۱۰٬۰۷۲
ویرایش
T.ramezani (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «'''حسین ابراهیمی،''' در نیمه شهریور ماه 1350 شمسی در مشهد مقدس متولد شد. وی در مشه...» ایجاد کرد) |
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
==زندگینامه== | ==زندگینامه== | ||
خط ۶۴: | خط ۶۹: | ||
'''معجزه پرپر''' | '''معجزه پرپر''' | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
کوچکتر از آنست که شمشیر ببندد بایست که در کنج لبش شیر ببندد | {{ب| کوچکتر از آنست که شمشیر ببندد بایست که در کنج لبش شیر ببندد }} | ||
از مهد برون جسته که قنداقه همت در خدمت مظلومترین پیر ببندد | {{ب| از مهد برون جسته که قنداقه همت در خدمت مظلومترین پیر ببندد }} | ||
با یک سپر از جنس گلو آمده تا راه بر هرچه کمان هرچه کمانگیر ببندد | {{ب| با یک سپر از جنس گلو آمده تا راه بر هرچه کمان هرچه کمانگیر ببندد }} | ||
برخاسته تا شور نماز پدرش را قد قامتی از سرخی تکبیر ببندد | {{ب| برخاسته تا شور نماز پدرش را قد قامتی از سرخی تکبیر ببندد }} | ||
این معجزه پرپر شش ماهه توانست بال و پر پرواز اساطیر ببندد | {{ب| این معجزه پرپر شش ماهه توانست بال و پر پرواز اساطیر ببندد }} | ||
ایوای مگر شهپر جبریل امین نیست تا راه به گستاخی این تیر ببندد | {{ب| ایوای مگر شهپر جبریل امین نیست تا راه به گستاخی این تیر ببندد }} | ||
باشد که شفای دل دلسوختگان را با گوشه چشمی نم تأثیر ببندد | {{ب| باشد که شفای دل دلسوختگان را با گوشه چشمی نم تأثیر ببندد }} | ||
{{پایان شعر}} | |||
ابرو | |||
زیباییات مسیر جهان را بهم زده است ابروی تو زمین و زمان را بهم زده است | |||
بالا بلند! چرخش زلف شکستهات قانون آبهای روان را بهم زده است | '''ابرو''' | ||
شاید که بعد خلقت چشمت خدای نیز معیار چشم آدمیان را بهم زده است | {{شعر}} | ||
رقصیدنت به شوق در این بزم عاشقان گیسوی مادری نگران را بهم زده است | {{ب| زیباییات مسیر جهان را بهم زده است ابروی تو زمین و زمان را بهم زده است }} | ||
اینجا حدیث نیزه و شمشیر و تیغ نیست ابرو کشیدن تو کمان را بهم زده است | {{ب| بالا بلند! چرخش زلف شکستهات قانون آبهای روان را بهم زده است }} | ||
سردار حسن پلک گشای و ببین پدر دلواپس تو لشکریان را بهم زده است | {{ب| شاید که بعد خلقت چشمت خدای نیز معیار چشم آدمیان را بهم زده است }} | ||
{{ب| رقصیدنت به شوق در این بزم عاشقان گیسوی مادری نگران را بهم زده است }} | |||
شنهای مصیبت | {{ب| اینجا حدیث نیزه و شمشیر و تیغ نیست ابرو کشیدن تو کمان را بهم زده است }} | ||
به رگهای بریده میسپارد آسمانش را و با خود میبرد تنها سر ماه جوانش را | {{ب| سردار حسن پلک گشای و ببین پدر دلواپس تو لشکریان را بهم زده است }} | ||
شب جشن رگ و ماه است و بانوی جنون تنها به غارت میکشد بوسه گلوی میهمانش را | {{پایان شعر}} | ||
