Automoderated users، رباتها، دیوانسالاران، checkuser، مدیران نظرات، مدیران رابط کاربری، Moderators، پنهانگران، مدیران
۴٬۰۱۷
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰۷: | خط ۱۰۷: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
2 | ====2==== | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|داماد مصطفى که ازو دین قوام یافت | بنگر چها ز امت بىاحترام یافت }} | |||
{{ب|آن مهتر ستوده که از احترام اوست |این حرمتى که ساحت بیت الحرام یافت }} | |||
{{ب|معراجش از رسول خدا برترست از آنک | او بر فراز دوش پیمبر مقام یافت }} | |||
{{ب|دیدى چها ز بعدِ رسول از لئام ناس | آن سید امام و بزرگ کرام یافت؟ }} | |||
{{ب|دستى که در ز قلعه خیبر گرفته بود | رنج رسن ز دست یهودان عام یافت }} | |||
{{ب|لعنت بر آن خسان که گرفتند ازو به ظلم| حقى که از رسول-علیه السلام-یافت }} | |||
{{ب|یک شام را به خواب نیاسود تا به صبح | تا صبح عمر او ز اجل ره به شام یافت }} | |||
{{ب|یک عمر در صیام به سر برد و اى دریغ | ز آن ضربتى که در شب ماه صیام یافت }} | |||
{{ب|ردردا و حسرتا که مرادى <ref>''ابن ملجم مرادى.''</ref>،مراد جست | تا تیغش از سر شه مردان مرام یافت}} | |||
{{ب|تنها همین نه تارک شیر خدا شکست | دین خداى نیز شکستى تمام یافت }} | |||
{{ب|از عترت رسول به جز دخترى نبود |کاندر سپهر مجد چو او اخترى نبود}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
====3==== | |||
آن | {{شعر}} | ||
{{ب|چون دوره تعب به حسین و حسن رسید | بس غم که در زمانه به اهل ز من رسید }} | |||
{{ب|تنها همین نه پیکر این شد نشان تیر | آن را به دل نشست گر این را به تن رسید }} | |||
{{ب|آه از شبى که تشنه برآورد سر ز خواب | آسیمه سر به کوزه آبش دهن رسید }} | |||
{{ب|آن آب آتشین چو فرو ریخت در گلو |از آب زودتر اثرش بر بدن رسید }} | |||
{{ب|زهرى جگر شکافت که چندان نفوذ کرد |در آن تن لطیف که بر پیرهن رسید }} | |||
{{ب|چون پاره جگر ز گلویش به طشت ریخت | ز آن طشت طعنهها که به دشت یمن رسید }} | |||
{{ب|رو کرد بر برادر و گفت اى عزیز جان |ایام محنت تو و آرام من رسید }} | |||
{{ب|این گفت و شد خموش و به بام فلک خروش|از اهل بیت خسته دل و ممتحن رسید }} | |||
{{ب|بردند تا به خاک سپارند یاورانش |کآن پیرهزن به کینه او تیرزن رسید }} | |||
{{ب|از جور امتان بر پیغمبر اى دریغ | او نیز پاره پیکر و خونین جگر رسید }} | |||
{{ب|چون دور غم به خامس آل عبا فتاد| دور سپهر کینهاى از نو بنا نهادر | |||
{{پایان شعر}} | |||
====4==== | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|چون دور روزگار ستم را سر گرفت | ره و رسم جفا به طریقى دگر گرفت }} | |||
{{ب|در دودمان احمد مرسل شرارهاى |از آتش یزید درافتاد و درگرفت }} | |||
{{ب|بر شاه دین زمانه چنان تنگ شد که او |هم مهر از برادر و هم از پسر گرفت }} | |||
{{ب|رو در حرم نهاد و ز دشمن امان نیافت| ناچار راه مشهد پاک پدر گرفت }} | |||
{{ب|دردا که راه بادیه گم کرد خسروى |کش عقل رهنماى به ره راهبر گرفت }} | |||
{{ب|بس نامهها ز کوفه نوشتند و هر کسى |روز و شبان ز مقدم پاکش خبر گرفت }} | |||
{{ب|خواندند سوى خویش و به یاریش کس نرفت | جز تیر چارپر که شتابید و پر گرفت }} | |||
