checkuser
۲٬۳۶۳
ویرایش
T.ramezani (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «'''اشاره''' ابو فراس همام ابن غالب مشهور به «فرزدق» شاعر بزرگ عرب است. مادر او ل...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
''' | ابو فراس همام ابن غالب مشهور به '''فرزدق''' شاعر بزرگ عرب است. | ||
'''زندگینامه''' | |||
مادر فرزدق، لیلی بنت حابس و پدرش دارای مناقب مشهور و اوصاف پسندیده است. وی از شاعران بصره و مدّاح خلفای [[بنى امیه|بنی امیه]] است و در زبان عربی اثر عظیمی داشته است به طوریکه گفتهاند اگر شعر فرزدق نمیبود ثلث زبان عرب از میان میرفت و نیز اگر شعرش وجود نداشت نصف اخبار مردم نابود میگشت. | |||
وی را به زهیر بن ابی سلمی تشبیه میکنند که هر دو از شاعران طراز اولند. زهیر در جاهلیت و فرزدق در دورهی اسلام. فرزدق را با جریر و اخطل حوادثی است و هجو فرزدق در شأن آن دو مشهورتر از آن است که به ذکر درآید. او در میان قومش شریف و گرامی بود و خاطرش را عزیز میداشتند و هر که به قبر پدرش پناه میبرد، را حمایت میکرد. جد و پدرش نیز از بخشندگان و شریفان عرب و از نیکان اشراف بودند. | |||
در شرح نهجالبلاغه آمده است که فرزدق عادت داشت پیوسته در حال نشسته مقابل خلفا و امرا شعر بخواند تا اینکه سلیمان بن عبد الملک اراده نمود که وی ایستاده به شعر خواندن بپردازد، ولی گروهی از بنی تمیم بشوریدند و سلیمان اجازه داد که فرزدق نشسته شعر بخواند. | |||
کنیهی فرزدق در جوانی «ابی مکیّه» بود و مکیّه نام دختر وی میباشد. ولی به جهت درشتی چهره و ترش روئیش به فرزدق ملقب شد. وفات او به سال 110 ه. ق. در بصره اتفاق افتاد، در حالیکه سنش نزدیک به صد سال بود.<ref>الاعلام زرکلی؛ ج ۳، ص ۱۱۲۷ و ۱۱۲۸.</ref> | |||
== ملاقات با کاروان کربلا == | |||
فرزدق در منزلگاه [[تنعیم]] ملاقاتی با امام حسین (ع) که به سمت کوفه حرکت کرده بود، داشت و امام (ع) در مورد اوضاع کوفه از او سوالاتی نمود، فرزدق به امام (ع) پیشنهاد کرد که به سمت کوفه حرکت نکند. | |||
== اشعار == | |||
=== قصیده فرزدق در مدح امام سجاد (ع) === | |||
هذا الّذی یعرف البطحاء و طأتهو البیت یعرفه و الحلّ و الحرم | |||
این کسی است که بطحاء جای پایش را میشناسد و حرم و بیرون حرم بدو آشناست. | |||
هذا ابن خیر عباد اللّه کلّهمهذا التّقیّ النّقیّ الطاهر العلم | |||
این پسر بهترین بندگان خداست. این پرهیزگار، گزیده، پاک و نشانه و راهنماست. | |||
هذا علیّ رسول اللّه والدهامست بنور هداه تهتدی الظلم | |||
این علی است که پدرش رسول اللّه میباشد و با نور هدایتش تاریکی و ظلمت هدایت میشود. | |||
اذا رأته قریش قال قائلهمإلی مکارم هذا ینتهی الکرم | |||
چون قریش او را بیند، گوید: جوانمردی تا درگاه او راه پوید. | |||
ینمی إلی ذروة العزالتی قصرتعن نیلها عرب الاسلام و العجم | |||
وی عزّت را در حدّ بالای خویش رشد داده و عرب و عجم را بهوسیلهی اسلام برتری بخشیده است. | |||
یکاد یمسکه عرفان راحتهرکن الحطیم اذا ما جاء یستلم | |||
چون برای سودن رکن حطیم (حجر الاسود) آید با شناسایی که بدو دارد خواهد که دست او را وانگذارد و حجر الاسود مایل به لمس دستان اوست. | |||
ایّ القبایل لیست فی رقابهملاوّلیّة هذا اوله النعم | |||
کدام قبیلهای است که طوق نعمت او یا پدران او در گردنش نیست؟! | |||
یغضی حیاء و یغضی من مهابتهفلا یکلّم الّا حین یبتسم | |||
دیدهها از هیبت او فرو خوابد و او دیده از شرم فرو خفته دارد، با او سخن نگویند، مگر گاهی که لبخند به لب آرد. | |||
فی کفّه خیزران ریحه عبقمن کفّ اروع فی عرنینه شمم | |||
در دستش عصایی از خیزرانست که بوی خوش آن دمانست. بیننده را به شگفت آرد، از زیبایی و تناسبی که در چهره دارد. | |||
ینشق نور الهدی من نور طلعتهکالشّمس ینجاب عن اشراقها الظّلم | |||
پردهی ظلمت، از نور جبین او میدرد، چنانکه درخشیدن خورشید تاریکیها را میبرد. | |||
مشتقّه من رسول اللّه نبعتهطابت عناصره و الخیم و الشّیم | |||
نهال او رسته از بوستان نبوّت است، پاکنژاد است و پاکیزهخوی و سیرت است. | |||
من جدّه دان فضل الأنبیاء لهو فضل امّته دانت له الامم | |||
کسیکه پیامبران فضیلت جدّ او را گردن نهادند، و امت او از دیگر امّتان پیش افتادند. | |||
