Automoderated users، رباتها، دیوانسالاران، checkuser، مدیران نظرات، مدیران رابط کاربری، Moderators، پنهانگران، مدیران
۴٬۰۱۷
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «زندگینامه محمد(جیحون)یزدى ملقب به تاج الشعراء به سال 1250 ه.ق در یزد به دنیا آ...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
زندگینامه | جیحون یزدی از شعرای دههی انتهای سدهی سزدهم و ابتدای دسدهی چهاردهم است. | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | |||
| نام =جیحون یزدی | |||
| تصویر = | |||
اندازه تصویر = | |||
| توضیح تصویر = | |||
| نام اصلی =محمد یزدی | |||
| زمینه فعالیت = | |||
| ملیت = | |||
| تاریخ تولد =1250 ه.ق | |||
| محل تولد =یزد | |||
| والدین = | |||
| تاریخ مرگ =1302 ه.ق | |||
| محل مرگ =کرمان | |||
| علت مرگ = | |||
| محل زندگی = | |||
| مختصات محل زندگی = | |||
| مدفن = | |||
|در زمان حکومت = | |||
|اتفاقات مهم = | |||
| نام دیگر = | |||
|لقب =تاج الشعراء | |||
|بنیانگذار = | |||
| پیشه = | |||
| سالهای نویسندگی = | |||
|سبک نوشتاری = سبک خراسانى | |||
|کتابها = | |||
|مقالهها = | |||
|نمایشنامهها = | |||
|فیلمنامهها = | |||
|دیوان اشعار = | |||
|تخلص = | |||
|فیلم(های) ساخته بر اساس اثر(ها)= | |||
| همسر = | |||
| شریک زندگی = | |||
| فرزندان = | |||
|تحصیلات = | |||
|دانشگاه = | |||
|حوزه = | |||
|شاگرد = | |||
|استاد = | |||
|علت شهرت = | |||
| تأثیرگذاشته بر = | |||
| تأثیرپذیرفته از = | |||
| وبگاه = | |||
|گفتاورد = | |||
|امضا = | |||
}} | |||
==زندگینامه== | |||
محمد(جیحون)یزدى ملقب به تاج الشعراء به سال 1250 ه.ق در یزد به دنیا آمد و در سال 1302 ه.ق در کرمان بدرود حیات گفت. | محمد (جیحون) یزدى ملقب به تاج الشعراء به سال 1250 ه.ق در یزد به دنیا آمد و در سال 1302 ه.ق در کرمان بدرود حیات گفت. | ||
وى تحصیلات متداولۀ زمانۀ خود در زادگاهش یزد فراگرفت و به سبب آزردگىهایى که از همشهریانش داشت ترک وطن کرد و چندى در شهرهاى استان آذربایجان،تهران، قم و اصفهان گذراند و سرانجام در کرمان اقامت گزید و در 52 سالگى در همین شهر درگذشت. <ref>سخنوران نامى معاصر | وى تحصیلات متداولۀ زمانۀ خود در زادگاهش یزد فراگرفت و به سبب آزردگىهایى که از همشهریانش داشت ترک وطن کرد و چندى در شهرهاى استان آذربایجان،تهران، قم و اصفهان گذراند و سرانجام در کرمان اقامت گزید و در 52 سالگى در همین شهر درگذشت. <ref>''سخنوران نامى معاصر ایران''، ج 2، ص 1029.</ref> | ||
جیحون از شاعران نامآشناى | جیحون از شاعران نامآشناى دوره ناصرى است و منظومههاى شیوایى که از او به جاى مانده از قدرت طبع او حکایت دارد. | ||
