توابین
توابین، گروهی از شیعیان کوفه بودند که در سال ۶۵ به رهبری سلیمان بن صُرَد به خونخواهی امام حسین (ع) قیام کردند و در پیکار با امویان به شهادت رسیدند.
معنای واژه توابین
واژه توابین به معنای پشیمان شدگان است. این واژه در قرآن یک مرتبه در سوره بقره آیه 222 به کار رفته است:
"اِنَّ اللهَ یُحِبُ التَّوابین"، البته پروردگار، توبهکنندگان را دوست دارد.
توبه به معنای بازگشت از گناه است و در اصطلاح دانشمندان اخلاق، در باب پشیمانی از گناه به کار رفتهاست.
توابین
شیعیان کوفه که امام حسین(ع) را برای رهبری کوفیان علیه یزید بن معاویه دعوت کرده بودند و از یاری وی در کربلا در سال ۶۱ هجری باز ماندند، گروهی را برای خونخواهی شهدای کربلا تشکیل دادند که بعدها به توابین شهرت یافتند. [۱] آنان خود را گناهکار دانسته از کرده خود سخت پشیمان شدند و تنها راه رستگاری و پذیرش توبه خویش را خونخواهی حسینبن علی و کشتن قاتلان او یا کشته شدن در این راه میدانستند.
قدیمترین ماخذ در مورد قیام توابین، رسالهای به نام سلیمانبن صُرَد و عَیْنالورده نوشته ابومِخْنَف اَزْدی [۲] و اخباری کوفه [۳]است. روایات ابومخنف منبع مهم مورخان بعدی، از جمله طبری گردید. عبدالعزیز جَلوُدی، صحابی امام باقر(ع) و از اخباریان بصره، نیز رسالهای به نام اخبار التوّابینوعینالورده داشته است[۴] و نهضت توّابین را به دو دوره پنهانی و آشکار میتوان تقسیم میکند.
دوره پنهانی
چند ماه پس از فاجعه کربلا و به دنبال کاهش سیطره نظامی عبیداللّهبن زیاد در کوفه، حدود صد تن از شیعیان در خانه سلیمانبنصرد خُزاعی گرد آمدند. شخصیتهای بر جسته این جمع، از جمله سلیمان، مُسَیّببن نَجَبه فَزاری، عبداللّه بن وال تمیمی، سعدبن عبداللّه و رِفاعهبن شَدّاد بَجَلی همگی از یاران امام علی(ع) بودند. در این جلسه، سلیمانبنصرد، به سبب سبقت در اسلام و مصاحبت با امیرالمومنین(ع)، به رهبری بر گزیده شد. سلیمان با استناد به آیه ۵۴ سوره بقره راه توبه را پیروی از توبه قوم موسی بیان کرد و از شیعیان خواست تا خود را برای قیام مسلحانه آماده کنند. خالدبنسعدبننُفیل استناد به این آیه را اندیشه خودکشی جمعی القا کرد. سلیمان، عبداللّهبنوال را مامور کرد تا هدایای شیعیان را برای تهیه ساز و برگ نظامی به کار گیرد. [۵] تلاشهای مخفیانه برای گسترش دعوت آغاز شد. سلیمان با نامه، شیعیان مدائن و بصره را از تصمیمات خود آگاه کرد و رهبران شیعیان این دو شهر به وی پاسخ مثبت دادند. [۶]
دوره آشکار
مرگ یزیدبنمعاویه در سال 64 و نزاع بر سر جانشینی وی در شام، مخالفان امویان را در عراق و حجاز به قیام بر انگیخت. کمی بعد عبداللّهبنزُبیر در مکه مدعی خلافت شد. عبیداللّهبنزیاد، کارگزار امویان در عراق، به شام گریخت و عمّال عبداللّهبنزبیر بسهولت بصره و کوفه را به چنگ آوردند. در این تحولات سیاسی، توّابین مجال یافتند تا دعوت خود را گستردهتر کنند. برخی از آنان، با توجه به اوضاع متزلزل و آشفته سیاسی، میخواستند دارالاماره کوفه را تصرف کنند و مانعِ حاکمیت زبیریان در این شهر شوند، اما سلیمان معتقد بود که، به سبب پایگاه و نفوذ اشراف کوفه که در قتل امام حسین علیهالسلام شرکت داشتند، هنوز زمان مناسب برای قیام فرا نرسیده و شیعیان باید به تلاشهای خود برای گسترش دعوت بیفزایند. مبلّغ مشهور دعوت در مصر، عبیداللّهبنعبداللّه مُرّی، از جمله کسانی بود که تلاش بسیار میکرد. بزودی شمار توّابین به شانزده هزار تن رسید و امید میرفت که در موعد مقرر قیام کنند [۷]، اما حوادث بعدی و حضور مختار ثقفی و زبیریان در کوفه، پیامدهای ناخوشایندی برای توّابین داشت.