فواد کرمانى: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۱٬۲۴۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۷ اوت ۲۰۱۹
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۱: خط ۵۱:
==زندگینامه==
==زندگینامه==


آقا فتح اللّه قدسى فرزند سلطان على (متخلّص به فؤاد) از شعراى نادر سده چهاردهم است که علاوه بر ملکات اخلاقى و فضایل علمى، در مسیر سلوک و محبت آل اللّه سیر مى‌کرده و با دو بال علم و عمل به پروازى نایل آمده که مورد غبطه هم‌عصران خود بوده است. فؤاد در سن نود سالگى بدرود حیات مى‌گوید و در گورستانِ «سید حسین» شهر کرمان به خاک سپرده مى‌شود. <ref>شمع جمع، فؤاد کرمانى، به اهتمام دکتر حسین بهزادى اندوهجردى، چاپ اول (نشر صندوق، تهران 1371)، ص 5.</ref> مزار این شاعر عارف، در سال‌هاى اخیر بازسازى شده و زیارتگاه اهل ادب و بصیرت است.
آقا فتح اللّه قدسى فرزند سلطان على (متخلّص به فؤاد) از شعراى نادر سده چهاردهم است.پدرش عطّار بود و او را از مکتب باز داشت و به شغل عطّاری گماشت. اما هوس دانایی و علم آموزی رهایش نکرد و او را از دکّه‌ به مدرسه می‌کشاند. اگرچه انگیزه آموزش علوم رسمی، به حلقه درسش می‌نشاند امّا هیجانات روحِ عاشق و ذوق شاعرانه، او را به ترک قیل و قال علوم مکسبی‌ خواند. در این غوغای عشق و جنون، مونسش دیوان سعدی بود و به شیوه‌ی او شعر می‌سرود و بعد از آن به کتاب مثنوی مولوی روی آورد.  


== آثار ==
فؤاد مسلمانی پاک اعتقاد و شیعه‌ای اثنی عشری بود و همچون همه‌ی عارفان راستین تشیّع را «اسلام علی» می‌شناخت. کمتر شاعری در دوره‌ی وی بوده که همچون او توانسته باشد بعد از قرآن که بیشترین قصاید و مثنوی‌هایش آراسته به آیات و بیّنات است، از دو اثر عالی عرفان اسلامی -یعنی نهج البلاغه و صحیفه‌ی سجّادیه- متأثر و برخورداری یافته باشد.
 
کرمانی علاوه بر ملکات اخلاقى و فضایل علمى، در مسیر سلوک و محبت آل اللّه سیر مى‌کرده و با دو بال علم و عمل به پروازى نایل آمده که مورد غبطه هم‌عصران خود بوده است. فؤاد در سن نود سالگى بدرود حیات گفت و در گورستانِ «سید حسین» شهر کرمان به خاک سپرده شد. <ref>شمع جمع، فؤاد کرمانى، به اهتمام دکتر حسین بهزادى اندوهجردى، چاپ اول (نشر صندوق، تهران 1371)، ص 5.</ref> مزار این شاعر عارف، در سال‌هاى اخیر بازسازى شده و زیارتگاه اهل ادب و بصیرت است.
 