وى در اغلب قالبهاى شعرى طبعآزمایى کرده ولى در سرودن مسمط و قصیده قدرت هنرى و خلاقیتهاى ذوقى و کلامى خود را بیشتر آشکار ساخته است. | وى در اغلب قالبهاى شعرى طبعآزمایى کرده ولى در سرودن مسمط و قصیده قدرت هنرى و خلاقیتهاى ذوقى و کلامى خود را بیشتر آشکار ساخته است. | ||
دیوان کامل این شاعر پرآوازۀ آیینى بارها به چاپ رسیده است.در آغاز دیوانش، | دیوان کامل این شاعر پرآوازۀ آیینى بارها به چاپ رسیده است. در آغاز دیوانش، «نمکدان» او به شیوۀ گلستان سعدى خودنمایى مىکند و خالى از لطف نیست. | ||
سبک شعرى | ==سبک شعرى== | ||
جیحون اگرچه در غزل از سبک عراقى پیروى | جیحون اگرچه در غزل از سبک عراقى پیروى مىکند، ولى وجهۀ غالب شعرى او از لحاظ سبکشناسى، در سبک خراسانى شکل مىگیرد، خصوصا قصاید و مسمطات او که نشان مىدهد سرایندۀ آنها از ادامه دهندگان راه بانیان نهضت بازگشت ادبى است. | ||
دامنه تأثیر آثار عاشورایى | ==دامنه تأثیر آثار عاشورایى== | ||
جیحون یزدى از شعراى پرآوازۀ آیینى در عصر ناصرى است و مسمط وى در منقبت امیر مؤمنان على(ع)که با تشبیبى بسیار زیبا آغاز | جیحون یزدى از شعراى پرآوازۀ آیینى در عصر ناصرى است و مسمط وى در منقبت امیر مؤمنان على (ع) که با تشبیبى بسیار زیبا آغاز مىشود، از بهترین آثار منظوم آیینى اوست. | ||
جیحون چند مربع ترکیب و مثنوى و مخمس عاشورایى دارد که از زمانۀ او تاکنون مورد استفاده شیفتگان ادب عاشورا و ستایشگران آل اللّه قرار داشته و نام او را زنده نگاه داشته است. | جیحون چند مربع ترکیب و مثنوى و مخمس عاشورایى دارد که از زمانۀ او تاکنون مورد استفاده شیفتگان ادب عاشورا و ستایشگران [[آل اللّه]] قرار داشته و نام او را زنده نگاه داشته است. | ||
اشعار عاشورایى جیحون در شمار آثار فخیم و ممتاز آیینى دورۀ قاجاریه | اشعار عاشورایى جیحون در شمار آثار فخیم و ممتاز آیینى دورۀ قاجاریه نیست، ولى فرازهایى از اشعار ماتمى او در رثاى سالار شهیدان و شهداى کربلا بسیار معروف و زبانزد عام و خاص بوده و هست. | ||
==برگزیده آثار عاشورایى== | |||
در این قسمت به نقل چند نمونۀ منتخب از آثار جیحون بسنده مىکنیم و علاقمندان اینگونه آثار را به مطالعه مراثى منظوم او و مراجعۀ به دیوانش فرامىخوانیم. | در این قسمت به نقل چند نمونۀ منتخب از آثار جیحون بسنده مىکنیم و علاقمندان اینگونه آثار را به مطالعه مراثى منظوم او و مراجعۀ به دیوانش فرامىخوانیم. | ||
در شهادت حضرت على اصغر(ع) | ===در شهادت حضرت على اصغر(ع)=== | ||
{{ب| اى حرم و کعبهات ز حلقه به گوشان! | وى دل داناى | {{شعر}} | ||
{{ب| اى حرم و کعبهات ز حلقه به گوشان! | وى دل داناى تو، زبان خموشان! }} | |||
{{ب| با تو که گفت از | {{ب| با تو که گفت از حسین، چشم بپوشان؟ | خاصه در آن دم که اهل بیت، خروشان }} | ||
