حبیب الله خباز: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''حبیب اللّه خبّاز'''
'''حبیب اللّه خباز،''' از شعرای ایرانی است که در مدح [[اهل بیت]] اشعاری سروده است.


{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
خط ۸۳: خط ۸۳:
===شعر 1===
===شعر 1===
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| سکینه گفت عمو جان تو عهد بستی و رفتی‌|چه شد که قلب من و عهد خود شکستنی و رفتی }}
{{ب| [[سکینه]] گفت عمو جان تو عهد بستی و رفتی‌|چه شد که قلب من و عهد خود شکستنی و رفتی }}


{{ب| نگشت آب میسّر، نیامدی ز چه دیگر|چه شد که رشته‌ی الفت ز ما گسستی و رفتی }}
{{ب| نگشت آب میسّر، نیامدی ز چه دیگر|چه شد که رشته‌ی الفت ز ما گسستی و رفتی }}
خط ۹۷: خط ۹۷:
{{ب| حسین از غم بی‌دستی‌ات ز پای در افتاد|ولی تو از غم و رنج زمانه رستی و رفتی }}
{{ب| حسین از غم بی‌دستی‌ات ز پای در افتاد|ولی تو از غم و رنج زمانه رستی و رفتی }}


{{ب| برای آب، عمو جان شد آب، اصغرم امروز|نیامدی دل ما را ز غصّه خستی و رفتی  }}
{{ب| برای آب، عمو جان شد آب، [[علی اصغر|اصغرم]] امروز|نیامدی دل ما را ز غصّه خستی و رفتی  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۱۲۱: خط ۱۲۱:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


=== شعر 3 ===
===شعر 3===
پرچم خونین:{{شعر}}
پرچم خونین:{{شعر}}


خط ۱۵۷: خط ۱۵۷:
==منابع==
==منابع==


* [http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1196-1197.]
*[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1196-1197.]


[[رده:ادبیات]]
[[رده:ادبیات]]

نسخهٔ ‏۲۰ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۱۴

حبیب اللّه خباز، از شعرای ایرانی است که در مدح اهل بیت اشعاری سروده است.

حبیب الله خباز
زادروز 1296 ه.ش
کاشان
ملیت ایرانی
کتاب‌ها گل افشان ، ارمغان کاشان ، سروده‌های انقلابی
دیوان سروده‌ها دیوان خبّاز کاشانی ، دیوان نجیب کاشانی

زندگینامه

حبیب الله خباز فرزند میرزا حسین مسگر در سال 1296 ه.ش، در شهر کاشان به دنیا آمد. حبیب الله خباز در سن بیست سالگی به فکر سواد آموزی افتاد و برای با سواد شدن از پسر دایی‌اش که به تازگی گواهینامه‌ شش ساله‌ ابتدایی را گرفته بود، کمک خواست و خواندن و نوشتن را آموخت.

خبّاز گوید: «از زمانی که توانستم خواندن و نوشتن را بیاموزم، شروع به شعر گفتن کردم، و برای پیشرفت کار به انجمن‌های ادبی رفتم، و از راهنمایی‌های اهل شعر و ادب استفاده کردم».

آثار

خبّاز آثاری نیز از خود به جا گذاشته که از آن جمله است: «گل افشان» در چهار جلد شامل مصایب و مراثی، «ارمغان کاشان» درباره‌ شعرای کاشان. «سروده‌های انقلابی» و در ضمن دیوان خبّاز کاشانی و دیوان نجیب کاشانی و جزوه‌ای راجع به سلطانعلی بن امام محمّد باقر (ع) را چاپ کرده است.

اشعار

شعر 1

سکینه گفت عمو جان تو عهد بستی و رفتی‌ چه شد که قلب من و عهد خود شکستنی و رفتی
نگشت آب میسّر، نیامدی ز چه دیگر چه شد که رشته‌ی الفت ز ما گسستی و رفتی
برادرت به حرم ایستاده بی‌کس و تنها بیا که سرو قدش را ز غم شکستی و رفتی
نبود آب نباشد، چرا به خیمه نیایی؟ ز تشنگان دل آزرده، دست شستی و رفتی
عمو تو رفتی، و ما می‌رویم سوی اسیری‌ به ناقه محمل ما بی‌کسان نبستی و رفتی
مگر نبود عمو جای من به دامن لطفت؟ مرا به خاک نشاندی و به خون نشستی و رفتی
حسین از غم بی‌دستی‌ات ز پای در افتاد ولی تو از غم و رنج زمانه رستی و رفتی
برای آب، عمو جان شد آب، اصغرم امروز نیامدی دل ما را ز غصّه خستی و رفتی

شعر 2

گفت ای صد پاره تن، عبّاس من! تنها چرا! خواستی از من جدا گردی در این صحرا، چرا؟
بی‌حسینت تر نکردی لب ز آب ای تشنه لب‌ سوی کوثر می‌روی، خوش می‌روی بی‌ما چرا؟
اندر این جا یک بیابان دشمن است و من غریب‌ پیش چشمم خواستی غلتی به خون، این جا چرا؟
گر نیاوردی به کف آب روان دستت چه شد تشنه جان دادی برادر جان لب دریا چرا؟
از عمود کین سرت بشکست و شد دستت جدا این همه زخم سنان جا داده بر اعضا، چرا؟
حالیا من مانده تنها وین عیال در به در می‌روی تنها برادر جان! برو حالا چرا؟
خواب امشب می‌رود از دیده‌ی طفلان من‌ دیده بستی از جهان، از عترت طاها چرا؟
ناله‌ی «أدرک أخایت» قامتم در هم شکست‌ آمدم دیر آمدم، در موج خون مأوا چرا؟
هست ای «خبّاز» عبّاس علی باب المراد ورنه اندر ماتمش این شورش و غوغا چرا؟

شعر 3

پرچم خونین:

گفت آنکه نیست پیرو حق همصدای ما گردد جدا ز حادثه‌ی کربلای ما
بیرون رود به شب چو هریمن از این حرم‌ تا آنکه نشنود به غریبی ندای ما
این رزمگاه بیشه‌ی شیران وحدت است‌ رو به خصال کم کند از سر هوای ما
این کاروان روان به دیار شهادت‌اند وین کربلاست گر به بلایش بلای ما
ما با خدای بر سر عهدیم و مردمی‌ گر بگسلند، نگسلد از ما خدای ما
ما خون خون به دین خدا هدیه می‌دهیم‌ باری خداست عزّ و جل خونبهای ما
تن زیر بار ننگ نباید دهد بشر این درد را دواست به دار الشفای ما
در پایگاه عشق به کف جان نهاده‌ایم‌ این رتبه نیست در خور هرکس سوای ما
پاداش حق طلب، به شهادت شود تمام‌ شهد شهادت است گوارا برای ما
ما کاروان کعبه‌ی عشق و شهادتیم‌ از ما جدا شو ای که نه‌ای پا به پای ما
شوییم نقش ظلم و ستم را به خون خویش‌ شد قبله‌ی حریم خدا رهنمای ما
عبّاس و عون و قاسم و اکبر ستاده‌اند هریک صفا دهند به سعی و صفای ما
هرکس که می‌رود، برود، اصغرم به جاست‌ این غنچه سرخ می‌شود اندر منای ما
این پرچمی که پرچم خونین نهضت است‌ بر دوش زینب است و بود در قفای ما
وان عندلیب گلشن زهرا سکینه‌ام‌ دارد نوای تعزیت نینوای ما

منابع