==آثار==
مسمّطات او در بیان عظمت وجودى امیر مؤمنان على -علیه السلام- از ممتازترین آثار منظوم آیینى و از جهت محتوایى بى‌نظیر است. فؤاد در مراثى عاشورایى خود به قرائت ارزشى از مکتب عاشورا عنایت تام و تمام داشته و همانند شاعران همزمان خود به جنبه‌هاى عاطفى و ماتمى کربلا بسنده نکرده است. این شاعر بلندآوازه آیینى در طنزپردازى نیز ید طولایى داشته و چهره زشت فقر زمانه خود را ضمن نکوهش ستمگران مال‌اندوز در این‌گونه آثار خود به تصویر کشیده و با مخالفان نهضت مشروطه نیز میانه خوشى نداشته است. فؤاد از سبک عراقى پیروى مى‌کند و اگر در شعر او هر از گاه غموضى دیده مى‌شود به خاطر حضور اصطلاحات علمى و عرفانى است. وى مثنوى‌هاى خود را با اقتباس و تضمین‌هاى مکرر از مثنوى ماندگار جلال الدین مولوى صبغۀ عرفانى بخشیده و در انواع قالب‌هاى شعرى خصوصا غزل و قصیده و ترجیع‌بند آثار منظومى در استقبال از سعدى، حافظ، هاتف، اصفهانى و قاآنى شیرازى آفریده است. اشعار عاشورایى فؤاد کرمانى از زمان خود او تاکنون مورد استفاده شیفتگان فارسى زبان ادب عاشورا و نیز ستایشگران اهل بیت عصمت و طهارت قرار گرفته و به خاطر عنایتى که این شاعر نامدار و بااخلاص آیینى به مقوله‌هاى ارزشى فرهنگ عاشورا داشته قهرا اشعار ارزشى او در دگرگونى فکرى و تغییر نگرش شعراى آیینى پس از او در ارتباط با غناى کیفى مراثى عاشورایى سهم به سزایى داشته است. وى با دستگاه‌هاى موسیقى ایرانى آشنایى داشته است و شاید به همین آشنایى باشد که در اوزان مطنطن عروضى آثار پرشورى آفریده است که دیگر شاعران کمتر پیرامون این‌گونه اوزان بلند مى‌گردند. <ref>همان،ص 21 تا 25.</ref>  
مسمّطات او در بیان عظمت وجودى امیر مؤمنان على -علیه السلام- از ممتازترین آثار منظوم آیینى و از جهت محتوایى بى‌نظیر است. فؤاد در مراثى عاشورایى خود به قرائت ارزشى از مکتب عاشورا عنایت تام و تمام داشته و همانند شاعران همزمان خود به جنبه‌هاى عاطفى و ماتمى کربلا بسنده نکرده است. این شاعر بلندآوازه آیینى در طنزپردازى نیز ید طولایى داشته و چهره زشت فقر زمانه خود را ضمن نکوهش ستمگران مال‌اندوز در این‌گونه آثار خود به تصویر کشیده و با مخالفان نهضت مشروطه نیز میانه خوشى نداشته است. فؤاد از سبک عراقى پیروى مى‌کند و اگر در شعر او هر از گاه غموضى دیده مى‌شود به خاطر حضور اصطلاحات علمى و عرفانى است. وى مثنوى‌هاى خود را با اقتباس و تضمین‌هاى مکرر از مثنوى ماندگار جلال الدین مولوى صبغۀ عرفانى بخشیده و در انواع قالب‌هاى شعرى خصوصا غزل و قصیده و ترجیع‌بند آثار منظومى در استقبال از سعدى، حافظ، هاتف، اصفهانى و قاآنى شیرازى آفریده است. اشعار عاشورایى فؤاد کرمانى از زمان خود او تاکنون مورد استفاده شیفتگان فارسى زبان ادب عاشورا و نیز ستایشگران اهل بیت عصمت و طهارت قرار گرفته و به خاطر عنایتى که این شاعر نامدار و بااخلاص آیینى به مقوله‌هاى ارزشى فرهنگ عاشورا داشته قهرا اشعار ارزشى او در دگرگونى فکرى و تغییر نگرش شعراى آیینى پس از او در ارتباط با غناى کیفى مراثى عاشورایى سهم به سزایى داشته است. وى با دستگاه‌هاى موسیقى ایرانى آشنایى داشته است و شاید به همین آشنایى باشد که در اوزان مطنطن عروضى آثار پرشورى آفریده است که دیگر شاعران کمتر پیرامون این‌گونه اوزان بلند مى‌گردند. <ref>همان،ص 21 تا 25.</ref>  


=== دیوان فؤاد کرمانى موسوم به «شمع جمع» (1322): ===
===دیوان فؤاد کرمانى موسوم به «شمع جمع» (1322):===
این دیوان حاوى 6876 بیت به شرح زیر است:
این دیوان حاوى 6876 بیت به شرح زیر است:


* 26 قصیده در 1162 بیت
*26 قصیده در 1162 بیت
* 60 غزل در 803 بیت
*60 غزل در 803 بیت
* 11 قطعه در 22 بیت
*11 قطعه در 22 بیت
* 539 رباعى در 1078 بیت
*539 رباعى در 1078 بیت
* 12 مسمّط در 875 بیت
*12 مسمّط در 875 بیت
* 5 ترجیح‌بند در 755 بیت
*5 ترجیح‌بند در 755 بیت
* 2 مثنوى در 2181 بیت <ref>همان، ص 5 و 8.</ref>
*2 مثنوى در 2181 بیت <ref>همان، ص 5 و 8.</ref>


===برگزیده آثار عاشورایى===
===برگزیده آثار عاشورایى===
 
====قصیده‌====
 
 
====قصیده:====
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۱۶۴: خط ۱۶۵:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


