بنی هاشم
الگو:تاریخ صدر اسلام بنیهاشم، از تیرههای مشهور قبیله قُرَیش پیش و پس از اسلام در مکه که به هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصَیّ بن کِلاب منسوب است و پیامبر (ص) از همین تیره بوده است. بنیهاشم در هنگام ظهور اسلام، در زمان زعامت ابوطالب، از پیامبر اکرم(ص) پشتیبانی کردند و در زمان ائمه نیز در موارد بسیاری حامی آنان بودند.
خاندان بنیعباس، از خاندانهای مهم بنیهاشم، چندین قرن بر ممالک اسلامی حکمرانی کردند. علاوه بر این، در مناطق مختلف جهان اسلام و در دورههای گوناگون تاریخی، خاندانهای دیگری از بنیهاشم حاکم بودهاند. شرفای مکه و مدینه که قرنها بر این دو شهر حکومت و سیادت داشتند، از بنیهاشم بودند.
در فقه شیعه، سادات کسانی هستند که نسلشان به هاشم میرسد. هاشمیان به علت انتسابشان به پیامبر(ص) مورد احترام مسلمانان بودهاند.
پیش از اسلام
قصَیّ بنکلاب از نوادگان حضرت اسماعیل (ع) بود و حدود یک قرن پیش از ولادت پیامبر(ص) میزیست. او به سبب اقداماتش، بزرگِ قریش و عهدهدار مناصب مهم مکه و خانه کعبه بود. پس از او این مناصب به فرزندانش رسید. اما پس از مرگ عبدمَناف و عبدالدّار (فرزندان قصَیّ)، بر سر مناصب کعبه نزاع سختی بین هاشم و برادرانش (بنی عبدمناف) با عموزادگانشان (بنی عبدالدار) درگرفت که به شکلگیری حلف المطیبین و حلف الاحلاف منجر شد. پس از فرونشستن نزاع، دو منصب رفادت (پذیرایی از حاجیان) و سقایت (آبدادن به حاجیان) به بنیعبدمناف، و از میان ایشان به هاشم رسید.
تبارنامه بنیهاشم | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|
هاشم
هاشم هر ساله در اجرای مسؤولیت پذیرایی از زائران کعبه، از مشارکت و کمکهای مالی خانوادههای قریش بهرهمند میشد.[۱] او همچنین با حفر چاه امر آبرسانی به حج گزاران را تسهیل کرد.[۲] هاشم تجارت قریش را نیز ارتقا بخشید و توانست با انعقاد پیمانهای بازرگانی (که در قرآن از آنها با نام ایلاف القریش یاد شده است[۳]) سفرهای تجاری قریش را به دو سفر تابستانی به سوی شام و زمستانی به سوی یمن و حبشه ارتقا دهد.[۴] او همچنین توانست در یکی از سالهای قحطی شدید، برای قریش غذا تهیه کند و آنان را از گرسنگی نجات دهد.[۵] مجموعة این امور باعث شد که هاشم جایگاهی رفیع در میان قریش بیابد.
هاشم چهار پسر به نامهای شَیبه (عبدالمطّلب)، أسد، عَمرو (ابوصَیفی)، نَضْله و همچنین پنج دختر داشت.[۶]
عبدالمطّلب
پس از مرگ هاشم، برادرش مطّلب بن عبدمَناف مناصب او را گرفت و سپس عبدالمطّلب (فرزند هاشم) جانشین مطّلب شد.[۷]
عبدالمطّلب علاوه بر داشتن مناصب سقایت و رفادت، به سبب خصلتهای بزرگمنشانهاش نزد مردم مکه حرمت یافت. همچنین حفر چاه زمزم نیز بزرگی مقام او را در نظر حج گزاران دوچندان کرد. بنی عبدمناف و از آن جمله بنیهاشم بر سایر قریش فخر میفروختند و سقایت از این چاه را برای خود افتخاری بزرگ تلقی میکردند.[۸]
موقعیت عبدالمطّلب در ماجرای هجوم سپاه ابرهه به مکه در عام الفیل فزونی یافت؛ زیرا او بر اثر جایگاه ویژهاش در نزد قریش به عنوان نماینده مکیان در نزد ابرهه حاضر گردید. برخورد عبدالمطّلب با ابرهه و سپس هدایت مکیان به کوههای اطراف و حفظ جان آنان از گزند سپاه ابرهه موجب گردید که قریش عبدالمطّلب را در این رخداد، «ابراهیم ثانی» لقب دهند.[۹]
برخی نسل عبدالمطّلب را تنها نسلِ باقی مانده از فرزندان هاشم دانسته، بنیهاشم را با بنی عبدالمطّلب مساوی میدانند؛ [۱۰] در حالی که با وجود فرزندانی از نضله بن هاشم و عمرو بن هاشم چنین ادعایی صحیح نیست.[۱۱]
رابطه با دیگر تیرههای قریش
با توجه به برتری و بزرگی قریش در میان عرب شبه جزیره، رقابت میان تیرههای قریش نیز از اهمیتی خاص برخوردار بود؛ از این رو هر یک از این تیرهها تلاش میکردند تا از هر طریق ممکن با پیشی گرفتن از رقبا، ریاست و جایگاه ممتازی را در میان قبایل متعدد قریش به دست آورند.
