عمر بن سعد: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۱۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۲ مارس ۲۰۱۸
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۷: خط ۶۷:
عبیدالله‌ بن زیاد، عمر بن سعد را به حکومت ری و دَستَبی<ref>- دستبی معرب دشتبی، دشتی پهناور میان ری و همدان که بعدها به قزوین ملحق گردید. ر.ک : البلدان ا بن فقیه، ص282-283. </ref> منصوب کرد و برای او فرمانی نوشت.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص477؛ الاخبار الطوال، ص253.  </ref>  
عبیدالله‌ بن زیاد، عمر بن سعد را به حکومت ری و دَستَبی<ref>- دستبی معرب دشتبی، دشتی پهناور میان ری و همدان که بعدها به قزوین ملحق گردید. ر.ک : البلدان ا بن فقیه، ص282-283. </ref> منصوب کرد و برای او فرمانی نوشت.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص477؛ الاخبار الطوال، ص253.  </ref>  
===پذیرفتن جنگ با امام حسین (ع)===
===پذیرفتن جنگ با امام حسین (ع)===
در آن زمان ری ضمیمه خراسان بود و والیان آن از طرف حکام عراق منصوب می‌شدند. عمر بن سعد با چهار هزار سپاهی از کوفه برای جنگ با دیلمیان که بر دستبی تسلط یافته بودند، در بیرون کوفه اردو زده بود، اما پیش از عزیمت به محل مأموریتش، عبیدالله‌ به او فرمان داد ابتدا به کربلا برود و قیام امام حسین (ع) را با گرفتن بیعت از او برای یزید و یا با جنگ خاتمه دهد، سپس به سوی ری حرکت کند در غیر این صورت او را از این سِمَت برکنار و خانه‌اش را خراب خواهد کرد. ابن‌ سعد که از جنگ با امام اکراه داشت، ابتدا نپذیرفت اما به جهت دلبستگی شدید به حکومت ری علیرغم مخالفت افراد خاندانش از جمله خواهرزاده‌اش حمزة بن مغیرة بن شعبه، جنگ با امام را پذیرفت.<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص188؛ انساب الاشراف، ج2، ص477-478؛ الاخبار الطوال، ص253؛ تاریخ طبری، ج5، ص409؛ الفتوح، ج5، ص85؛ الکامل فی التاریخ، ج 4، ص52.</ref>
در آن زمان ری ضمیمه خراسان بود و والیان آن از طرف حکام عراق منصوب می‌شدند. عمر بن سعد با چهار هزار سپاهی از کوفه برای جنگ با دیلمیان که بر دستبی تسلط یافته بودند، در بیرون کوفه اردو زده بود، اما پیش از عزیمت به محل مأموریتش، عبیدالله‌ به او فرمان داد ابتدا به کربلا برود و قیام امام حسین (ع) را با گرفتن بیعت از او برای یزید و یا با جنگ خاتمه دهد، سپس به سوی ری حرکت کند در غیر این صورت او را از این سِمَت برکنار و خانه‌اش را خراب خواهد کرد. عمر بن سعد که از جنگ با امام اکراه داشت، ابتدا نپذیرفت اما به جهت دلبستگی شدید به حکومت ری علیرغم مخالفت افراد خاندانش از جمله خواهرزاده‌اش حمزة بن مغیرة بن شعبه، جنگ با امام را پذیرفت.<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص188؛ انساب الاشراف، ج2، ص477-478؛ الاخبار الطوال، ص253؛ تاریخ طبری، ج5، ص409؛ الفتوح، ج5، ص85؛ الکامل فی التاریخ، ج 4، ص52.</ref>
عمر بن سعد از جمله افراد خائ و خودفروخته‌ای بود که حقایق را به درستی می‌دانست و حق و باطل را به خوبی می‌شناخت و آگاهانه کمر به قتل امام حسین (ع) و خاندان و یارانش بست.