 
==== غزل‌ها ====
'''غزل:'''
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۲۵۸: خط ۲۵۸:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


 
==== مسمّط ====
'''مسمّط:'''
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۲۸۲: خط ۲۸۱:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


 
==== مثنوی <ref>شمع جمع؛ مثنوی، ص 450 تا 452.</ref> ====
'''مثنوی:''' <ref>شمع جمع؛ مثنوی، ص 450 تا 452.</ref>
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۴۰۰: خط ۳۹۸:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


 
==== رباعیات ====
'''رباعیات:'''
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۴۰۸: خط ۴۰۵:


{{ب| این مفخر اولیا پس از ختم رسل‌|معراج به ناقه کرد زین عالم پست  }}
{{ب| این مفخر اولیا پس از ختم رسل‌|معراج به ناقه کرد زین عالم پست  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}{{شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| از عقده‌ی دل هرآنچه بودش بنهفت‌|یک‌باره به سیل گریه آن عقده شگفت }}
{{ب| از عقده‌ی دل هرآنچه بودش بنهفت‌|یک‌باره به سیل گریه آن عقده شگفت }}


{{ب| اشکش چو ستاره بود بر ماه جمال‌|و آن نیّر پیکرش مخاطب شد و گفت }}
{{ب| اشکش چو ستاره بود بر ماه جمال‌|و آن نیّر پیکرش مخاطب شد و گفت }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}{{شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| تا نیک یقین کند که این کشته‌ی کیست‌|با دیده‌ی معرفت در آن تن نگریست }}
{{ب| تا نیک یقین کند که این کشته‌ی کیست‌|با دیده‌ی معرفت در آن تن نگریست }}


{{ب| عریان بدنی بدید کز تیغ و سنان‌|اعداد جراحتش هزار است و دویست  }}
{{ب| عریان بدنی بدید کز تیغ و سنان‌|اعداد جراحتش هزار است و دویست  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}{{شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| چون دید سرش بریده از راه قفاست‌|و آن پیکر انورش لگدکوب جفاست }}
{{ب| چون دید سرش بریده از راه قفاست‌|و آن پیکر انورش لگدکوب جفاست }}


{{ب| دانست یقین که باشد این جسم امام‌|زیرا که بلا همیشه بر اهل ولاست  }}
{{ب| دانست یقین که باشد این جسم امام‌|زیرا که بلا همیشه بر اهل ولاست  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}{{شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| با حیرت عقل و قلب از غم شده مات‌|در بی‌جهتی نظّاره بودش به جهات  }}
{{ب| با حیرت عقل و قلب از غم شده مات‌|در بی‌جهتی نظّاره بودش به جهات  }}


{{ب| از شمس حقیقتش طلب بود و بر او|من غیر اشاره گشت کشف سبحات  }}
{{ب| از شمس حقیقتش طلب بود و بر او|من غیر اشاره گشت کشف سبحات  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}{{شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| تا یاد شب و داغش اندر دل ماست‌|در خواب شبم روز قیامت برپاست }}
{{ب| تا یاد شب و داغش اندر دل ماست‌|در خواب شبم روز قیامت برپاست }}


{{ب| چون صبح شود به دیده‌ام پنداری‌|خورشید حسین است و زمین کرب و بلاست }}  
{{ب| چون صبح شود به دیده‌ام پنداری‌|خورشید حسین است و زمین کرب و بلاست }}  
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}{{شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| ای رسته که جان اهل دل بسته‌ی تست‌|هرجا که دلی شکسته پیوسته‌ی تُست }}
{{ب| ای رسته که جان اهل دل بسته‌ی تست‌|هرجا که دلی شکسته پیوسته‌ی تُست }}


{{ب| اشکسته دلان دل به تو بستند حسین‌|چون جای خدا در دل اشکسته‌ی تُست  }}
{{ب| اشکسته دلان دل به تو بستند حسین‌|چون جای خدا در دل اشکسته‌ی تُست  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}{{شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| آن فانی در خدا که باقی به خداست‌|خلّاق فنا و شمس انوار بقاست }}
{{ب| آن فانی در خدا که باقی به خداست‌|خلّاق فنا و شمس انوار بقاست }}


{{ب| او دامنش از گرد مصیبت پاک است‌|بر او چه مصیبت که مصیبت بر ماست }}  
{{ب| او دامنش از گرد مصیبت پاک است‌|بر او چه مصیبت که مصیبت بر ماست }}  
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}{{شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| ای روح خدا که چشم دل مایل تُست‌|و آئینه‌ی آنچه هست هستی دل تُست }}
{{ب| ای روح خدا که چشم دل مایل تُست‌|و آئینه‌ی آنچه هست هستی دل تُست }}