اگر امشب به شنهای مصیبت شکوِه میپاشد تمام جذر و مد این دل رنگین کمانش را | |||
ولی طوفان زنی فردا میان شهر میپیچد که بگشاید سر هفتاد و دو آتشفشانش را | |||
مگر طوفانی ازجنس قیامت گل کند تا شهر بفهمد اندکی از زخمهای بیکرانش را | '''شنهای مصیبت''' | ||
{{شعر}} | |||
{{ب| به رگهای بریده میسپارد آسمانش را و با خود میبرد تنها سر ماه جوانش را }} | |||
کیمیای مرد | {{ب| شب جشن رگ و ماه است و بانوی جنون تنها به غارت میکشد بوسه گلوی میهمانش را }} | ||
عجیب نیست از این کشتههای بی کفنش که آفریده خدا عشق را به قد تنش | {{ب| اگر امشب به شنهای مصیبت شکوِه میپاشد تمام جذر و مد این دل رنگین کمانش را }} | ||
قرار بود از اول که راه میافتاد چراغ راه شود شیوه فدا شدنش | {{ب| ولی طوفان زنی فردا میان شهر میپیچد که بگشاید سر هفتاد و دو آتشفشانش را }} | ||
شبیه طعم عسل در دهان کندوها جهان به رقص میآمد ز طرز آمدنش | {{ب| مگر طوفانی ازجنس قیامت گل کند تا شهر بفهمد اندکی از زخمهای بیکرانش را }} | ||
قرار شد که خداوند گل بیفشاند به شکل سرخترین زخمها به پیرهنش | {{ب| به جای تیغ و آتش شهر با تسبیح میسنجد میان ماندن و رفتن غم سود وزیانش را }} | ||
رسید و خیمه برافراشت تا جهان برسد پس از هزاره آخر به معنی سخنش | {{پایان شعر}} | ||
چه کیمیای عجیبیست خاک کرب و بلا که مرد می دمد از ردّ پای مرد و زنش | |||
در این سپاه خداوند عاشقی دارد که بوی شیر میآید هنوز از دهنش | |||
'''کیمیای مرد''' | |||
{{شعر}} | |||
کاروان با نیزهها افتان و خیزان میرود آسمان پشت سرش گیسو پریشان میرود | {{ب| عجیب نیست از این کشتههای بی کفنش که آفریده خدا عشق را به قد تنش }} | ||
میبرد منزل به منزل عشق را همراه خویش این سفر تا انتهای روزگاران میرود | {{ب| قرار بود از اول که راه میافتاد چراغ راه شود شیوه فدا شدنش }} | ||
کوفه! در مهمان نوازی زشت رسم داشتی پیکر بی سر چه خواهی کرد، مهمان میرود | {{ب| شبیه طعم عسل در دهان کندوها جهان به رقص میآمد ز طرز آمدنش }} | ||
{{ب| قرار شد که خداوند گل بیفشاند به شکل سرخترین زخمها به پیرهنش }} | |||
کیمیای مرد دارد خاک این دارالسلام کفر میآید به این وادی، مسلمان میرود | {{ب| رسید و خیمه برافراشت تا جهان برسد پس از هزاره آخر به معنی سخنش }} | ||
در مقام پاکبازان حرف سن و سال نیست کودک شش ماهه هم اینجا به میدان میرود | {{ب| چه کیمیای عجیبیست خاک کرب و بلا که مرد می دمد از ردّ پای مرد و زنش }} | ||
{{ب| در این سپاه خداوند عاشقی دارد که بوی شیر میآید هنوز از دهنش }} | |||
علمدار | {{پایان شعر}} | ||
برادر بر نمیتابد غم و رنج برادر را لبان از عطش تفتیده طفلان مضطرّ را | |||
نهیبی میزند مرد علم با گردش تیغش چو موسی میشکافد سینه دریای لشکر را | |||
به پایش علقمه افتاده است و آرزو دارد ببوسد آن لب از برکت قرآن معطرّ را | '''مهماننوازی''' | ||