ریشه دشمنی بنی امیه با بنیهاشم را نیز باید در همین رقابتهای قبیلهای جست وجو کرد. گرچه برخی گزارشهای تاریخی (که مورد تردید هم قرار دارند)، [۱۲] ریشه دشمنی بین بنی امیه و بنیهاشم را به مسائلی جزئیتر منتسب میکنند. مسائلی مانندِ حسادت امیة بن عبدشمس (برادرزادة هاشم) به او و نزاع هایی بین آن دو؛ [۱۳] یا به «مُنافرة» (افتخار به حسب و نسب) حرب بن امیه با عبدالمطّلب.[۱۴] حتی برخی از روایاتِ تاریخی ماجراهای مربوط به زمان تولد هاشم و عبدشمس (نیای امویان) را در توجیه نزاعها و رقابتهای بعدی امویان با بنیهاشم مورد توجه قرار دادهاند[۱۵] (نک: هاشم بن عبدمناف).
پس از مرگ عبدالمطّلب و عمدتاً به سبب ضعف شدید مالی، جایگاه بنیهاشم افول کرد؛ اما با بعثت پیامبر(ص)، مجدداً رقابتها و درگیریهای متعددی از سوی رقبای بنیهاشم به سرکردگی بنی مخزوم و سپس بنی امیه با آنان گزارش شده است. این امر به یقین برگرفته از دیدگاه این افراد در خصوص نبوت و رسالت پیامبر(ص) بود؛ زیرا از منظر این افراد بعثت پیامبری از بنیهاشم مقولهای جدای از رقابتهای قبیلهای نبود و آن را بهانهای برای حکومت کردن بنیهاشم و حاصل بازیگری آنان میدانستند؛ [۱۶] از این رو تلاش میکردند تا با انکار نبوت و رویارویی با پیروان آن حضرت مانع رشد منزلت بنیهاشم گردند.
منابع همچنین از بنی عبدالدّار و بنی مخزوم به عنوان دیگر تیرههای رقیب و دشمن بنیهاشم نام بردهاند. بنی عبدالدّار که نخستین نزاع خود را با هاشم بن عبدمناف در جریان تصدی مناصب مکه داشتند (نک: حلف الاحلاف) با بعثت پیامبر(ص) در کنار بنی امیه قرار گرفتند.[۱۷] بنی مخزوم نیز که در حلف الاحلاف در کنار بنی عبدالدّار قرار داشتند، [۱۸] با آغاز دعوت علنی به اسلام در رأس مخالفان پیامبر(ص) قرار گرفتند؛ زیرا با توجه به جایگاه اشرافیت ابوجهل (بزرگِ بنی مخزوم) و ریاست او بر مکه، بعثت پیامبری از بنیهاشم را خطری برای شرافت و جایگاه خود میدیدند.
در سوی دیگر، از تیره هایی نیز به عنوان متحدان و هم پیمانان بنیهاشم نام برده شده است که در این میان باید از تیره بنی مطّلب بن عبدمناف به عنوان بزرگترین و محبوبترین متحد بنیهاشم نام برد. اینان به همراهی تیره هایی چون بنی زهرة بن کلاب، بنی تیم بن مُرّة، بنی حارث بن فهر و بنی اسد بن عبدالعزّی در حلف المطیبین در کنار هاشم و بنی عبدمناف و در مقابل بنی عبدالدّار قرار داشتند.[۱۹] سپس در پیمانِ حلف الفضول که به رهبری زبیر بن عبدالمطّلب شکل گرفت نیز برای حمایت از مظلومان با بنیهاشم هم قسم شدند. [۲۰]
پس از ظهور اسلام نیز بنی مطّلب در بسیاری از صحنهها دوشادوش بنیهاشم به حمایت از پیامبر(ص) پرداختند. حضور در شعب ابی طالب و تحمّل سه سال سختی و مرارت در کنار بنیهاشم از بزرگترین نمونههای اتحاد آنان با بنیهاشم است.[۲۱]
از خزاعه نیز به عنوان دیگر متحد بنیهاشم یاد میشود. برخی منابع از همراهی خزاعه با عبدالمطّلب و هم پیمانی با او پس از جریان کشاکش عبدالمطّلب و نوفل بن عبدمناف خبر دادهاند.[۲۲]
ظهور اسلام
پیامبر(ص) در اولین گام هایش برای علنی کردن دعوتش، تبلیغ اسلام را در میان خویشاوندان خویش آغاز کرد و در یوم الإنذار، بنی عبدالمطّلب (مهمترین خانواده بنیهاشم و بستگان درجه اول خویش) را گرد آورد و آنان را به پذیرش اسلام فراخواند.[۲۳]
عکس العملهای متفاوتی از سوی بنیهاشم نسبت به دین جدید گزارش شده است؛ شمار اندکی از آنان با پذیرفتن اسلام در زمره یاران پیامبر اکرم(ص) درآمدند که در این میان برخی همچون ابوطالب ایمان خویش را پنهان میکردند. ابوطالب مصلحت را در سکوت خویش میدید تا بتواند عنوان بزرگ قریش و نیز نفوذ کلامش را حفظ کند؛ اما همواره با پشتیبانی خویش مانع از آزار و اذیت پیامبر(ص) میشد.[۲۴] (نک: ایمان ابوطالب)
تعداد اندکی از هاشمیان نیز به دشمنی و رویارویی با حضرت برخاسته، در این راه از هیچ اقدامی فروگذار نکردند؛ ابولهب عموی پیامبر[۲۵] و ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطّلب که به هجو پیامبر(ص) میپرداخت[۲۶] از جمله این افرادند.