مختار ــ که در اندیشه خونخواهی امام حسین علیهالسلام بود ــ پیش از مرگ یزید به عبداللّهبنزبیر پیوست، ولی بسرعت از او جدا شد و در نیمه رمضان سال64 به کوفه رفت. وی سعی میکرد تا شیعیان کوفه را به سوی خود جلب کند. او خود را نماینده امام و مهدی امت، محمدبنحنفیه فرزند علیبن ابیطالب، خواند و ا ز سوی دیگر شایستگی سلیمان را برای رهبری قیام مخدوش کرد و وی را به ناآگاهی در امور نظامی و سیاسی متهم نمود [۸]. تبلیغات مختار در میان شیعیان کوفه دو دستگی پدید آورد و نزدیک به دو هزار تن از توّابین جدا شدند و به او پیوستند، و بدینترتیب در شیوه مبارزه با قاتلان امام حسین علیهالسلام در میان توّابین تردید راه یافت [۹].برخی معاصران معتقدند که موضعگیری مختار در سرنوشت توّابین تأثیری نداشت و مسائل دیگری عامل ناکامی این نهضت بود، از جمله مرگطلبی صِرف، شمار اندک ایشان در برابر سپاه اموی و تلاشهای مزورانه زبیریان و اشراف کوفه. همچنین جاننثاری و شهادتخواهی در راه آرمان و عقیده، که هدف توّابین بود، در کوفه طرفداران فراوانی نداشت [۱۰]. سیاستهای دوگانه حاکمان زبیری در کوفه و فریبکاری متحدانشان در میان سران قبایل و اشراف نیز در سست شدن نهضت توّابین مؤثر بود. توّابین و زبیریان دشمن مشترکی [۱۱] داشتند و این امر مانع رویارویی آنان شده بود، ولی آنها درحقیقت همدیگر را دشمن میداشتند [۱۲]. زبیریان از عواقب نهضت توّابین در کوفه سخت بیمناک بودند و خواهان نبرد توّابین با امویان در خارج از کوفه بودند. عبداللّهبنیزید، حاکم زبیری کوفه، پیش از خروج توّابین از کوفه سیاست دوگانهای پیشه کرده بود؛ از یک سو، از قصاص قاتلان اصلی امام حسین علیهالسلام حمایت میکرد و از دیگر سو، تهدید میکرد که اگر توّابین در کوفه بر ضد او بشورند، با آنان خواهد جنگید [۱۳]. پس از خروج توّابین از کوفه، عبداللّهبنیزید توّابین را به اتحاد بر ضد دشمن مشترک تشویق میکرد، اما سلیمانبنصرد درخواستهای وی را رد کرد و معتقد بود که همراهی زبیریان با ایشان موجب انحراف نهضت و پذیرفتن خلافت ابنزبیر خواهد شد [۱۴].
آغاز قیام مسلحانه
توّابین در آغاز ربیعالا´خر سال 65 [۱۵] در اردوگاه نُخَیله [۱۶] گرد آمدند. از شانزده هزار [۱۷] عضو ثبتنام شده تنها چهار هزار تن حاضر شدند و از شیعیان بصره و مدائن خبری نبود. سلیمان به کوفه مأمورانی فرستاد تا با شعار «یالَثاراتالحسین» [۱۸]، بازماندگان را به خروج بر انگیزند. بااینهمه، پس از سه روز انتظار تنها اندکی از شیعیان به توّابین پیوستند. سلیمان درنگ بیشتر را روا ندید و سپاهیان را توجیه کرد که جنگ در کوفه به فتنه و برادرکشی خواهد انجامید، اما اگر بر سپاه عبیداللّه چیره شوند، پیروزی بر قاتلان امام حسین علیهالسلام در کوفه سهل خواهد بود [۱۹].توّابین در شامگاه پنجم ربیعالا´خر به سوی کربلا حرکت کردند. در میان راه عدهای از ایشان جدا شدند، اما بقیهدرکربلا بر مزار امام حسین به عزا نشستند و از گناهان خویش پوزش طلبیدند [۲۰]، سپس به سوی شام حرکت کردند و در پایان راه عراق به شام، در کنار رود فرات به قرقیسیا رسیدند.