ولی آنسان عطش را در گلوی رود جاری کرد که ارباب فتوّت خواند عباس دلاور را | {{شعر}} | ||
به دندان میکشد مشک مصیبت دیده را شاید به ساحل بسپرد این کشتی در خون شناور را | {{ب| کاروان با نیزهها افتان و خیزان میرود آسمان پشت سرش گیسو پریشان میرود }} | ||
علمدار از نفس افتاده است و اولین بار است برای آخرین دیدار میخواند برادر را | {{ب| میبرد منزل به منزل عشق را همراه خویش این سفر تا انتهای روزگاران میرود }} | ||
{{ب| کوفه! در مهمان نوازی زشت رسم داشتی پیکر بی سر چه خواهی کرد، مهمان میرود }} | |||
تمام داغها | {{ب| هر نسیم مؤمنی از کربلا چون بگذرد نوحه خوان، برسرزنان، با چشم گریان میرود }} | ||
بپوش ای کوفه بعد از این همیشه رخت ماتم را که پاشیده خدا بر چهرهات خاکستر غم را | {{ب| کیمیای مرد دارد خاک این دارالسلام کفر میآید به این وادی، مسلمان میرود }} | ||
به فتوای فقیهانت سر خورشید بر نیزه است نمیبینند این تلبیسها جز برق درهم را | {{ب| در مقام پاکبازان حرف سن و سال نیست کودک شش ماهه هم اینجا به میدان میرود }} | ||
در آغاز جهان وقتی خدا سرگرم خلقت شد سرشت از خون سرخ عاشقان ماه محرم را | {{پایان شعر}} | ||
فلک در روز عاشورا ملایک را تماشا کرد که بی چون و چرایی سجده آوردند آدم را | |||
چنان بار امانت را علمداری چنین باید که حتی غرقه در خون هم بچرخانند پرچم را | |||
تمام داغها را میتوان یک روز اینجا دید تن صدپاره، حلق تیر خورده، قامت خم را | '''علمدار''' | ||
{{شعر}} | |||
حریر بوسه | {{ب| برادر بر نمیتابد غم و رنج برادر را لبان از عطش تفتیده طفلان مضطرّ را }} | ||
به پابوس کدامین تیغ ابرو میبری سر را؟ که برپا کردهای با شور خود غوغای محشر را | {{ب| نهیبی میزند مرد علم با گردش تیغش چو موسی میشکافد سینه دریای لشکر را }} | ||
بپرس از ریگهای تفته این دشت میدانند جماعت بر نمیتابند فریاد ابوذر را | {{ب| به پایش علقمه افتاده است و آرزو دارد ببوسد آن لب از برکت قرآن معطرّ را }} | ||
شهادت میدهند این نخلهای گنگ راز آلود رها کرده است چندی پیشتر این کوفه حیدر را | {{ب| ولی آنسان عطش را در گلوی رود جاری کرد که ارباب فتوّت خواند عباس دلاور را }} | ||
نمیفهمند استدلالیان و جمله حیرانند دلیل اینهمه زیبایی گلهای پرپر را | {{ب| به دندان میکشد مشک مصیبت دیده را شاید به ساحل بسپرد این کشتی در خون شناور را }} | ||
اگر ذهن جهان گنجایشی افزونتر از این داشت چه حاجت بود بگشایی گلوی سرخ اصغر را | {{ب| علمدار از نفس افتاده است و اولین بار است برای آخرین دیدار میخواند برادر را }} | ||
همان سنگی که بر پیشانی ماه نبوت خورد به خون در میکشد امروز فرزند پیمبر را | {{پایان شعر}} | ||
گلویت را حریر بوسههای ماه پوشانده که الکن میکند نیش زبان تیز خنجر را | |||
چه دست افشان به میدان میروی قدری مدارا کن که زینب بسپرد در بوسهای پیغام مادر را | |||
