نسیم شمال‌

از ویکی حسین
نسخهٔ تاریخ ‏۵ اکتبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۵:۰۰ توسط T.ramezani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «اشرف الدّین حسینی فرزند سیّد احمد قزوینی، از شاعران و روزنامه‌نویسان صدر مش...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

اشرف الدّین حسینی فرزند سیّد احمد قزوینی، از شاعران و روزنامه‌نویسان صدر مشروطیّت است. وی به سال 1288 ه. ق. در شهر رشت تولد یافت و پس از تحصیلات مقدماتی به سال 1300 برای ادامه‌ی تحصیل روانه‌ی بین النهرین شد و پس از پنج سال اقامت در آن سامان به رشت بازگشت و در آنجا به سال 1305 مطابق با 1907 م روزنامه‌ی نسیم شمال را منتشر ساخت و تا سال 1911 میلادی گاهی مرتّب و گاهی نامرتّب به چاپ می‌رسید. سیّد پس از برقراری مشروطه به تهران آمد و روزنامه‌ی نسیم شمال را در تهران با مقالات و اشعاری انتقادی و در خور فهم عوام منتشر کرد و قبول عام یافت و خود وی نیز به مناسبت نام روزنامه‌اش به «نسیم شمال» معروف گشت. سیّد اشرف الدّین در زمره‌ی نخستین شاعرانی است که به عهد مشروطه به زبان مردم و از زبان توده‌ی محروم مردم شعر سرود و مقاله نوشت. وی در اواخر عمر به فقر و جنون مبتلا گشت و سرانجام در سال 1313 ه ق. در نهایت تنگدستی و پریشانی درگذشت. اشعار او اغلب در نسخه‌های نسیم شمال چاپ و جداگانه نیز به صورت مجموعه‌ای منتشر شده است. [۱]


آل عباء:

تعالی اللّه که هردم طبعم از الطاف ربّانی‌ روان‌تر می‌شود بالعکس در این بحر طوفانی
بلی باید روان گردد زبان، آخرش لالم‌ به ذکر احمد ثالث به مدح حیدر ثانی
بلی باید که از کِلکم شکر ریزد چو نیشکَر به مولود شفیع محشر، آن محبوب سبحانی
خدیو ملک مظلومیّت و اقلیم صباری‌ جلیل القدر، بی‌همتا، عظیم الشأن روحانی
امیر ملکت زجر و الم، عین جوانمردی‌ دلیر فسحت [۲] عشق حقیقت مالی و جانی
شفیع امّت احمد، عزیز عزّت داور دلیل راه ایمان، وارث ملک سلیمانی
ورا یزدان به زیتونش لقب فرموده در قرآن‌ بخوان «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ» [۳] تو در آیات قرانی
خلیل ار گوسفندی را به راه دوست سر برزد ولی او کرد از اقوام، هفتاد و دو قربانی
به قرآن (ک ه ی ع ص) ار خواندی ای مؤمن‌ کنون ظاهر نمایم مر تو را آن راز پنهانی
که حینی [۴] زکّریا خواست نام پاک او از حق‌ یکایک شرح دادش جبرئیل آن پیک یزدانی
چو گفتی زکّریا تا چهار از نام ایشان را شدی خوشوقت و خرّم همچو استخلاص زندانی
ولی چون پنجمین نامش بشد اندر زبان جاری‌ شدی محزون و غمگین چون غریبان بیابانی
سبب را مسئلت بنمود و وی را این خطاب آمد ز یزدان «کهیعص» از لفظ برهانی
که «ک» از کربلا، «ه» از هلاکت، «ی» یزید دون‌ همی «ع» از عطش، «ص» از صبوری می‌شود بانی
چنان ظلمی که بروی شد ندیده هیچ مظلومی‌ نه از کردار ترسایان نه از رفتار نصرانی
کجا باشد روا گردد به تیر کین هدف چشمش‌ تنش روی زمین و بر سر نی رأس نورانی
معمایی است بس مشکل صفات بی‌مثال وی‌ کجا بتوان که حل کرد این معّمه را به آسانی
مرا تا جان به تن باشد نپیچم سر از این درگه‌ که تا روشن نمایم قلب خود را زین مسلمانی
نگیرم دامن اجلال، بهر منصب و شوکت‌ بر این درگه گدایی می‌کنم برتر ز سلطانی
شها در صنف مدّاحی ز پیرامون درگانت‌ رها کی می‌کنم کف را کرم خوانی ورم رانی
روا فرما مرا دائم اگر لایق به درگاهم‌ قلم درکش عباراتم گرش لایق نمی‌دانی [۵]



منابع

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 971-972.

پی نوشت

  1. لغت نامه دهخدا؛ واژه نسیم شمال.
  2. فسحت: گشادگی، فراخی مکان، گنجایش، وسعت.
  3. اشاره به آیه 1 سوره تین.
  4. حینی: زمانی که.
  5. دیوان کامل نسیم شمال؛ ج 2، ص 237.