وجود از او دفاع کرد.[۲۲] انتخاب خانه هانی بن عروه شاید به این دلیل بود که او از نظر نفوذ و قدرت اجتماعی توانمندتر از مختار بود.

نقشه کشتن عبیدالله بن زیاد[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در همان زمان شریک ‌بن‌ اعور که از خواص یاران امام علی(ع)[۲۳] و از بزرگان شیعیان بصره بود و همراه عبیدالله بن زیاد از بصره به کوفه آمده بود، بیمار شد و در‌ خانه‌ هانی بن عروه که از دوستانش بود، اقامت گزید.[۲۴] او هانی بن عروه را به یاری و حمایت مسلم تشویق کرد و در خانه هانی نقشه کشتن عبیدالله بن زیاد توسط شریک کشیده شد تا در هنگام عیادت عبیدالله بن زیاد از او درخانه هانی بن عروه انجام گیرد.[۲۵] البته گاهی سخن از بیماری هانی بن عروه به میان می‌آید و گفته می‌شود نقشه به قتل رساندن توسط او کشیده شد.[۲۶] به هر حال این طرح به جهت این‌که‌ هانی‌ بن عروه مایل نبود مهمانش در خانه‌اش‌ کشته‌ شود، انجام نگرفت.[۲۷] اگر چه گفته می‌شود که هانی به مسلم گفت‌: «اگر او را می‌کشتی‌، فاسقی‌، فاجری‌، ستم‌کاری‌ و مکاری‌ را کشته‌ بودی‌.»

رفتن به دارالاماره[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابن‌ زیاد که اکنون مردم کوفه را مرعوب نموده بود، به جست‌وجوی مسلم بن عقیل پرداخت و توسط یکی از بردگان شامی خود‌ به‌ نام‌ مَعقِل‌ با ترفندی خاص به مخفی‌گاه او پی برد و خانه او را تحت کنترل گرفت.[۲۸]

او با دانستن‌ مخفی‌گاه‌ مسلم‌ بن عقیل و اطلاع‌ از سران‌ و یاران‌ و هواداران‌ او به‌ کار پرداخت‌. همچنین از روسای قبایل خواست که به دیدارش بیایند. اما هانی بن عروه به دیدار او نرفت و خود را به بیماری زد. عبیدالله بن زیاد از راه مکر و حیله وارد شد تا بتواند به طریقی او را به دارالاماره بکشاند و بین او و مسلم بن عقیل جدایی اندازد.

او محمد بن اشعث، دوست هانی، اسماء بن حسان خارجه برادرزاده[۲۹] و عمرو بن حجاج زبیدی پدر روعه همسر هانی[۳۰] که هر سه از اقوام و دوستان هانی بودند و به دربار عبیدالله بن زیاد رفت و آمد داشتند، خواست تا هانی را وادار کنند که به نزدش بیاید.

هر سه آنان به نزد هانی رفتند. اگر چه هانی مایل نبود به نزد عبیدالله بن زیاد برود و می‌گفت چون مسلم بن عقیل نزد من است، صلاح نیست که بروم اما آنان از او خواستند تا برای گم کردن راه و حفظ جان مسلم، به دیدن عبیدالله برود. در نزدیکی دارالاماره احساس خطر کرد و به اسماء بن حسان خارجه گفت: «به خدا از این مرد هراسناک و نگرانم.» اما اسماء گفت: «هیچ ترسی به دل راه مده. تو بی‌گناهی.» بالاخره هانی علی‌رغم میل خود به دارالاماره رفت و همین امر باعث شد تا عبیدالله بن‌ زیاد بتواند بین او و مسلم بن عقیل جدایی اندازد که این جدایی در شکست مسلم بن عقیل تاثیر بسیاری داشت.

زندانی شدن[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عبیدالله بن زیاد ابتدا هانی‌ بن عروه را طلبید و از او بازخواست‌ کرد که‌ «چرا مسلم‌ بن عقیل را به‌ خانه‌ خود راه‌ داده‌ است‌. هانی‌ بن عروه ابتدا همه‌ چیز را انکار کرد، ولی‌ با روبه‌رو شدن ‌با معقل‌، درماند.» معقل‌ پیش‌ روی‌ او ایستاد و گفت‌:

«هانی‌ مرا می‌شناسی‌؟» گفت‌: «آری‌، می‌شناسم. بزرگ‌ منافقی‌ که‌ تویی‌!» و چون‌ دانست‌ انکار بی‌فایده‌ است‌، گفت‌: «من‌ مسلم‌ بن عقیل را به‌ خانه‌ام‌ نخوانده‌ام‌. او به‌ خانه‌ من‌ آمده‌ است‌.» عبید الله بن زیاد گفت‌: «تا او را تسلیم‌ نکنی‌، رها نخواهی‌ شد.»[۳۱]