اما با اینکه بسیاری از بنیهاشم تا بعد از فتح مکه ایمان نیاوردند، ولی قاطبة آنان در برابر واکنشهای منفی سران قریش و در مقابله با آزارهای مکیان بر پیامبر(ص) و مسلمانان، به حمایت از رسول اکرم برخاستند. حضور ابوطالب، عموی پیامبر اکرم، که در آن زمان بزرگ بنیهاشم و قریش به شمار میآمد، در این حمایت تأثیر جدی داشت.[۲۷]
حتی هنگامی که سران تیرههای قریش، به امید آنکه بنیهاشم از پشتیبانی پیامبر(ص) دست بشویند، به تحریم اقتصادی و اجتماعی بنیهاشم دست زدند. افراد بنیهاشم، از کافر و مسلمان، (جز ابولهب[۲۸] و ابوسفیان بن حارث[۲۹]) به درخواست ابوطالب، راهی شعب ابی طالب شدند و سه سال در تنگنای شدید مالی و اجتماعی زیستند، اما دست از حمایت از پیامبر(ص) برنداشتند.[۳۰]
پس از وفات ابوطالب، ابولهب بر بنیهاشم ریاست یافت.[۳۱] در این زمان، سران بنیهاشم همچون گذشته از پیامبر(ص) حمایت نمیکردند تا آنجا که پیامبر(ص) در بازگشت از طائف با حمایت مطعم بن عدی از فرزندان نوفل بن عبدمناف وارد مکه شد.[۳۲]
با هجرت پیامبر(ص) به مدینه برخی از بنیهاشم همچون حمزه و علی(ع) نیز هجرت به مدینه را بر ادامه حضور در مکه ترجیح دادند؛ ولی بیشترِ بنیهاشم همچنان در مکه ماندند. بنیهاشم غالباً از همراهی با نقشههای مشرکان مکه برای جنگ با مسلمانان امتناع داشتند؛ اما شماری از این افراد، به اجبار، در جنگ بدر در سپاه مشرکان حاضر شدند که توسط مسلمانان به اسارت درآمدند.[۳۳] پیامبر(ص) که پیش از شروع جنگ، مسلمانان را از حضور اجباری برخی از بنیهاشم در سپاه مشرکان آگاه کرده بود، آنان را از کشتن این گروه برحذر داشت. با پایان یافتن جنگ و آزادی اسیران مشرک، اسرای هاشمی مدت کوتاهی در مدینه در نزد آن حضرت ماندند.[۳۴]
طبق آنچه که از منابع به دست میآید بسیاری از بنیهاشم در سالهای پس از هجرت و به ویژه در فتح مکه مسلمان شدند، چنان که عقیل بن ابی طالب قبل از حدیبیه[۳۵] یا در سال هشتم هجری قمری، ابوسفیان بن حارث در فتح مکه[۳۶] عباس بن عبدالمطّلب نیز به اختلاف قبل از بدر یا پیش از فتح خیبر[۳۷] مسلمان شدند. برخی نیز همچون ابولهب[۳۸] کافر مردند و به آن حضرت ایمان نیاوردند.
