عباس براتی پور
عباسعلی براتی پور که به نام عباس براتی پور شهرت یافته به سال 1322 ه. ش در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به انجام رسانید و در رشتهی ریاضی دیپلم گرفت. وی به سال 1341 به استخدام نیروی هوایی در آمد.
براتی پور از اواخر دوران تحصیل در دبیرستان به شعر و شاعری پرداخت، و از مطالعهی دواوین شعر اساتید متقدّم غافل نبود گاهی به سرودن اشعاری در مدح و منقبت خاندان رسالت میپرداخت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی رسما و به طور جدّی به سرودن شعر همت گماشت و با شرکت در مجالس و محافل ادبی فعالیّت خود را گسترش داد و در حال حاضر به عنوان دبیر جلسات حوزهی هنری تبلیغات اسلامی و عضو شورای شعر خدمت میکند.
براتی پور در شعر به سبک کلاسیک کار میکند و در قالبهای مختلف به نظم شعر میپردازد. مجموعه شعرهای او عبارتند از:
«بهت نگاه»، «غم دلدار»، «چشم بیمار»، «زمزمهی مستی»- «وعدهی دیدار»، «بر تربت خورشید». [۱] و «زمزمهی هستی» در سوگ امام خمینی با همکاری محمد علی مردانی و خانم سیمیندخت وحیدی.
حرّ و دستار:
من ماندم و کوه شرمساری | من ماندم و دشت بیقراری | |
من ماندم و کولهباری از درد | من ماندم و اشک و آه و زاری | |
سر در قدمت نهم که «حُرّم» | تا بر سر من قدمگذاری | |
شرمنده و زار و ناتوانم | آیا ز دلم خبر نداری؟ | |
گر توبهی من قبول افتد | آسوده شوم ز شرمساری | |
با سرخی خون خود بشویم | رخسار خود از گناهکاری | |
بخشید امام و رخصتش داد | شد عازم رزم و جان سپاری | |
جان داد به راه عشق و بگرفت | جا در ملکوت قرب باری | |
چون دید فتاده خُودَش از سر | خون از سر و روی اوست جاری | |
بست از ره مرحمت به فرقش | دستار به رسم یادگاری |
رفتی و از دل برون شد، صبر و قرار و توانم | ای روشنای دل من، تاریک شد دیدگانم | |
گفتم که در سایهسار، قدّ رسایش نشینم | افسوس افتاد بر خاک، آن سرو و آن سایهبانم | |
گم گشت ره پیش چشمم، آوخ کزین درد جانکاه | میسوزم و هر دم آید، دود دل از استخوانم | |
بگذار تا صورتم را، بر روی ماهت گذارم | بگذار تا اشک حسرت، بر خاک پایت فشانم | |
این سوی این پیکر پاک، افتاده بر بستر خاک | آن سوی استاده دشمن، کردهست آهنگ جانم | |
ای سرو قامت، به پا خیز، با خصم کافر درآویز | من تاب هجران ندارم، بنگر به قدّ کمانم | |
ای آسمان سخاوت، ای معنی استجابت | خاموش کن با نگاهت، در سینه آتش فشانم | |
بردار سر تا ببینم، چشمان خورشیدیات را | رحمی کن ای نور دیده، رحمی که من ناتوانم | |
ای شبه پیغمبر من، ای نوجوان اکبر من | بشکسته بال و پر من، ای مرغ بیآشیانم | |
ای غم برو از بر من، بردار دست از سر من | بگذار تنها بگریم، بگذار تنها بمانم [۲] |
سوزی نهان ز داغ غمت دارم ای حسین | باشد گواه، دیدهی خونبارم ای حسین | |
افتادهام ز پا و دل از دست دادهام | دستم بگیر گرچه گنهکارم ای حسین | |
راهی نما به سوی خود ای قبلهگاه عشق | از زندگی ز شوق تو بیزارم ای حسین | |
در بند غم اسیرم و راهی نمیبرم | چشم انتظار لحظهی دیدارم ای حسین | |
چشم امید سوی تو دارم به اشک و آه | تا جلوهای کنی به شب تارم ای حسین | |
مگذار تا بر آب کشم نقش وصل تو | بگذار سر به پای تو بگذارم ای حسین | |
در آرزوی روی تو از بس گریستم | از گیه مانده، دیدهی افگارم ای حسین | |
جانی که در تن است مرا ز اعتبار دوست | حاشا که جز به راه تو بسپارم ای حسین | |
باشد نظر به لطف تو فردای محشرم | کس نیست جز تو یار و مددکارم ای حسین |
رباعی:
برکَند دل از جهان و تقدیم تو کرد | خون ریخت ز دیدگان و تقدیم تو کرد | |
چون تیر به مشک خورد و رفت آب ز دست | بر دست نهاد جان و تقدیم تو کرد |
تا ماه اسیر پنجهی غم شده بود | خورشید، سیاهپوش ماتم شده بود | |
طوفان زده، کشتی نجات امّت | بشکسته کنار نهر علقم شده بود |
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1394-1395.