پذیرفتن‌ چنان‌ تکلیفی‌ برای‌ هانی‌ بن عروه غیرممکن‌ بود. شیخی ‌سرشناس‌ و محترم‌، هرگز نمی‌توانست‌ مهمان‌ خود را از سرسفره‌ خویش‌ بردارد و به‌ دشمن‌ او تسلیم‌ کند و ننگی ‌بزرگ‌ را برای‌ خود و بازماندگان‌ و قبیله‌ خود بخرد. گفت‌وگو بسیار شد، ولی‌ هانی‌ بن عروه نپذیرفت که مسلم بن عقیل را تسلیم کند. به همین جهت توسط‌ عبیدالله بن زیاد شکنجه شد و بینی‌ و ابرویش شکست‌ و چهره‌اش‌ ‌زخمی‌ شد و صورتش آسیب دید. سپس‌ او را زندانی‌کرد.[۳۲]

شیخ مفید می‌نویسد:

«چون عمرو بن حجاج دید که با هانی بن عروه چنان رفتار ناپسندی کردند، ناراحت شد و طایفه مذحج را خبر کرد.[۳۳] گروهی از‌ قبیله‌ مذحج با دریافت خبر قتل هانی‌ بن عروه بر در دارالاماره اجتماع کردند و گرد قصر او را گرفتند.»[۳۴] عبیدالله بن زیاد، شریح‌ قاضی‌ را طلبید و گفت‌: «برو و هانی‌ را ببین‌ که‌ زنده‌ است‌، سپس‌ ماجرا را به‌ این‌ مردم‌ بگو! شریح ‌قاضی به‌ زندان‌ رفت‌ و هانی‌ را مجروح‌ و خون‌آلود دید.»

ولی‌ وقتی‌ که‌ با مردم‌ روبه‌رو شد، به‌ آنان گفت‌: «هانی ‌بن عروه زنده‌ است‌. به‌ خانه‌های‌ خود برگردید.» آنان نیز متفرق شدند.[۳۵]

بدین‌ ترتیب‌ با شهادت‌ ناقصی‌ که‌ قاضی‌ داد، فرصتی‌ دیگر از دست‌ هواداران‌ مسلم‌ بن عقیل و هانی‌ بن عروه رفت‌. آن‌ روز که‌ این‌ مردم‌ اطراف‌ قصر را گرفته ‌بودند، جز تعدادی از ماموران‌ عبیدالله بن زیاد، کسی‌ با او نبود. اگر مختصر تدبیری‌ داشتند کار عبیدالله بن زیاد به‌ پایان‌ می‌رسید.

شهادت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

همین‌ که‌ خبر دستگیری‌ و زندانی‌ شدن‌ هانی‌ بن عروه در شهر منتشر شد، مسلم‌ دست به قیام زد. اما بنا به دلایلی شکست خورد و به شهادت رسید.[۳۶]

پس‌ از شهادت‌ مسلم‌ بن عقیل، عبیدالله بن زیاد دستور داد که‌ هانی بن عروه را دست‌ بسته‌ به‌ بازار قصابان برند تا بدین‌ وسیله‌ در دل‌ مردم‌ ترس‌ افکندند. هانی‌ بن عروه پیوسته‌ فریاد می‌زد و افراد قبیله‌ مذحج‌ را به‌ کمک‌ می‌طلبید که‌: «آل‌ مراد کجایند؟ افراد قبیله‌ مذحج‌ کجایند؟ چرا به‌ یاری‌ من ‌نمی‌آیند؟»[۳۷]

سپس‌ با قوت‌ بسیار بندها را از دست‌ باز کرد و در جستجوی‌ ابزاری‌ بود که‌ با دشمنان‌ ستیز کند، ولی‌ مزدوران‌ عبیدالله بن زیاد به‌ وی‌ امان‌ ندادند و او را گرفتند. یکی‌ از غلامان‌ عبیدالله بن زیاد به‌ نام‌ رشید ترکی‌، هانی‌ بن عروه را به‌ قتل ‌رساند و سرش را از تن جدا کرد.[۳۸] در آن‌ روز مردم‌ قبیله‌ مذحج‌ تن‌ به‌ خواری‌ و سستی‌ دادند و از یاری‌ هانی‌ بن عروه دست‌ برداشتند. هانی‌ بن عروه در روز نهم ماه ذی‌الحجه به شهادت رسید. در‌ هنگام ‌شهادت‌ هشتاد و نه‌ سال‌ سن‌ داشت‌.[۳۹]