دوران ائمه
مخالفت با انتخاب خلیفه از بنی هاشم
پس از رحلت پیامبر(ص)، رقابتهای قبیلگی پیش از اسلام، حتی در بین صحابه پیامبر(ص) در قالب مخالفت با جانشینی علی(ع) آشکار گشت. بسیاری از مخالفان خلافتِ امام علی(ع)، خلافت او را به معنای ادامه حکومت بنی هاشم بر عرب میدانستند؛ چنان که عُمَر در گفت وگو با علی(ع) و همچنین عباس بن عبدالمطّلب عنوان میکرد که:
در مقابل، امام علی(ع) ضمن تأیید اینکه خلفای پیامبر(ص) باید از قریش و بنی هاشم باشند، تصریح کرد که فقط افراد معینی از بنی هاشم شایسته این منصب و مسئولیتاند.[۴۰]
مخالفت با جمع شدن نبوت و خلافت در بنی هاشم، موجب اتحاد سایر تیرههای عرب شد؛ زیرا تیرههای مختلف قریش، مردمان مدینه و متحدانِ آنان میپنداشتند اگر علی(ع) خلیفه شود، خلافت هیچگاه از بنی هاشم خارج نخواهد شد.[۴۱]
به همین دلیل، برخی از صحابه، هنگامی که هنوز پیامبر(ص) دفن نشده بود، در سقیفه، گرد آمدند و از میان خود، بدون مشورت با بنی هاشم و به رغم اعلام وصایت و جانشینی علی(ع) از سوی پیامبر(ص) خلیفهای منصوب کردند. از این زمان کشمکش میان بنی هاشم و خلفا و حاکمانِ پس از آنان در تمامی دورهها وجود داشته است.
علی رغم این مخالفتها با سیادت بنی هاشم و رسیدن خلافت به آنان، بنی هاشم منزلت والای خود را تا حد زیادی حفظ کردند. برای مثال، در ماجرای تقسیم غنایم و «تدوین دیوان »، عمر، بنی هاشم را به عنوان خاندان پیامبر(ص)، بر همگان مقدم داشت و آنان را به علت خویشاوندی با پیامبر شریفترین اعراب خواند.[۴۲]
تعصب اموی
با انتخاب عثمان برای خلافت، اختلافات بنی امیه با بنی هاشم احیا شد؛ زیرا در این دوره بنی امیه به قدرت راه یافتند و زمینههای احیای تعصبهای قومی و انتقام جویی پدید آمد؛ برای مثال، ابوسفیان از عثمان خواست تا خلافت را در میان بنی امیه موروثی کند، زیرا هیچ بهشت و جهنمی وجود ندارد.[۴۳]
در مقابله با این رویکرد بود که امام علی(ع) با ردّ این تمایلات قومی، عناصری چون ایمان، اخلاص، حقانیت و هجرت را به عنوان ملاکهای برتری بنی هاشم بر بنی امیه معرفی میکرد.[۴۴]
البته در دوره سه خلیفه، امام علی(ع) و بنی هاشم در اداره حکومت اسلامی نیز نقش ایفا کردند؛ چنان که از حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطّلب به عنوان والی مکه در زمان ابوبکر، عمر و عثمان نام برده شده است.[۴۵]
حکومت امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن (ع)
با شروع حکومت امیرالمؤمنین (ع) (35ـ40ق.)، بنی هاشم در تمامی وقایع در کنار آن حضرت حضور داشتند و گرچه در این زمان مدینه مسکن بنی هاشم بود؛ ولی با تغییر مرکز حکومت و انتقال آن به کوفه گروهی از بنی هاشم نیز به این شهر رفتند. نام برخی از بنی هاشم نیز در جمع کارگزاران حضرت علی(ع) دیده میشود.[۴۶]
پس از آن حضرت، در حکومت کوتاه مدت امام حسن(ع) (40ـ41ق.) به رغم حمایت بنی هاشم از امام، برخی از بزرگان بنی هاشم همچون عبیدالله بن عباس بن عبدالمطّلب، فرمانده سپاه امام، با پیوستن به سپاه معاویه امام را مجبور به صلح کردند.[۴۷]
معاویه و احیاء تعصب
در دوران حکومت معاویه، رقابتهای قبیلگی بیش از پیش رواج یافت؛ برای مثال معاویه در جنگ خود با علی(ع)، لشکر کوفه را طرفداران بنی هاشم معرفی میکرد.[۴۸]
این دیدگاه در زمان جانشینان معاویه نیز ادامه داشت. در دوران حکومت امویان، برای ایجاد منازعات قومی و انکار یا نادیده گرفتن نقش دیدگاهها و انگیزههای اعتقادی در حوادث تاریخی صدر اسلام، و حتی ظهور اسلام، کوششی جدی صورت گرفت. نمونة بارز این جریان، سخنان یزید بعد از واقعه عاشورا است. یزید در شعری که حاکی از خرسندی و پیروزی بود، صریحاً وحی و پیامبری را انکار کرد و اسلام را حاصل بازیگریهای سیاسی بنی هاشم، در برابر بنی امیه، خواند.[۴۹]
