جواد جهان آرایى (جهان‌آرا): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۳: خط ۵۳:
===برادر! آب===
===برادر! آب===
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| آن‌که را بود مهر مادر، آب | دیده مى‌دوخت تشنه‌لب بر آب }}  
{{ب| آن‌که را بود مهر مادر، [[آب]] | دیده مى‌دوخت تشنه‌لب بر آب }}  


{{ب| کربلا بود و جنگ و هُرم عطش | داشت آنجا بهاى گوهر، آب }}  
{{ب| [[کربلا]] بود و جنگ و هُرم [[عطش]] | داشت آنجا بهاى گوهر، آب }}  


{{ب| چنگ مى‌زد (رباب) بر دل ریش | که: خدا! کى رسد به اصغر آب؟ }}  
{{ب| چنگ مى‌زد (رباب) بر دل ریش | که: خدا! کى رسد به [[علی اصغر|اصغر]] آب؟ }}  


{{ب| مانده حیران درین میان چه کند؟ | از کجا مى‌شود میسّر آب؟ }}  
{{ب| مانده حیران درین میان چه کند؟ | از کجا مى‌شود میسّر آب؟ }}  

نسخهٔ ‏۲۰ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۵۷

جواد جهان‌آرایى (١٣٣٤ ه. ش) شاعر ایرانی معاصر است.

جواد جهان‌آرایى
جواد جهان آرایی.jpg
زمینهٔ کاری شاعر
زادروز ١٣٣٤ ه. ش
کاشان
ملیت ایرانی
سبک نوشتاری غزل
تخلص جهان‌آرا
مدرک تحصیلی فوق دیپلم

زندگینامه

جهان‌آرایى تحصیلات ابتدایى را در دبستان ملى خیام (مدرس) به انجام رسانید و دوره دبیرستان را تا سوم متوسطه ادامه داد و پس از آن به هنرستان نساجى کاشان رفت و دیپلم خود را از آنجا گرفت و در سال ١٣٥٢ ه. ش به تهران آمد و به تحصیل ادامه داد و تا مقطع فوق دیپلم پیش رفت و پس از انجام خدمت سربازى به استخدام کارخانه کاشى اصفهان درآمد و تا سال ١٣٦٠ ه. ش در همین شغل باقى بود؛ آن‌گاه به زادگاهش بازگشت و به شغل آزاد روى آورد.[۱]

آثار

جهان آرایی در انواع قالب‌ها شعر سروده است؛ ولى شاعرى غزل‌سرا است.

برادر! آب


آن‌که را بود مهر مادر، آب دیده مى‌دوخت تشنه‌لب بر آب
کربلا بود و جنگ و هُرم عطش داشت آنجا بهاى گوهر، آب
چنگ مى‌زد (رباب) بر دل ریش که: خدا! کى رسد به اصغر آب؟
مانده حیران درین میان چه کند؟ از کجا مى‌شود میسّر آب؟
برد او را پدر به عرصۀ رزم تا دهد جاى شیر مادر، آب
وه که سیراب شد ز جرعۀ تیر نرسید آه بر لبش گر آب
دید تا کودکان تشنه، حسین گفت از سوز جان: برادر! آب
اى بهین آبیار گلشن عشق بهر این غنچه‌ها بیاور آب
رفت آن میر عشق سوى فرات تا که بنهاد پاى جان بر آب
کفى از آب برگرفت و، شگفت دید تصویر کودکان در آب
تشنه‌لب بود و لب بر آب نزد تا بنوشد ز حوض کوثر آب
خواست تا نوشد از فرات، امّا بر دلش زد شرر چو آذر، آب
مشک را پر ز آب کرد و شتافت تا دهد باغ را سراسر آب
تیرها سوى او روانه شدند گاه در چشم رفت و گه در آب!
تا تهى، مشک شد ز آب افسوس گشت از شرم، پور حیدر، آب [۲]

منابع

پی نوشت

  1. سخنوران نامى معاصر ایران، ج ۲، ص ۱۰۲۰.
  2. گریۀ اشک، ص ۲۰۸ و ۲۰۹.