۹٬۵۴۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
}} | }} | ||
'''مختار بن ابیعبیده ثقفی (ابواسحاق<ref name="ReferenceA">بحارالانوار، ج | '''مختار بن ابیعبیده ثقفی''' (ابواسحاق<ref name="ReferenceA">بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۵۰؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۷۱</ref>) رهبر چهارمین قیام بعد از حادثهٔ [[عاشورا]] بود. پنج سال بعد از آن حادثه او در کوفه به خونخواهی برخاست و بسیاری از عاملان حادثه را کشت و 18 ماه به حکومت رسید. در این مدت جنگهای زیادی کرد و در اولین جنگ خود [[عبیدالله بن زیاد]] را نیز کشت. پس از آن نیز مناطق زیادی را به زیر سلطهٔ عراق آورد. اما سرانجام با همکاری اشراف کوفه سپاه [[مصعب پسر زبیر]] از بصره او را شکست داد و کشت. | ||
مختار در سال 686 میلادی قیام کرد.<ref>[http://www.iranicaonline.org/pages/chronology-1 CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1] ''iranicaonline.org''</ref><ref>[http://www.barkati.net/english/chronology.htm Islamic History (Chronology)] ''barkati.net''</ref> ایرانیان در این قیام در سپاه مختار مشارکت داشتند.<ref>[http://books.google.com/books?id=VfYnu5F20coC&pg=PA210&lpg=PA210&dq=mukhtar+revolt+persians&source=bl&ots=-ZKA_PSrFL&sig=SLkfBXMLF8PW9WRbx8mpQhs162I&hl=en&sa=X&ei=2rZdVPu5F-qp7AbI7ICQAg&ved=0CCkQ6AEwAQ#v=onepage&q=mukhtar%20revolt+persians&f=false Sasanid Soldiers in Early Muslim Society: The Origins of 'Ayyārān and Futuwwa] books.google.com</ref> | مختار در سال 686 میلادی قیام کرد.<ref>[http://www.iranicaonline.org/pages/chronology-1 CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1] ''iranicaonline.org''</ref><ref>[http://www.barkati.net/english/chronology.htm Islamic History (Chronology)] ''barkati.net''</ref> ایرانیان در این قیام در سپاه مختار مشارکت داشتند.<ref>[http://books.google.com/books?id=VfYnu5F20coC&pg=PA210&lpg=PA210&dq=mukhtar+revolt+persians&source=bl&ots=-ZKA_PSrFL&sig=SLkfBXMLF8PW9WRbx8mpQhs162I&hl=en&sa=X&ei=2rZdVPu5F-qp7AbI7ICQAg&ved=0CCkQ6AEwAQ#v=onepage&q=mukhtar%20revolt+persians&f=false Sasanid Soldiers in Early Muslim Society: The Origins of 'Ayyārān and Futuwwa] books.google.com</ref> | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
اگرچه فرقهٔ [[کیسانیه]] منسوب به او است، امّا مورّخان در صحت این ادعا اختلاف دارند.<ref>[http://alaam.tahoor.com/page.php?id=12168&cat=1247 مختار ثقفی (مختار بن ابیعبیده ثقفی)<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]</ref> | اگرچه فرقهٔ [[کیسانیه]] منسوب به او است، امّا مورّخان در صحت این ادعا اختلاف دارند.<ref>[http://alaam.tahoor.com/page.php?id=12168&cat=1247 مختار ثقفی (مختار بن ابیعبیده ثقفی)<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]</ref> | ||
== | ==زندگینامه== | ||