هنگامی که امام حسین(ع) در مدینه از بیعت با یزید امنتاع کرد، بنی هاشم از او حمایت کردند[۵۰] و برخی از هاشمیان (آل عقیل و آل علی) او را در هنگام قیامش بر ضد یزید نیز همراهی کردند.[۵۱]
بنی هاشم به رغم دشمنی با حکومت ظالمانه بنی امیه آنگاه که عبدالله بن زبیر در سال 63 هجری مکه را تصرف کرد و آسیبهای فراوانی بر حکومت امویان وارد آورد از بیعت با او خودداری کردند تا جایی که عبدالله، اقدام به تبعید و به نقلی زندانی کردن افرادی چون محمد بن حنیفه و عبدالله بن عباس کرد.[۵۲]
با سرکوب قیام عبدالله بن زبیر امویان دوباره متوجه بنی هاشم شدند و به آزار و اذیت و شکنجه حامیان آنان پرداختند. دستور هشام بن عبدالملک مبنی بر بریدن دست و زبان کمیت بن زید اسدی به جرم سرودن مرثیه برای زید بن علی بن حسین نمونهای از این واقعیت است.[۵۳]
اما علی رغم آنکه انتقام جوییهای بنی امیه عرصه را بر بنی هاشم تنگ کرده بود، نفوذ ایشان در میان مردم کاهش نیافت؛ برای مثال، از جمله دلایل یادشده برای شکست عبدالله ابن زبیر، برخورد نامناسب وی با بنی هاشم بوده است[۵۴] و یا آنگاه که زیاد بن صالح بر ضد امویان خروج کرد (133ق.) مردمان را بنی هاشم فراخواند.[۵۵] همچنین حامیان بنی عباس در نواحی خراسان مردم را به حکومت بنی هاشم میخواندند.[۵۶]
بنی عباس
در دوران امویان، بنی هاشم در عین تنوع تیرهها صف سیاسی واحدی را رقم میزدند. اما در اواخر حکومت امیان، هاشمیان در دو تیرة مهم فرزندان امام علی(ع) و فرزندان عباس بن عبدالمطلب بروز اجتماعی داشتند.
افزایش نارضایتی مسلمانان از حکومت امویان، به پیدایی جنبشها و حرکتهای ضداموی در نیمة اول قرن دوم انجامید. گرایش روزافزون مردم به اهل بیت پیامبر(ص) و امتناع اهل بیت(ع) از پذیرش درخواست آنان برای قیام، فرصتی برای افرادی از فرزندان عباس، عموی پیامبر، که داعیه حکومت داشتند، پدید آورد.
عباسیان با توجه به حرمت اجتماعی «بنی هاشم »، از همان آغاز در بزرگنمایی انتسابشان به هاشم کوشیدند و از سال 111 هجری تحت لوای «دعوت هاشمی» فعالیت کردند.[۵۷]
زمینههای اجتماعی نزاع بنی امیه و بنی هاشم نیز که امویان به آن دامن زده بودند، در مطرح کردن عنوانِ «هاشمی» مؤثر بود. به نقل منابع تاریخی، بیعتِ عباسیان با تکیه بر عنوان «بیعت هاشمی» صورت گرفت، با این توجیه که خلافت حق بنی هاشم است و عباسیان نیز از این خانداناند.[۵۸]
در نتیجه، با اصرار عباسیان در جازدن خویش به عنوان خاندان پیامبر(ص)، حکومت بنی عباس به نام «دولت بنی هاشم» شناخته شد. در مقابل، شیعیان که این گونه بهره برداری از این عنوان را برنمیتابیدند، از ایشان با تعبیر «بنی عباس» یاد کردهاند.[۵۹]
روی هم رفته، تا پایان دورۀ عباسی، اصطلاح بنی هاشم بیشتر برای افراد بنی عباس به کار میرفت، به طوری که مراد از بنی هاشم، افراد بنی عباس در برابر آل ابی طالب و آل علی(ع) بود.[۶۰] (اما پیش از این دوره، وقتی کمیت بن زید اسدی (متوفی 126) «هاشمیات» خود را سرود، مراد او ذکر مصائب اولاد علی(ع) بود. امروزه نیز در ایران، اصطلاح بنی هاشم به همین معنی به کار میرود).
اختلاف سیاسی عباسیان و علویان، به تمایز این دو شاخة هاشمی در امور اعتقادی نیز منجر شد. علویان به تشیع شهرت یافتند و عباسیان با باور عامه مسلمانان در باب امامت همراه شدند.[۶۱]
قرنهای بعد
عباسیان تا سال 656 هجری[۶۲] حکومت را در اختیار داشتند. افزون بر اینان سلسلههای هاشمی تبار دیگری چون فاطمیان در مصر، ادریسیان در مغرب، و علویان در طبرستان حکومت کردند.
از قرن چهارم تا نیمه اول قرن چهاردهم(1343ق) خاندانی از سادات بنی الحسن در مکه امارت یافتند که نسبت خود را از نیایشان، هاشم بن عبدمناف، گرفته بودند. حکومتهای هاشمی حجاز، عراق و اردن نیز از همین خانداناند.