به خاک کربلا افتاده عریان جسم صد چاکت که از جشن پریرویان نشاید برد پیکر را | '''تمام داغها''' | ||
چنان پرواز را بر خاک پاشیدی که تا امروز نسیم از کربلا میآورد بال کبوتر را | {{شعر}} | ||
{{ب| بپوش ای کوفه بعد از این همیشه رخت ماتم را که پاشیده خدا بر چهرهات خاکستر غم را }} | |||
ذوالجناح | {{ب| به فتوای فقیهانت سر خورشید بر نیزه است نمیبینند این تلبیسها جز برق درهم را }} | ||
یک شیهه خمیده و یک خیمه اشک وآه مثل وقوع زلزلهای میرسد ز راه | {{ب| در آغاز جهان وقتی خدا سرگرم خلقت شد سرشت از خون سرخ عاشقان ماه محرم را }} | ||
آرام و سربزیرترین ایستاده است این آسمان سوخته را میکند نگاه | {{ب| فلک در روز عاشورا ملایک را تماشا کرد که بی چون و چرایی سجده آوردند آدم را }} | ||
دستی به یالهای نجیبش که میکشند میلرزد از حقارت جا ماندنی سیاه | {{ب| چنان بار امانت را علمداری چنین باید که حتی غرقه در خون هم بچرخانند پرچم را }} | ||
یکباره در تلاطم خشم و خروش و شرم هی میزند به غیرتش و میزند به راه | {{ب| تمام داغها را میتوان یک روز اینجا دید تن صدپاره، حلق تیر خورده، قامت خم را }} | ||
آنسوتر از حریم حرم شیههای شکست تا معنی شهید شود نام ذوالجناح | {{پایان شعر}} | ||
'''حریر بوسه''' | |||
{{شعر}} | |||
{{ب| به پابوس کدامین تیغ ابرو میبری سر را؟ که برپا کردهای با شور خود غوغای محشر را }} | |||
{{ب| بپرس از ریگهای تفته این دشت میدانند جماعت بر نمیتابند فریاد ابوذر را }} | |||
{{ب| شهادت میدهند این نخلهای گنگ راز آلود رها کرده است چندی پیشتر این کوفه حیدر را }} | |||
{{ب| نمیفهمند استدلالیان و جمله حیرانند دلیل اینهمه زیبایی گلهای پرپر را }} | |||
{{ب| اگر ذهن جهان گنجایشی افزونتر از این داشت چه حاجت بود بگشایی گلوی سرخ اصغر را }} | |||
{{ب| همان سنگی که بر پیشانی ماه نبوت خورد به خون در میکشد امروز فرزند پیمبر را }} | |||
{{ب| گلویت را حریر بوسههای ماه پوشانده که الکن میکند نیش زبان تیز خنجر را }} | |||
{{ب| چه دست افشان به میدان میروی قدری مدارا کن که زینب بسپرد در بوسهای پیغام مادر را }} | |||
{{ب| به خاک کربلا افتاده عریان جسم صد چاکت که از جشن پریرویان نشاید برد پیکر را }} | |||
{{ب| چنان پرواز را بر خاک پاشیدی که تا امروز نسیم از کربلا میآورد بال کبوتر را }} | |||
{{پایان شعر}} | |||
'''ذوالجناح''' | |||
{{شعر}} | |||
{{ب| یک شیهه خمیده و یک خیمه اشک وآه مثل وقوع زلزلهای میرسد ز راه }} | |||
{{ب| آرام و سربزیرترین ایستاده است این آسمان سوخته را میکند نگاه }} | |||
{{ب| دستی به یالهای نجیبش که میکشند میلرزد از حقارت جا ماندنی سیاه }} | |||
{{ب| یکباره در تلاطم خشم و خروش و شرم هی میزند به غیرتش و میزند به راه }} | |||
{{ب| آنسوتر از حریم حرم شیههای شکست تا معنی شهید شود نام ذوالجناح }} | |||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
==منابع== | ==منابع== |
ویرایش