۱۰٬۰۷۲
ویرایش
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''عمربن سعدبن | '''عمربن سعدبن ابیوقّاصبن مالکبن اُهَیب (وَهَیب) بن عبدمنافبن زهرهبن کلاببن مُرّه'''، از تیره بنیزهره قریش معروف به ابنسعد.<ref>- الطبقات الکبری، ج3، ص138، ج5، ص168.</ref> از وی با نسبتهای زُهری، قرشی و مدنی یاد شده است.<ref>- تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج21، ص456.</ref>او سردار سپاه کوفه در واقعه کربلا بود. | ||
خط ۶: | خط ۶: | ||
| تصویر = | | تصویر = | ||
| توضیح تصویر = | | توضیح تصویر = | ||
| نام کامل = | | نام کامل =عمربن سعدبن ابیوقّاصبن مالکبن اُهَیب (وَهَیب) بن عبدمنافبن زهرهبن کلاببن مُرّه | ||
| کنیه = | | کنیه =ابوحفص | ||
| لقب = | | لقب = | ||
| زادروز/زادگاه = | | زادروز/زادگاه = | ||
| محل زندگی = | | محل زندگی = | ||
| نسب/قبیله = | | نسب/قبیله =زُهری، قرشی و مدنی | ||
| خویشاوندان سرشناس =سعد بن ابیوقاص | | خویشاوندان سرشناس =سعد بن ابیوقاص | ||
| تاریخ و مکان درگذشت=در 65 یا 66 یا 67ق | | تاریخ و مکان درگذشت=در 65 یا 66 یا 67ق | ||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
}} | }} | ||
==زندگینامه== | |||
پدر: پدرش سعدبن ابیوقّاص صحابی مشهور پیامبر (ص) بود. از آنجا که آمنه مادر پیامبر (ص)، از تیره بنیزهره بود، پیامبر، سعد را دایی خود میخواند.<ref>- الکامل فی التاریخ، ج2، ص367. </ref> مادر سعد حَمنَه دختر امیةبن عبدالشمس بود. | پدر: پدرش سعدبن ابیوقّاص صحابی مشهور پیامبر (ص) بود. از آنجا که آمنه مادر پیامبر (ص)، از تیره بنیزهره بود، پیامبر، سعد را دایی خود میخواند.<ref>- الکامل فی التاریخ، ج2، ص367. </ref> مادر سعد حَمنَه دختر امیةبن عبدالشمس بود. | ||
==اسلام آوردن== | |||
سعد در هفده و یا نوزده سالگی، با دعوت ابوبکر اسلام آورد. خود گوید: پیش از وجوب نماز و در نخستین روزهای دعوت پیامبر (ص) به آن حضرت ایمان آوردم.<ref>- ر.ک : السیرة النبویه ابنهشام، ج1، ص268،267؛ الطبقات الکبری، ج3، ص139؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص366؛ الاستیعاب، ج2، ص606. </ref> پس از هجرت به مدینه، در منزل برادرش عتبةبن ابیوقاص مسکن گزید و پیامبر (ص) بین او و مصعببن عمیر پیمان برادری بست.<ref>- السیرة النبویه ابنهشام، ج2، ص152؛ الطبقات الکبری، ج3، ص139؛ فتوح البلدان، ص270. </ref> | سعد در هفده و یا نوزده سالگی، با دعوت ابوبکر اسلام آورد. خود گوید: پیش از وجوب نماز و در نخستین روزهای دعوت پیامبر (ص) به آن حضرت ایمان آوردم.<ref>- ر.ک : السیرة النبویه ابنهشام، ج1، ص268،267؛ الطبقات الکبری، ج3، ص139؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص366؛ الاستیعاب، ج2، ص606. </ref> پس از هجرت به مدینه، در منزل برادرش عتبةبن ابیوقاص مسکن گزید و پیامبر (ص) بین او و مصعببن عمیر پیمان برادری بست.<ref>- السیرة النبویه ابنهشام، ج2، ص152؛ الطبقات الکبری، ج3، ص139؛ فتوح البلدان، ص270. </ref> | ||
==در زمان پیامبر (ص)== | |||