{{ب|چون دید خلق را سر نامهربانى است | بر مرگ دل نهاد و دل از خلق برگرفت ر | |||
{{ب|آمد به دشت ماریه گفت:این زمین کجاست؟ | آسوده گشت چون که بگفتند نینواست}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
====5==== | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|چو دید بر خلاف مراد است کارها |فرمود کز شتر بفکندند بارها }} | |||
{{ب|افراشتند خیمه و بر دفع کین خصم|بر گرد خیمه نشاندند خارها }} | |||
{{ب|چون اهل کوفه ز آمدن شه خبر شدند | دشمن دو اسبه سوى شه آمد هزارها؟ }} | |||
{{ب|گرد ملک دو رویه گرفتند فوج فوج | از پابرهنگان عرب وز سوارها }} | |||
{{ب|بگذشت لشکر و عمر سعد شوم بخت | سردار لشکر و سر خنجر گذارها }} | |||
{{ب|بر گرد شیر بیشه حق بیشه ساختند | از نیزههاى شیر فکن نیزهدارها }} | |||
{{ب|شه در میان بادیه محصور دشمنان | وز تیغهاى تیز به گردش حصارها}} | |||
{{ب|بر روى شاه آب ببستند و اى دریغ | از هر کنار موجزنان جویبارها }} | |||
{{ب|افراشتند آتش کین وز سنان و تیغ | بر روزن سپهر برآمد شرارها }} | |||
{{ب|بر گرد شه چو لشکر دشمن هجوم کرد | یکباره ز او کناره گرفتند یارها}} | |||
{{ب|روز نهم ز ماه محرم چو شد تمام | خورشید بخت آل على کرد رو به شام}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
====6==== | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|روز دگر که خیمه به مشرف زد آفتاب | آمد ز خیمه شاه برون پاى در رکاب }} | |||
{{ب|یاران گرفته گرد ملک چون ستارگان | خود در میان ستاده بمانند آفتاب }} | |||
چون | {{ب|عباس از یمین سپاه و علم به دوش | چتر علم فراشته بر فرق،هتاب }} | ||
رو کرد | {{ب|یک سو على اکبر و در دست تیغ تیز | چون خشمگین پلنگ و به زیر اندرش عقاب <ref>''نام اسب حضرت على اکبر(علیه السلام).''</ref> }} | ||
{{ب|بر پشت ذو الجناح شهنشاه تشنهلب |از کام واگرفته به شمشیر داده آب }} | |||
{{ب|رو کرد سوى خصم که اى قوم شومبخت | چندین به جان خود نخرید از خدا عذاب }} | |||
{{ب|خواندیدم از حجاز و کنون مىزنید تیغ | شهدى فروختند مزوّر به زهر ناب }} | |||
چون | {{ب|بگذشتم از شما ز من خسته بگذرید |چندین گنه چرا؟چو گذشتید از ثواب }} | ||
{{ب|بس گفت و غیر تیر جوابى نیامدش | تا خود چه مىدهند به روز جزا حساب؟ }} | |||
{{ب|چون پند سودمند نیفتاد خیل شاه | افروختند آتش هیجا به رزمگاه}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
====7==== | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|یاران شه که با دل صافى قدم زدند | آتش به بیخ هستى اهل ستم زدند }} | |||
{{ب|یکباره رخ ز کشور هستى بتافتند | خود را جریده <ref>''تنها و سبکبار.''</ref> بر ره ملک عدم زدند }} | |||
{{ب|آتش زدند یکسره بر تار و پود ظلم |بنیاد کارگاه مخالف به هم زدند }} | |||
{{ب|از بس ز نوک تیغ افشاندند خون به خاک |گفتى به خاک معرکه آب بَقَم <ref>''نام درختى بلند و تنومند با گلهاى ریز و میوهاى گرد و سرخ رنگ و {{ب|با چوبى به رنگ سرخ که در رنگرزى براى رنگ کردن پشم و ابریشم به کار مىرود.در عربى با تشدید حرف قاف و در فارسى با تخفیف این حرف با حرکت {{ب|فتحه حرف اول و دوم تلفظ مىشود بکم هم گفته شده.(ر.ک:فرهنگ عمید قطع جیبى،ص 273)''</ref> زدند }} | |||
{{ب|شمشیر از نیام برآورده خیل شاه | چابکسر از نهنگ به پهناى یم زدند }} | |||