احکام فقهی خاص
بنی هاشم در فقه نیز موضوع برخی از احکاماند. بخشی از خمس به فرزندان هاشم، از طریق عبدالمطلب، تعلق دارد و در برابر، جز در موارد خاص، زکات به آنان نمیرسد.[۶۳] در روایات مشهور در میان عامة مسلمانان، دلیل وجود چنین منعی،شان والای ایشان است.[۶۴]
صفات بنی هاشم
صفات پسندیدهای چون جود و بخشش، دوری از رذایل و زشتیها و جوانمردی برای فرزندان هاشم و عبدالمطّلب (بنی هاشم و بنی عبدالمطّلب) نیز در گزارشها دیده میشود.[۶۵] حلف الفضول (که در آن بنی هاشم به همراه چند طایفه دیگر متعهد شدند که از مظلوم تا ستاندن حقش دفاع کنند) نمونهای گویا از فتوت و جوانمردی بنی هاشم و بنی عبدالمطّلب است.
ابن عباس 7 صفت را برای بنی عبدالمطّلب نام برده است که عبارتاند از: جمال، سخنوری، بخشش و جوانمردی، شجاعت، علم، صبر و بردباری و گرامی داشتن زنان.[۶۶] ابن حبیب بغدادی به نقل از کلبی آورده که از امام علی(ع) نیز در خصوص بنی هاشم و بنی امیه پرسیدند؛ حضرت فرمود که بنی هاشم زیبا، سخنور و جوانمرد هستند.[۶۷]
هاشمیان همچنین به داشتن عفت معروف بودهاند؛ [۶۸] صفت دیگر، استغنا است که در سختترین شرایط، با وجود همة مشکلات، خود را صاحب جاه میدانستند وشان اجتماعی خویش را از یاد نبرده بودند.[۶۹]
بنی هاشم در روایات پیامبر(ص)
در این زمینه روایاتی نیز از پیامبر(ص) نقل شده است؛ برای مثال آمده است که چون روزی پیامبر(ص) از منزل خود بسیار خوشحال بیرون آمد و مردم راز آن را پرسیدند، فرمود:
همچنین در خبری آمده که چون مهاجران، انصار و بنی هاشم در اینکه کدام یک نزد پیامبر محبوب ترند اختلاف کردند حضرت خود را برادر انصار، و از میان مهاجران خواند؛ ولی در خصوص بنی هاشم فرمود:
- شما از من و با من هستید.[۷۱]
بسیاری از منابع اهل سنّت بر احادیثی منسوب به پیامبر(ص) تأکید کردهاند که در آنها تلاش شده بنی هاشم و بنی عبدالمطلب به عنوان بهترین عرب و حتی بهترین انسانها معرفی شوند.[۷۲]
اما با توجه به آن که این احادیث عموماً در دوره حکومت بنی عباس نقل شده ممکن است در حمایت از عباسیان حاکم نقل شده باشد؛ به ویژه آنکه عباسیان سعی داشتند انتساب خود به بنی هاشم را برجسته سازند. از این رو باید عکس العملهای پیامبر(ص) در برابر برخی از افراد بنی هاشم را از منظر احترام آن حضرت به مؤمنان هاشمی و یاوران خود دانست.[۷۳]
جایگاه بنی هاشم در میان مسلمانان
بنی هاشم به علت جایگاه بزرگشان در پیش از اسلام و نیز انتسابشان به پیامبر(ص)، همواره مورد احترام بیشتر مسلمانان بودهاند. دوستی ورزیدن با خاندان بنی هاشم به عنوان خانواده پیامبر(ص)، در جهان اسلام، فرهنگی رایج بوده است. نمونه هایی از این امر حمایت مسلمانان از عباسیان به عنوان بنی هاشم است و یا اینکه بسیاری از حکومتهای مسلمانان با عنوان هاشمیان شکل گرفته است.
از مظاهر فرهنگی این امر، مدیحههای فراوان همچون «هاشمیات» کمیت بن زید اسدی است که در وصف این خاندان سروده شده است.[۷۴] از دیگر مصادیق آن، احترامی فراوانی است که عامه مسلمانان برای طوایفی قائلاند که در جای جای جهان اسلام به وصف هاشمی مشهورند؛ از جمله احترام فراوان سادات در ایران.