{{ | {{م| نزدش با اصغر آمدند، معجَّل }} | ||
{{ب| گفتند:این طفل گو چو بحر نجوشد | نیست چو ما کز عطش به صبر بکوشد }} | {{ب| گفتند: این طفل گو چو بحر نجوشد | نیست چو ما کز عطش به صبر بکوشد }} | ||
{{ب| اشک بپاشد | {{ب| اشک بپاشد چنان، که خاک بپوشد | رخ بخراشد چنان، که جان بخروشد }} | ||
{{ | {{م| جز به کفى آب، عقدهاش نشود حل }} | ||
{{ب| | {{ب| گاهى، ناخن زند به سینۀ مادر | گاهى، پیچان شود به دامن خواهر }} | ||
{{ب| | {{ب| بارى، از ما گذشته چارۀ اصغر | یا بنشانش شرار آه چو آذر }} | ||
{{ | {{م| یا ببرش همرهت به جانب مقتل }} | ||
{{ب| شه ز حرمخانهاش ربود و روان شد | پیر | {{ب| شه ز حرمخانهاش ربود و روان شد | پیر خرد، همعنان بخت جوان شد }} | ||
{{ب| زین پدر و آن پسر به لرزه جهان شد | آمد و آورد | {{ب| زین پدر و آن پسر به لرزه جهان شد | آمد و آورد و، هرطرف نگران شد }} | ||
{{ | {{م| تا به که سازد حقوق خویش مدلَّل؟ }} | ||
{{ب| گفت که:اى قوم!روح پیکرم این است | ثانى | {{ب| گفت که: اى قوم! روح پیکرم این است | ثانى حیدر، على اصغرم، این است }} | ||
{{ب| آن همه اصغر | {{ب| آن همه اصغر بُدند، اکبرم این است | حجت کبراى روز محشرم، این است }} | ||
{{ | {{م| رحمى! کش حال بر فناست محوَّل }} | ||
{{ب| او که بدین کودکى گناه ندارد | یا که سر رزم این سپاه ندارد }} | {{ب| او که بدین کودکى گناه ندارد | یا که سر رزم این سپاه ندارد }} | ||
{{ب| ز آنکه بس افسرده | {{ب| ز آنکه بس افسرده است، آه ندارد | جاى دهید آنکه را پناه ندارد }} | ||
{{ب| پیش کز ایزد برید کیفر اکمل }} | {{ب| پیش کز ایزد برید کیفر اکمل }} | ||
{{ب| ناگه آن قوم از سعادت محروم | | {{ب| ناگه آن قوم از سعادت محروم | حرملهاش، تیر کینه راند به حلقوم }} | ||
{{ب| حلق وِرا خست و جست بر شه مظلوم | وز شه | {{ب| حلق وِرا خست و جست بر شه مظلوم | وز شه مظلوم، آن سه شعبۀ مسموم }} | ||
{{ب| رد شد | {{ب| رد شد و، سر زد ز قلب احمد مرسل <ref>''دیوان کامل افصح المتکلمین میرزا جیحون''، تهران، کتابفروشى و چاپخانۀ برادران علمى، سال 1336، ص 381 و 382.</ref> }} | ||
===در رثاى اهل بیت مطهر=== | |||
در رثاى اهل بیت مطهر | {{شعر}} | ||
{{ب| اى فلک! تو با نیکان دایم از چهاى بدخواه؟ | عترت نبى، و آنگه مجلس عبید اللّه؟! }} | |||
{{ب| اى فلک!تو با نیکان دایم از چهاى بدخواه؟ | عترت | |||
{{ب| مجلسى که اطرافش بسته ره ز نامحرم | اهل بیت پیغمبر چون در او گشاید راه؟ }} | {{ب| مجلسى که اطرافش بسته ره ز نامحرم | اهل بیت پیغمبر چون در او گشاید راه؟ }} | ||
{{ب| کودکان | {{ب| کودکان بىیاور، مادران بىفرزند | بسته کس بغل؟ اى داد! خسته کس به نى؟ اى آه! }} | ||