عمر بن سعد از جمله افراد خائ و خودفروخته‌ای بود که حقایق را به درستی می‌دانست و حق و باطل را به خوبی می‌شناخت و آگاهانه کمر به قتل امام حسین (ع) و خاندان و یارانش بست.
===ورود به کربلا===
===ورود به کربلا===
خط ۷۴: خط ۷۴:
عبیدالله‌ بن زیاد که قصدش گرفتن بیعت از امام یا جنگ با وی بود، کسانی را مأمور کرد تا در کوفه بگردند و مردم را به اطاعت فراخوانند و از عواقب شورش بترسانند و آنان را از یاری امام باز دارند. او لشکریان را پی‌درپی به کربلا به یاری عمر بن سعد فرستاد و تحت فرماندهی او قرار داد، به‌گونه‌ای که سپاه عمر در روز ششم محرم به بیست و دو هزار و در روز نهم محرم به سی هزار نفر رسید.<ref>- الفتوح، ج5، ص89-90؛ ارشاد، ج2، ص202.</ref>
عبیدالله‌ بن زیاد که قصدش گرفتن بیعت از امام یا جنگ با وی بود، کسانی را مأمور کرد تا در کوفه بگردند و مردم را به اطاعت فراخوانند و از عواقب شورش بترسانند و آنان را از یاری امام باز دارند. او لشکریان را پی‌درپی به کربلا به یاری عمر بن سعد فرستاد و تحت فرماندهی او قرار داد، به‌گونه‌ای که سپاه عمر در روز ششم محرم به بیست و دو هزار و در روز نهم محرم به سی هزار نفر رسید.<ref>- الفتوح، ج5، ص89-90؛ ارشاد، ج2، ص202.</ref>
===پیشنهاد امام به عمر بن سعد===
===پیشنهاد امام به عمر بن سعد===
گفته شده امام به عمر بن سعد پیشنهاد کرد تا به مدینه باز گردد. ابن‌ سعد که مایل بود کار به صلح بیانجامد، با امام در این‌باره توافق کرد، اما عبیدالله‌ بن زیاد به تحریک شمر بن ذی‌الجوشن پیشنهاد امام را نپذیرفت.<ref>- ر.ک : وقعة الطف، ص187-188؛ انساب الاشراف، ج2، ص480، 482-483؛ الامامه و السیاسه، ج2، ص6؛ الاخبار الطوال، ص253-255؛ تاریخ طبری، ج5، ص413-414؛ العقد الفرید، ج4، ص355.</ref>
گفته شده امام به عمر بن سعد پیشنهاد کرد تا به مدینه باز گردد. عمر بن سعد که مایل بود کار به صلح بیانجامد، با امام در این‌باره توافق کرد، اما عبیدالله‌ بن زیاد به تحریک شمر بن ذی‌الجوشن پیشنهاد امام را نپذیرفت.<ref>- ر.ک : وقعة الطف، ص187-188؛ انساب الاشراف، ج2، ص480، 482-483؛ الامامه و السیاسه، ج2، ص6؛ الاخبار الطوال، ص253-255؛ تاریخ طبری، ج5، ص413-414؛ العقد الفرید، ج4، ص355.</ref>
===مذاکرات‌ محرمانه‌ امام و عمر بن سعد===
===مذاکرات‌ محرمانه‌ امام و عمر بن سعد===
امام حسین (ع) که‌ می‌دید پی‌درپی‌ ‌برای‌ عمر بن‌ سعد کمک می‌آید و آنان آماده‌ کارزار هستند، عمرو بن‌ قَرَظَه ‌انصاری‌ را برای تعیین وقت مذاکره با پیامی‌ بدین‌ مضمون‌ نزد عمر بن‌ سعد فرستاد که‌ می‌خواهم‌ چند کلمه‌ای‌ با تو گفتگو نمایم‌. بنابراین‌ شبانگاه‌ در محلی‌ بین‌ دو لشکر منتظر تو هستم‌. عمر بن‌ سعد پذیرفت‌ و شبانه‌ با بیست‌ نفر از همراهان ‌خود حرکت‌ کرد. امام نیز با بیست‌ نفر از یارانش‌ از اردوی‌ خود بیرون‌ آمد. مذاکرات‌ محرمانه‌ بود. لذا امام‌ از یاران‌ خود خواست که‌ دورتر بایستند و فقط‌ عباس‌ بن‌ علی و علی‌اکبر در کنار ایشان‌ بودند. ابن‌ سعد نیز به‌ غیر از پسر خود حفص‌ و یکی‌ از خدمت‌گزارانش‌ به‌ نام‌ لاحق‌، دیگران‌ را دور کرد. هر دو، تا پاسی ‌از شب‌ سخن‌ گفتند.
