|
|
خط ۱: |
خط ۱: |
| '''این صفحه منتقل و بعدش حذف شه'''
| |
|
| |
|
|
| |
| عنوان کتاب : کاروان شعر عاشورا
| |
| نام مولف : مجاهدی، محمد علی
| |
| نام ناشر : زمزم هدایت
| |
| جلد : 1
| |
| نام و نام خانوادگی کاربر: articles karbobala
| |
| نام سایت : www.noorlib.ir ( کتابخانه دیجیتالی نور )
| |
| تاریخ دانلود : 1395/02/25
| |
| تعداد صفحات دانلود شده: 61
| |
|
| |
| از محنتش چه عامى و عارف چه نیک و بد ... در ماتمش چه پیر و چه برنا گریستند
| |
|
| |
| گرگ اجل چو اکبر یوسفلقا درید ... آن دم عزیز مصر و زلیخا گریستند
| |
| چون شد روانه شاه شهیدان سوى مصاف ... اندر قفاش عترت طاها گریستند
| |
|
| |
| هم سوز نالههاش دل چرخ پیر سوخت ... هم چشم زخمهاش بر اعضا گریستند
| |
| چون ماند زیب دامن زهرا به روى خاک ... آن دم رسول و حیدر و زهرا گریستند
| |
|
| |
| هم مهر منکسف شد و هم ماه منخسف ... هم فرقدین و زهره و جوزا گریستند...
| |
|
| |
| در قتلگه ز دیدن تنهاى کشتگان ... سرها به روى نیزه اعدا گریستند
| |
| از استماع نوحه زینب گریست نوح ... نوعى که هود و صالح و یحیى گریستند
| |
| در گریه خیل ماتم و در خنده کوفیان ... اینها همى به خنده و آنها گریستند
| |
| گر فاش مىگریست بر او چشم روزگار ... توفان تازهاى به جهان گشتى آشکار <ref>همان،ص 146.</ref>
| |
|
| |
| '''بند بیست و دوم از نظام سوم'''
| |
| بىچاکِ سینه جامه دریدن چه فایده؟ ... بىآب دیده آه کشیدن چه فایده؟
| |
| بىسوزسینه،سینه زدن را چه حاصلى است ... بىدرددل به خاک تپیدن چه فایده؟
| |
|
| |
| چون تیر از نشانه خطا کرد و درگذشت ... اندر پى غزال دویدن چه فایده؟...
| |
|
| |
| گفتن که:شد بریده حسین را سر از ستم ... و آن گه طمع ز سر نبریدن چه فایده؟
| |
| گفتن که:راست گشته بر او از کمال خدنگ ... اما کمان صفت نخمیدن چه فایده؟
| |
| بىیاد چشم پرنَم او،خواب را چه سود؟ ... بىذکرش آب سرد چشیدن چه فایده؟
| |
|
| |
| اى لاله داغدار برون کن سر از زمین ... بىداغ او ز خاک دمیدن چه فایده؟
| |
| هر لحظهاى هزار!ز شاخ گلى به سرو ... بىعشق او به هرزه پریدن چه فایده؟
| |
| بر گل،گر اى هزار!تو را ناله آرزوست ... بر آن گلى بنال که گل سینه چاک اوست <ref>همان،ص 174.</ref>
| |
| '''بند سى و ششم از نظام سوم'''
| |
|
| |
| زین درد خون گریست سپهر و ستاره هم ... خون گشت قلب لعل و دل سنگ خاره هم
| |
| بر سر زدند از الم زاده بتول ... تنها همین نه مریم و هاجر که ساره هم
| |
| بستند راه مهلت او از چهار سو ... تنها نه راه مهلت او راه چاره هم
| |
| کردند قتل عام به نوعى که شد قتیل ... از کودکان آل نبى شیرخواره هم
| |
| بر قتل شیرخواره نکردند اکتفا ... تاراج بردهاند ز کین گاهواره هم
| |
| از کینه،استخوان بر و سینهاش شکست ... تنها نه سنگ ظلم،که از سُمِّ باره هم
| |
| بر خور نشست از اثر نعل میخکوب ... تنها نه نقش ماه که نقش ستاره هم
| |
| بگذاشتند پیکر مجروح او به خاک ... نگذاشتهاند ز آن بدن پاره پاره هم
| |
| آن پیکر شریف چو بر روى خاک ماند ... بر روى او پیاده گذشت و سواره هم
| |
| شد پاره،گوشِ پردگىِ گوشواره عرش ... تاراج گشت زیور و خلخال و یاره هم
| |
| زین نظم شد گشوده به رویم درِ الم<ref>همان،ص 176.</ref> ... بر قلب من نشست ز مَرْهَم هزار هم <ref>همّ به معناى غم که بنا به ضرورت شعرى باید بدون تشدید تلفظ شود..</ref>
| |
|
| |
| '''بند سیزدهم از نظام چهارم'''
| |
|
| |
| این بزم ماتم است و یا محشرست این؟ ... یا مجلس عزاى شه بىسرست این؟
| |
| این قطره خون دلى است که لوح سینه است ... یا این که عود سوخته در مجمرست این؟
| |
| اى دل!به سان شمع بسوز و به غم بساز ... بزم عزاى خسرو دینپرورست این
| |
| گر باور تو نیست درین داورى مرا ... شاهد دو عادلاند:دو چشم ترست این
| |
| دانى چه گفت آن شه لبتشنه زیر تیغ ... بشنو حدیث راست که در خاطرست این
| |
|
| |
| دادم ز صدق گر به سرِ وعده تو سر ... در خجلتم که آه همین یک سرست این!