هذا ابن فاطمة إن کنت جاهلهبجدّه أنبیاء اللّه قد ختموا | |||
اگر او را نمیشناسی! او فرزند فاطمه است که جدّ او بر صحیفهی پیامبران مهر قبول است. | |||
اللّه شرّفه قدرا و اعظمهجری بذاک له فی لوحه القلم | |||
از دیر زمان خدا او را شریف و بزرگ آفریده و قلم در لوح، این شرف و بزرگی را نگاشته است. | |||
کلتا یدیه غیاث عمّ نفعهمایستوکفان و لا یعروهما العدم | |||
دو دست او بارانریزانست که به سود همگانست از آن بخشش خواهند و بخششش بیپایانست. | |||
سهل الخلیفة لا تخشی بوادرهیزینه اثنان حسن الخلق و الشّیم | |||
نرمخویی است که کسی از او نترسیده، دو چیز زینت اوست خلق نیکو و خوی پسندیده. | |||
اللیث أهون منه حین تغضبهو الموت ایسر منه حین یهتضم | |||
هنگامیکه او خشمگین شود شیر در مقابلش خوار و سرشکسته است و مرگ در هنگام خشم او آسانتر است. | |||
حمّال انقال اقوام اذا فدحواحلوا الشّمایل تحلو عنده نعم | |||
مردم مصیبت دیده را یار و غمخوار است نیکو سرشتی که آری گفتن نزد او شیرینترین گفتار است. | |||
لا یخلف الوعد میمون نقیتهرحب الفناء اریب حین یعترم | |||
به جهت مبارکی و پاکی هرگز خلف وعده نمیکند و فنا و نیستی را وسعت میبخشد زمانیکه سخت میشود. | |||
ما قال لا قطّ الّا فی تشهّدهلو لا التّشهّد کانت لاؤه نعم | |||
لفظ «لا» بر زبان نیارد مگر هنگام تشهّد. اگر برای تشهّد نبود «لا» ی او «نعم» بود. | |||
عمّ البرّیة بالاحسان و انقشعتعنها الغمامة و الاملاق و العدم | |||
آفریدگان را مشمول عنایت فرمود تا تیرگی فقر و ناداری را از آنان زدود. | |||
من معشر حبّهم دین و بغضهمکفر و قربهم منجا و معتصم | |||
از خاندانی است که دوستی آنان دین و دشمنی ایشان گمراهی است، نزدیکی بدانها پناهگاه از افتادن در تباهی است. | |||
ان عدّ اهل التّقی کانوا أئمّتهماو قیل من خیر خلق اللّه قیل هم | |||
اگر پرهیزگاران به شمار آرند آنان برایشان مهترانند، اگر بگویند بهترین خلق خدا چه کسانی هستند؟ گویند آنانند. | |||
لا یستطیع جواد بعد غایتهمو لا یدانیهم قوم و ان کرموا | |||
هیچ بخشندهای برابری با آنان نتواند، و هیچکس را میّسر نشود که خود را در بزرگی به آنان رساند. | |||
هم الغیوث اذا ما ازمة ازمتو الاسد اسد الثّری و الناس محتدم | |||
در خشکسالی باران ریزانندهاند و در میدان کارزار شیران درنده. | |||
لا یقبض العسر بسطامن اکفهمسیّان ذالک ان اتروا و ان عدموا | |||
در تنگدستی با فراخدستی میبخشند، برای آنان یکسان است که بینیاز باشند یا مستمند. | |||
مقدّم بعد ذکر اللّه ذکرهمفی کلّ بدو و مختوم به الکلم | |||
در آغاز و پایان هر سخنی که در دهانست، پس از نام خدا نام این خاندانست. | |||
یابی لهم ان یحل الذّم ساحتهمخیم کریم و اید بالنّدی هضم | |||
ذم و نکوهش به ساحت آنان هرگز راهی ندارد آنان بزرگوارانی هستند که همواره دستان بخشندهای دارند. | |||
یستدفع السوء و البلوی بحبّهمو یستقیم به الاحسان و النّعم | |||
دوستی آنان بازدارندهی شر و نقمت است و موجب زیادت احسان و نعمت است. | |||
فلیس قولک من هذا بضائرهالعرب تعرف من انکرت و العجم | |||
اینکه گویی این کیست؟ بدو زیانی نمیرساند، آن را که تو نشناخته گرفتی عرب و عجم میشناسند. | |||
من یعرف اللّه یعرف اوّلیّة ذافالدّین من بیت هذا ناله الامم <ref> مجالس المؤمنین؛ ج ۲، ص ۴۹۴.</ref> | |||
کسی که خدا را میشناسد پدران او را میشناسد که دین مردمان از این خاندان برقرار است. | |||
<br /> | |||
== ترجمه یکی از اشعار == | |||
اشعار فرزدق را جامی در «سلسلة الذهب» به فارسی برگردانیده و این ترجمه از شاهکارهای ادبیّات تازی و فارسی است:. | |||
پور عبد الملک به نام هشامدر حرم بود با اهالی شام | پور عبد الملک به نام هشامدر حرم بود با اهالی شام | ||
خط ۲۶۴: | خط ۲۹۸: | ||
از برای خدا بود و رسولهرچه آمد ازو، چه رد، چه قبول | از برای خدا بود و رسولهرچه آمد ازو، چه رد، چه قبول | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمد زاده | * [http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=559291&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامهی شعر عاشورایی، محمد زاده ،ج۱،ص ۷۱-۷۵.] | ||
==پی نوشت== | ==پی نوشت== | ||
<references /> | |||
[[رده:افراد]] | |||
[[رده:شاعران عرب]] |