{{ب|قربان آن گروه که در پاى شاه دین| دادند جان و از سر مردى قدم زدند}} | |||
{{ب|قومى که دم زدند ز مهر امام خویش | از روى صدق سینه به تیغ دو دم زدند }} | |||
{{ب|آن بندگان خاص که دادند تشنه جان | در راه شاه آب به روى کرم زدند }} | |||
{{ب|یکباره خیمه شرف از دشت کربلا| بر بارگاه قدس و ریاض ارم زدند }} | |||
{{ب|جانهاى شیعیان همه قربان خاکشان | وز حق همى درود به ارواح پاکشان}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
====8==== | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|یاران شه تمام چو رفتند از برش |آمد به بر برادر با جان برابرش }} | |||
{{ب|با مشک خشک و کامى از آن مشک خشکتر| بر روى کرده روان دیدۀ ترش }} | |||
{{ب|اذن جهاد حست و ببوسید پاى شاه |برجست و زد به دشمن و دل با برادرش }} | |||
{{ب|بگرفت تیغ و روى به هرکس که مىنهاد | نه تن به زین گذاشت به جا نه به تن سرش }} | |||
{{ب|شد در فرات و مشک پر از آب کرد و تافت |بس کرد جهد و لیک نَبُد بخت یاورش }} | |||
{{ب|گردش گرفت دشمن از هر کرانهاى |بر تن رسید نیزه و شمشیر و خنجرش }} | |||
{{ب|جست از کمین لعینى و تیغى زدش به دوش |کآن دست تیغ گیر جدا شد ز پیکرش }} | |||
{{ب|تیرى به مشک آمد و بر چشم تر ز اشک | تیرى دگر فکند سپهر ستمگرش }} | |||
{{ب|افتاد بر زمین و بنالید و شاه دین | آمد به سر نهاد به زانوى خود سرش }} | |||
{{ب|بنهاد رو به رویش و زار آن چنان گریست |کز گریهاش ملایک هفت آسمان گریست}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
در | ====9==== | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|آمد على اکبر و افکند سر به پیش |گریید گه به حال پدر گه به حال خویش }} | |||
{{ب|از پشت خیمه نالۀ طفلان و کودکان | در پیش دیده کشته یار و تبار خویش }} | |||
{{ب|هم با دلى ز درد چو بنیاد دین خراب | با خاطر به رنج چو گیسوى خود پریش }} | |||
{{ب|نه طاقت خموشى و نه قدرت مقال| در جان هزار غصه و بر دل هزار ریش }} | |||
{{ب|دانست شه که عازم ملک شهادت است | گفتى نشست بر جگرش صد هزار نیش }} | |||
{{ب|گفت اى پسر به حالتِ زار پدر ببخش | مپسند درد از این همه بر جان خسته بیش }} | |||
{{ب|شهزادهاش قسم به پدر داد و جد و مام<ref>''ارباب مقاتل عموما نوشتهاند که حضرت سید الشهداء به محض درخواست حضرت على اکبر بر خلاف رفتارى که {{ب|با دیگر یاران خود داشت بىدرنگ به او اجازه نبرد داد.یکى از آفات قرائت ماتمى از فرهنگ عاشورا در همین نکته است که براى افزودن بار ماتمى {{ب|اینگونه صحنهها ناگزیر از ارایه مطالبى مىشود که پشتوانه درستى ندارد.''</ref>|با صد هزار غم ز عقب او روان ز پیش }} | |||
{{ب|رو بر سپاه خصم و چو شیران گرسنه| از پیش او دوان همه چون شیر دیده میش }} | |||
{{ب|شمشیر آهنینش و از گرمى جدال | دل سختتر به کینه ز شمشیر آهنیش }} | |||
{{ب|از گیر و دار معرکه وز خاگ و گرد راه|گشت از جدال خسته عنان تافت سوى شاه}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
====10==== | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|پیش شه ایستاد و دو چشمش پر آب شد | گفتا ز تشنگى دل زارم کباب شد }} | |||
{{ب|خاتم نهاد شه به دهان وى و عقیق |چون دید لعل خشک وى از شرم آب شد }} | |||
