حزین لاهیجی: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۷٬۳۳۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۶ اوت ۲۰۱۷
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
از شاعران برجستۀ سبک هندی است. تبار او به شیخ زاهد گیلانی می‌رسید و اصالتا اهل لاهیجان بود.
{{جعبه زندگینامه
{{جعبه زندگینامه
|نام_شخص= حزین لاهیجی
|نام_شخص= حزین لاهیجی
خط ۴۹: خط ۴۹:
تعداد تألیفات او به بیش از پنجاه می‌رسد که از آنهاست: «شرح تجرید»، «حواشی بر شرح حکمة الاشراق»، «حاشیه بر الهیات شفا»، «رساله در شرح هیاکل النور»، «تذکرة المعاصرین»، «اخبار ابی الطّیب»، «اخبار خواجه نصیر الدین طوسی»، «مدّة العمر»، «تاریخ حزین»، «واقعیات ایران و هند» و ...
تعداد تألیفات او به بیش از پنجاه می‌رسد که از آنهاست: «شرح تجرید»، «حواشی بر شرح حکمة الاشراق»، «حاشیه بر الهیات شفا»، «رساله در شرح هیاکل النور»، «تذکرة المعاصرین»، «اخبار ابی الطّیب»، «اخبار خواجه نصیر الدین طوسی»، «مدّة العمر»، «تاریخ حزین»، «واقعیات ایران و هند» و ...
کلیّات اشعار او شامل قصاید و مقطعات و مثنویهای صفیر دل، حدیقة الثانی، خرابات، چمن و انجمن، مطمح الانظار، فرهنگ نامه و تذکارات العاشقین است.
کلیّات اشعار او شامل قصاید و مقطعات و مثنویهای صفیر دل، حدیقة الثانی، خرابات، چمن و انجمن، مطمح الانظار، فرهنگ نامه و تذکارات العاشقین است.
دیوان اشعارش را در چهار قسمت مدون کرده که مشتمل بر انواع مختلف شعر است. سخن او متوسط و مقرون به سادگی و روانی و حدّ فاصلی میان سبک شاعران قدیم و سبک هندی است. اخیرا طبع مصحّح و منقّحی از دیوان حزین به کوشش ذبیح اللّه صاحبکار انتشار یافته است. «1»
دیوان اشعارش را در چهار قسمت مدون کرده که مشتمل بر انواع مختلف شعر است. سخن او متوسط و مقرون به سادگی و روانی و حدّ فاصلی میان سبک شاعران قدیم و سبک هندی است. اخیرا طبع مصحّح و منقّحی از دیوان حزین به کوشش ذبیح اللّه صاحبکار انتشار یافته است. <ref>حزین لاهیجی؛ زندگی و زیباترین غزلهای او، مقدمه با تلخیص. لغت نامه دهخدا، مقدمه دیوان لاهیجی به تصحیح ذبیح اللّه صاحبکار.</ref>
-*-


1


طوفانِ خون ز چشم جهان جوش می‌زندبر چرخ نخل ماتمیان دوش می‌زند
{{شعر}}
یا رب شب مصیبت آرام سوز کیست‌امشب که برق آه، ره هوش می‌زند
'''1'''
روشن نشد که روز سیاه عزای کیست‌صبحی که دم ز شام سیه‌پوش می‌زند
 
آیا غم که تنگ کشیده‌ست در کنارچاک دلم که خنده‌ی آغوش می‌زند
{{ب| طوفانِ خون ز چشم جهان جوش می‌زند|بر چرخ نخل ماتمیان دوش می‌زند }}
بیهوش داروی دل غمدیدگان بودآبی که اشک بر رخ مدهوش می‌زند
 