امام حسین (ع) که‌ می‌دید پی‌درپی‌ ‌برای‌ عمر بن‌ سعد کمک می‌آید و آنان آماده‌ کارزار هستند، عمرو بن‌ قَرَظَه ‌انصاری‌ را برای تعیین وقت مذاکره با پیامی‌ بدین‌ مضمون‌ نزد عمر بن‌ سعد فرستاد که‌ می‌خواهم‌ چند کلمه‌ای‌ با تو گفتگو نمایم‌. بنابراین‌ شبانگاه‌ در محلی‌ بین‌ دو لشکر منتظر تو هستم‌. عمر بن‌ سعد پذیرفت‌ و شبانه‌ با بیست‌ نفر از همراهان ‌خود حرکت‌ کرد. امام نیز با بیست‌ نفر از یارانش‌ از اردوی‌ خود بیرون‌ آمد. مذاکرات‌ محرمانه‌ بود. لذا امام‌ از یاران‌ خود خواست که‌ دورتر بایستند و فقط‌ عباس‌ بن‌ علی و علی‌اکبر در کنار ایشان‌ بودند. عمر بن سعد نیز به‌ غیر از پسر خود حفص‌ و یکی‌ از خدمت‌گزارانش‌ به‌ نام‌ لاحق‌، دیگران‌ را دور کرد. هر دو، تا پاسی ‌از شب‌ سخن‌ گفتند.
امام‌ فرمودند: وای‌ بر تو ای‌ پسر سعد! آیا از خدایی‌ که‌ سرانجام‌ به‌ دیدارش‌ خواهی‌ شتافت‌، نمی‌ترسی‌؟ آیا با من‌ می‌جنگی‌ در حالی‌ که‌ می‌دانی‌ من‌ کیستم‌؟ بیا با من‌ همراه‌ شو تا بر یزید بشوریم‌ و او راسرنگون‌ کنیم. یا این‌که‌ بیا و این‌ لشکر انبوه‌ را واگذار و با من‌ همراهی‌ کن‌ که‌ در این‌ صورت‌ به‌ خدا نزدیک‌تر خواهی‌ بود.
امام‌ فرمودند: وای‌ بر تو ای‌ پسر سعد! آیا از خدایی‌ که‌ سرانجام‌ به‌ دیدارش‌ خواهی‌ شتافت‌، نمی‌ترسی‌؟ آیا با من‌ می‌جنگی‌ در حالی‌ که‌ می‌دانی‌ من‌ کیستم‌؟ بیا با من‌ همراه‌ شو تا بر یزید بشوریم‌ و او راسرنگون‌ کنیم. یا این‌که‌ بیا و این‌ لشکر انبوه‌ را واگذار و با من‌ همراهی‌ کن‌ که‌ در این‌ صورت‌ به‌ خدا نزدیک‌تر خواهی‌ بود.


خط ۹۱: خط ۹۱:
- سلامتی ‌و ایمنی‌ آنان را تضمین‌ می‌کنم‌.  
- سلامتی ‌و ایمنی‌ آنان را تضمین‌ می‌کنم‌.  