{{ب| زخم قوم | {{ب| زخم قوم پرنیرنگ، بر لب حسین از سنگ | غرق خون شوى اى مهر! سرنگون شوى اى ماه! }} | ||
{{ب| از تو حضرت سجاد آن قدر به رنج افتاد | کز نشست او مىداشت زادۀ زیاد اکراه! }} | {{ب| از تو حضرت سجاد آن قدر به رنج افتاد | کز نشست او مىداشت زادۀ زیاد اکراه! }} | ||
{{ب| بلکه چون سخن | {{ب| بلکه چون سخن فرمود، لب به کشتنش بگشود! | وز زنان بیکس خاست الخدر! و واغوثاه! }} | ||
{{ب| زینبى که در یک روز داغ شش برادر دید | مىبرى اسیرش باز نزد دشمنى جانکاه؟! }} | {{ب| زینبى که در یک روز داغ شش برادر دید | مىبرى اسیرش باز نزد دشمنى جانکاه؟! }} | ||
{{ب| از اسیرىاش | {{ب| از اسیرىاش بگذر، بر غریبىاش منگر | حکم قتل او از چیست؟ لا اله الا اللّه! }} | ||
{{ب| از مراثىات(جیحون)!شد دل ملایک خون | طبع تو | {{ب| از مراثىات (جیحون)! شد دل ملایک خون | طبع تو بلند، اما زین فسانه کن کوتاه <ref>''همان''، ص 373 و 374.</ref> }} | ||
در شهادت حضرت حرّ | ===در شهادت حضرت حرّ=== | ||
{{ب| چون طلیعهى صبح عاشورا دمید | از حق و | {{شعر}} | ||
{{ب| چون طلیعهى صبح عاشورا دمید | از حق و باطل، کتایب صف کشید }} | |||
{{ب| دید حر کز وضع جیش انگیختن | در دو | {{ب| دید حر کز وضع جیش انگیختن | در دو سو، کار است بر خون ریختن }} | ||
{{ب| پس به خود گفتا که:اى سرگشته حر! | از پى باطل ز حق برگشته حر! }} | {{ب| پس به خود گفتا که: اى سرگشته حر! | از پى باطل ز حق برگشته حر! }} | ||
{{ب| قند | {{ب| قند مىپختى، شرنگ آمد پدید | صلح مىجستىّ و، جنگ آمد پدید }} | ||
{{ب| به که حال از | {{ب| به که حال از کفر، زى ایمان شوى | اهرمن بنهى، سوى یزدان شوى }} | ||
{{ب| ز | {{ب| ز انقلابش، جیش گفتندى که خیر! | تو جز از حق، مىنترسیدى ز غیر }} | ||
{{ب| دشت | {{ب| دشت کین، جنگ دلیران دیدهاى | کام اژدر، جنگ شیران دیدهاى }} | ||
{{ب| چون شد اکنون کز غریبى کمسپاه | کوه اندامت ندارد وزن کاه؟ }} | {{ب| چون شد اکنون کز غریبى کمسپاه | کوه اندامت ندارد وزن کاه؟ }} | ||
{{ب| گفت:سیر | {{ب| گفت: سیر خُلد و دوزخ مىکنم | عارفانه، طىّ برزخ مىکنم }} | ||
{{ب| یک طرف:پیغمبر | {{ب| یک طرف: پیغمبر و، یک سو: یزید | «ادخلوها» جفت با «هل من مزید»! }} | ||
{{ب| پس دو دست خود ز غم بر سر گرفت | فطرتش | {{ب| پس دو دست خود ز غم بر سر گرفت | فطرتش هم، تیغ و قرآن برگرفت }} | ||
{{ب| گفت:اى دادار غفار الذنوب! | کاشف الاسرار و ستّار العیوب }} | {{ب| گفت: اى دادار غفار الذنوب! | کاشف الاسرار و ستّار العیوب }} | ||
{{ب| گر دل خاصان تو بشکستهام | | {{ب| گر دل خاصان تو بشکستهام | باز، دل بر عفو عامت بستهام }} | ||