{{ب| یا رب شب مصیبت آرام سوز کیست‌|امشب که برق آه، ره هوش می‌زند }}
 
{{ب| روشن نشد که روز سیاه عزای کیست‌|صبحی که دم ز شام سیه‌پوش می‌زند }}
 
{{ب| آیا غم که تنگ کشیده‌ست در کنار|چاک دلم که خنده‌ی آغوش می‌زند }}
 
{{ب| بیهوش داروی دل غمدیدگان بود|آبی که اشک بر رخ مدهوش می‌زند }}
 
{{ب| ساکن نمی‌شود نفَسِ ناتوان من‌|زین دشنه‌ها که بر لب خاموش می‌زند }}
 
{{ب| گویا به یاد تشنه لب کربلا حسین‌|طوفانِ شیونی ز لبم جوش می‌زند }}
 
{{ب| تنها نه من، که بر لب جبریل نوحه‌هاست‌|گویا عزای شاه شهیدان کربلاست  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
'''2'''
 
{{ب| شاهی که نور دیده‌ی خیر الانام بود|ماهی که بر سپهر معالی تمام بود }}
 
{{ب| شد روزگار در نظرش تیره از غبار|باد مخالف از همه سو بس که عام بود }}
 
{{ب| آب از حسین گیرد و خنجر دهد به شمر|انصاف روزگار ندانم کدام بود }}
 
{{ب| آبی که خار و خس همه سیراب از آن شدند|آیا چرا بر آل پیمبر حرام بود }}
 
{{ب| خون دیده‌ها چگونه نگرید بر آن شهید|کز خون به پیکرش کفن لعل فام بود }}
 
{{ب| دادی به تیر و نیزه تن پاره‌پاره را|زان رخنه‌ها چو صید مرادش مدام بود }}
 
{{ب| آن خضر اهل بیت به صحرای کربلا|نوشید آب تیغ ز بس تشنه‌کام بود }}
 
{{ب| تفتند ز آتش عطش آن لعل ناب را|سنگین دلان مضایقه کردند آب را  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
'''3'''
 
{{ب| ای مرگ، زندگانی ازین پس و بال شد|جایی که خون آل پیمبر حلال شد }}
 
{{ب| مهر جهان فروز امامت به کربلا|از بار درد بَدْرِ تمامش هلال شد }}
 
{{ب| شاخ گلی ز باغ رسالت به خاک ریخت‌|زین غم زبان بلبل گوینده لال شد }}
 
{{ب| افتاده بین به خاک امامت ز تشنگی‌|سروی کز آب دیده‌ی زهرا نهال شد }}
 
{{ب| تن زد درین شکنج بلا تا قفس شکست‌|بر اوج عرش طائر فرخنده بال شد }}
 
{{ب| شبنم به باغ نیست که از شرم تشنگان‌|آبی که خورد گل، عرق انفعال شد }}
 
{{ب| از خون اهل بیت که شادند کوفیان‌|دلهای قدسیان همه غرق ملال شد }}
 
{{ب| آن ناکسان ز روی که دیگر حیا کنند|سبط رسول را چو سر از تن جدا کنند }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
'''4'''
 
{{ب| خونین لوای معرکه‌ی کارزار کو|میدان پر از غبار بود، شهسوار کو؟ }}
 
{{ب| واحسرتا که از نفس سرد روزگار|افسرده شد ریاض امامت، بهار کو؟ }}
 
{{ب| زان موجها که خون شهیدان به خاک زد|طوفان غم گرفته جهان را، غبار کو؟ }}
 
{{ب| اشکی که گرد محنت خاطر برد کجاست‌|آهی که پاک بسترد از دل غبار کو؟ }}
 
{{ب| تا کی خراش دیده و دل خار و خس کند|آخر زبانه‌ی غضب کردگار کو؟ }}
 
{{ب| کو مصطفی که پرسد از این امت عنود|کای خائنان، ودیعت پروردگار کو؟  }}
 
{{ب| کو مرتضی که پرسد از این صرصر ستم‌|بود آن گلی که از چمنم یادگار کو؟ }}
 
{{ب| ای شور رستخیز قیامت درنگ چیست‌|آگه مگر نیی که به عالم عزای کیست؟ }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
'''5'''
 