در زمان پیامبر (ص) در بیشتر غزوات و سرایا حضور داشت.<ref>- الطبقات الکبری، ج3، ص137؛ الاستیعاب، ج2، ص606-608.</ref> در غزوه احد از معدود کسانی بود که هنگام حمله مشرکان، در کنار پیامبر (ص) ثابتقدم ماند و دشمن را دفع کرد.<ref>- مغازی واقدی، ج1، ص240، 255-256.</ref> طبق گزارشهای تاریخی وی تیر میساخت و در تیراندازی مهارت داشت و بدین طریق در احد چند تن از مشرکان را از پای درآورد.<ref>- مغازی واقدی، ج1، ص26-27، 241-242؛ المعارف، ص575،241..</ref> در غزوه طائف نیز مهارت او در تیراندازی موجب مسرت پیامبر (ص) گردید.<ref>- ر.ک : مغازی واقدی، ج3، ص929-930.</ref> | در زمان پیامبر (ص) در بیشتر غزوات و سرایا حضور داشت.<ref>- الطبقات الکبری، ج3، ص137؛ الاستیعاب، ج2، ص606-608.</ref> در غزوه احد از معدود کسانی بود که هنگام حمله مشرکان، در کنار پیامبر (ص) ثابتقدم ماند و دشمن را دفع کرد.<ref>- مغازی واقدی، ج1، ص240، 255-256.</ref> طبق گزارشهای تاریخی وی تیر میساخت و در تیراندازی مهارت داشت و بدین طریق در احد چند تن از مشرکان را از پای درآورد.<ref>- مغازی واقدی، ج1، ص26-27، 241-242؛ المعارف، ص575،241..</ref> در غزوه طائف نیز مهارت او در تیراندازی موجب مسرت پیامبر (ص) گردید.<ref>- ر.ک : مغازی واقدی، ج3، ص929-930.</ref> | ||
===در صلح حدیبیه=== | |||
سعد در صلح حدیبیه از شاهدان پیماننامه بود.<ref>- السیرة النبویه ابنهشام، ج3، ص333؛ مغازی واقدی، ج2، ص612. </ref> | سعد در صلح حدیبیه از شاهدان پیماننامه بود.<ref>- السیرة النبویه ابنهشام، ج3، ص333؛ مغازی واقدی، ج2، ص612. </ref> | ||
در منابع از سعد در ماجرای سقیفه بنیساعده و بحث مهاجران و انصار بر مسأله خلافت یاد نشده است. | در منابع از سعد در ماجرای سقیفه بنیساعده و بحث مهاجران و انصار بر مسأله خلافت یاد نشده است. | ||
==در دوران خلیفه دوم== | |||
نقش برجسته سعد در دوران خلیفه دوم است. پس از شکست مسلمانان در نبرد جسر، عمر او را با چهار هزار تن از مدینه روانه عراق کرد. او سردار قادسیه و فاتح مداین و عراق نیز بود.<ref>- ر.ک : تاریخ خلیفة بن خیاط، ص72-73؛ المعارف، ص241؛ فتوح البلدان، ص255-262؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص143-145؛ تاریخ طبری، ج3، ص531، ج4، ص8-16، 24-35. </ref> چون وارد مداین شد و ایوان کسری را دید، به شکرانه این پیروزی نمازگزارد و در آنجا مسجدی ساخت.<ref>- ر.ک : تاریخ خلیفة بن خیاط، ص72-73؛ تاریخ طبری، ج4، ص8-16، 24-35.</ref> | نقش برجسته سعد در دوران خلیفه دوم است. پس از شکست مسلمانان در نبرد جسر، عمر او را با چهار هزار تن از مدینه روانه عراق کرد. او سردار قادسیه و فاتح مداین و عراق نیز بود.<ref>- ر.ک : تاریخ خلیفة بن خیاط، ص72-73؛ المعارف، ص241؛ فتوح البلدان، ص255-262؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص143-145؛ تاریخ طبری، ج3، ص531، ج4، ص8-16، 24-35. </ref> چون وارد مداین شد و ایوان کسری را دید، به شکرانه این پیروزی نمازگزارد و در آنجا مسجدی ساخت.<ref>- ر.ک : تاریخ خلیفة بن خیاط، ص72-73؛ تاریخ طبری، ج4، ص8-16، 24-35.</ref> | ||