مختار در سال اول هجری ( | مختار در سال اول هجری (۶۲۲ سال پس از میلاد) زاده شد. مختار پسر ابوعبید پسر مسعود پسر عمرو پسر عمیر پسر عوف پسر قسی پسر هنبه پسر بکر پسر هوازن است. قبیله نامدار و گستردهای از هوازن، از اعراب منطقه طائف میباشد. خاندان مختار از شیعیان وفادار به [[اهل بیت (ع)|اهل بیت(ع)]] بودند. پدر مختار، ابوعبید ثقفی است که در اوایل خلافت عمر از طائف به مدینه آمد و در آنجا ساکن شد.<ref>بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۴۵؛ قاموس، محمد بن یعقوب فیروز آبادی، ج۱، ص ۲۵۷؛ وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج ۴، ص ۱۷۲</ref> او یکی از سرداران بزرگ جنگ با ارتش [[ایران]] در زمان عمر بود. مختار در هنگامی که سیزده سال داشت در جنگ یومالجسر به همراه پدرش شرکت کرد.<ref>الغارات، ابراهیم بن محمد ثقفی، ج ۲، ص ۵۱۷؛ کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۴۳۳</ref> | ||
پدر | مادر مختار دوم بود و او را صاحب عقل و رای و بلاغت و فصاحت دانستهاند. مادر مختار هنگامی که او از عبدالله بن زبیر به صورت عجولانه درخواست حکومت عراق عرب را کرد، انتقاد نمود. در آغاز جوانی، همراه با پدر و عموی خود برای شرکت در جنگ با لشکر ایران به عراق آمد و خاندان او همانند بسیاری از مسلمانان صدر اسلام، در [[عراق]] و [[کوفه]] ماندند. مختار در کنار امام علی(ع) بود و پس از کشته شدن او، برای مدتی کوتاه به [[بصره]] آمد و در آنجا ساکن شد.<ref>الاعلام، خیرالدین الزرکلی، ج ۸، ص ۷۰</ref> | ||
لقب مختار کیسان به معنی باهوش و زیرک است، وجهه تسمیه فرقه کیسانیه از لقب مختار اتخاذ شدهاست. کنیه مختار ابواسحاق است. لقب کیسان را علی بن ابی طالب به او داد.<ref>معجم قبائل العرب، عمر رضا کحاله، ج ۱، ص ۱۴۸- ۱۴۹؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج ۸، ص ۳۰۳</ref>. | |||
==پیش از حادثهٔ عاشورا== | ==پیش از حادثهٔ عاشورا== | ||
مختار در کنار عمویش، سعد بن مسعود که حاکم مدائن بود از سال | مختار در کنار عمویش، سعد بن مسعود که حاکم مدائن بود از سال ۳۷ هجری قمری یعنی در ۳۷ سالگی زندگی سیاسی خود را آغاز کرد. در صلح ساباط در سال ۴۱ با پناه آوردن به حسن بن علی(ع) از ترور به اتهام خیانت به عمارت مدائن که یکی از نکتههای تاریک زندگی او بود، نجات یافت. | ||
مختار بعد از صلح حسن | مختار بعد از صلح امام حسن(ع) به کوفه رفت و چون حسن بن علی را یاری نکرده بود برای جبران این اتفاق او در زمره کسانی بود که از [[کوفه]] به [[حسین بن علی]] نامه نوشت.<ref>دو قرن سکوت. [[عبدالحسین زرین کوب]]</ref> خانه مختار محل ورود [[مسلم بن عقیل]] بود<ref>روضه الصفا، ج۳، ص ۲۰۸</ref>. پس از آن که مسلم وارد کوفه شد، مستقیما به خانه مختار رفت، مختار او را گرامی داشت و رسما از او پشتیبانی کرد<ref>الارشاد، ص ۲۰۵؛ تاریخ طبری، جلد ۵، صفحه ۳۵۵</ref> و با او بیعت کرد. با ورود [[عبیدالله بن زیاد]] به [[کوفه]]، مسلم صلاح دید به خانه [[هانی بن عروه]] نقل مکان کند. مختار نیز به منطقه خطرنیّه و اطراف [[کوفه]] برای جمعآوری افراد و گرفتن بیعت برای مسلم حرکت کرد. اما با دگرگونی اوضاع کوفه و تسلیم مردم در مقابل [[عبید الله بن زیاد|ابن زیاد]]، دوباره به کوفه بازگشت. | ||
[[ابن زیاد]] دستور داد که دعوت کنندگان [[حسین بن علی|حسین]] و طرفداران مختار با وی بیعت | [[ابن زیاد]] دستور داد که دعوت کنندگان [[حسین بن علی|حسین(ع)]] و طرفداران مختار با وی بیعت کنند وگرنه دستگیر و اعدام میشوند.{{مدرک}} وی طی ماجرایی طولانی [[هانی بن عروه|هانی]] و مسلم را دستگیر و اعدام کرد. ابن اثیر در این زمینه گفتهاست: «ابن زیاد پس از مسلط شدن بر اوضاع و قتل مسلم و هانی، به شدت در جستجوی مختار بود و برای دستگیری او جایزهای معین کرد»<ref>تاریخ طبری، ج ۵، ص ۳۸۱؛ کامل ابن اثیر، ج۴، ص ۳۶</ref>. | ||