{{ب| احیا همه از تو حیّ و این مرده دلان‌|گویند که شمر بی‌حیا قاتل تُست  }}
{{ب| احیا همه از تو حیّ و این مرده دلان‌|گویند که شمر بی‌حیا قاتل تُست  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}{{شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| ای سرّ خدا که دیده هر ذی بَصَرت‌|گردیده ولی ندیده کوته نظرت }}
{{ب| ای سرّ خدا که دیده هر ذی بَصَرت‌|گردیده ولی ندیده کوته نظرت }}


{{ب| می‌خواست خدا که سرّ خود فاش کند|انگشت نما بر سر نی کرد سرت }}  
{{ب| می‌خواست خدا که سرّ خود فاش کند|انگشت نما بر سر نی کرد سرت }}  
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}{{شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| ای کشته که هستِ خلق از هستی تُست‌|سر دادی و در سر تو سرمستی تُست }}
{{ب| ای کشته که هستِ خلق از هستی تُست‌|سر دادی و در سر تو سرمستی تُست }}


{{ب| در دست تو سر رشته‌ی هستی است حسین‌|و این دستِ پُر از پَرِ تهی دستی تُست}}
{{ب| در دست تو سر رشته‌ی هستی است حسین‌|و این دستِ پُر از پَرِ تهی دستی تُست}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}{{شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| ای دست خدا که در سرت سرّ خداست‌|بر گو سرت از بدن به دست که جداست }}
{{ب| ای دست خدا که در سرت سرّ خداست‌|بر گو سرت از بدن به دست که جداست }}


{{ب| چون بوته در آتشم که بر نقره‌ی خام‌|اکسیر سرت چو شعله در طشت طلاست  }}
{{ب| چون بوته در آتشم که بر نقره‌ی خام‌|اکسیر سرت چو شعله در طشت طلاست  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}{{شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| ای کشته که جان عالمی کشته‌ی تُست|پیوسته به هر دل از خفا رشته‌ی تُست}}
{{ب| ای کشته که جان عالمی کشته‌ی تُست|پیوسته به هر دل از خفا رشته‌ی تُست}}


{{ب| در دیده‌ی اهل دل ملاقات خدا|رخسار به خون فرق آغشته‌ی تُست <ref> همان؛ ص 245 و 246.</ref> }}  
{{ب| در دیده‌ی اهل دل ملاقات خدا|رخسار به خون فرق آغشته‌ی تُست <ref> همان؛ ص 245 و 246.</ref> }}  
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
====سه رباعى====
====سه رباعى====
{{شعر}}
{{شعر}}
خط ۵۴۹: خط ۵۰۸:
{{ب| گر «فؤاد» از غم عشق تو غنى شد چه عجب؟ | عشقِ سلطانِ غنى گنج دل مسکین است <ref>همان، ص 62 و 63.</ref> }}
{{ب| گر «فؤاد» از غم عشق تو غنى شد چه عجب؟ | عشقِ سلطانِ غنى گنج دل مسکین است <ref>همان، ص 62 و 63.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
====در منقبت و مرثیت سید الشهداء (علیه السلام)====
 
==== در منقبت و مرثیت سید الشهداء (علیه السلام) ====
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| زنده در هردو جهان نیست به جز کشته دوست | کشته‌ام کشته او را که جهان زنده به اوست }}
{{ب| زنده در هردو جهان نیست به جز کشته دوست | کشته‌ام کشته او را که جهان زنده به اوست }}
خط ۶۲۶: خط ۵۸۶:
==منابع==
==منابع==


* [[دانشنامه‌ شعر عاشورایی‌ انقلاب‌ حسینی‌ در شعر شاعران‌ عرب‌ و عجم‌|دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1535-1538.]]
*[[دانشنامه‌ شعر عاشورایی‌ انقلاب‌ حسینی‌ در شعر شاعران‌ عرب‌ و عجم‌|دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1535-1538.]]


* [[کاروان شعر عاشورا|محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا، زمزم هدایت، ج1، ص 499-504.]]
*[[کاروان شعر عاشورا|محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا، زمزم هدایت، ج1، ص 499-504.]]


==پی نوشت==
==پی نوشت==
۳٬۴۸۸

ویرایش

منوی ناوبری