{{ب| و آن گه آمد تا به نزدیک خیام | گفت:از | {{ب| و آن گه آمد تا به نزدیک خیام | گفت: از حر، مر شهِ دین اسلام }} | ||
{{ب| کى گمان کردم که کوفى | {{ب| کى گمان کردم که کوفى بیوفاست؟ | همچو نمرودش، سر جنگ خداست؟ }} | ||
{{ب| توبه | {{ب| توبه کردم، لیک توّابم تویى | عفو خواهم، لیک وهابم تویى }} | ||
{{ب| مهر | {{ب| مهر تو، فرعون را موسى کند | جذبهات، دجال را عیسى کند }} | ||
{{ب| گر به قرآن | {{ب| گر به قرآن بخشىام، شرمندهام | ور به تیغم سر ببرى، بندهام }} | ||
{{ب| گر | {{ب| گر بخوانى، خیمه بر گردون زنم | ور برانى، غوطه اندر خون زنم }} | ||
{{ب| | {{ب| چاکرم، از لطف اگر بنوازىام | شاکرم، از قهر اگر بگدازىام }} | ||
{{ب| حر چو الطاف شه اندر خویش دید | عشق واپس مانده | {{ب| حر چو الطاف شه اندر خویش دید | عشق واپس مانده را، در پیش دید }} | ||
{{ب| پس زه شه جست | {{ب| پس زه شه جست اذن، گفتا خیر باد! | شد به رزم و، جیش را آواز داد }} | ||
{{ب| کاى گروه دونِ دور از عافیت | بىنصیب از مبدا و از عاقبت }} | {{ب| کاى گروه دونِ دور از عافیت | بىنصیب از مبدا و از عاقبت }} | ||
{{ب| رفتهام گریان | {{ب| رفتهام گریان و، خندان آمدم | رفتهام مور و، سلیمان آمدم }} | ||
{{ب| تن | {{ب| تن نهادم، پاى تا سر جان شدم | جان چه باشد؟ جملگى جانان شدم }} | ||
{{ب| خالى از خود گشتم | {{ب| خالى از خود گشتم و، پر از خدا | از همه بیگانه، با حق آشنا }} | ||
{{ب| گرچه من رستم ز | {{ب| گرچه من رستم ز جان، لیک اى سپاه | شرم دارید از رسول و از اله }} | ||
{{ب| این بگفت و تیغ خصم افکن کشید | | {{ب| این بگفت و تیغ خصم افکن کشید | برقمانا، رخت زى خرمن کشید }} | ||
{{ب| خورد و زد تیغ | {{ب| خورد و زد تیغ سبک، گرز گران | رفت و آمد، گه کنار و گه میان }} | ||
{{ب| ناگهانش اسب پى کردند | {{ب| ناگهانش اسب پى کردند و، وى | خود پیاده رزم را افشرد پى }} | ||
{{ب| چون فتاد از پشت زین آن باشکوه | گفتى از پشت | {{ب| چون فتاد از پشت زین آن باشکوه | گفتى از پشت نسیم، افتاد کوه! }} | ||
{{ب| شد همى تیغى به جسمش جاىگیر | همچو برق اندر دل ابر مَطیر <ref>ابر | {{ب| شد همى تیغى به جسمش جاىگیر | همچو برق اندر دل ابر مَطیر <ref>ابر بارانزا، ابر پرباران.</ref> }} | ||
{{ب| بود او را نیمه | {{ب| بود او را نیمه جانى، کز امام | دید بر بالین خود جانى تمام }} | ||
{{ب| | {{ب| زیرلب، خندان سوى جنّات رفت | از صفت بگسست و، سوى ذات رفت }} | ||
{{ب| طبع(جیحون)تا که حر را بنده شد | از | {{ب| طبع (جیحون) تا که حر را بنده شد | از مقالش، صفحه مشک آکنده شد <ref>''همان''، ص 354 تا 357.</ref> }} | ||
==منابع== | |||
محمد علی مجاهدی، ''کاروان شعر عاشورا''، زمزم هدایت، ج1، ص 366-370. | |||
==پی نوشت== |
ویرایش