وی همچنین گفتهاست: «هنگام دستگیری مسلم و هانی، مختار در [[کوفه]] نبود و او برای جذب نیرو به اطراف شهر رفته بود و وقتی خبر ناگوار دستگیری مسلم را شنید، با جمعی از افراد و یارانش به کوفه آمد. هنگام ورود به شهر، با نیروهای مسلح ابن زیاد برخورد کرد و در پی یک گفتگوی لفظی شدید، بین آنان و مختار و افرادش، درگیری پیش آمد و فرمانده آن گروه مسلح کشته شد و افراد مختار متفرق شدند، زیرا مقاومت را به صلاح ندیدند، مختار از آنان خواست محل را ترک گویند تا ببینند چه پیش خواهد آمد»<ref>کامل ابن اثیر، ج | وی همچنین گفتهاست: «هنگام دستگیری مسلم و هانی، مختار در [[کوفه]] نبود و او برای جذب نیرو به اطراف شهر رفته بود و وقتی خبر ناگوار دستگیری مسلم را شنید، با جمعی از افراد و یارانش به کوفه آمد. هنگام ورود به شهر، با نیروهای مسلح ابن زیاد برخورد کرد و در پی یک گفتگوی لفظی شدید، بین آنان و مختار و افرادش، درگیری پیش آمد و فرمانده آن گروه مسلح کشته شد و افراد مختار متفرق شدند، زیرا مقاومت را به صلاح ندیدند، مختار از آنان خواست محل را ترک گویند تا ببینند چه پیش خواهد آمد»<ref>کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۶۹</ref>. | ||
یکی از دوستان مختار به نام هانی بن جبّه، نزد عمرو بن حریث، نماینده ابن زیاد رفت و ماجرای مخفی شدن مختار را به عمرو اطلاع داد. عمرو به آن شخص گفت: «به مختار بگوید مواظب خود باشد که تحت تعقیب است و در خطر میباشد». مختار به حمایت عمرو نزد ابن زیاد رفت. وقتی چشم ابن زیاد به مختار افتاد، فریاد زد: «تو همانی که به یاری پسر عقیل شتافتی؟» مختار قسم یاد کرد که من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو به سر بردم<ref>مقتل الحسین(ع)، ابی مخنف، ص ۲۶۸-۲۷۰</ref>. به هر حال عبیدالله بن زیاد مختار را دستگیر کرد و به جرم همراهی با مسلم، او را کتک زد<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص ۱۶۰</ref> و به همین علت، زخمی بر چشم مختار به یادگار ماند و او قسم خورد که عبیدالله را تکه تکه کند. حتی گفته میشود او چشم خود را به دلیل شلاقهایی که خورد، از دست داد. عبیدالله او را به زندان انداخت و او تا بعد از واقعه کربلا در زندان بود. مختار، زائده بن قدامه را مخفیانه نزد شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر، به مدینه فرستاد و به او گفت که ماجرا را به عبدالله بن عمر بگوید و او از یزید برای وی درخواست بخشش کند. عبدالله، همسر صفیه (خواهر مختار) بود، یزید و دیگر امویان برایش احترام و ارزش قائل بودند. او نامهای برای یزید فرستاد و برای مختار، که برادر زنش بود، درخواست عفو کرد. یزید نیز بلافاصله، نامهای به عبیدالله بن زیاد نوشت. به محض رسیدن نامه به ابن زیاد، مختار را از زندان رها ساخت. مختار با نامه [[یزید]] از زندان آزاد شد و ابن زیاد او را طلبید و به او اشاره کرد که اگر نامه یزید بن معاویه نبود، تو را میکشتم، ابن زیاد به او گفت از کوفه خارج شو. مختار به ابن زیاد گفت برای انجام زیارت کعبه به مکه میرود و با این بهانه به نزد عبدالله بن زبیر رفت<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص ۱۶۹</ref>. | |||