اما او نمی‌پذیرد و امام‌ چون دانست که او در ضلالت افتاده است، بی‌نتیجه از او جدا شد و در حالی‌ که‌ می‌فرمود: پسر سعد! چه‌ می‌پنداری‌؟ دیری‌ نخواهد گذشت‌ که‌ بر بستر خود کشته‌ می‌شوی‌ و در روز حشر نیز خدا تو را نخواهد آمرزید. من‌ امیدوارم‌ که‌ گندم‌ ری‌ را جز مدت‌ اندکی‌ نخوری‌! ابن‌ سعد مسخره‌کنان‌ پاسخ‌ می‌دهد: اگر گندم‌ بهره‌ام‌ نشود، از جو استفاده‌ می‌کنم‌.<ref>- ر.ک : الفتوح، ج5، ص92-93؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص245؛ مقتل الحسین مقرم، ص205؛ نفس المهموم، ص270-271. </ref>
اما او نمی‌پذیرد و امام‌ چون دانست که او در ضلالت افتاده است، بی‌نتیجه از او جدا شد و در حالی‌ که‌ می‌فرمود: پسر سعد! چه‌ می‌پنداری‌؟ دیری‌ نخواهد گذشت‌ که‌ بر بستر خود کشته‌ می‌شوی‌ و در روز حشر نیز خدا تو را نخواهد آمرزید. من‌ امیدوارم‌ که‌ گندم‌ ری‌ را جز مدت‌ اندکی‌ نخوری‌! عمر بن سعد مسخره‌کنان‌ پاسخ‌ می‌دهد: اگر گندم‌ بهره‌ام‌ نشود، از جو استفاده‌ می‌کنم‌.<ref>- ر.ک : الفتوح، ج5، ص92-93؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص245؛ مقتل الحسین مقرم، ص205؛ نفس المهموم، ص270-271. </ref>
===دعوت از قبیله  بنی‌اسد===
===دعوت از قبیله  بنی‌اسد===
در کربلا حبیب‌ بن مُظاهر، زمانی که کمی یاران امام را دید، عرض‌ کرد که‌ در این‌ منطقه‌ تیره‌ای‌ از  بنی‌اسد زندگی‌ می‌کنند. اگر اجازه‌ می‌دهی‌ با آنان‌ صحبت‌ کنم‌ که‌ برای‌ یاری‌ شما به‌ کربلا بیایند. امام حسین (ع) موافقت‌ کرد. حبیب‌ نیمه‌ شب‌ به‌ سوی‌ آنان‌ رفت‌. آنان‌ با او به‌ احترام‌ برخورد کردند. حبیب‌ گفت‌: شما را به‌ شرافت‌ و بزرگی‌ که‌ در روز بازپسین‌ خواهید داشت‌، می‌خوانم‌. پسر دختر پیامبر شما تنها و مظلوم‌ در بیابان‌ کربلا محاصره ‌شده‌ است‌. مردم‌ کوفه‌ او را دعوت‌ کردند تا یاری‌اش‌ کنند، در حالی‌ که‌ به‌سوی‌ آنان‌ آمده‌ است‌، او را رها کرده‌اند و آماده‌ شده‌اند با او بجنگند و او را به‌ قتل‌ برسانند. به‌ خداوند سوگند یاد می‌کنم‌ هر یک‌ از شما در کنار امام حسین (ع)‌ به‌ قتل‌ رسد، در برترین‌ جایگاه‌ها در بهشت‌، دوست‌ و همنشین‌ پیامبر (ص) خواهد بود. عبدالله  بن‌ بشر از میان ‌جمع‌ برخاست‌ و گفت‌: من‌ این‌ درخواست‌ را می‌پذیرم‌. دیگران‌ نیز اعلام‌ کردند که‌ آماده‌اند از امام حسین (ع) حمایت‌ کنند. در میان‌ آنان‌ یکی‌ از جاسوسان‌ عبیدالله‌ بن‌ زیاد بود که‌ خبر را به‌ عمر بن‌ سعد رساند. عمر بن‌ سعد، ارزق‌ بن‌ حرث‌ صیداوی‌ را در رأس‌ یک‌ گروه‌ چهار صد نفره‌ مسلح‌ فرستاد تا جلوی‌ آنان‌ را بگیرد. در نزدیکی ‌فرات‌ درگیری‌ پیش‌ آمد و قبیله‌  بنی‌اسد مجبور به‌ بازگشت‌ شدند.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص480؛ الفتوح، ج5، ص90-91؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص345-346.</ref>