{{ب|بار درگر وداع پدر کرد و با شتاب پرو کرد سوى مقصد و پا در رکاب شد }} | |||
{{ب|یکباره گرد او بگرفتند و اى دریغ پ ز آن شیربچهاى که شکار کلاب شد }} | |||
{{ب|از بس سنان و تیر از هر سو بدو رسید| مه بود و در میان سپه آفتاب شد }} | |||
{{ب|بر تارکش رسید یکى تیغ آبدار | او هم نشان به همسرى بو تراب شد }} | |||
{{ب|پاشید خون به گیسوى مشکینش اى دریغ | از غم درست خون بدل مشک ناب شد }} | |||
{{ب|بیتاب گشت و دست به یال عقاب برد | وز تشنگى و درد جراحت ز تاب شد }} | |||
{{ب|افتاد بر زمین و شه آمد به سوى او |او را کباب دید و ز اندُه کباب شد }} | |||
{{ب|چندان گریست شاه که از هوش رفت و باز | این یک به هوش آمد و آن یک به خواب شد }} | |||
{{ب|از جان گذشت شاه چو او از جهان گذشت |آرى ز جان به مرگ پسر مىتوان گذشت}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
====11==== | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|چون نوبت قتال به سلطان دین فتاد |تب لرزه بر قوائم عرش برین فتاد }} | |||
{{ب|گرد ملال بر رخ کروبیان نشست | زنگ هراس بر دل روح الامین فتاد }} | |||
{{ب|از بیم رفت خنجر مریخ در نیام | وز دست مهر تیغ به روى زمین فتاد }} | |||
{{ب|چون شیر بچه کشته بیاورد رو به خصم| وز بیم لرزه بر دل شیر عرین فتاد }} | |||
{{ب|بر هر سرى که تیغ شه آورد سر فرود | دو پاره پیکرش ز یسار و یمین فتاد }} | |||
{{ب|گفتى که تیغ شاه شهابى بود کز او| هر سو به خاک معرکه دیوى لعین فتاد }} | |||
{{ب|دشت نبرد چون فلک پرستاره شد | از بس که قبه از سپهر آهنین فتاد }} | |||
{{ب|بس مغز پر ز باد که از باد تیغ شاه | از زین بلند ناشده از پشت زین فتاد }} | |||
{{ب|بس دست زورمند که با تیغ آهنین |از آستین برون شد و بىآستین فتاد }} | |||
{{ب|یکباره بسته شد ره آمد شد سوار | از بس به خاک پیکر مردان کین فتاد }} | |||
{{ب|آمد ندا ز حق که به هیجا چه مىکنى | بردى ز یاد وعده ما را چه مىکنى؟}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
====12==== | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|شه این شنید و تیغ فرو برد در غلاف | دشمن گرفت گرد وى از قاف تا به قاف }} | |||
{{ب|تیرى نشد ز شست که از وى کند کران | تیغى نشد بلند که او را کند معاف }} | |||
{{ب|هر سو که تیر پیکر چاک و یش هدف | هر جا که تیغ تارک پاک و یش غلاف }} | |||
{{ب|تیرش به جبهه خورد و فرو رفت تا به پر| تیغش به سینه خورد و بدرید تا به ناف }} | |||
شه | {{ب|چون مصطفى فتاد به دندان او شکست | چون مرتضى رسید به ابروى او شکاف }} | ||
{{ب|شه کعبه حقیقى و شمشیرهاى تیز | چون مُحرمان نموده بر اطراف او طواف }} | |||
{{ب|از زخمهاى کارى و از ازدحام خصم | نه تاب استقامت و نه راه انحراف }} | |||
{{ب|گاهى به آسمان نگران گه به کشتگان | گاهى به سوى خیمه و گاهى به آب صاف}} | |||
{{ب|با این همه جراحت منکر که دیده بود | از پردلى نتافت عنان را به هرطرف }} | |||
{{ب|تیغى به فرقش آمد و شه را دگر نماند | نه طاقت سوارى و نه قوت مصاف }} | |||
{{ب|افتاد بر زمین تن فرزند بو تراب | گفت آسمان ز درد که یا لیتنى تراب <ref>''اى کاش من خاک بودم!''</ref>!}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
====13==== | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|از زین فتاد و سر به سر خاک برنهاد |خاکم به سر چو او به سر خاک سر نهاد }} | |||