پانویس
- ↑ ابن سعد، الطبقات، ج1، ص63-64
- ↑ ابن هشام، زندگانی محمد، ج1، ص98
- ↑ سوره قریش
- ↑ یعقوبی، تاریخ، ج1، ص312؛ ابن سعد، الطبقات، ج1، ص62
- ↑ ابن سعد، الطبقات، ج1، ص62
- ↑ ابن سعد، الطبقات، ج1، ص65؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج2، ص201 ـ 202
- ↑ طبری، تاریخ، ج3، ص251، 253
- ↑ ابن هشام، زندگانی محمد، ج1، ص99
- ↑ یعقوبی، تاریخ، ج1، ص364
- ↑ ابن حبیب، المنمق، ص21؛ شیخ طوسی، التبیان، ج5، ص123؛ طبرسی، مجمع البیان، ج4، ص836
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم، «بنیهاشم »، جلد 6، صفحه 330
- ↑ دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ذیل «بنیهاشم»؛ منتظرقائم، تاریخ صدر اسلام، ص95
- ↑ ابن سعد، الطبقات، ج1، ص62؛ طبری، تاریخ، ج3، ص252
- ↑ طبری، تاریخ، ج3، ص253
- ↑ یعقوبی، تاریخ، ج1، ص311
- ↑ مقریزی، النزاع والتخاصم، ص56؛ ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج6، ص360 ـ 365
- ↑ ابن سعد، الطبقات، ج1، ص63
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص372
- ↑ ابن حبیب، المنمق، ص189 ـ 190
- ↑ ابن سعد، الطبقات، ج1، ص103؛ ابن حبیب، المنمق، ص53
- ↑ ابن سعد، الطبقات، ج1، ص163 ـ 164؛ یعقوبی، تاریخ، ج1، ص389
- ↑ طبری، تاریخ، ج3، ص248
- ↑ طبری، تاریخ، ج3، ص319
- ↑ دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل ابوطالب، ج5، ص619
- ↑ ابن حبیب، المنمق، ص386؛ ابن هشام، زندگانی محمد، ج1، ص265
- ↑ محمد بن سید الناس، عیون الاثر، ج2، ص74
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به طبری، تاریخ، ج3، ص321-324
- ↑ ابن هشام، زندگانی محمد، ج1، ص221؛ ابن سعد، الطبقات، ج1، ص163؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج1، ص94
- ↑ واقدی، المغازی، ص617؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج1، ص94
- ↑ طبری، تاریخ، ج3، ص336-339
- ↑ دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل ابولهب
- ↑ طبری، تاریخ، ج3، ص348؛ ابن سعد، الطبقات، ج1، ص165
- ↑ محمد بن سید الناس، عیون الاثر، ج1، ص333
- ↑ ابن هشام، زندگانی محمد، ج2، ص29؛ ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج4، ص196
- ↑ طبری، ذخائر العقبی، ص222
- ↑ طبری، ذخائر العقبی، ص241
- ↑ طبری، ذخائرالعقبی، ص191
- ↑ ابن هشام، زندگانی محمد، ج2، ص45
- ↑ تاریخ طبری، ج5، ص223؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص147
- ↑ نهج البلاغه، خطبة 144
- ↑ طبری، تاریخ، ج5، ص233
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، 627-628؛ طبری، تاریخ، ج5، ص209
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج6، ص371؛ مقریزی، النزاع والتخاصم، ص59
- ↑ نهج البلاغه، نامة 17
- ↑ طبری، ذخائرالعقبی، ص244؛ ابن سعد، الطبقات، ج4، ص42
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص265
- ↑ یعقوبی، تاریخ، ج2، ص141؛ ابوالفرج الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص42
- ↑ ابن اعثم، الفتوح، ج3، ص153
- ↑ شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص443
- ↑ شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص68
- ↑ ابوالفرج الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص52، 60 ـ 61
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج9، ص21؛ یعقوبی، تاریخ، ج2، ص205
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج17، ص6
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، 4 (1) /317
- ↑ خیاط بن خلیفه، تاریخ، ج2، ص616
- ↑ یعقوبی، ج2، ص317، 319، 322
- ↑ یعقوبی، ج2، ص319
- ↑ طبری، ج10، ص، 336؛ ج11، 427
- ↑ برای نمونه، نعمانی، الغیبه، 146، 258؛ ابن بابویه، ص41
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به طبری، ج11، ص423، 571
- ↑ دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج12، ذیل «بنی هاشم»
- ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج13، ص171
- ↑ نجفی، ج15، ص406ـ415، ج16، ص104
- ↑ طوسی، تهذیب الاحکام، ج4، ص57 به بعد
- ↑ حبیب، القول الجازم، ص157؛ ابن سعد، الطبقات، ج1، ص75
- ↑ طبری، ذخائر العقبی، ص15؛ حبیب، القول الجازم، ص157
- ↑ ابن حبیب، المنمق، ص41
- ↑ ابن اعثم، الفتوح، ج3، ص48
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، 4 (1) / 111-112، 143
- ↑ کلینی، الکافی، ج8، ص50؛ مجلسی، بحارالانوار، ج51، ص77 ـ 78
- ↑ ابن شهرآشوب، مناقب، ج3، ص379؛ مجلسی، بحارالانوار، ج22، ص312
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج19، ص210؛ سیوطی، الدرالمنثور، ذیل آیه 125 نساء و آیه 70 أسراء؛ حبیب، القول الجازم، ص153
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 6، صفحه 343
- ↑ برای نمونهها، نک: امینی، الغدیر، 2/ 181 به بعد
منابع
- مدخل «بنی هاشم» در دایره المعارف بزرگ اسلامی.