بنا به نقل مسعودی، هانی بن عروه هرگاه قبیله بنی‌ مراد را به یاری می‌خواند، چهار هزار مرد زره‌پوش سواره و هشت هزار نظامی پیاده با او حرکت می‌کردند و اگر قبایل هم‌پیمان خود را دعوت می‌کرد، سی هزار زره‌پوش نظامی در رکابش بود و اما هنگامی که به سوی قتلگاه ‌رفت، از آن همه مردان جنگی که از آنان استمداد کرد، هیچ‌کس اجابت نکرد.[۴۰]

عبیدالله بن زیاد سپس دستور داد تا طناب‌ به‌ پای‌ هر دو نعش‌ ببندند و در بازارهای‌ کوفه بر زمین بکشند.[۴۱] آن‌گاه‌ جسد مطهر این‌ دو شهید را در محله‌ کناسِه به‌ دار بیاویزند.[۴۲] ‌سپس‌ سر این‌ دو شهید را توسط هانی بن ابی‌ حیه همدانی و زبیر بن اَروَج (اروح) تمیمی به نزد‌ یزید فرستاد[۴۳] و گزارش‌ کار را ارائه‌ نمود.[۴۴]

یزید سر این‌ دو شهید را بر دروازه‌ دمشق‌ آویخت[۴۵] ‌و از قهر و غلبه‌ عبیدالله بن زیاد، خرسند شد و در نامه‌ای‌ از او سپاسگزاری‌ نمود.[۴۶]

پس از شهادت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه در میانه راه کوفه به امام حسین(ع) رسید.[۴۷] امام حسین(ع) بر مرگ آن‌ دو گریست و آیه استرجاع را خواند و چندین مرتبه از خداوند برای آنان طلب رحمت کرد.[۴۸]

سه روز پس از شهادت هانی بن عروه، روعه همسرش به کمک همسر میثم تمار، تن بی سر هانی بن عروه را در کنار دارالاماره کوفه به خاک سپرد. اکنون مزارش به مسجد معروف کوفه متصل است و پشت قبر مسلم بن عقیل و در جهت شمال آن قرار دارد.[۴۹] آستانه هانی بن عروه هم اکنون یکی از مراکز مهم و زیارتگاه‌های مشهور شیعیان جهان است.

پسرش یحیی، محدث و از راویان اصح و ثقه شمرده می‌شود.[۵۰]

زیارتنامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

هانی بن عروه دارای زیارت مخصوصی است که در آن زیارت او را عبد صالح و از اصحاب امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) می‌دانند:

سَلامُ اللهِ العَظیمِ وَ صَلَواتُهُ عَلَیکَ یا هانِی بنَ عُروَةَ اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیهَا العَبدُ الصّالِحُ النّاصِحُ لِلّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلِاَمیرِالمُؤمِنینَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ عَلَیهِمُ السَّلامُ اَشهَدُ اَنَّکَ قُتِلتَ مَظلُوماً فَلَعَنَ اللهُ مَن قَتَلَکَ وَ استَحَلَّ دَمَکَ وَ حَشی قُبُورَهُم ناراً اَشهَدُ اَنَّکَ لَقیتَ اللهَ وَ هُو راضٍ عَنُکَ بِما فَعَلتَ وَ نَصَحتَ وَ اَشهَدُ اَنَّکَ قَد بَلَغتَ دَرَجَةَ الشُّهَداءِ وَ جُعِلَ رُوحُکَ اَرواحِ السُّعَداءِ بِما نَصَحتَ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ مُجتَهِداً وَ بَذَلتَ نَفسَکَ فی ذاتِ اللهِ وَ مَرضاتِهِ فَرَحَمِکَ اللهُ وَ رَضِی عَنکَ وَ حَشَرَکَ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرینَ وَ جَمَعَنا وَ اِیاکُم مَعَهُم فی دارِ النَّعیمِ وَ سَلامٌ عَلَیکَ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ[۵۱]