{{ب|هر جا که سر نهاد بر آن ریگهاى گرم | از تاب رفت و باز به جاى دگر نهاد }} | |||
{{ب|مرگ برادرش کمرش را شکسته بود | برچید جامه را و به زیر کمر نهاد }} | |||
{{ب|بند از سپر گرفت و بیفکند بر زمین | تیغ از میان گشاد و به روى سپر نهاد }} | |||
{{ب|اشکش ز دیده جارى و از تاب تشنگى | لبهاى خشک را به ره چشم تر نهاد }} | |||
{{ب|هر جا که درد داشت بر او مىگذاشت دست | اى درد بر دلم که به دل بیشتر نهاد }} | |||
{{ب|از بس رسیده بود به او تیر چارپر | چون مرغ پرشکسته سرى زیر پر نهاد }} | |||
{{ب|تا جاى داشت داد به تن جاى زخم تیر | جز دل که جاى زخم فراق پسر نهاد }} | |||
{{ب|جانش هواى بارگه کبریا نمود | تن را براى دشمن بیدادگر نهاد }} | |||
{{ب|آه از دمى که شمر لعین رو به شاه کرد | روز جهان و نامه خود را سیاه کرد}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
====14==== | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|شد سوى شاه خنجر الماسگون به دست | بر روى سینه خلف مرتضى نشست }} | |||
{{ب|پایى زدش به سینه که پایش بریده باد | صندوق سر علم خدا را به هم شکست }} | |||
{{ب|شد خسته سینه شه و در بارگاه قدس | پشت رسول و خاطر شیر خدا بخست }} | |||
{{ب|دردا که نازپرور دامان فاطمه | پامال ناکسان شد و از خواب ناز جست }} | |||
{{ب|پرسید نام او شه دین،گفت شمر شوم |گفتا بیا که وعده چنین بود از الست }} | |||
{{ب|آهسته زیر لب سخنى گفت شه بدو | گفتا بگو هر آن چه به دل آرزوت هست }} | |||
{{ب|گفتا چو پا به خون من خسته مىنهى | آبى به دست آر که تابم بشد ز دست }} | |||
{{ب|گفتا نبینى آب به جز آب تیغ تیز | آب ار به چرخ موج برآرد ز خاک بست }} | |||
{{ب|شه دست از آب شست و شد از آب | از دست ساقیان شراب طهور مست }} | |||
{{ب|برتافت روى از وى و سوى خدا نمود | از آب دل برید و به یزدان پاک بست }} | |||
{{ب|ز آن پس چه گویم آه!که شمر لعین چه کرد؟ | ناگفتنى بود که به سلطان دین چه کرد؟}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
====15==== | |||
{{شعر}} | |||
یک | {{ب|چون نیزه از سر شه دین سرفراز شد |دست ستم به آل پیمبر دراز شد }} | ||
بر | {{ب|بر خیمهگاه شاه ز هر سو بتاخت خصم | تا بارگاه شاه عرب ترکتاز شد }} | ||
{{ب|یک چاشتگاه آل على شده نیازمند | وز نانشان سپاه عدو بىنیاز شد}} | |||
{{ب|بس چشم شوم و دست جفا بر حریم شاه | هر سوى شد گشاده و هر گوشه باز شد }} | |||
{{ب|اى بس که تازیانه بیداد و طعن نى | بر دختران فاطمه پهلو نواز شد }} | |||
{{ب|در بند پور فاطمه از جور کوفیان | پود زیاد بر سر اورنگِ ناز شد }} | |||
{{ب|بستان سراى احمد مختار اى دریغ | از دستبرد حادثه بىبرگ و ساز شد }} | |||
{{ب|در خیمهگاه آل عبا آتش او فتاد | چندان کشید شعله که دشمنگداز شد }} | |||
{{ب|از ناکسان کوفى و شامى بسى ستم | بر سروران یثرب و اهل حجاز شد }} | |||
{{ب|از جور اهل شام ز یک چاشت تا به شام | برچیده گشت خانه آل على تمام <ref>''همان،ص 772 تا 778.''</ref>}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
==منابع== | |||
* ''محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا،زمزم هدایت، ج1، ص 296-306.'' | |||
==پی نوشت== | |||
ویرایش