در کربلا حبیب‌ بن مُظاهر، زمانی که کمی یاران امام را دید، عرض‌ کرد که‌ در این‌ منطقه‌ تیره‌ای‌ از  بنی‌اسد زندگی‌ می‌کنند. اگر اجازه‌ می‌دهی‌ با آنان‌ صحبت‌ کنم‌ که‌ برای‌ یاری‌ شما به‌ کربلا بیایند. امام حسین (ع) موافقت‌ کرد. حبیب‌ نیمه‌ شب‌ به‌ سوی‌ آنان‌ رفت‌. آنان‌ با او به‌ احترام‌ برخورد کردند. حبیب‌ گفت‌: شما را به‌ شرافت‌ و بزرگی‌ که‌ در روز بازپسین‌ خواهید داشت‌، می‌خوانم‌. پسر دختر پیامبر شما تنها و مظلوم‌ در بیابان‌ کربلا محاصره ‌شده‌ است‌. مردم‌ کوفه‌ او را دعوت‌ کردند تا یاری‌اش‌ کنند، در حالی‌ که‌ به‌سوی‌ آنان‌ آمده‌ است‌، او را رها کرده‌اند و آماده‌ شده‌اند با او بجنگند و او را به‌ قتل‌ برسانند. به‌ خداوند سوگند یاد می‌کنم‌ هر یک‌ از شما در کنار امام حسین (ع)‌ به‌ قتل‌ رسد، در برترین‌ جایگاه‌ها در بهشت‌، دوست‌ و همنشین‌ پیامبر (ص) خواهد بود. عبدالله  بن‌ بشر از میان ‌جمع‌ برخاست‌ و گفت‌: من‌ این‌ درخواست‌ را می‌پذیرم‌. دیگران‌ نیز اعلام‌ کردند که‌ آماده‌اند از امام حسین (ع) حمایت‌ کنند. در میان‌ آنان‌ یکی‌ از جاسوسان‌ عبیدالله‌ بن‌ زیاد بود که‌ خبر را به‌ عمر بن‌ سعد رساند. عمر بن‌ سعد، ارزق‌ بن‌ حرث‌ صیداوی‌ را در رأس‌ یک‌ گروه‌ چهار صد نفره‌ مسلح‌ فرستاد تا جلوی‌ آنان‌ را بگیرد. در نزدیکی ‌فرات‌ درگیری‌ پیش‌ آمد و قبیله‌  بنی‌اسد مجبور به‌ بازگشت‌ شدند.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص480؛ الفتوح، ج5، ص90-91؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص345-346.</ref>
===جلوگیری از دسترسی امام به آب===
===جلوگیری از دسترسی امام به آب===
روز هفتم محرم عمر بن سعد به دستور عبیدالله‌ بن زیاد از دسترسی امام به آب و شریعه فرات جلوگیری کرد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص481؛ الاخبار الطوال، ص255؛ تاریخ طبری، ج5، ص414-415. </ref>
روز هفتم محرم عمر بن سعد به دستور عبیدالله‌ بن زیاد از دسترسی امام به آب و شریعه فرات جلوگیری کرد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص481؛ الاخبار الطوال، ص255؛ تاریخ طبری، ج5، ص414-415. </ref>
زمانی که عمر بن سعد فرمان بستن آب را بر روی کاروان امام حسین (ع) صادر کرد، یزید بن‌ حُصَین‌ همدانی مشرفی با اجازه امام با ابن‌ سعد گفتگو کرد تا بلکه او را از این کار زشت بازدارد ولی تأثیری نکرد. امام‌ حسین‌ (ع) به او فرمود: شیطان بر آنان چیره گشته و حزب شیطان زیان‌کارانند.