===پایهگذاری شهر کوفه=== | |||
عمر به سعد دستور داد تا مداین را ترک و محلی مناسب برای سکونت لشکریان جستجو کند. سعد با همکاری سلمان فارسی و حذیفةبن یمان، فلاتی در کنار غربی فرات نزدیک شهر ”الحیره“ برگزید و نیرویهای اسلام درهمانجا چادر زده و شروع به خانه سازی کردند و سپس با توسعه آن، کوفه نام گرفت<ref>- ر.ک : تاریخ طبری، ج4، ص40 به بعد؛ مروج الذهب، ج3، ص64.</ref> که بعدها به صورت شهری بزرگ درآمد و خود نخستین والی آنجا گشت، اما در سال 21 در پی اعتراضهای کوفیان، عمر وی را معزول کرد.<ref>- ر.ک : تاریخ خلیفة بن خیاط، ص84؛ الاستیعاب، ج2، ص608. </ref> درباره سبب عزل وی روایات مختلف است: منابع او را به اقامه نکردن نماز به شکلی نیکو و پسندیده؛ اتخاذ زندگی اشرافی؛ رعایت نکردن عدالت و مساوات متهم کردهاند.<ref>- ر.ک : تاریخ یعقوبی، ج2، ص155؛ مروج الذهب، ج3، ص77؛ الاستیعاب، ج2، ص609؛ سیر اعلام النبلاء، ج1، ص113. </ref> | |||
عمر به سعد دستور داد تا | ==حمایت سعد در انتخاب عثمان به خلافت== | ||
به دستور خلیفه دوم عمربن خطّاب، سعد در شورای شش نفرهای که مسئولیت انتخاب خلیفه را داشتند، شرکت جست و از عبدالرحمنبن عوف در انتخاب عثمان به خلافت حمایت کرد.<ref>- ر.ک : تاریخ طبری، ج4، ص227-240.</ref> | به دستور خلیفه دوم عمربن خطّاب، سعد در شورای شش نفرهای که مسئولیت انتخاب خلیفه را داشتند، شرکت جست و از عبدالرحمنبن عوف در انتخاب عثمان به خلافت حمایت کرد.<ref>- ر.ک : تاریخ طبری، ج4، ص227-240.</ref> | ||
==والی کوفه== | |||
در زمان خلافت عثمان، سعد والی کوفه شد اما دو سال بعد عثمان او را عزل کرد، به همین جهت هنگام بروز شورش علیه عثمان از او پشتیبانی جدی نکرد. | در زمان خلافت عثمان، سعد والی کوفه شد اما دو سال بعد عثمان او را عزل کرد، به همین جهت هنگام بروز شورش علیه عثمان از او پشتیبانی جدی نکرد. | ||
==در زمان امام علی (ع)== | |||
پس از قتل عثمان او عزلت گزید و حتی هنگامی که مهاجرین و انصار با امام علی (ع) بیعت کردند، وی از جمله کسانی بود که بیعت نکرد<ref>- الطبقات الکبری، ج3، ص31؛ تاریخ طبری، ج4، ص431.</ref> و حضرت را در سه جنگ جمل، صفین و نهروان یاری نکرد. شیخ مفید سبب اصلی خودداری سعد از یاری امام را حسد میداند و مینویسد: این موضوع از آنجا سرچشمه گرفت که عمربن خطاب سعد را هم از اعضای شورای شش نفره قرار داد و شایستگی او را برای رسیدن به خلافت تصویب کرد و سعد هم پنداشت که شایستگی مقام خلافت را دارد و این گمان دین و دنیای او را تباه ساخت.<ref>- الجمل، ص52. </ref> | |||
پس از قتل عثمان او عزلت گزید و حتی هنگامی که مهاجرین و انصار با امام علی (ع) بیعت کردند، وی از جمله کسانی بود که بیعت نکرد<ref>- الطبقات الکبری، ج3، ص31؛ تاریخ طبری، ج4، ص431.</ref> و حضرت را در سه جنگ جمل، صفین و نهروان یاری نکرد. شیخ مفید سبب اصلی خودداری سعد از یاری امام را حسد | ==عدم همراهی با معاویه== | ||