درود و رحمت خداوند بر تو ای هانی بن عروه. درود بر تو ای بنده شایسته و خیرخواه برای خدا و پیامبر(ص) و امام علی(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بر آنان درود باد. گواهی می‌دهم به این‌که تو به ستم کشته شدی. پس لعنت خداوند بر آن‌که تو را کشت و خون تو را حلال شمرد. پس خداوند قبرهای آنان را از آتش پر کند. گواهی می‌دهم که تو خداوند را ملاقات کردی درحالی‌که او از تو به واسطه کردارت و خیرخواهی‌ات خشنود بود؛ و گواهی می‌دهم که تو به مرتبه شهیدان رسیدی و روحت با روح شهدا سعادتمندانه قرار داده شد به واسطه اینکه خیرخواه نسبت به خداوند و رسولش بودی و در این راه تلاش کردی و جانت را در راه خدا و خشنودی‌اش بخشیدی. پس رحمت خداوند بر تو باد و از تو راضی است و تو را با پیامبر (ص) و خاندان پاکیزه‌اش محشور کند و ما و شما را با آنان در خانه نعمت محشور کند و درود و رحمت و برکات خداوند بر تو باد.

شعر عبدالله‌ بن‌ زبیر اسدی‌[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عبدالله‌ بن‌ زبیر اسدی‌ در قطعه شعری شهادت مظلومانه آن دو را به تصویر کشیده است: [۵۲]

فَاِن‌ْ کنت‌ِ لا تَدْرین‌َ مَا الْمَوْت‌ُ فَانْظُری اِلی بَطَل‌ٍ قَدْ هَشَّم‌َ السَّیف‌ُ وَجْهَه‌ُ
اَصابَهُما فَرخُ البغی فَاصبَحا تَری جَسَداً قد غیر الموت لونه
‌اِلی هانِی‌ءٍ فِی‌ السُّوق‌ِ وَ ابْن‌ِ عَقیل‌ٍ وَ آخَرُ یهْوِی‌ مِن‌ْ طَمارِ، قَتیل‌ِ
احادیث من یسری بکل سبیل و نضح دم قد سال کل مسیل

ترجمه :

اگر نمی‌دانی‌ مرگ‌ چیست‌ به‌ هانی‌ و پسر عقیل‌ در بازار بنگر.

به‌ دلاورمردی‌ که‌ شمشیر بینی‌ او را در هم‌ شکسته‌ و به‌ دلیری‌ دیگر که‌ از بلندی، مقتول و شهید بر خاک افتاد.

تقدیر روزگار و زمانه آنان را قصه و داستان رهگذران ساخته است.

پیکری‌ می‌بینی‌ که‌ مرگ‌ رنگ‌ آن‌ را دگرگون‌ ساخته‌ است‌ و خون او در هر جویبار و رهگذری جاری ‌است.

منبع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

جستارهای وابسته[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مسلم بن عقیل

