عبدالله بن عمر

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو

عبدالله بن عمر از افرادی بود که از بعد از دریافت نامه امام حسین(ع) از همراهی او سر باز زد.

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عبدالله فرزند عمر خطاب بود.[۱] او در سال سوم بعثت به دنیا آمد.[۲] عبدالله از کودکی تند مزاج و بداخلاق بود[۳] و در زندگی خویی اشرافی داشت.[۴] عمر او را در اداره حکومت پس از خود ناتوان شمرد.[۵] ابن عمر از پیامبر روایات بسیاری را نقل کرده است و در این راستا نیز فتاوای زیادی از او نقل کرده است اما در این دو زمینه خطاهای فاحش بسیاری از او وجود دارد.[۶]

عبدالله بن عمر در اواخر عمر بینایی اش را از دست داد و در سن 87 سالگی از دنیا رفت.

بیعت نکردن با امیرالمومنان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابن عمر بعد از عثمان از بیعت با امیر مومنان سر پیچی کرد[۷] و چون امام علی(ع) او را برای بعیت احضار کرد، گفت: «من بیعت نمیکنم تا آن که همه مردم با تو بیعت کنند.»[۳]

سرپیچی ابن عمر همچنان ادامه یافت و حتی او روزی نزد امیرمومنان آمد و ایشان را نصیحت کرد که تن به شورا دهد که امام پاسخ دندان شکنی به او داد.[۸] یاری نکردن حق و خوار نکردن باطل، دو ویژگی منفی او در نگاه امیرالمومنان بود.[۹] گرچه مورخان مدعی اند که ابن عمر در اواخر عمرش از این که با علی(ع) در جنگ صفین با ستم کاران حضور نداشته است، متاسف بود.[۱۰]

همراهی با معاویه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عبدالله بن عمر خلافت معاویه را به رسمیت شناخت و با وی بیعت کرد و آن هنگام که معاویه برای یزید بیعت می‌ستاند ابن عمر به گروه مخالفان پیوست اما معاویه از او بیمناک نبود و به وفاداری او در آینده ایمان داشت و در این باره به فرزندش گفت: «عبدالله بن عمر گرچه از بیعت امتناع ورزید ولی او با توست. قدرش را بدان و او را از خود مران.»[۱۱]

عدم همراهی با حسین بن علی(ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در آغاز خلافت یزید و پس از حرکت امام حسین(ع) به سمت مکه، ابن عمر برای ترغیب آن حضرت به بیعت با یزید، سه دیدار با امام داشت.[۱۲] او در مکه نزد ایشان رفت و گفت: «از دشمنی دیرین این خاندان با خود آگاهی داری. مردم به او (یزید) روی آورده‌اند و درهم و دینار در دست اوست. در صورت مخالفت با او کشته میشوی و گروهی از مسلمانان نیز قربانی می‌گردند. من از رسول خدا شنیدم که فرمود: حسین کشته خواهد شد و اگر مردم دست از یاری او بردارند به خواری و ذلت ابدی مبتلا خواهند شد. پیشنهاد من این است که مانند همه مردم ره صلح پیش گیری.»[۱۳]

امام در پاسخ پیشنهاد عبدالله بن عمر چنین فرمود: «ابوعبدالرحمان! آیا من با یزید بیعت کنم و به صلح با او تن دهم؟ آیا نمیدانی پستی دنیا به اندازه‌ای است که سر یحیی پسر زکریا به زناکاری از زناکاران بنی اسرائیل هدیه داده شد. مگر نمیدانی که بنی اسرائیل بین طلوع فجر تا سپیده خورشید هفتاد پیامبر را به قتل رسانده و سپس در محل کار خویش می‌نشستند و به خرید و فروش می‌پرداختند. گویا که هیچ جنایتی را مرتکب نشده‌اند. پروردگار تعجیل نفرمود و مدتی به آنان مهلت داد و سپس دست انتقام الهی با شدیدترین وجه، گریبان آنان را گرفت و به سزای اعمالشان رساند. اباعبدالرحمن از خدا بترس و از یاری‌ام دست برندار.»[۱۴]

ابن عمر دعوت اباعبدالله را رد کرد و راهی مدینه شد و پس از شهادت امام حسین(ع) نامه‌های به یزید نوشت و ضمن پذیرش خلافتش با وی بیعت کرد.[۱۵] او به وسیله ولید، حاکم مدینه با یزید بیعت نمود. در جریان شورش مردم مدینه او ضمن نکوهش پیمان شکنی مردم، خطاب به خاندان خویش گفت: «اگر بدانم هر یک از شما دست بیعت با یزید برداشته و از مخالفان او حمایت کرده‌اید رابطه من با او قطع خواهد شد.»

منبع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. تهذیب الکمال، ج 15، ص 323.
  2. الاصابه، ج 2، ص 338.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 9.
  4. سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 239 و 212.
  5. تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 227.
  6. الغدیر، ج 10، ص 37-58.
  7. مروج الذهب، ج 3، ص 15.
  8. شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 10.
  9. نهج البلاغه، قصارالحکم 262.
  10. الاستیعاب، ج3، ص 342.
  11. بحارالانوار، ج 44، ص 311.
  12. ابن عساکر، ترجمة الامام الحسین، ص200.
  13. خوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 190-191.
  14. اللهوف، ص 32.
  15. فتح الباری، ج 13، ص 59.