| |
|
| |
| آمد نداى غیب که سر دادنت قبول ... از لطف ما به فرق سران افسرست این
| |
| چون شد گذار قافله غم به مقتلش ... شد شورشى که گفت فلک محشرست این!
| |
|
| |
|
| |
| زینب در آن میانه،به نعش برادرش ... گفتا که اى اسیر ستم!خواهرست این
| |
| زخم تنت چراست فزون از ستارهها ... جانا!مگر سپهر پر از اخترست این؟
| |
| این پیکرست یا مهِ بنهفته در شفق ... یا مهر تابناک به خون اندرست این؟
| |
|
| |
| سر نیست بر سنان ستم،گوییا کنون ... طالع به چرخ نیزه خور خاورست این!
| |
|
| |
| و آن گه به ناله گفت که:یا ایها الرسول! ... غلتان به خاک نور دل حیدرست این
| |
| بىتن به روى نیزه اعدا،سرست آن ... بىسر به روى خاک بلا،پیکرست این
| |
| آن قاسم بریده سر و پاى در حناست ... وین اکبر شکسته بر و اصغرست،این!
| |
| آن سرو سرنگون شده عباس باوفاست ... وین عون خون تپیده تن و جعفرست این!
| |
|
| |
| گردیده پاره پاره ز چنگال روبهان ... فرزند شیر صف شکن صفدرست این
| |
|
| |
| شد تشنهلب شهید حسین غریب تو ... اندر لب فرات،کرا باورست این؟!
| |
|
| |
| پس دخت دختر نبى و،زاده ولى ... رو کرد جانب نجف و گفت یا على <ref>همان،ص 193 و 194.</ref>!
| |
|
| |
| '''بند بیست و ششم از نظام چهارم'''
| |
|
| |
| احوال گل ز خار بپرس و ز من مپرس ... نالیدن از هَزار بپرس و ز من مپرس
| |
| پرسى براى چیست که پیچیدهاى به خویش ... ز آن زلف تابدار بپرس و ز من مپرس
| |
| گویى خمار کیست که کردت خراب و مست ... ز آن چشم پرخمار بپرس و ز من مپرس
| |
|
| |
| سوز درون تشنهلبان فرات را ... از قلب داغدار بپرس و ز من مپرس
| |
| از زخم آن تنى که چو گلى گشت چاک چاک ... از تیغ و تیر و خار بپرس و ز من مپرس
| |
|
| |
| خواهى اگر حکایتى از زخم کارىاش ... از دشت کارزار بپرس و ز من مپرس
| |
|
| |
| حال سرى که شد به سر نیزه سربلند ... رو!رو!ز نیزهدار بپرس و ز من مپرس
| |
|
| |
| گفتم به گل که:ناله بلبل براى چیست؟ ... گفتا که از هزار بپرس و ز من مپرس
| |
|
| |
| یا رب!سزاى فعل بدم را به روز حشر ... از حُبّ هشت و چار بپرس و ز من مپرس
| |
| از لطف حق گناه(فدایى)شود ثواب ... آرى شراب سرکه به آید به انقلاب <ref>همان،ص 206 و 207.</ref>
| |
| <references />
| |