سعد به رغم اصرار شدید معاویه، با وی نیز همراه نگردید. به همین دلیل گفتهاند که معاویه وی را مسموم کرد.<ref>- تاریخ یعقوبی، ج2، ص187. </ref> | سعد به رغم اصرار شدید معاویه، با وی نیز همراه نگردید. به همین دلیل گفتهاند که معاویه وی را مسموم کرد.<ref>- تاریخ یعقوبی، ج2، ص187. </ref> | ||
==درگذشت سعد== | |||
سعد در اواخر عمر نابینا شد و در قصری که در عقیق هفت مایلی مدینه ساخته بود، روزگار میگذرانید و سرانجام به سال 55 هجری درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد.<ref>- ر.ک : المعارف، ص242-243؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص237-238؛ سیر اعلام النبلاء، ج1، ص97. </ref> | سعد در اواخر عمر نابینا شد و در قصری که در عقیق هفت مایلی مدینه ساخته بود، روزگار میگذرانید و سرانجام به سال 55 هجری درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد.<ref>- ر.ک : المعارف، ص242-243؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص237-238؛ سیر اعلام النبلاء، ج1، ص97. </ref> | ||
==زندگینامه عمربن سعد== | |||
===مادر=== | |||
مادر: مادر عمربن سعد ماویه (ماریه) دختر قیسبن مَعَدی کَرِب از قبیله کنده است.<ref>- الطبقات الکبری، ج3، ص137، ج5، ص168؛ تهذیب التهذیب، ج6، ص56؛ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج21، ص356.</ref> | مادر: مادر عمربن سعد ماویه (ماریه) دختر قیسبن مَعَدی کَرِب از قبیله کنده است.<ref>- الطبقات الکبری، ج3، ص137، ج5، ص168؛ تهذیب التهذیب، ج6، ص56؛ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج21، ص356.</ref> | ||
===کنیه=== | |||
کُنیه عمربن سعد را به واسطه فرزندش حفص، ابوحفص یاد کردهاند.<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص168؛ المعارف، ص243-244؛ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج21، ص356.</ref> | کُنیه عمربن سعد را به واسطه فرزندش حفص، ابوحفص یاد کردهاند.<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص168؛ المعارف، ص243-244؛ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج21، ص356.</ref> | ||
===تولد=== | |||
در مورد تاریخ ولادت عمر اطلاع درستی در دست نیست. به گفته برخی وی در زمان پیامبر (ص) و بنا به قول دیگر سال کشته شدن عمربن خطاب (23) متولد شد.<ref>- تهذیب التهذیب، ج6، ص56. </ref> اما گفته شده هنگام فتح جزیره به سال 19، سعدبن ابیوقّاص، گروهی را به فرماندهی عَیاضبن غَنم برای فتح جزیره فرستاد و پسرش را که در آن زمان نوجوان بود، همراه آنان فرستاد. عیاض نیز عمربن سعد را با گروهی از سواران برای پشتیبانی از مسلمانان به رأسالعین روانه کرد.<ref>- تاریخ طبری، ج4، ص53؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص533؛ البدایه و النهایه، ج7، ص76؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج5، ص286.</ref> با توجه به این روایت قول اول (تولد در زمان پیامبر (ص)) صحیح به نظر میرسد.<ref>- الاصابه فی تمییز الصحابه، ج5، ص286.</ref> | در مورد تاریخ ولادت عمر اطلاع درستی در دست نیست. به گفته برخی وی در زمان پیامبر (ص) و بنا به قول دیگر سال کشته شدن عمربن خطاب (23) متولد شد.