- مدخل «بنی هاشم» در دایره المعارف قرآن.
- ابن ابی الحدید المعتزلی، شرح نهج البلاغه، به کوشش اعلمی، اول، بیروت، مؤسسه اعلمی، 1415ق.
- ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، به کوشش علی شیری، بیروت، 1411ق/1991.
- ابن بابویه، محمد، کمال الدین و تمام النعمة، به کوشش علی اکبر عفاری، قم، 1405ق.
- ابن حبیب، محمد، المنمق فی اخبار قریش، به کوشش احمدفاروق، اول، بیروت، عالم الکتب، 1405 ق.
- ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولی، 1410/1990.
- ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، به کوشش یوسف البقاعی، دوم، بیروت، دارالاضواء، 1412 ق.
- ابن کثیر، أبوالفداء اسماعیل بن عمر الدمشقی، البدایة و النهایة، به کوشش علی محمد معوض و عادل احمد، دوم، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1418ق.
- ابن هشام، زندگانی محمد(ص) پیامبر اسلام، (السیرة النبویة)، ترجمه سید هاشم رسولی، تهران، انتشارات کتابچی، چ پنجم، 1375ش.
- ابوالفرج الاصفهانی، الأغانی، به کوشش علی مهنّا و سمیر جابر، دوم، بیروت، دارالفکر [بی تا].
- ابوالفرج الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، به کوشش کاظم مظفر، دوم، قم، دارالکتاب، 1385 ق.
- امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت، 1379ق.
- بلاذری، أحمد بن یحیی، فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، تهران، نشر نقره، چ اول، 1337ش.
- بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج1، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، 1959، ج4 (1)، به کوشش احسان عباس بیروت، 1400ق/1979.
- حبیب، جمیل ابراهیم، القول الجازم فی نسب بنی هاشم، بغداد، مکتبة دارالکتب العلمیة، 1987.
- خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1968.
- دایره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، 1383ش.
- دائرة المعارف قرآن کریم، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 6، تهیه و تدوین: مرکز فرهنگ و معارف قرآن، قم، مؤسسه بوستان کتاب، 1386.
- سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور، بیروت، دارالفکر، 1414ق.
- شیخ عباس قمی، نفس المهموم فی مصیبه سیدنا الحسین المظلوم، تحقیق رضا استادی، قم، مکتبه بصیرتی، 1405ق.
- طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، افست، تهران، ناصر خسرو، 1406ق.
- طبری، احمد بن عبدالله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، بیروت، دارالمعرفة، 1974م.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ پنجم، تهران، اساطیر، 1375ش. *طوسی، محمد بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، به کوشش احمد حبیب العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، [بی تا].
- طوسی، محمد، تهذیب الاحکام، به کوشش حسن موسوی خراسان، تهران، 1364ش.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، سوم، بیروت، دارالتعارف، 1401 ق.
- مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار، چاپ سوم، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403ق.
- محمد بن سید الناس، عیون الاثر فی فنون المغازی والشمائل والسیر، بیروت، مؤسسة عزالدین، 1406ق.
- مقریزی، تقی الدین احمد بن علی، النزاع والتخاصم بین بنی امیه و بنی هاشم، به کوشش حسین مونس، قم، انتشارات شریف رضی، 1412 ق.
- منتظر قائم، اصغر، تاریخ صدر اسلام، اصفهان، انتشارات دانشگاه اصفهان، 1377ش.
- نجفی، محمدحسن بن باقر، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، بیروت، 1981.
- نعمانی، محمد، الغیبة، به کوشش فارس حسون کریم، قم، 1422ق.
- نهج البلاغة، چاپ صبحی صالح، بیروت، [تاریخ مقدمه 1387]، چاپ افست قم، [بی تا].
- واقدی، محمد بن عمر، مغازی تاریخ جنگهای پیامبر(ص)، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، چاپ دوم، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1369ش.
- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، چاپ ششم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371ش.
پیوند به بیرون
- دانشنامۀ جهان اسلام
- دانشنامۀ بزرگ اسلامی
- جریان شناسی سیاسی بنی هاشم پس از قیام عاشورا
- سایت پژوهه؛ بنی هاشم
الگو:خاندانهای شیعه الگو:عربستان ur:بنو ہاشم tr: Beni Haşim es:Bani Hashim id:Bani Hasyim