==در طی قیام عبدالله بن زبیر و توابین== | ==در طی قیام عبدالله بن زبیر و توابین== | ||
مختار بلافاصله به مکه رفت و با عبدالله بن زبیر حاکم مکه که در ستیز با امویان بود بیعت کرد؛ به شرط آنکه ابن زبیر در هر کاری با او مشورت کند و بعد از پیروزی، حکومت عراق عرب را به او بسپارد. در سال ۶۳ هجری سپاهیان یزید به فرماندهی [[حصین بن نمیر]]، مکه را محاصره کردند. مختار نیز در کنار دیگر مسلمانان از حرم دفاع کرد. تا اینکه به علت مرگ [[یزید]] محاصره پایان یافت و سپاه [[شام]] بازگشتند و خلافت عبدالله پسر زبیر تثبیت شد. مختار بعد از مرگ یزید ۵ ماه در کنار ابن زبیر بود، اما خبری از حکومت عراق عرب نشد. در نتیجه راه خود را از پسر زبیر جدا کرد و مکه را به سوی زادگاه خویش طائف ترک کرد و یکسال را آنجا ماند. | |||
وی در این زمان فقط به | مختار جهت قیام خود، ابتدا میخواست از [[زین العابدین «ع»|علی بن حسین]] تاییدیه بگیرد اما وی روی خوشی به او نشان نداد و لذا با [[محمد حنفیه]] مذاکره کرد. [[محمد حنفیه]] جواب مبهمی به او داد. مختار این جواب را نشانه تایید تلقی کرد و برای خونخواهی از قاتلان حسین بن علی و تشکیل حکومت مستقل راهی [[کوفه]] شد. وی 6 ماه پس از مرگ [[یزید]] و در ماه رمضان به کوفه رسید. در این زمان کوفه به دست طرفداران عبدالله پسر زبیر افتاده بود.{{مدرک}} وی در این زمان فقط به کسب قدرت و انتقام از قاتلین [[حسین بن علی]] فکر میکرد. {{مدرک}} | ||
ورود او به کوفه مصادف با آمادگی [[توابین]] به فرماندهی [[سلیمان بن صرد خزاعی|سلیمان | ورود او به کوفه مصادف با آمادگی [[توابین]] به فرماندهی [[سلیمان بن صرد خزاعی|سلیمان بن صرد خزاعی]] برای خروج از شهر بود، اما هیچ فعالیتی (حتی مشورت) در کمک به قیام توابین نکرد. | ||
پس از خروج توابین از شهر، قاتلان [[حسین بن علی]] که از ناحیه مختار هراس زیادی داشتند، حاکم زبیری کوفه، عبدالله بن یزید را وادار کردند تا مختار را زندانی کند. مختار دوباره زندانی شد. | پس از خروج توابین از شهر، قاتلان [[حسین بن علی|حسین بن علی(ع)]] که از ناحیه مختار هراس زیادی داشتند، حاکم زبیری کوفه، عبدالله بن یزید را وادار کردند تا مختار را زندانی کند. مختار دوباره زندانی شد. در این هنگام خبر شکست و بازگشت توابین به کوفه رسید. مختار پس از مدتی دوباره با شفاعت عبدالله بن عمر نزد ابن زبیر آزاد گردید.<ref>اخطب خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۲، ص ۲۰۲</ref> | ||
گویا مختار با سلیمان بن صُرَد خزاعی رهبر | گویا مختار با سلیمان بن صُرَد خزاعی رهبر شیعیان کوفه در رقابت بود. او میگفت سلیمان دید سیاسی ندارد و فقط میخواهد خود و ما را به کشتن دهد. تلاشهای مختار جمع بزرگی از شیعیان را از اطراف سلیمان پراکنده ساخت و از ده هزار نفر سپاه سلیمان تنها چهار هزار نفر با او به جنگ عبیدالله زیاد رفتند. | ||
== | ==قیام مختار== | ||
{{سوگواری محرم}} | {{سوگواری محرم}} | ||