زمانی که عمر بن سعد فرمان بستن آب را بر روی کاروان امام حسین (ع) صادر کرد، یزید بن‌ حُصَین‌ همدانی مشرفی با اجازه امام با عمر بن سعد گفتگو کرد تا بلکه او را از این کار زشت بازدارد ولی تأثیری نکرد. امام‌ حسین‌ (ع) به او فرمود: شیطان بر آنان چیره گشته و حزب شیطان زیان‌کارانند.
با آشکارتر شدن سیاست خشونت حاکم کوفه، امام حسین (ع)‌ که شاید تلاش می‌کرد تا نهایت درندگی یزید بن معاویه و عبیدالله‌ بن زیاد را به آیندگان نشان دهد، یک‌بار دیگر پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد و سخن خود را تکرار کرد که حاضر است حومه کوفه را به سوی حجاز ترک کند و مانع از درگیری گردد؛ و  بنا به نقل حمید بن مسلم از قول عقبة بن سمعان: بگذارید تا در زمین پهناور روانه شوم تا ببینم عاقبت چه می‌شود. پسر سعد که در عین تسلیم به پلیدی، در اعماق قلب خویش به امام احترام می‌گذاشت و به رفعت و علو مقام و شخصیت فرزند پیامبر (ص) واقف بود، از این پیشنهاد مجدد امام استقبال کرد و بار دیگر به عبیدالله‌ بن زیاد نوشت که در باب پیشنهاد امام بیندیشد و فرصت را برای پرهیز از قتل فرزند پیامبر ‌(ص) مغتنم شمارد. اما عبیدالله‌  بنا به پیشنهاد شمر نپذیرفت.
با آشکارتر شدن سیاست خشونت حاکم کوفه، امام حسین (ع)‌ که شاید تلاش می‌کرد تا نهایت درندگی یزید بن معاویه و عبیدالله‌ بن زیاد را به آیندگان نشان دهد، یک‌بار دیگر پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد و سخن خود را تکرار کرد که حاضر است حومه کوفه را به سوی حجاز ترک کند و مانع از درگیری گردد؛ و  بنا به نقل حمید بن مسلم از قول عقبة بن سمعان: بگذارید تا در زمین پهناور روانه شوم تا ببینم عاقبت چه می‌شود. پسر سعد که در عین تسلیم به پلیدی، در اعماق قلب خویش به امام احترام می‌گذاشت و به رفعت و علو مقام و شخصیت فرزند پیامبر (ص) واقف بود، از این پیشنهاد مجدد امام استقبال کرد و بار دیگر به عبیدالله‌ بن زیاد نوشت که در باب پیشنهاد امام بیندیشد و فرصت را برای پرهیز از قتل فرزند پیامبر ‌(ص) مغتنم شمارد. اما عبیدالله‌  بنا به پیشنهاد شمر نپذیرفت.