محمد بن اشعث

اسماء بن حسان خارجه

قیس بن اشعث

پی‌نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. العقد الفرید، ابن عبدربه، احمد بن محمد، چاپ علی شیری، بیروت: داراحیاء اتراث العربی، 1409 ه ق.، ج3، ص363؛ جمهرة انساب العرب، ص406.
  2. رجال طوسی، ص82.
  3. قاموس الرجال، ج10، ص490.
  4. الفتوح، ج5، ص40.
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ وقعة الصفین، ص137.
  6. انساب الاشراف، ج5، ص255.
  7. الاعلام، ج8، ص68.
  8. تجارب الامم و تعاقب الهمم، ج2، ص32؛ شرح نهج البلاغه، ج18، ص427؛ قاموس الرجال، ج10، ص491.
  9. اعیان الشیعه، ج7، ص344.
  10. رجال طوسی، ص85.
  11. اعیان الشیعه، ج8، ص713.
  12. البدء و التاریخ، مقدسی، مطهر بن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، 1899 – 1919 م، چاپ افست تهران: 1962 م.، ج6، ص9؛ ترجمة الامام الحسین (ع)، ص64.
  13. الاخبار الطول، دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره : 1960 م.، ص231؛تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 ﻫ ق / 1962– 1967 م.، ج5، ص355؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص22.
  14. انساب الاشراف، ج2، ص338؛ الاخبار الطول، ص235؛تاریخ الطبری، ج4، ص30؛ امتاع الاسماع، ج5، ص363؛ العبر و دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، ج3، ص29؛ المنتظم فی التاریخ الملوک و الامم، ج5، ص326.
  15. تاریخ طبری، ج5، ص375؛ ابصار العین فی انصار الحسین، ج1، ص80؛ شهداء اهل البیت(ع)، ص15.
  16. الامامه و السیاسه، ج2، ص4.
  17. الاخبار الطول، ج5، ص356-357؛ الفتوح، ج5، ص36-37.
  18. ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص335-336؛ الاخبار الطول، ص232؛تاریخ الطبری، ج5، ص356-357، 348؛ الفتوح، ج5، ص36-37؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص251؛ ارشاد، ج2، ص42-43؛ مقاتل الطالبیین، ص96.
  19. انساب الاشراف، ص336؛ الاخبار الطول، ص233؛ تاریخ الطبری، ج5، ص362؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص252؛ الفتوح، ج5، ص40؛ اعلام الوری، ج1، ص438.
  20. انساب الاشراف، ج2، ص336؛ الاخبار الطول، دینوری، ص233؛ الفخری، ص117.
  21. الاخبار الطول، ص233؛ مقاتل الطالبیین، ص96-97.
  22. تاریخ طبری، ج5، ص362؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص25.
  23. الغارات، ثقفی، ج2، ص793.
  24. الغارات، ج2، ص793-794؛ انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطول، ص233-234؛تاریخ الطبری، ج5، ص360.
  25. ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطول، ص234-235؛تاریخ الطبری، ج5، ص363؛ الفتوح، ج5، ص42-43؛ مقاتل الطالبیین، ص98-99.
  26. ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الامامه و السیاسه، ج2، ص4؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص243؛ تاریخ الطبری، ج5، ص360 عمارة بن عبید سلولی پیشنهاد دهنده بود.
  27. ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطول، ص234-235؛ تاریخ الطبری، ج5، ص363؛ الفتوح، ج5، ص42-43. قس مقاتل الطالبیین، ص99، همسر هانی بن عروه موافق نبود.
  28. ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص336-337؛ الاخبار الطول، ص235-236؛ تاریخ الطبری، ج5، ص362،348؛ الفتوح، ج5، ص41-42؛ ارشاد، ج2، ص45-46.
  29. لاخبار الطوال، ص236.
  30. تاریخ طبری، ج5، ص349؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، ج5، ص45؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص28؛ اعلام الوری، ج1، ص440.
  31. الاخبار الطول، ج5، ص366.
  32. ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطول، ص237-238؛ تاریخ الطبری، ج5، ص365-367؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص252؛ الفتوح، ج5، ص46-47؛ مقاتل الطالبیین، ص102.
  33. ارشاد، ج2، ص47.
  34. الاخبار الطول، ص238؛تاریخ الطبری، ج5، ص367؛ الفتوح، ج5، ص48.
  35. الاخبار الطول، ص238؛ تاریخ الطبری، ج5، ص367؛ الفتوح، ج5، ص48؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص28.
  36. ر.ک: مسلم بن عقیل.
  37. تاریخ طبری، ج5، ص379؛ الفتوح، ج5، ص48؛ اعلام الوری، ج1، ص444.
  38. الطبقات الکبری، ج5، ص122؛ تاریخ الطبری، ج5، ص379؛ الفتوح، ج5، ص61؛ اعلام الوری، ج1، ص444.
  39. تاریخ طبری، ج5، ص379.
  40. مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص255؛ الفتوح، ج5، ص61؛ قاموس الرجال، ج10، ص493.
  41. البدایه و النهایه، ج8، ص157.
  42. العبر و دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، ج3، ص29.
  43. انساب الاشراف، ج2، ص341-342؛ الاخبار الطول، ص240-241؛ تاریخ الطبری، ج5، ص380.
  44. ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص339؛ الاخبار الطول، ص241؛ تاریخ الطبری، ج5، ص376؛الفتوح، ج5، ص56.
  45. انساب الاشراف، ج2، ص339.
  46. ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص339-342؛ الاخبار الطول، ص241-242؛ تاریخ الطبری، ج5، ص376-381؛ مقاتل الطالبیین، ص103-108.
  47. ر.ک: الاخبار الطول، ج2، ص243؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص256؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص42.
  48. الاخبار الطول، ص241؛ تاریخ الطبری، ج5، ص469.
  49. تاریخ الکوفه، ص84.
  50. الطبقات الکبری، ج1، ص330؛ حوادث و وفیات، ج8، ص302، اسدالغابه، ج2، ص15؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج6، ص188.
  51. کلیات مفاتیح الجنان، زیارت نامه هانی بن عروه.
  52. الطبقات الکبری، ج4، ص42؛ انساب الاشراف، ج2، ص340؛ البدء و التاریخ، مقدسی، ج6، ص9؛ مقاتل الطالبیین، ص108؛ ابن حبیب (المحبر، ص245) او را عبدالرحمن بن زبیر اسدی و ابن طقطقی (الفخری، ص114) او را فرزدق ذکر کرده است.