�حاکم آنجا، زُفَربنحارث، از مخالفان امویان بود. او آذوقه فراوانی در اختیار توّابین گذاشت و برای اتحاد با آنان پیشنهادهای گوناگون داد؛ اما سلیمان نپذیرفت، زیرا زفربن حارث، پیش از مرگ یزید، از کارگزاران او در قنّسرین [۲۱] بود و پس از مرگ او در جنگ مَرْج راهِط به طرفداری از عبداللّهبنزبیر با مروانیان جنگیده بود. اطلاعاتی که زفراز منطقه جنگی عینالوَرده [۲۲] در اختیار سلیمان قرار داد، در شیوه پیکار با سپاه عبیداللّهبنزیاد بسیار سودمند واقع شد [۲۳].توّابین در عینالورده فرود آمدند. سلیمان پیش از شروع نبرد، آداب اخلاقی جنگ را که از امام علی علیهالسلام آموخته بود، یادآور شد و سپس جانشینان خود را در سپاه معرفی کرد [۲۴]. طلایهداران لشکر توّابین به فرماندهی مسیّببننجبه بر دشمن تاختند و غنایمی به چنگ آوردند [۲۵]. لشکر امویان در این زمان مشکل فرماندهی داشت. مروانبنحکم در شام مرده بود و عبدالملک به خلافت رسیده بود. عبیداللّهبنزیاد بسرعت بر این مشکل غلبه کرد و در سه نوبت لشکری بین بیست تا سی هزار تن برای جنگ با توّابین گسیل داشت [۲۶]. دو سپاه در 25 جمادیالاولی 65 در برابر هم صفآرایی کردند و فرماندهان دو سپاه یکدیگر را به اطاعت از خود فرا خواندند. سلیمان از سپاه اموی خواست تا عبدالملک را خلع کنند و عبیداللّهبنزیاد را به توّابین سپارند و آنگاه هر دو سپاه، زبیریان را از عراق بیرون رانند و حکومت را به یکی از اهلبیت پیامبر صلیاللّه علیهوآلهوسلم، یعنی امام علیبن حسین، سپارند [۲۷]. جنگ سه روز به درازا کشید و توّابین با شمار اندک خود جنگیدند و رهبران آنان یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند و عاقبت رفاعهبنشدّاد با گروهی اندک از توّابین شبانگاه عقب نشستند [۲۸].توّابین در راه بازگشت با گروهی از شیعیان بصره و مدائن که برای یاری آنان آمده بودند، برخورد کردند و همگی با اندوه فراوان به شهرهای خود بازگشتند [۲۹]. شکست توّابین در عینالورده توان تجدید سازماندهی را از ایشان گرفته بود، بنابراین بازماندگان این واقعه به نهضت مختار پیوستند. مختار ثقفی که در این زمان در زندان کوفه بود، برای رفاعهبنشدّاد و توّابین پیام تسلیت فرستاد. وی از سلیمان و دیگر شهیدان تجلیل کرد و از بازماندگان توّابین خواست تا با او بر کتاب خدا و سنّت پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهو آلهوسلم و خونخواهی اهل بیت و جهاد با دشمنان بیعت کنند [۳۰].اگر چه توّابین بظاهر در برابر سپاه اموی شکست خوردند، توانستند برای نخستین بار تشکل منسجمی از شیعیان به وجود آورند و چون قیام آنان بر پایه تفکر شیعی و تحت تأثیر�شهادت امام حسین علیهالسلام شکل گرفته بود، توانست موجب پیشرفت تشیع شود [۳۱].
فرماندهان قیام
- سلیمان بن صرد خزاعی
- مسیب بن نجبه فرازى
- عبدالله بن سعد بن نفیل
- عبدالله بن وال تیمی
- رفاعه بن شداد بجلی
جنگاوران قیام
کریب بن زید حمیری
کریب بن زید حمیری که برخی نام او را کرب بن زید[۳۲] گفتهاند، از نیروهای فعال و کارآمد توابین بود. وی در روز آخر جنگ در عینالورده به همراه صد تن از یاران خود به شامیان حمله کرد، سخت جنگید تا اینکه همگان کشته شدند.[۳۳]
صخیر مُزَنی
صخیر مزنی که برخی نام او را "صخر بن هلال مزنی"[۳۴]، بعضی "صخیر بن حذیفه مزنی"[۳۵]، گروهی نیز "صخیر بن مالک مزنی"[۳۶] و تعدادی دیگر نام او را "صخیر بن حذیفه بن هلال بن مالک مزنی"[۳۷] نوشتهاند. وی از تابعان و پیشوای قبیله بنی مُزَینه در زمان خود و از دلاوران کوفه بوده است.