==ورود شمر به کربلا==
==ورود شمر به کربلا==
خط ۱۰۹: خط ۱۰۹:
حُرّ بن یزید ریاحی که دید سربازان‌ عزیمت جدال با آن حضرت را دارند، پس از پرسش از عمر بن‌ سعد که با این‌ مرد خواهی‌ جنگید؟ و پاسخ عمر بن‌ سعد که آری‌! به‌ خدا سوگند نبرد سختی‌ کنم‌ که‌ کم‌ترین‌ اثرش‌ جداشدن‌ سرها از بدن‌ها و قطع‌ گردیدن‌ دست‌ها خواهد بود، از سپاه کوفه جدا شد و به امام پیوست.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص489؛ ارشاد، ج2، ص99؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص12؛ نهایة الارب، ج7. ص185.</ref>  
حُرّ بن یزید ریاحی که دید سربازان‌ عزیمت جدال با آن حضرت را دارند، پس از پرسش از عمر بن‌ سعد که با این‌ مرد خواهی‌ جنگید؟ و پاسخ عمر بن‌ سعد که آری‌! به‌ خدا سوگند نبرد سختی‌ کنم‌ که‌ کم‌ترین‌ اثرش‌ جداشدن‌ سرها از بدن‌ها و قطع‌ گردیدن‌ دست‌ها خواهد بود، از سپاه کوفه جدا شد و به امام پیوست.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص489؛ ارشاد، ج2، ص99؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص12؛ نهایة الارب، ج7. ص185.</ref>  
===شروع جنگ===
===شروع جنگ===
اگر چه امام بسیار کوشید تا از جنگ جلوگیری نماید، اما عمر بن سعد برای اینکه نشان دهد در عزم خود در جنگ با امام راسخ است، نخستین تیر را به سوی امام و سپاهش پرتاب کرد و از یاران خود خواست تا نزد عبیدالله‌ بن زیاد بر این مطلب گواهی دهند و بدین سان ابن‌ سعد آغازکننده جنگ بود.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص492-494؛ تاریخ طبری، ج5، ص437.؛ الفتوح، ج5، ص100-101؛ ارشاد، ج2، ص95-96. </ref> به‌ قول‌ عقاد مصری گویا این‌تیر در سینه‌ او فرو رفته‌ و ناراحتش‌ کرده‌ بود و خواست‌ خود را از این‌ ناراحتی‌ خلاص‌ کند.<ref>- الحسین ابوالشهداء، ص179. </ref> با پرتاب‌ این‌ تیر جنگ‌ رسماً شروع‌ شد.
اگر چه امام بسیار کوشید تا از جنگ جلوگیری نماید، اما عمر بن سعد برای اینکه نشان دهد در عزم خود در جنگ با امام راسخ است، نخستین تیر را به سوی امام و سپاهش پرتاب کرد و از یاران خود خواست تا نزد عبیدالله‌ بن زیاد بر این مطلب گواهی دهند و بدین سان عمر بن سعد آغازکننده جنگ بود.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص492-494؛ تاریخ طبری، ج5، ص437.؛ الفتوح، ج5، ص100-101؛ ارشاد، ج2، ص95-96. </ref> به‌ قول‌ عقاد مصری گویا این‌تیر در سینه‌ او فرو رفته‌ و ناراحتش‌ کرده‌ بود و خواست‌ خود را از این‌ ناراحتی‌ خلاص‌ کند.<ref>- الحسین ابوالشهداء، ص179. </ref> با پرتاب‌ این‌ تیر جنگ‌ رسماً شروع‌ شد.
===نخستین تیر===
===نخستین تیر===
پدرش سعد بن ابی‌وقّاص در سریه عبیدة بن حارث که در هشتمین ماه هجرت در محل رابغ به وقوع پیوست، نخستین تیر را به سوی مشرکان پرتاب کرد<ref>- مغازی واقدی، ج1، ص10؛ السیرة النبویه ا بن‌هشام، ج2، ص241. </ref> و 60 سال بعد پسرش نخستین تیر را به سوی اهل بیت رسالت پرتاب کرد.
پدرش سعد بن ابی‌وقّاص در سریه عبیدة بن حارث که در هشتمین ماه هجرت در محل رابغ به وقوع پیوست، نخستین تیر را به سوی مشرکان پرتاب کرد<ref>- مغازی واقدی، ج1، ص10؛ السیرة النبویه ا بن‌هشام، ج2، ص241. </ref> و 60 سال بعد پسرش نخستین تیر را به سوی اهل بیت رسالت پرتاب کرد.

منوی ناوبری