<ref>- تهذیب التهذیب، ج6، ص56. </ref> اما گفته شده هنگام فتح جزیره به سال 19، سعدبن ابیوقّاص، گروهی را به فرماندهی عَیاضبن غَنم برای فتح جزیره فرستاد و پسرش را که در آن زمان نوجوان بود، همراه آنان فرستاد. عیاض نیز عمربن سعد را با گروهی از سواران برای پشتیبانی از مسلمانان به رأسالعین روانه کرد.<ref>- تاریخ طبری، ج4، ص53؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص533؛ البدایه و النهایه، ج7، ص76؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج5، ص286.</ref> با توجه به این روایت قول اول (تولد در زمان پیامبر (ص)) صحیح به نظر میرسد.<ref>- الاصابه فی تمییز الصحابه، ج5، ص286.</ref> | ||
==جریان حکمیت== | |||
در زمان خلافت امام علی (ع) و جریان حکمیت در ”دومةالجندل“ حضور داشت و پس از مشاهده اختلافات میان سران سپاه امام علی (ع) و معاویه، آن را برای پدرش تعریف کرد و از او خواست تا به دومةالجندل برود و برای خلافت اعلام آمادگی کند، اما او نپذیرفت.<ref>- وقعة صفین، ص538؛ مسند سعدبن ابیوقاص، ص134؛ تاریخ طبری، ج5، ص67. </ref> | |||
در زمان خلافت امام علی (ع) و جریان حکمیت در | ==شهادت علیه حُجربن عَدی== | ||
در سال 50 که زیادبن ابیه از طرف معاویه علاوه بر بصره، حکومت کوفه را به دست گرفت، عمربن سعد به خدمت او پیوست و جزء کسانی بود که در سال 51 علیه حُجربن عَدی شهادت داد که حجر بر ضد معاویه قیام کرده و به فتنهانگیزی برخاسته و کافر شده است.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص219؛ انساب الاشراف، ج4، ص282-283؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص230؛ تاریخ طبری، ج5، ص269؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص15.</ref> این گواهی دستاویزی برای معاویه شد تا او نیز دستور قتل حجر و یارانش در ”مرجعذراء“ را بدهد.<ref>- ر.ک : تاریخ طبری، ج5، ص269-270،272-276.</ref> | |||
==چهرهای منفور== | |||
در سال 50 که زیادبن ابیه از طرف معاویه علاوه بر بصره، حکومت کوفه را به دست گرفت، عمربن سعد به خدمت او پیوست و جزء کسانی بود که در سال 51 علیه حُجربن عَدی شهادت داد که حجر بر ضد معاویه قیام کرده و به فتنهانگیزی برخاسته و کافر شده است.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص219؛ انساب الاشراف، ج4، ص282-283؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص230؛ تاریخ طبری، ج5، ص269؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص15.</ref> این گواهی دستاویزی برای معاویه شد تا او نیز دستور قتل حجر و یارانش در | |||
عمربن سعد به جهت جنگ با امام حسین (ع) و به شهادت رساندن آن حضرت، در تاریخ اسلام چهرهای منفور یافته است. او در حوادثی که منجر به واقعه کربلا شد و حوادث روز عاشورا نقش مستقیم داشته است: | عمربن سعد به جهت جنگ با امام حسین (ع) و به شهادت رساندن آن حضرت، در تاریخ اسلام چهرهای منفور یافته است. او در حوادثی که منجر به واقعه کربلا شد و حوادث روز عاشورا نقش مستقیم داشته است: | ||