مختار خود را نماینده [[محمد حنفیه]] در کوفه معرفی کرد.<ref>کامل ابن اثیر، ج | مختار خود را نماینده [[محمد حنفیه]] در کوفه معرفی کرد.<ref>کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۷۲</ref> و مردم را به قیام دعوت کرد. [[زین العابدین «ع»|علی بن حسین]] امام چهارم شیعیان به محمد حنفیه: «یا عم لو ان عبدا زنجیا تعصب لنا اهل البیت لوجب علی الناس موازرته و قد ولیتک هذا الامر فاصنع ماشئت؛ عموجان! اگر برده سیاهی به حمایت از ما برخاست بر مردم واجب است که او را کمک کنند و من مسئولیت این امر «ورود در قیام مختار را» به تو واگذار کردم هر گونه که خواستی عمل کن.» | ||
هنگامی که عدهای برای سنجش صحت این ادعا به نزد | هنگامی که عدهای برای سنجش صحت این ادعا به نزد محمد حنفیه آمدند، وی گفت: «اما ما ذکرتم من دعاء من دعاکم الی الطلب بدمائنا فوالله لوددت ان الله انتصر لنا من عدونا بمن شاء من خلقه؛ در مورد آنچه گفتید که کسی شما را دعوت کرده تا انتقام خون اهل بیت(ع) را بگیرید، به خدا من دوست دارم تا خداوند به دست هر کس که خود از بندگانش خواهد، انتقام ما را بگیرد».<ref>تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۳۹۳؛ الفتوح، ج ۵، صص ۹۱، ۹۲، ۹۳</ref>. آنها این سخن را حمایت از مختار دانستند و این باعث شد او در کوفه جایگاه ویژهای یابد. لذا بسیاری از آنها با او بیعت کردند. از میان آنها سپاه بزرگی از قبایل شیعه فراهم شد. شامل: | ||
#قبایل | #قبایل نخعی به ریاست ابراهیم پسر مالک اشتر که تاثیر زیادی در پیروزیهای مختار داشتند. | ||
#دیگر قبایل | #دیگر قبایل شیعه مانند قبایل یمنی. | ||
#موالی: بیشتر اعراب به دلیل | #موالی: بیشتر اعراب به دلیل تعصب نژادی و قبیلهای از عجم، یعنی غیر عرب متنفر بودند. ظهور اسلام و «برابری مسلمانان» این اخلاق را قدری تغییر داد، اما کسانی که پس از اشغال کشورشان اسیر میشدند و در مقابل آزادی مسلمان میشدند، گاه برای تحقیر «موالی» به معنای «آزاد شدگان» نامیده میشدند. اکثر موالی کوفه ایرانی بودند و در بدترین وضعیت ممکن زندگی میکردند. آنها بدلیل خشم عمیق از امویان و اعراب و قاتلین اهل بیت(ع) به مختار پیوستند. آنها اکثریت پیروان مختار را تشکیل میدادند. به طوری که تاریخ نگاران قیام توابین را عربی و قیام مختار را عجمی میدانند. به طوری که وقتی یکی از سرداران شام برای مذاکره با ابراهیم بن مالک اشتر به اردوگاه او میرفت از ابتدای لشکر تا خیمه ابراهیم، حتی یک کلمه عربی نشنید<ref>عبدالحسین زرین کوب، دو قرن سکوت ص ۹۸</ref>. این گروه به جند الحمراء یا لشکر سرخ معروف شدند.<ref>الاخبار الطوال، ص ۲۹۳.</ref> | ||
#اعراب کوفه: از آنجا که کوفه مرکز شیعیان عراق بود و اشراف کوفه با او مخالف بودند مختار کوشید از قدرت مردم، از جمله کسانی که در قیام توابین شرکت نکردند، یا از آن بازگشتند به نفع خود و اهل بیت و در مقابل اشراف استفاده کند. | #اعراب کوفه: از آنجا که کوفه مرکز شیعیان عراق بود و اشراف کوفه با او مخالف بودند مختار کوشید از قدرت مردم، از جمله کسانی که در قیام توابین شرکت نکردند، یا از آن بازگشتند به نفع خود و اهل بیت(ع) و در مقابل اشراف استفاده کند. | ||
مختار با شعار توابین، «یا لثارات الحسین؛ به خونخواهی حسین» و شعار «یا منصورُ اَمِت؛ ای پیروز، بمیران» که پس از پیروزی در جنگ بدر رایج شده بود، در چهارشنبه ۱۶ ربیعالثانی سال 66 هجری قمری و به نقلی در شب ۱۴ ربیعالاول سال ۶۶ هجری قمری در [[کوفه]] به پاخاست و عبدالله بن مطیع فرماندار مصعب بن زبیر در کوفه مخفیانه گریخت. | |||