صخیر و همراهانش در عین الورده کشته شدند.[۳۸]
عبدالله بن عزیز
عبدالله بن عزیز کندی از دلاوران کوفه بود[۳۹] که در زمان شهادت هانی بن عروه به دستور مسلم بن عقیل فرماندهی نیروهای افراد قبیله کنده را به عهده داشت.[۴۰] وی در آخرین روز نبرد توابین با سپاه شامیان به میدان جنگ رفت و پس از جنگ سختی به شهادت رسید.[۴۱]
عبدالله بن خضل
حمید بن مسلم
حنش بن ربیعه
منابع
پی نوشت
- ↑ ابنسعد، ج 4، قسم 2، ص 30؛ مسعودی، ج 3، ص 293، 295.
- ↑ متوفی 175.
- ↑ ابنندیم، ص105؛ قس مسعودی، همانجا، اخبار التوّابینبِعَیْنالوردة.
- ↑ نجاشی، ص242.
- ↑ رجوع کنید به طبری، ج 5، ص 554 ـ 555؛ مسکویه، ج 2، ص 96.
- ↑ طبری، ج 5، ص 555 ـ 558؛ ابناثیر، ج 4، ص 161ـ162.
- ↑ رجوع کنید به طبری، ج5، ص558 ـ 559، 584؛ ابناثیر، ج4، ص 162ـ 163؛ قس ابناعثم کوفی، ج6، ص51 ـ 53؛ ابنکثیر، ج 4، جزء 8، ص 250ـ251، 254.
- ↑ طبری، ج5، ص580؛ ابناثیر، ج4، ص163؛ ابنکثیر، ج4، جزء8، ص251ـ253.
- ↑ طبری، ج 5، ص 580، 584؛ ابنکثیر، ج 4، جزء 8، ص 251.
- ↑ رجوع کنید به حسنی، ص 544 ـ 545.
- ↑ امویان.
- ↑ رجوع کنید به همان، ص536،539ـ540، 545.
- ↑ طبری، ج5، ص 561 ـ562.
- ↑ رجوع کنید به طبری، ج5، ص591ـ592.
- ↑ قس مسکویه، ج2، ص100: آغاز ربیعالاول.
- ↑ بیرون کوفه.
- ↑ قس ابنکثیر، ج4، جزء8، ص254: بیست هزار.
- ↑ ای خونخواهان حسین.
- ↑ طبری، ج5، ص583 ـ 584؛ ابناثیر، ج4، ص175ـ177؛ قس ابنکثیر، ج4، جزء8، ص 254ـ 255.
- ↑ رجوع کنید به طبری، ج5، ص588 ـ590؛ ابناثیر، ج 4، ص 177ـ 178.
- ↑ فلسطین.
- ↑ رأسالعین، از شهرهای جزیره در شمال.
- ↑ رجوع کنید به طبری، ج 5، ص 593 ـ596؛ ابناثیر، ج 4، ص 145، 149، 179ـ180؛ مسکویه، ج 2، ص 106ـ 108.
- ↑ ابناثیر، ج 4، ص 180ـ181.
- ↑ بلاذری، ج5، ص210.
- ↑ رجوع کنید به ابناعثم کوفی، ج 6، ص 81؛ ابناثیر، ج 4، ص 182؛ قس مسعودی، ج 3، ص 294.
- ↑ ابناثیر، همانجا؛ جعفری، ص229.
- ↑ ذهبی، حوادث و وفیات 61ـ80 ه .، ص48؛ ابنکثیر، ج4، جزء8، ص257.
- ↑ طبری، ج5، ص600ـ601، 604ـ 605؛ ابناعثم کوفی، ج6، ص86؛ قس اخطب خوارزم، ج 2، ص 199.
- ↑ طبری، ج5، ص606.
- ↑ برای توضیح بیشتر رجوع کنید به جعفری، ص 232ـ233.
- ↑ الکامل فی التاریخ 158/4 نهایه الارب 258/6
- ↑ تاریخ طبری 458/4 و 469؛ الکامل فی التاریخ 185/4؛ نهایه الارب 258/6.
- ↑ الاعلام 288/3؛ الکامل فی التاریخ 185/4؛ نهایه الارب 258/6.
- ↑ تاریخ طبری 453/4؛ انساب الاشراف 280/1 و 285.
- ↑ انساب الاشراف 280/3.
- ↑ تاریخ طبری 453/4؛ انساب الاشراف 280/1 و 285.
- ↑ تاریخ طبری 469/4؛ نهایه الارب 259/6؛ الکامل فی التاریخ 185/4؛ الفتوح 6-247/5.
- ↑ الاعلام 239/4؛ الکامل فی التاریخ 185/4؛ نهایه الارب 258/6.
- ↑ الکامل فی التاریخ 30/4؛ نهایه الارب 147/6.
- ↑ تاریخ طبری 469/4؛ الکامل فی التاریخ 185/4؛ نهایه الارب 258/6.