==نامه به یزید== | |||
عمربن سعد و افرادی چون محمدبن اشعث، عبداللهبن مسلمبن سعید حضرمی جزء کسانی بودند که طی نامهای اوضاع کوفه را به اطلاع یزید رساندند و او را از ضعف نعمانبن بشیر والی کوفه و اقدامات مسلمبن عقیل و اخبار کوفه آگاه نمودند.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص77؛ الاخبار الطوال، ص231؛ تاریخ طبری، ج5، ص356؛ الفتوح، ج5، ص35-36. </ref> | عمربن سعد و افرادی چون محمدبن اشعث، عبداللهبن مسلمبن سعید حضرمی جزء کسانی بودند که طی نامهای اوضاع کوفه را به اطلاع یزید رساندند و او را از ضعف نعمانبن بشیر والی کوفه و اقدامات مسلمبن عقیل و اخبار کوفه آگاه نمودند.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص77؛ الاخبار الطوال، ص231؛ تاریخ طبری، ج5، ص356؛ الفتوح، ج5، ص35-36. </ref> | ||
==در وصایت مسلمبن عقیل== | |||
در زمان دستگیری مسلمبن عقیل و قبل از شهادتش، مسلم که مرگ خود را نزدیک دید تصمیم به وصیت گرفت. او عمربن سعد را که با وی قرابتی داشت، مخاطب ساخت و گفت ما و تو خویشاوندیم. بیا و وصیت مرا بشنو! عمر نپذیرفت و برای خوش خدمتی به پسر زیاد درخواست او را نشنیده گرفت. تا اینکه ابنزیاد به او اجازه داد. عمربن سعد در وصایت نیز خیانت کرد. | در زمان دستگیری مسلمبن عقیل و قبل از شهادتش، مسلم که مرگ خود را نزدیک دید تصمیم به وصیت گرفت. او عمربن سعد را که با وی قرابتی داشت، مخاطب ساخت و گفت ما و تو خویشاوندیم. بیا و وصیت مرا بشنو! عمر نپذیرفت و برای خوش خدمتی به پسر زیاد درخواست او را نشنیده گرفت. تا اینکه ابنزیاد به او اجازه داد. عمربن سعد در وصایت نیز خیانت کرد. | ||
==پس از وصیت مسلمبن عقیل== | |||
او آن روز در سقوط اخلاقی به درجهای رسیده بود که تا از نزد مسلم برگشت، درخواست مسلم را به اطلاع عبیداللهبن زیاد رساند. عبیدالله هم با گفتن اینکه گاهی مردم خیانتکاری را امین میپندارند و او را وصی خود میسازند، عمربن سعد را در آن مجلس و در پیش روی حاضران، رسوا ساخت.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص81؛ الاخبار الطوال، ص241؛ تاریخ طبری، ج5، ص376-377؛ ارشاد، ج2، ص61؛ الفتوح، ج5، ص56.</ref> | |||
==حکومت ری و دَستَبی== | |||
عبیداللهبن زیاد، عمربن سعد را به حکومت ری و دَستَبی<ref>- دستبی معرب دشتبی، دشتی پهناور میان ری و همدان که بعدها به قزوین ملحق گردید. ر.ک : البلدان ابن فقیه، ص282-283. </ref> منصوب کرد و برای او فرمانی نوشت.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص477؛ الاخبار الطوال، ص253. </ref> | |||
==پذیرفتن جنگ با امام حسین (ع)== | |||
در آن زمان ری ضمیمه خراسان بود و والیان آن از طرف حکام عراق منصوب میشدند. عمربن سعد با چهار هزار سپاهی از کوفه برای جنگ با دیلمیان که بر دستبی تسلط یافته بودند، در بیرون کوفه اردو زده بود، اما پیش از عزیمت به محل مأموریتش، عبیدالله به او فرمان داد ابتدا به کربلا برود و قیام امام حسین (ع) را با گرفتن بیعت از او برای یزید و یا با جنگ خاتمه دهد، سپس به سوی ری حرکت کند در غیر این صورت او را از این سِمَت برکنار و خانهاش را خراب خواهد کرد. ابنسعد که از جنگ با امام اکراه داشت، ابتدا نپذیرفت اما به جهت دلبستگی شدید به حکومت ری علیرغم مخالفت افراد خاندانش از جمله خواهرزادهاش حمزةبن مغیرةبن شعبه، جنگ با امام را پذیرفت.