او تجهیز و جمعآوری سپاهی به کمک ابراهیم پسر مالک اشتر قلمرو کوفه را تا موصل گسترش داد و بدین ترتیب مناطقی چون مدائن، و قلمرو ارمنیان- آذربایجان- | == دوران قیام و زمامداری == | ||
مختار پنج سال بعد از واقعه کربلا دوران زمامداری هجده ماهه خود را آغاز کرد. او تجهیز و جمعآوری سپاهی به کمک ابراهیم پسر مالک اشتر قلمرو کوفه را تا موصل گسترش داد و بدین ترتیب مناطقی چون مدائن، و قلمرو ارمنیان- آذربایجان- اردلان - ری- اصفهان- حلوان (سر پل ذهاب)-حوران- ماهیان نیز زیر سلطه عراق قرار گرفت و فقط بصره و حجاز زیر سلطه آل زبیر بود. | |||
در این زمان مختار با سه دشمن روبرو بود: | در این زمان مختار با سه دشمن روبرو بود: | ||
#سپاه شام | #سپاه شام | ||
#از مسببان | #از مسببان واقعه کربلا خصوصا اشراف کوفه | ||
#زبیریان بصره | #زبیریان بصره | ||
اولین اقدام او پس از بدست گرفتن قدرت، خونخواهی از گروه دوم بود. اگرچه بسیاری از آنها در قیام مختار به [[بصره]] | اولین اقدام او پس از بدست گرفتن قدرت، خونخواهی از گروه دوم بود. اگرچه بسیاری از آنها در قیام مختار به [[بصره]] گریختند اما در اکثر اسناد کشته شدگان به دست مختار را حدود ۳۰۰۰ نفر را ذکر کردهاند.{{مدرک}} البته در بحار الانوار این تعداد ۱۸۰۰۰ نفر بیان شده.<ref>بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۸۶</ref> اما از آنجا که لشکر عمر سعد ۱۰۰۰۰ نفره بوده {{مدرک}} و بسیاری گریختهاند و بسیاری نیز به اجبار در لشکر [[عمر سعد]] بودهاند و بعدها با توابین قیام کردند، این عدد بعید است. | ||
===نبرد با عبید اللّه بن زیاد=== | ===نبرد با عبید اللّه بن زیاد=== | ||
سپاه | سپاه مختار سپس لشکر عبیدالله بن زیاد را در موصل شکست داد که عبیدالله نیز در این نبرد کشته شد.<ref>تاریخ اسلام، علیاکبر فیاض، چاپ سال ۱۳۷۴، دانشگاه تهران، ص ۱۸۴.</ref> | ||
===مجازات شدگان قیام=== | ===مجازات شدگان قیام مختار=== | ||
برخی از قاتلان و مسببان واقعه کربلا که بوسیله مختار مجازات | برخی از قاتلان و مسببان واقعه کربلا که بوسیله مختار مجازات شدند، به شرح زیر است: | ||
{| class="wikitable" | {| class="wikitable" | ||
خط ۹۸: | خط ۹۹: | ||
|[[شمر]]||فرمانده پیاده سوار لشکر یزید که سر حسین را از تن جدا کرد||گردنش را زدند و بر بدنش اسب تاختند | |[[شمر]]||فرمانده پیاده سوار لشکر یزید که سر حسین را از تن جدا کرد||گردنش را زدند و بر بدنش اسب تاختند | ||
|- | |- | ||
|[[خولی بن یزید اصبحی|خولی]]||او سر حسین را بر نیزه زد و گوشواره از گوش زنان کند<ref>انقلاب تکاملی اسلام، ص | |[[خولی بن یزید اصبحی|خولی]]||او سر حسین را بر نیزه زد و گوشواره از گوش زنان کند<ref>انقلاب تکاملی اسلام، ص ۸۲۴</ref>||کشته او را در آتش انداخت و خاکسترش را بر باد داد | ||
|- | |- | ||
|[[ابن زیاد]]||حاکم کوفه||در جنگ موصل کشته شد و جسدش را به آتش کشیدند<ref>انساب الاشراف، ج | |[[ابن زیاد]]||حاکم کوفه||در جنگ موصل کشته شد و جسدش را به آتش کشیدند<ref>انساب الاشراف، ج ۶، ص ۴۲۶.</ref> | ||
|- | |- | ||
|[[عمر بن سعد]]||فرمانده سپاه یزید و شوهرخواهر مختار||مختار کفش خود را پوشید و صورت عمر سعد را زیر کفش خود قرار داد سپس دستور داد سر عمر سعد را ببرند | |[[عمر بن سعد]]||فرمانده سپاه یزید و شوهرخواهر مختار||مختار کفش خود را پوشید و صورت عمر سعد را زیر کفش خود قرار داد سپس دستور داد سر عمر سعد را ببرند |