{{ب| ای دل چه شد که از جگر افغان نمی‌کشی‌|آهی به یاد شاه شهیدان نمی‌کشی }}
 
{{ب| سرها جدا افتاده تن سروران جدا|در کربلا سری به بیابان نمی‌کشی }}
 
{{ب| در ماتمی که چشم رسولست خون فشان‌|از اشک، غازه بر رخ ایمان نمی‌کشی }}
 
{{ب| کردند بر سنان سر آن سروران و تو|لخت جگر به خنجر مژگان نمی‌کشی }}
 
{{ب| دستت رسا به نعمت الوان عشق نیست‌|تا آستین به دیده‌ی گریان نمی‌کشی }}
 
{{ب| هامون چرا نمی‌کنی از موج اشک، پر|این فوج را به عرصه‌ی میدان نمی‌کشی }}
 
{{ب| شرمی چرا نمی‌کنی از خون اهل بیت‌|ای تیغ کین سری به گریبان نمی‌کشی }}
 
{{ب| داد از تو ای زمانه‌ی بیدادگر که باز|شرمنده نیستی ز ستمهای جانگداز  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
'''6'''
 
{{ب| نخل تری به تیشه‌ی عدوان فکنده‌ای‌|از پا ستون کعبه‌ی ایمان فکنده‌ای }}
 
{{ب| از تشنگی سفینه‌ی آل رسول را|در خاک و خون به لجه‌ی طوفان فکنده‌ای }}
 
{{ب| ای خیره‌سر ببین که سر انور که را|در کربلا چو گوی به میدان فکنده‌ای }}
 
{{ب| از خنجر ستیزه‌گر زاده‌ی زیاد|بس رخنه‌ها به سینه‌ی مردان فکنده‌ای }}
 
{{ب| شرمت ز کرده باد که گیسوی اهل بیت‌|در ماتم «حزین» پریشان فکنده‌ای }}
 
{{ب| آتش به دودمان رسالت زدی و باز|خصمی به خانواده‌ی ویران فکنده‌ای }}
 
{{ب| دامان خاک تیره ز خون شد شفق نگار|طرح خصومتی به چه سان فکنده‌ای }}
 
{{ب| جانهای مستمند نگردند شادکام‌|قهر خدا اگر نکشد تیغ انتقام  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
'''7'''
 
{{ب| خون از زبان خامه «حزین» اینقدر مریز|دستی به دل گذار درین شور رستخیز }}
 
{{ب| خامش نشین دلا که به جایی نمی‌رسد|با روزگار خصمی و با آسمان ستیز }}
 
{{ب| آسودگی محال بود در بسیط خاک‌|مریخ دشنه دارد و رامح <ref>رامح: اشاره به صور فلکی. سِماک رامح که در برابر بنات النعش قرار دارد و ستاره‌ی روشنی است و نزدیک آن دو ستاره
است که آنها را رمح یا نیزه‌ی سماک می‌گویند.</ref> سنان تیز }}
 
{{ب| تن زن درین شکنج تن و صبر پیشه کن‌|گیرم که پای سعی بود کو رهِ گریز }}
 
{{ب| عبرت ترا بس است از احوال رفتگان‌|زندانی حیات بود یوسف عزیز  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| یا رب به جیب چاک جوانان پارسا|یا رب به نور سینه‌ی پاکان صبح خیز }}
 
{{ب| یا رب به اشک چشم یتیمان خسته دل‌|یا رب به خون گرم جگرهای ریزریز }}
 
{{ب| کز قید جسم تیره چو جان را رها کنی‌|حشر مرا به زمره‌ی آل عبا کنی <ref>دیوان حزین لاهیجی؛ ص 610- 612.</ref> }}
{{پایان شعر}}
==منابع==
 
دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 834-837.
 
==پی نوشت==
۱۰٬۰۷۲

ویرایش

منوی ناوبری