<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص188؛ انساب الاشراف، ج2، ص477-478؛ الاخبار الطوال، ص253؛ تاریخ طبری، ج5، ص409؛ الفتوح، ج5، ص85؛ الکامل فی التاریخ، ج 4، ص52.</ref> | |||
عمربن سعد از جمله ناکثینِ خائن و خودفروختهای است که حقایق را به درستی میدانست و حق و باطل را به خوبی میشناخت و آگاهانه کمر به قتل امام حسین (ع) و خاندان و یارانش بست. | |||
==ورود به کربلا== | |||
عمربن سعد یک روز پس از ورود امام حسین (ع) به کربلا، یعنی روز سوم محرم 61 با چهار هزار سپاهی از کوفه وارد کربلا شد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص477-478؛ تاریخ طبری، ج5، ص409-410؛ ارشاد، ج2، ص84؛ اعلام الوری، ج1، ص451؛ تجارب الامم، ج2، ص69. </ref> آنگاه عُروةبن قَیس حَنظلی را نزد امام فرستاد تا علت آمدنش را بپرسد. سپس در نامهای به عبیداللهبن زیاد دلیل آمدن امام حسین (ع) را که به جهت دعوت کوفیان بود، نوشت.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص411؛ الفتوح، ج5، ص87؛ ارشاد، ج2، ص85-86. </ref> | |||
خط ۱۷۴: | خط ۱۵۵: | ||
پس از شهادت علیاکبر، امام حسین (ع) بر بالین کشته فرزندش نشست و صورت بر صورت او نهاد و در حالی که میگریست، فرمود: : ”قَتَلَ اللهُ قَوماً قَتَلُوکَ یا بُنَی ما اَجرَ أهُم عَلَی الرَّحمنِ وَ عَلَی اِنتِهاکِ حُرمَةِ الرَّسُولِ عَلَیالدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا“<ref>- الاخبار الطوال، ص256؛ ارشاد، ج2، ص239.</ref> فرزندم! خدا بکشد قومی که تو را کشتند. اینان چه بسیار بر خدا و هتک حریم رسول خدا گستاخ گشتهاند، پس از تو، خاک بر سر دنیا. امام فرزندش را به سینه چسباند تا جان داد. آنگاه عمربن سعد را نفرین کرد که: ” یابنَ سَعْد! قَطَعَ اللّهُ رَحِمَکَ | پس از شهادت علیاکبر، امام حسین (ع) بر بالین کشته فرزندش نشست و صورت بر صورت او نهاد و در حالی که میگریست، فرمود: : ”قَتَلَ اللهُ قَوماً قَتَلُوکَ یا بُنَی ما اَجرَ أهُم عَلَی الرَّحمنِ وَ عَلَی اِنتِهاکِ حُرمَةِ الرَّسُولِ عَلَیالدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا“<ref>- الاخبار الطوال، ص256؛ ارشاد، ج2، ص239.</ref> فرزندم! خدا بکشد قومی که تو را کشتند. اینان چه بسیار بر خدا و هتک حریم رسول خدا گستاخ گشتهاند، پس از تو، خاک بر سر دنیا. امام فرزندش را به سینه چسباند تا جان داد. آنگاه عمربن سعد را نفرین کرد که: ” یابنَ سَعْد! قَطَعَ اللّهُ رَحِمَکَ کما قَطَعْتَ رَحِمی“<ref>- اللهوف، ص47؛ اعلام الوری، ص242؛ بحار الانوار، ج35، ص33؛ مقتل الحسین مقرم، ص324؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص31؛ ابصار العین فی انصار الحسین (ع)، ص53.</ref> ای پسر سعد! خداوند نسل تو را قطع کند چنان که نسل مرا از این فرزندم قطع کردی. | ||
ویرایش